صمد عدليپور،٭ زهرا پيرنيا٭٭
چكيده
در عصر حاضر، به دليل تأثير گسترده فنآوريهاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي در زواياي گوناگون زندگي، اصطلاحاتي همچون «دهكده جهاني» و «عصر اطلاعات» در محافل دانشگاهي جهان امروز رواج يافته است. امروزه سياست بر بال رسانهها ميچرخد. ازاينرو، هدف اين نوشتار بررسي آثار و پيامدهاي سياسي شبكههاي اجتماعي مجازي به مانند يكي از ابزارهاي جهاني شدن است. شبكههاي اجتماعي مجازي نقش مهمي در گسترش اطلاعات، آگاهي و جهتگيري سياسي افراد دارند. افزون بر اين با خارج كردن كشورها از يكسونگري، به انحصار دولتها در زمينه اطلاعرساني و محدود شدن حاكميت و تجديد نظر در رفتار و عملكرد دولتها منجر شدهاند. همچنين شبكههاي اجتماعي مجازي آسيبهاي سياسي همچون پيشبيني ناممكن رخدادهاي سياسي، بسيج افكار عمومي عليه دولتها، تهديد امنيت ملي، فقدان نهادسازي سياسي، خارج شدن سياست از فرايند عقلاني و وارونه شدن برخي از نظريههاي حوزه سياست ميانجامند.
واژگان كليدي: شبكههاي اجتماعي مجازي، جنبشهاي اجتماعي، تحولات سياسي.
دانشمندان، پيشرفتهاي حيرتانگيز دهههاي گذشته در زمينه تكنولوژي اطلاعاتي و ارتباطي را زمينهساز عصر تازهاي به نام عصر اطلاعات در فرآيند تحول تمدن بشري ميدانند. در اين دوران، ارتباطات و تكنولوژي اطلاعاتي، نه عنصري در كنار ساير عنصرها، بلكه محور، مدار و موتور اصلي پديده جهاني شدن است، زيرا جهاني شدن ارتباطات در هزاره سوم ميلادي، كمابيش بر تمامي گسترههاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي زندگي بشر بيش از پيش اثر ميگذارد و چهره جهان را دگرگون ميكند. عنصر بسيار شاخص در روند اين تحول و دگرگوني، تكنولوژيهاي ارتباطي و اطلاعاتي است. اكنون در سالهاي اوليه قرن جديد، سلطه اطلاعات و ارتباطات بر افكار عمومي، سياست، اقتصاد، فرهنگ و زمينههاي ديگر زندگي انسان، بيسابقه و داراي پيچيدگيهاي منحصر به فرد است. از نيمه دوم دهه 1990 به بعد، كاربرد اينترنت در عرصههاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي، در كشورهاي توسعهيافته و تا حدودي، در كشورهاي در حال توسعه، گسترش يافته است و به دليل تأثير گسترده آن در زواياي گوناگون زندگي، اصطلاحاتي همچون «دهكده جهاني»، «آگاهي سيارهاي» و «پايان جغرافيا» در محافل دانشگاهي رواج يافته است. امروزه رسانههاي جمعي تأثيرات چشمگيري بر سياست دارند؛ چنانكه با گسترش استفاده بازيگران جامعه مدني از اينترنت در سطوح ملي، فراملي، منطقهاي و جهاني، نقشآفريني آن در تعاملات و چالشهاي سياسي بيشتر نمايان ميشود. (سردارنيا، 1388: 152)
اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي با جاي دادن گستره وسيعي از بازيگران و كنشگران سياسي ـ اجتماعي، در فضاي مجازي خود، از يك سو، ابزاري براي تبليغ و اشاعه نمادهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، باورها و عقايد كنشگران اجتماعي گوناگون هستند و از سوي ديگر، منبعي مهم در ارائه آگاهيهاي سياسي ـ اجتماعي در جهان و عامل ارتباط فعالان سياسي با مردم به شمار ميروند. ازاينرو، ميتوان گفت كه اينترنت و شبكههاي اجتماعي، مهمترين تجلي و نشانه قدرت نمادين، هويتسازي و تبليغات در عصر جديد هستند و سياست و تحولات سياسي تا اندازه قابل توجهي به اين رسانههاي فراگير و جهاني وابستهاند. بنابراين مقاله حاضر با استفاده از روش توصيفي ـ تحليلي و با بهرهگيري از اسناد و منابع كتابخانهاي درصدد پاسخگويي به اين پرسش است كه شبكههاي اجتماعي مجازي چه اثرهايي بر حوزه سياست، تغيير رفتار دولتها و افراد داشتهاند؟ در پاسخ به پرسش ياد شده، فرضيه زير طرح ميشود:
شبكههاي اجتماعي مجازي به دسترسي آزاد و انبوه مردم به اطلاعات و نفي انحصار دولتها در عرضه اين اطلاعات ميانجامد و اين امر در مقياس جهاني موجب تغييراتي در حوزه سياست و قدرت، رفتار دولتها و نيز محدود شدن حاكميت دولتها شده است.
پيشرفت در فنآوري اطلاعات، راه و روش انسان را در ثبت و ضبط تاريخ تغيير داده و اين تغيير بر نحوه تعامل افراد با يكديگر نيز تأثيرگذار بوده است. شبكههاي اجتماعي در جايگاه يكي از مهمترين ابزارها، با قابليتها و امكانات خود نه تنها تأثير ژرفي بر جنبههاي اجتماعي كاربران در جوامع گوناگون گذارده، بلكه در زمينههاي مختلف از جمله، آموزش و پرورش، پزشكي، تجارت و قانون، كاربرد فراوان يافتهاند. اصطلاح شبكههاي اجتماعي را براي نخستين بار بارِنْز1 در سال 1954 طرح كرد و از آن پس به سرعت به مقولهاي كليدي در تحقيقات و مطالعات تبديل شد. در تئوري شبكه اجتماعي سنتي، يك شبكه اجتماعي مجموعهاي از نهادهاي اجتماعي شامل مردم و سازمانها است كه با مجموعهاي از روابط معنيدار اجتماعي بههم متصلاند و با هم در به اشتراك گذاشتن ارزشها تعامل دارند. شكل سنتي خدمت شبكه اجتماعي، بر انواع روابط همچون دوستيها و روابط رو در رو متمركز است، اما خدمات شبكه اجتماعي امروزه بيشتر بر جامعه مجازي آنلاين و ارتباطات كامپيوتر واسط متمركز است. (معمار و همكاران، 1391: 157)
شبكههاي اجتماعي اينترنتي پايگاه يا مجموعه پايگاههايي هستند كه امكاني فراهم ميآورد تا كاربران بتوانند علاقهمنديها، افكار و فعاليتهاي خود را با ديگران به اشتراك بگذارند و ديگران هم اين افكار و فعاليتها را با آنان سهيم شوند. يك شبكه اجتماعي، مجموعهاي از سرويسهاي مبتني بر وب2 است كه اين امكان را براي اشخاص فراهم ميآورد كه توصيفهاي عمومي يا خصوصي براي خود ايجاد كنند، يا با ديگر اعضاي شبكه ارتباط برقرار كنند، منابع خود را با آنها به اشتراك بگذارند و از ميان توصيفهاي عمومي افراد ديگر، براي يافتن اتصالات جديد استفاده كنند. (بويد و اليسون، 2007: 212) به طور كلي، در تعريف شبكههاي اجتماعي ميتوان گفت شبكههاي اجتماعي سايتهايي هستند كه از يك سايت ساده مانند موتور جستوجوگر با اضافه شدن امكاناتي مانند چت و ايميل و امكانات ديگر، خاصيت اشتراكگذاري را به كاربران خود ارائه ميدهند. شبكههاي اجتماعي، محل گردهمايي صدها ميليون كاربر اينترنت است كه بدون توجه به مرز، زبان، جنس و فرهنگ، به تعامل و تبادل اطلاعات ميپردازند. (پمپك و همكاران، 2009: 228) در واقع شبكههاي اجتماعي براي افزايش و تقويت تعاملات اجتماعي در فضاي مجازي طراحي شدهاند. در مجموع، با اطلاعاتي كه بر روي پروفايل2 افراد قرار ميگيرد مانند عكس كاربر، اطلاعات شخصي و علايق (كه همه اينها اطلاعاتي را در خصوص هويت فرد فراهم ميآورد) برقراري ارتباط تسهيل ميشود. كاربران ميتوانند پروفايلهاي ديگران را ببينند و از طريق برنامههاي كاربردي مختلف مانند ايميل و چت با يكديگر ارتباط برقرار كنند.
