میرا جى هیرد و کیمبرلى اَبشاف
چکیده:
شتاب در تغییرات ساختارى، تکنولوژیکى، اقتصادى و فرهنگى جامعه، فروپاشى ارزش هاى مشترک و الگوهاى رفتارى در روابط خانوادگى را به دنبال خواهد داشت. زیاد شدن خانواده هایى که یک سرپرست دارند، روابط جنسىِ بدون ازدواج و هم جنس بازى طولانى مدت بین زنان و مردان، الگوهاى جدیدى از رابطه ها، در درون خانواده ها ایجاد کرده است. اگرچه در غرب، خانواده «هسته اى» به عنوان نوع ایده آل و طبیعى زندگى شناخته مى شد، اما، به طور میانگین دیگر این نوع خانواده در عمل ظاهر نمى شود. در واقع، بعضى از جامعه شناسان در شرایط کنونى غرب، استمرار استفاده از لفظ «خانواده» را خالى از مصداق مى دانند!
در ادبیات جدید، خانواده به مثابه سازمانى اجتماعى ـ طبیعى شناخته مى شود که نوع ایده آل آن خانواده هسته اى است (خانواده شامل: زن، شوهر و فرزندان طبیعى آن ها). نگرش جدید به خانواده ـ رسیدن دو نفر به یکدیگر و ایجاد فضاى دوستى براى رشد فرزندان، «بحران در خانواده ها» را بیش تر و سریع تر کرده است. به نظر مى رسد فرم خانواده هاى غیر سنتى نمى تواند تعهد، اجبار و مسؤولیت پذیرى لازم براى ایجاد جامعه مطلوب و فضاى لازم براى رشد فرزندان را فراهم کند. عامل بنیادى براى ایجاد و تحمل خانواده، به دنیا آوردن و بزرگ کردن فرزندان است. مطالعات تاریخى نشان مى دهد تعریف روان شناختى ـ جامعه شناختى طبقه کودکى و جدا کردن آن از خانواده، در سده هاى اخیر اتفاق افتاده است. هم چنین متبادر شدن نقشى اجتماعى از واژه «مادرى»، مسأله جدیدى است. «مادرى» دیگر نقشى اجبارى ناشى از فعالیت جنسى نیست.
این مقاله به یکى از عوامل بحران مذکور در خانواده هاى عصر کنونى مى پردازد: زنانى که بى فرزندى را اختیار کرده اند؛ به ویژه زنانى که با جنس مخالف خود رابطه جنسى طولانى دارند. این در حالى است که نماد زنان به عنوان مادران، از دامنه خانواده گسترده تر شده و این تفکر تناسلى را تقویت مى کند که ماهیت زنان براى زاد و ولد فرزندان ویژه شده است.