استقبال از شبكههاي اجتماعي مجازي بدين منظور است كه كاربران اينترنتي ميتوانند براي اغلب نيازهاي آنلاين خود در اين وبسايتها، پاسخ مناسب بيابند. در شبكههاي اجتماعي اينترنتي، كاربران ميتوانند پروفايلهاي شخصي براي خودشان بسازند كه شامل مشخصات، تصاوير، علاقهمنديها و موارد ديگر است. اما شبكهاي شدن اين وبسايتها از جايي آغاز ميشود كه هر كاربر ليستي از دوستان تهيه ميكند و اين پروفايلهاي شخصي به يكديگر متصل ميشوند. هر كاربر ميتواند دوستان و آشناياني كه در همان شبكه اجتماعي حضور دارند را به ليست دوستان خود بيفزايد. همچنين كاربران ميتوانند با جستوجو در پروفايلهاي كاربران و مشاهده مشخصات آنها با افراد جديدي آشنا شوند و ليست دوستان خود را گستردهتر كنند. اينها ابتداييترين امكانات شبكههاي اجتماعي است و اين وبسايتها در سالهاي اخير تلاش كردهاند، تا گزينههاي بيشتري در اختيار كاربران خود قرار دهند. امكاني شبيه به وبلاگها و ميكروبلاگها براي نوشتن مطالب كوتاه و يادداشتهاي روزانه و فضايي شبيه به سايتهاي عكس براي قرار دادن تصاوير شخصي، ايجاد فضايي شبيه به چت براي گفتوگوهاي فوري ميان كاربران، قابليت ساختن اتاقهاي گفتوگو و صفحات هواداري شبيه به فرمهاي اينترنتي از جمله سادهترين اين امكانات است.
شبكههاي اجتماعي، متناسب با نوع موضوع فعاليتشان امكانات ديگري از قبيل خبرخوانهاي اينترنتي، بازيهاي آنلاين، قابليت آپلود كردن ويدئوها و فايلهاي كامپيوتري و برقراري ارتباط با ساير رسانههاي شخصي را نيز در گزينههايشان دارند. بدين ترتيب ميبينيم كه اغلب امكاناتي را كه كاربران اينترنتي پيش از اين با مراجعه به چندين وبسايت كسب ميكردند، يك جا در شبكههاي اجتماعي دريافت ميكنند. پس بيدليل نيست كه كاربران، بخش قابل توجهي از زماني را كه در اينترنت به سر ميبرند، در شبكههاي اجتماعي حضور دارند. امروزه در قرن بيست و يكم، اينترنت و شبكههاي اجتماعي تأثيرات عميقي را بر مخاطبان ميگذارند. اين امر در ماهيت شبكههاي فني، دوسويه و در دسترس است و افزون بر اين، شبكههاي اجتماعي از توان مشاركت بسيار بالايي برخوردارند. اين توان مشاركت، به ويژه از جنبه سياسي و اقتصادي بسيار اهميت دارد. با اين حال، شبكههاي اجتماعي مجازي همچون ديگر نشانههاي وسايل ارتباطي، افزون بر داشتن ابعاد مفيد و مثبت، بسته به نوع استفاده، ميتوانند ابعاد منفي نيز داشته باشند. اولين كاركرد منفي اين شبكهها را شايد بتوان در دسترس بودن اطلاعات ريز و شخصي كاربران دانست. در اين شبكهها اطلاعات شناسنامهاي افراد ممكن است مورد استفاده غيرمناسب قرار بگيرد و مشكل ايجاد كند. در واقع نقض حريم خصوصي افراد به يكي از بزرگترين مشكلات اين شبكهها تبديل شده است كه تمامي اعضاي اين شبكهها را در معرض تهديد قرار ميدهد.
بسياري از انديشمندان، يكي ديگر از مشكلات اين شبكهها را ايجاد پروفايلهاي تقلبي دانستهاند كه به منظور ايجاد رابطههاي آنلاين ايجاد ميشود و مشكلات متعددي در پي دارد. در واقع، اين مشكل يكي از مهمترين پيامدهاي منفي اين شبكهها است كه در نهايت ميتواند به ترويج سريع شايعهها و اخبار دروغ منجر شود. از چالشهاي ديگر اين شبكهها ميتوان به امكان قرار دادن پستها (نوشتهها)، اطلاعات، نظرها، عكسها و تصويرهاي نامناسبي اشاره كرد كه ممكن است در آينده براي فرد مشكل ايجاد كند. همچنين از معايب ديگر اين شبكهها وجود تبليغات ضد ديني و غيراخلاقي است كه به منظور زدودن اخلاق و فرهنگ ديني از جامعه صورت ميگيرد.
از آنجا كه اين جوامع مجازي هيچگاه جايگزين جوامع واقعي نخواهد شد و تنها براي تسهيل ارتباطات اجتماعي است، در صورت استفاده بيش از حد ممكن است به كنارهگيري فرد از جامعه منجر شود و او را دچار نوعي انزوا كند. افزون بر اين، فنآوريهاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي همچون شبكههاي اجتماعي مجازي، عاملي مهم در تضعيف امنيت فرهنگي، اجتماعي و ملي كشورها هستند. در واقع، گسترش و توسعه روزافزون وسايل ارتباط جمعي، بهويژه شبكههاي ماهوارهاي يا برخي سايتها و شبكههاي اينترنتي، بيش از آنكه براي تامين امنيت ملي، اجتماعي، فرهنگي و منافع ملي باشد، به نوعي تهديد بر ضد دولت، باورها، ارزشهاي خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي، هويت ديني، هويت ملي و فرهنگي تبديل شده است. زيرا از يكسو به ساير كنشگران، توانايي لازم براي تأثيرگذاري بر بخشهاي مختلف داخلي و خارجي يك دولت را ميدهد و از طرف ديگر، دولت كنترل انحصاري بر اطلاعات و اخبار را ندارد و در كنار دولت، ساير بازيگران نيز وارد عرصه اطلاعاتي و ارتباطي شدهاند. (كاستلز، 1380: 309) از همين رو، وقتي بيگانگان از طريق رسانههاي نوين، قصد نفوذ بر افكار و فرهنگ ملي كشوري را دارند، در واقع اقتدار و امنيت آن كشور را هدف قرار دادهاند و با شيوهاي كاملاً نرمافزاري به اهداف خود ميرسند. (صادقيان، 1388: 166) بدينسان با ضربه زدن بر پيكره رواني و هويت يك جامعه و با نشر اطلاعاتي كه براي كسب منافع خودشان است، با برجسته كردن و بزرگنمايي اخبارهاي گلچين شده، به احساس ناامني اجتماعي، فرهنگي و سياسي دامن ميزنند.
پيدايش و گسترش شبكههاي اجتماعي، آثار و تبعات سياسي ـ اجتماعي داشته كه برخي از مهمترين آنها عبارت است از:
با وقوع انقلاب ارتباطات در ربع آخر قرن بيستم، نوعي جامعه اطلاعاتي و شبكهاي شكل گرفته است كه نقاط اتصال اين شبكهها را گروهها و نهادهاي مدني، سازمانهاي بينالمللي غيردولتي، جنبشهاي اجتماعي و سياسي، فعالان سياسي، گروههاي مخالف حكومت و دولتها شكل ميدهند و اين نقاط، با اطلاعات و اخباري كه در شبكه جريان مييابد، به هم متصل ميشود. برخي انديشمندان، ترجيح ميدهند در عصر جديد و جامعه شبكهاي، از حاكميت اجتماعي گروههاي مختلف سياسي، فرهنگي و اجتماعي ملي و فراملي، به جاي حاكميت سياسي دولتها، صحبت كنند. (روبرت لاتهام1 2007: 8)، حاكميت در جهان امروز را از آنِ گروههاي اجتماعي و سياسي ميداند نه دولتها.
امروزه، دوراني را سپري ميكنيم كه در سايه پيشرفتهاي چشمگير در زمينه فنآوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي، مرزهاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي بسيار آسيبپذير شده است و دولتهاي ملي نميتوانند تنها به توجيههايي چون استقلال دولت در امور داخلي و خارجي تكيه كنند و با اين استدلال، با چالشهاي سياسي از ناحيه بازيگران فراملي روبهرو نشوند. امروزه، دولتها از دو سو زير فشار قرار گرفتهاند؛ از يك سو، فشارهاي از بالا به پايين نيروها و كارگزاران جهاني شدن، از قبيل رسانههاي نوين، فعالان سياسي و سازمانهاي غيردولتي و از سوي ديگر، فشارهاي از پايين به بالاي نيروهاي سياسي و نهادهاي مدني در داخل. (سردارنيا، 1386: 107)
مهمترين فشار بر دولتهاي ملي جوامع در حال توسعه، عبارت است از: تن دادن به اصلاحات سياسي، پاسخگويي در مقابل درخواستها و مطالبات مردم، اعمال فشار بر دولتهاي به ظاهر دموكراتيك براي گسترش حوزه عمومي و جامعه مدني، حقوق بشر، محيط زيست، جلوگيري از جنگافروزي، حقوق سياسي زنان و غيره. بازيگران فراملي، به كمك فنآوريهاي ارتباطي و وبسايتهاي سياسي خود در اينترنت و ماهوارهها، شرايط را براي انقلابي كردن فضاي سياسي جامعه و تقويت جامعه مدني آماده ميسازند و به تبع آن، رژيمهاي اقتدارگرا، روز به روز تحت فشار قرار ميگيرند. (فرديناند، 2000: 19) در همين زمينه، يافتههاي پژوهش نگارنده (معمار، عدليپور، خاكسار، 1391) حاكي از آن است كه شبكههاي اجتماعي مجازي از مسيرهايي چون تقويت هويتهاي فروملي، تخريب نگرش مردم به ساختارهاي سياسي جامعه، ترويج بياعتمادي و بدبيني به نظام سياسي، تضعيف وجهه دولت نزد مردم، كاهش انگيزه مردم براي مشاركت سياسي و... در نگرشها و رفتار شهروندان تأثير ميگذارند و باعث كاهش همدلي، احساس تعلق ملي و انسجام اجتماعي شده، از اين طريق ساختارهاي سياسي يك نظام را با ضعف و فروپاشي مواجه ميكنند.
به گفته نوريس (2001)، با پيدايش فنآوريهاي ارتباطي، يك حوزه عمومي جديد شكل گرفته است كه در آن، احزاب و گروههاي سياسي و سازمانهاي بينالمللي غيردولتي كه در زمينه حقوق بشر، محيط زيست، دفاع از حقوق نويسندگان و آزادي بيان، زنان، فعالان سياسي، گروههاي خبري، اتاقهاي گفتوگو، كنفرانسهاي از راه دور و...، حضور الكترونيكي دارند.
يكي از ابعاد اطلاعرساني سياسي رسانههاي نوين، معرفي احزاب سياسي است. احزاب سياسي، از طريق رسانههاي جديد، ديدگاهها، عقايد و سوابق فعاليت سياسي خود را معرفي ميكنند. بيشتر احزاب در جهان داراي «وبسايت حزبي1» هستند. احزاب سياسي، از دموكراسي ديجيتالي براي انتقال اطلاعات و عقايد سياسي خود، جذب اعضاي جديد، تجميع خواستهها و حفظ ارتباطات حزبي استفاده ميكنند. احزاب سياسي، با پست الكترونيك با اعضا در ارتباط هستند و خلاصه جلسات و تصميمات حزبي را به اطلاع آنان ميرسانند. (نيكسون، 1999: 141) مخاطبان، با اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي، اطلاعاتي راجع به ايدئولوژي احزاب، تشكلها، سازمانهاي آنها و برنامههاي حزب، براي انتخابات كسب ميكنند. (سردارنيا، 1386: 114)
عدهاي از محققان، معتقدند كه گسترش سريع وبسايتها و شبكههاي اجتماعي مجازي، ميتواند بهترين اميدواري در دوران معاصر براي تقويت احزاب سياسي و دموكراسي باشد. (نوريس، 2001: 2) يكي ديگر از ابعاد اطلاعرساني اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي، معرفي حكومتها، تشكيلات و نهادهاي سياسي است. دپارتمانها و نهادهاي حكومتي در محيط آنلاين حضور دارند. براي مثال، نهادهاي حكومتي ميتوانند با كمك اينترنت، ضمن معرفي خود، از مردم درباره عملكرد خود نظرخواهي كنند. شهروندان، ضمن آشنايي و كسب اطلاعات راجع به تصميمات و عملكردهاي آن نهاد، ميتوانند نظر پيشنهادي يا اعتراض خود را اعلام كنند.
گروههاي سياسي منتقد و فعالان سياسي، ميتوانند وبسايتها و پروفايلهاي سياسي ايجاد كنند و تحليل و انتقاد خويش را درباره اوضاع سياسي، عملكرد مسئولان، فقدان مقبوليت حكومت، شكنجهها، فساد سياسي و اقتصادي، سركوبهاي سياسي، بيتوجهي به حقوق سياسي و اجتماعي شهروندان، ناكارآمديهاي نظام سياسي و تحليل ماهيت حكومتها به مخاطبان خود انتقال دهند و از اين رهگذر، كميت و كيفيت اطلاعات و دانش سياسي آنها را ارتقا دهند. براي مثال در انتخابات رياست جمهوري ايران، احزاب مختلف با حضور در شبكه اجتماعي فيسبوك و ايجاد صفحات خاص خود، برنامهها و هدفهاي خود را معرفي ميكردند و هزاران كاربر از اين صفحات بازديد ميكردند و با برنامههاي نمايندگان آشنا ميشدند.
اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي از يك سو، اطلاعات و آگاهي سياسي و اجتماعي افراد را افزايش ميدهند و از سوي ديگر افراد و گروهها را در مسايل سياسي و مدني درگير ميكنند. نوريس، در ارتباط با اثرات اين فنآوريها بر مشاركت مدني شهروندان، چند فرض عمده را مطرح ميكند كه عبارت است از:
1. اينترنت ممكن است به آگاهسازي، سازماندهي، بسيج و درگيرسازي مدني افراد و گروههاي به حاشيه رانده شده، جوانترها و اقليتهاي سياسي منجر شود. به اعتقاد وي، اينترنت با تأمين فرصتهاي سياسي، از قبيل كسب اطلاعات درباره احزاب و گروههاي سياسي، دسترسي به كنفرانسهاي اينترنتي، گروههاي سياسي مجازي، اتاقهاي گفتوگو، ارتباط سياسي دوسويه با مقامات حكومتي و فعالان سياسي و غيره، ميتواند در بسيج و مدني تأثيرگذار باشد.
2. اينترنت به عنوان تريبوني براي احزاب و گروههاي سياسي معترض و اقليت، ميتواند به تضعيف حكومتهاي اقتدارگرا و گسترش دموكراسي كمك كند. گروهها و فعالان سياسي، با اين فنآوريها، فساد سياسي و اقتصادي، تبعيضها، سركوبهاي سياسي، ناكارآمديهاي حكومت و موارد ديگر را آشكار ميكنند و با برجستهسازي اين ضعفها، چالشهاي جدي براي اين نوع حكومتها ايجاد ميكنند.
3. اينترنت ميتواند در اشاعه ارزشهاي سياسي دموكراتيك، از قبيل مشاركت، آزادي بيان، تساهل، عدالت و غيره تأثيرگذار باشد. گسترش اين ارزشها، بستر و محيط همدلانه براي جنبشهاي اجتماعي و شبكههاي حمايتي بينالمللي ايجاد ميكند و مشاركت سياسي را در سطح جهاني گسترش ميدهد.
افزون بر اين، اينترنت و رسانههاي نوين ميتوانند بسترهاي مساعدي را براي مشاركت افراد و گروههاي سياسي و اجتماعي فراهم سازند. مطالعات بيمبر1، حاكي از آن است كه در حال حاضر، اينترنت بر مشاركت سياسي و درگيرسازي افراد آگاهتر و خيلي علاقمند، بيشتر تأثيرگذار بوده است تا افراد عادي و كمتر آگاه. واقعيت آن است كه دسترسي به اينترنت، مشروط به آن است كه فرد از مهارتهاي كامپيوتري، آگاهي سياسي پيشين، درآمد كافي و آشنايي لازم با زبان انگليسي برخوردار باشد. در حالت خاص، ميتوان گفت كه اينترنت بر افراد تحصيلكرده و مرفه بيشتر تأثيرگذار بوده است. در آينده، با افزايش مهارتهاي كامپيوتري، كاهش هزينههاي تجهيزات كامپيوتري و استفاده از اينترنت و گسترش اينترنت در مناطق عقبمانده جهان، مشاركت و درگيري مدني در جهان، باز هم افزايش خواهد يافت. (سردارنيا، 1386: 112) البته نبايد از اين امر هم غفلت كرد كه شبكههاي اجتماعي مجازي ميتوانند در جهتي عكس عمل كنند و مانع مشاركت سياسي و مدني شوند. براي مثال در انتخابات دولت يازدهم در ايران با توجه به اتفاقات به وجود آمده بعد از انتخابات سال 88 كمپينها و گروههاي بيشماري در شبكههاي اجتماعي مجازي از جمله فيسبوك تشكيل شده بود كه محتواي آنها تحريم انتخابات دولت يازدهم و عدم شركت در آن انتخابات بود.
يكي از پيامدهاي مهم اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي، پيدايش جنبشهاي اجتماعي جديد است. در حالي كه ساختار سازماني جنبشهاي قديميتر به تمركزگرايي و تصميمگيري متمركز تأكيد داشت، جنبشهاي اجتماعي جديد، بيشتر حالت غيرسازماني و شبكهاي دارند. اين جنبشها كوششي هماهنگ و مستمر هستند كه توسط يك يا چند گروه اجتماعي براي رسيدن به هدف يا هدفهاي مشترك دنبال ميشود. ويژگيهاي جنبشهاي اجتماعي جديد را ميتوان در يك طبقهبندي ناب فهرست نمود. بر مبناي اين نگرش، جنبشهاي اجتماعي جديد از ديگر جنبشها متمايز ميگردند چرا كه داراي ويژگيهاي زير هستند:
1. غيرابزاري هستند؛ يعني بيان كننده علايق و نگرانيهاي جهانشمول و اغلب اعتراضآميز نسبت به وضعيت اخلاقياند و نماينده منافع مستقيم گروههاي اجتماعي خاص نيستند.
2. بيشتر به سوي جامعه مدني جهتگيري شدهاند و نه دولت يعني:
الف) نسبت به ساختارهاي بروكراتيك متمركز بدگمان هستند و به سوي تغيير عقايد عمومي جهتگيري شده و براي تغيير نهادهاي حاكم برنامهريزي نشدهاند.
ب) بيشتر به جنبههايي نظير فرهنگ، شيوه زندگي، مشاركت در سياست و اعتراض سمبليك توجه دارند تا به ادعاي حقوق اجتماعي، اقتصادي.
3. به شيوههاي غيررسمي، باز و انعطافپذير سازماندهي شدهاند.
4. به شدت به رسانههاي جمعي متكي هستند و با كمك آنها درخواستهاي خود را مطرح ميكنند، اعتراضهاي خود را نمايش ميدهند و انديشههاي خود براي تسخير انديشه و احساس عمومي را بيان ميكنند. (نش، 1390: 131)
همانطور كه گفته شد يكي از تفاوتهاي اساسي جنبشهاي اجتماعي جديد با نوع كلاسيك آنها، اين است كه جنبشهاي جديد به شدت، رسانهاي هستند و به طور عمده به فنآوريهاي جديد وابسته شدهاند. بهنظر ميرسد در چند سال اخير، اينترنت و شبكههاي اجتماعي نقش حياتي براي پيشبرد اهداف اين بازيگران اجتماعي ايفا كردهاند؛ چنانكه ميتوان گفت اينترنت و شبكههاي اجتماعي براي جنبشهاي اجتماعي جديد كاركردهاي مختلفي داشتهاند و به احتمال زياد در آينده تشديد خواهند شد.
بخش بعدي مقاله حاضر، درباره اين كاركردها توضيحاتي ميدهد.
از ويژگيهاي مهم اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي، سرعت بسيار بالاي آن در انتقال اطلاعات و گزارشهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي است. جنبشهاي اجتماعي از جمله كارگزاراني هستند كه از شبكههاي اجتماعي و اينترنت براي اطلاعرساني و آگاهي بخشي بسيار شتابان، پيرامون موضوعات، مسائل و دشواريهاي مشترك بشري استفاده زيادي ميكنند. اين كارگزاران، با استفاده از اين فنآوري به اطلاعرساني سريع پيرامون رويدادهاي محلي مبادرت ميورزند و به اين ترتيب آنها را جهاني ميكنند. (سردارنيا، 1388: 157)
ايجاد هويت، مقدم بر كنشگري، سازماندهي و اعتراض است. جنبشهاي اجتماعي، ريشه در هويتهاي فردي و گروهي دارند. شبكههاي اجتماعي، ظرفيت بسيار بالايي براي ايجاد هويت جمعي به نام جنبشهاي اجتماعي دارند. با برقراري ارتباط و تبادل اطلاعات و باورها در فضاي سايبرنتيكي هويتهاي فردي و گروهي برخوردار از باورهاي مشترك، ميتوانند يك جنبش اجتماعي را تشكيل دهند.
دياني1 (2001) بر اين نظر است كه ارتباطات دوربرد رايانهاي، بيشتر به تقويت هويتهاي موجود جنبشهاي اجتماعي كمك ميكند تا ايجاد هويتهاي جديد. بهنظر ميرسد ديدگاه وي تا حد قابل توجهي درست باشد. هر چند اينترنت و شبكههاي اجتماعي به پيدايش هويتهاي جديد، با عنوان جنبشهاي اجتماعي در محيط مجازي كمك كرده است، شواهد موجود حاكي از آن است كه اين كمك، بيشتر براي تقويت هويت جنبشهاي اجتماعي شكل گرفته در محيط واقعي جامعه بوده است تا ايجاد جنبش جديد.
يكي از ويژگيهاي مهم و نيز وجوه تمايز جنبشهاي جديد از كلاسيك، منطق شبكهسازي آنها در سطح جهاني يا فراملي است. شبكهسازي باعث شده است كه امروزه، جنبشهاي اجتماعي نسبت به احزاب و گروههاي ذينفع، از قدرت اجتماعي بالايي برخوردار باشند. شبكههاي اجتماعي، روابط متقابل، پيوندهاي درون سازماني، باورها و هنجارهاي مشتركي هستند كه براي ايجاد انسجام در درون جنبش و جذب فعالان و هواداران اهميت دارند. طبق ديدگاه دلاپورتا1 و دياني، افراد در صورتي به يك جنبش اجتماعي اعتراضي ميپيوندند كه شبكه جنبش، بين آن افراد و ساير افراد، پيرامون مسائل ويژهاي، پيوند، همدلي و حساسيت مشترك ايجاد كند يا افراد را مستعد و علاقهمند به شركت در كنش جمعي سازد. اين شبكه به افراد، جهانبيني و فرهنگ سياسي مشترك ميدهد كه نتيجه كلي آن ايجاد انسجام درون سازماني است. (دلاپورتا و دياني، 1999: 113)
يكي از كاركردهاي بسيار مهم اينترنت و شبكههاي اجتماعي، شبكهسازي و سازماندهي فعالان و هواداران در درون جنبشهاي اجتماعي است. در واقع، اينترنت يكي از فرصتها و امكانات بسيار مهم تكنيكي- ارتباطي جنبشهاست تا از طريق آن به ايجاد ائتلاف بپردازند. شبكههاي اجتماعي و اينترنت با فشردهسازي زمان و مكان، سرعت ارتباطات و پيوندهاي درون سازماني بين فعالان و هواداران جنبش را كه از حيث جغرافيايي از يكديگر فاصله دارند، به شكل بيسابقهاي افزايش داده است. (سردارنيا، 1388: 159)
شبكههاي اجتماعي مجازي و اينترنت از سلسلهمراتب سازماني جنبشها ميكاهد، آنها را انعطاف پذيرتر ميكند و در را به روي فعالان و هواداران آنان بازتر و امكان اظهارنظر آنان را در سطح جهاني فراهم ميكند. تارو2 بر اين باور است كه فضاي مجازي، بر سازماندهي روابط در جنبشهاي جديد اجتماعي تأثير مهمي داشته و ارتباطات چهره به چهره در جنبشهاي كلاسيك و مجراهاي سازماني متعارف پيشين را تا حد زيادي به ارتباطات مجازي و جهاني تغيير داده است. (همان)
شبكههاي اجتماعي مجازي و اينترنت با اطلاعرساني سريع درباره مسائل حاد جامعه بشري، انتقال نمادهاي اعتراضي و تحريك احساسات، به كنشهاي اعتراضي گسترده دامن زدهاند. امروزه جنبشهاي اجتماعي جديد، از طريق قابليتهاي مختلف فنآوري اطلاعات و ارتباطات در سطح وسيع و جهاني اطلاعرساني ميكنند، مسائل حاد بومي و محلي را جهاني كرده و از اين رهگذر براي اين مسائل، هواداران جهاني ايجاد ميكنند. مهمتر از همه، شبكهسازي جنبشهاي اجتماعي با كمك شبكههاي اجتماعي مجازي است كه از يكسو، به جذب هواداران بيشتر و انسجام دروني و از سوي ديگر، به ايجاد ائتلاف بين آنها و ساير بازيگران اجتماعي منجر ميشود. اين دو مورد، با فراهم آوردن فرصتهاي مهم سياسي ميتوانند زمينهساز گسترش رفتارهاي اعتراضي در سطح جهاني شوند؛ چنانچه با نبود اين شبكهسازي، احتمال ناكامي و استمرار نيافتن جنبشهاي اعتراضي بسيار بالا خواهد بود. فضاي مجازي از قابليتي بالا براي جستوجوي همتايان، ايجاد ائتلاف و هماهنگسازي اهداف و تاكتيكهاي مبارزاتي برخوردار است. (همان: 159 ـ 160) براي مثال در تحولات مصر و تونس، گروههاي مخالف دولت با شبكههاي اجتماعي مجازي مكانها و مسيرهاي راهپيمايي را مشخص ميكردند و از افراد ميخواستند در مناطق تعيينشده از سوي آنها اعتراض و شورش كنند.
با رشد رسانههاي نوين، جهان وارد عصر دوم رسانهها شده است كه بر خلاف دوره مدرن و عصر نخست، آينده آن به طور كامل قابل پيشبيني نيست؛ زيرا در عصر دوم رسانهها كه در آن، بحث رسانههاي الكترونيك جديد، حاكميت دارند و اطلاعات حرف آخر را ميزنند، پديدهها كمتر قابل پيشبينياند. رسانههاي نوين، داراي آسيبهاي بسيار مهم سياسي هستند كه در زير به آنها پرداخته ميشود.
از آنجا كه كنترل اطلاعات در عصر جديد، اهرم اصلي قدرت بازيگران جهاني، ملي و محلي است، دولتها، ماهرانه با استفاده از امكانات فنآوري و ارتباطات، مانند اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي، پايگاههاي انتقادي را عليه ديگر دولتها سازمان ميدهند. پيامهاي كوتاه را از طريق تلفنهاي همراه رد و بدل ميكنند و مرتب قرارهاي جديدي ميگذارند. بهگونهاي كه با اين رسانهها، نوعي فضاي عمومي شكل ميگيرد و بسياري افراد، بدون آنكه يكديگر را ببينند و تبادل نظر كنند، مانند همديگر فكر و در نتيجه مانند يكديگر نيز عمل ميكنند. بر اين اساس، با توليد پيام، شعار و انديشه به شيوهاي هنري و به كمك تصوير، گرافيك، صدا و موسيقي، تصورات دستكاري و بسيج ميشوند و در نهايت، فعاليت سياسي، اين امكان را مييابد كه با زندگي روزمره آميخته شود. (ماهپيشانيان، 1390: 17)
ناتواني شبكههاي اجتماعي براي نهادسازي سياسي در جريان اعتراضات و پس از آن، يكي ديگر از آسيبهاي جدي شبكههاي اجتماعي است؛ براي مثال توييتر يا فيسبوك، تنها ميتوانند به شكلدهي اعتراضات و سرنگوني حكومت كمك كنند؛ اما توانايي برنامهريزي براي اداره حكومت يا ايجاد نهادهاي دموكراتيك را نداشته و نميتواند از آرمانها و اهداف مورد نظر خود دفاع كنند. شبكههاي اجتماعي مجازي به ميزان قابل توجهي، شانس كنترل سياسي و مردم فريبي را بالا ميبرند؛ زيرا پيشرفت فنآوري، چنان از ارتقاي بصيرت افراد پيشي ميگيرد كه افراد هنگام رويارويي با تكثير سريع اطلاعات، كاملاً بيدفاع ميمانند. (ماهپيشانيان، 1390: 18) ازاينرو، هيرشكوب1 معتقد است كه «نميتوان دموكراسي را از قفسه فروشگاه برداشت و خريد يا آن را از ايستگاه وب پياده كرد. دموكراسي، دليري و بردباري و سازمان سياسي ميطلبد و تا آنجا كه ميبينيم مايكروسافت هنوز چنين نرمافزاري عرضه نكرده است.» (پارسا، 1379: 136) همچنين سيواناندان2 معتقد است «اجتماع مجازي، اجتماع علايق است، نه اجتماع افراد و براي انقلاب كردن نياز به مردم داريد». (رابينز و وبستر، 1385: 329)
خارج شدن سياست از فرايند عقلاني، ديگر آسيب جدي رسانههاي نوين است؛ زيرا رسانههاي جديد در حال دگرگون كردن سياست هستند؛ به عبارت ديگر زندگي سياسي به مقدار بسياري در محدوده رسانه قرار گرفته است؛ يعني سياست، منطق رسانهها را پذيرفته و در اين فرايند خود دگرگون شده است. (شيركي، 2011: 6) ظهور شبكههاي اجتماعي مجازي به عنوان مركز قدرت خودگردان، به تقويت شخصيسازي سياست كمك ميكند. در اين فرايند، سياست در جايگاه نمايش و مخاطب به مثابه تماشاچي در نظر گرفته ميشود. اين بدان معناست كه سياست، كمتر بهعنوان يك فرايند عقلاني، تجزيه و تحليل ميشود، بلكه بيشتر بهعنوان يك سري حركات نمادين كه ما به آنها واكنش نشان ميدهيم، عمل ميكند. در اثر اين تغييرات، سياست مداران، بيش از پيش رسانهاي شده و به انسانهاي معمولي تبديل ميشوند. آنها افراد معروفي ميشوند كه مشابهتهاي زيادي با افراد سرگرمكننده دارند. در واقع رهبران، مانند يك كالاي تجاري تبليغ ميشوند. (ماهپيشانيان، 1390: 19)
وارونه شدن برخي نظريههاي مدرن در عرصههاي سياست و اجتماع، يكي ديگر از آسيبهاي جدي شبكههاي اجتماعي است. يكي از اين نظريهها، نظريه دموكراسي به معناي حق تعيين سرنوشت ملتها از سوي خود آنها است. فنآوري اطلاعاتي و ارتباطي و امپرياليسم رسانهها، به روشهاي مختلف، اين نظريه مهم سياست و حكومت را به چالش كشيده است كه به دو شكل اين چالش اشاره ميشود: نخست اينكه دموكراسي ديگر واقعاً معناي حكومت مردم بر مردم نميدهد. احزاب، گروهها و نخبگان سياسي، با تسلط بر ابزارهاي ارتباطي و به ياري امپراطوري رسانهها، ايدهها و برنامههاي خود را بر مردم تحميل ميكنند و گزينشها، نه بر اساس توانايي و شايستگي، بلكه بر اساس ميزان سرمايه و تسلط منتخب بر رسانهها صورت ميگيرد؛ هرچند كه قدرت تبليغات و آثار منفي آن، در همه جوامع، حتي جوامع ابتدايي وجود دارد؛ اما با گسترش فنآوري ارتباطي و اطلاعاتي و پيدايش انواع رسانههاي مجازي، اين قدرت پيچيدهتر شده است. چالش دوم براي دموكراسي، پيدايش مفهومي به نام ديكتاتوري اقليت در سايه امپراطوري رسانهها است كه اساساً با ماهيت دموكراسي در تضاد است. مفهوم ديكتاتوري اقليت، تنها در سايه فنآوري ارتباطات، بهويژه رسانههاي مجازي شدني است، چرا كه اقليت مسلط بر اين رسانهها مانند اشرافيت قرنهاي 17 و 18 ميلادي، در پي تحميل افكار، اميال و عقايد خود بر ديگران است. (شيركي، 2011: 7 ـ 8)
شبكههاي اجتماعي مجازي در انقلاب مصر تا پيش از مسدود شدن اينترنت، براي سازماندهي اعتراضات ضد دولتي به كار گرفته شدند، اگرچه سرويس اينترنت از كار افتاد، اما معترضين از روشهاي جايگزين استفاده كرده و پيامها را منتشر ميكردند. در جريان ناآراميهاي مصر، شبكه الجزيره گزارشي از فعاليتهاي آنلاين معترضين مصري در شبكههاي اجتماعي مجازي را منتشر كرد. الجزيره با تأكيد بر نقش شبكههاي اجتماعي در شعلهور كردن آتش اعتراض مردم مصر گزارش داد: شبكههاي اجتماعي آنلاين توسط فعالان براي برقراري ارتباطات و سازماندهي اعتراضات ضد دولتي به كار گرفته شدند. مقامات مصري، اينترنت و خدمات تلفن همراه را براي سركوبي و فرونشاندن اعتراضات ضد دولتي مسدود كردند، اما اين اقدامات كمي دير اجرا شدند. معترضين، اخبار آنلاين مربوط به اعتراضات جمعه خشم (28 ژانويه) را منتشر كردند و ليست ميدانهاي عمومي كه مردم بايد جمع ميشدند را به گوش همه رساندند. اين فراخوانها در توييتر و فيسبوك از ابتداي صبح جمعه منتشر شد.
توانايي رسانههاي مجازي در بسيج افكار عمومي به اندازهاي بود كه برخي صاحبنظران، انقلاب مصر و تونس را انقلاب توييتري و فيسبوكي نام نهادهاند. شبكههاي اجتماعي مجازي با دارا بودن ويژگيهاي مهمي چون تعاملي بودن، مشاركتپذير بودن و متكي بودن بر توليد توسط انبوه كاربران به جاي توليد اطلاعات و محتوا توسط سازمانها و رسانههاي بزرگ، به ابزاري تأثيرگذار در جهان امروز تبديل شده و به دليل سختي كنترل، در برخي موارد مشكلاتي را نيز براي دولتها به وجود آوردهاند. به طور قطع شكي نيست كه وجود فنآوريهاي اطلاعاتي و ارتباطي به ويژه اينترنت و شبكه هاي اجتماعي مجازي، در سرعت و وسعت پيدا كردن قيام هاي مردمي در منطقه مؤثر است و به مردم اين كشورها كمك كرده است تا با وجود تلاش گسترده رژيم مستبد در جلوگيري از تبادل اطلاعات، اخبار، گزارشها و اطلاعيهها، اين اطلاعات و اخبار به سرعت پخش گردد و مردم توانستهاند با اين روش قيام را مديريت كنند. البته از اين نكته نبايد غافل شد كه اين اعتراضات حتي پس از مسدود شدن توييتر، فيسبوك، اينترنت و سرويسهاي ارسال پيام به تلفن همراه با فلج شدن فضاي سايبرنتيكي، و در واقع به كمك رسانههاي اسلامي يعني نماز جمعه، تكبيرهاي عمومي و... با شدت بيشتري ادامه پيدا كرد؛ ضمن اينكه اين ارتباطات مجازي قبل از خيزش مردم اين كشورها نيز ميسر بوده است.
از سوي مدعيان راهبري قيامهاي مردمي به وسيله شبكههاي اجتماعي نيز از كنار اين نكته با سكوت رد ميشوند كه چرا با وجود اين ارتباطات، اين كشورها، همچنان از وجود ديكتاتوري رنج ميبرند. به همين دليل است كه كارشناسان درباره نقش رسانههاي جديد در خاورميانه و شمال آفريقا اختلافنظر دارند؛ بهگونهاي كه برخي آنها را محرك اصلي انقلابها ميدانند و برخي ديگر آنها را فقط يك ابزار تلقي ميكنند. در هنگام وقوع اعتراضات جمعي، ميزان استفاده از اينترنت و شبكههاي اجتماعي افزايش مييابد. عرضه اين آمارها به اين معنا نيست كه بين شبكههاي اجتماعي و اعتراضات ملتها رابطه علّي برقرار است، يا صفحات فيسبوك تعيينكنندهترين و يا تنها عامل در سازماندهي اعتراضات بودند؛ بلكه شبكههاي اجتماعي، سكوي نخستين براي اين فراخوانيها شمرده ميشوند.
به نظر نگارندگان، شبكههاي اجتماعي مجازي شتابدهنده تحولات در مصر بودهاند، اما عامل آن نبودهاند. در واقع، انقلاب مصر محصول خيزش عمومي جوانان متكي بر اينترنت، شبكههاي اجتماعي و ارتباط جمعي و استفاده بهينه از رسانههاي ارتباط جمعي بود. به بياني ديگر، اگر زير فشار حكومت و در سايه سانسور در يك جامعه، راههاي معمول براي بيان خواستهها و اعتراض بسته باشد، شهروندان به كانالها و شيوههايي چون اعتراضات خياباني يا پخش شبنامه يا رسانههاي نو چون اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي رو ميكنند تا هم صداي خود را به گوش آزاديخواهان در ديگر كشورها برسانند و هم به كمك امكاناتي كه رسانههاي نو در اختيارشان گذاشته، گرد هم آيند. شبكههاي اجتماعي اينترنتي به علت توانمندي در به اشتراك گذاشتن مطالب كاربران و سرعت بيمانندشان در برقراري پيوند ميان كاربران و گمنام بودن كاربران توانستهاند آرزوي ديرينه جنبشهاي اجتماعي در زمينه برپا كردن جامعه مدني و حوزههاي عمومي كه در آن كاربران به تحليل و بررسي مسائل سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ابراز هر آنچه به ذهنشان ميرسد، بدون هرگونه مزاحمت و با بيشترين سرعت بپردازند. اين شبكهها به علت افقي بودن روابط ميان كاربرانشان، ميتوانند عقلانيّتي تفاهمي بر پايه ديالوگ و كنش بين ذهنها پديد آورند.
به راستي ميتوان گفت يكي از عوامل اصلي سرنگوني رژيم «حسني مبارك» در مصر فضاي بسته و سانسورهاي اعمال شده بر رسانههاي اصلي اين كشور، در كنار ديگر عواملي چون بيكاري، تورم بالا، افزايش شمار دانشآموختگان و شهرنشينان و گسترش طبقه متوسط بوده است. در واقع، جواناني كه در سايه استبداد حاكم بر مصر، توان ابراز وجود در فضاي اجتماعي و سياسي واقعي را نداشتند، كوشيدند از راه اين شبكههاي اجتماعي اينترنتي اظهارنظر كنند و احساس«بودن» را كه در سايه استبداد رنگ باخته بود، در فضاي سايبر به خود برگردانند و چه بسا همين، مايه دلگرمي و سرازيرشدنشان به خيابانها شد.
در عصر حاضر اينترنت و شبكههاي اجتماعي مجازي تغييرات بنيادي شديدي را در جوامع سنتي پديد آورده و به دگرگوني در تمدن انساني و ايجاد جهانبيني جديدي منجر گرديدهاند. فنآوريهاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي، موتور اصلي جهانيشدن هستند و بر همه ابعاد زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي اثر ميگذارند. با پيدايش و گسترش آنها، اطلاعات به گونه تصاعدي رو به گسترش است و انطباق با اطلاعات فزاينده، تا اندازهاي دشوار شده است. اين امر افزون بر دسترسي آزاد مردم به انبوه اطلاعات، به تغيير فضاي رشد و انديشهها و زمينههاي آن كمك شايان نموده است.
اينترنت، همراه با شبكههاي اجتماعي مجازي نقش مهمي در شكلدهي و جهتگيري سياسي داشته و ضمن خارج ساختن كشورها از يكسونگري، به انحصار دولتها در زمينه اطلاعرساني و محدود شدن حاكميت و تجديد نظر در رفتار و عملكرد دولتها منجر شدهاند. در مقاله حاضر، در زمينه تأثيرات و پيامدهاي سياسي شبكههاي اجتماعي مجازي بر افراد و دولتها نشان داده شد كه اين شبكهها باعث تضعيف اقتدار دولتهاي ملي، گسترش اطلاعات سياسي و مشاركت يا درگيرسازي مدني ميشوند. همچنين، به اين امر پرداخته شد كه شبكههاي اجتماعي اينترنتي باعث آسيبهاي سياسي همچون امكان نداشتن پيشبيني رخدادها و وقايع سياسي، بسيج افكار عمومي عليه دولتها، تهديد امنيت ملي، رسانهاي شدن فضاي سياست، عدم نهادسازي سياسي، خارج شدن سياست از فرايند عقلاني و وارونهشدن برخي از نظريههاي حوزه سياست ميگردند. همچنين در زمينه نقش شبكههاي اجتماعي مجازي در جنبشهاي اجتماعي ميتوان گفت كه اين شبكههاي اينترنتي براي جنبشهاي اجتماعي جديد كاركردهاي مهمي چون كاركرد شناختي و تبليغاتي، هويتسازي، شبكهسازي و سازماندهي اعتراضات داشتهاند.
ـ پخش برنامههايي در خصوص ترفندها و شگردهاي شبكههاي اجتماعي مجازي در تأثيرگذاري بر مسائل و جريانهاي داخلي كشورها:
در واقع رسانه ملي ميتواند با پخش برنامههاي آموزشي در مورد شبكههاي اجتماعي مجازي (كاركردها، اهداف و پيامدهاي مثبت و منفي اين شبكهها) موجب افزايش سواد رسانهاي، اينترنتي و بصري كاربران شبكههاي اجتماعي مجازي در برخورد با محتوا و مطالب اين شبكهها شود.
رسانه ملي بايد تحولات عظيم و پرشتاب در مقياس جهاني و بهويژه در عرصه فنآوري اطلاعاتي و ارتباطي را با ديده باز، موشكافانه و لحظه به لحظه رصد كند و با اخذ رويكردي آيندهپژوهانه و با وقوف به ذات و ماهيت اين نوع تحولات، اتفاقات و رويدادهاي آينده را دستكم در كوتاه مدت و ميان مدت پيشبيني كند و پيش از آنكه چرخهاي سنگين فنآوري جديد، مظاهر سنتها، ارزشها، فرهنگ و هويت سياسي ما را از بين ببرد، در استفاده از آن براي تصويب فرهنگ خودي و وحدت ملي بكوشد.
ـ مشاركتآفريني براي جامعه و پاسخگو كردن مسئولان
اين اقدام علاوه بر آنكه موجب جلب اعتماد مخاطب ميشود، رسانهاي را شكل ميبخشد كه سعي دارد ضمن تعامل با مخاطب، اطلاعرساني به موقع و صحيح را در دستور كار خود قرار دهد. رسانه ملي، بايد از همه ظرفيتها در جهت خبررساني و اطلاعرساني به تمام نقاط كشور و آحاد جامعه اقدام كند. خبرهاي گوناگون در رابطه با معضلات اجتماعي، سياسي، رفتارهاي فردي و اجتماعي و بررسي راهكارهاي مرتبط با آنها مورد تحليل و بررسي بيشتر قرار گيرند. اين امر، علاوه بر ايجاد آرامش رواني در جامعه فعال و مشاركتجوي كشور، منجر به ايجاد فضاي پاسخگويي مسئولان مرتبط خواهد شد و آنها را مجاب و ترغيب ميكند كه به گونهاي بكوشند تا عملكردي مناسب در برابر مسائل موجود و حتي مسائلي كه در آينده احتمالي رخ خواهد داد، به نمايش گذارند؛ زيرا افزون بر نياز به ادامه حيات سياسي و اجتماعي، از سوي هزاران چشم از دريچه رسانه ملي ارزيابي خواهند شد. در واقع، رسانه و مخاطب به اين باور نزديك ميشوند كه هر دو طرف بر سر يك ميز، در كنار هم نشستهاند.
ـ تبديل شدن به مرجعيت رسانهاي
رسانه ملي، منبع و سرچشمه اخبار رسمي است كه در صورت كاركرد مطلوب، ميتواند نقطه اتكا و مستند خبرها و خبرگزاريهاي ديگر قرار گيرد و به نوعي مرجع رسمي دريافت آمار و اخبار گوناگون تلقي شود. براي رسيدن به اين هدف كه منجر به افزايش اعتماد مخاطبان به رسانه ملي خواهد شد، بايد به بازنگري در برخي سياستها و منشهاي خبري و اطلاعرساني تن در داد كه دست كم نتيجه مثبت آن بالا بردن سطح آگاهي مخاطبان و اعتماد آنان خواهد بود؛ زيرا در صورت پوشش ندادن و خلأ اطلاعرساني توسط رسانه ملي، رسانههاي ديگر (ماهواره، شبكههاي اجتماعي مجازي و غيره) عهدهدار اين نقش خواهند شد و مرجع دريافت اخبار و آمار گوناگون ميشوند. با اين فرض، بايد به اين مصيبت تن داد و هر آنچه كه آنها ارائه ميدهند، درست يا نادرست، پذيرفت و شايد اين همان تعارض اساسي است كه بر اهداف رسانه ملي براي جذب و جلب اعتماد مخاطبان اثر ميگذارد. در واقع، با رعايت برخي شاخصها مانند سرعت در خبررساني، شفافيت، بيطرفي، جذابيت و صداقت، تطابق با نيازهاي مخاطب، هدفمند بودن، پرهيز از مبالغه، اغراق، تحريف و برخي امور ديگر در سياستهاي كلي اطلاعرساني و خبري، ميتوان اعتماد رسانهاي (اعتماد به رسانه ملي) را افزايش داد و در جايگاه رسانهاي ملي به چارچوبها و ضوابط شكلگيري آن نزديكتر شد.
پارسا، خسرو. 1379. جامعه انفورماتيك و سرمايهداري: واقعيت و اسطوره. تهران: آگه.
رابينز، كوين و وبستر. 1385. عصر فرهنگ فنآورانه: از جامعه اطلاعاتي تا زندگي مجازي. مهدي داودي. تهران: توسعه.
نش، كيت. 1390. جامعهشناسي سياسي معاصر. محمدتقي دلفروز. تهران: كوير.
سردارنيا، خليلالله. 1386. «آثار سياسي فنآوريهاي تازه ارتباطي ـ اطلاعاتي». ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي. 246 ـ 245. صص 119 ـ 101.
سردارنيا، خليلالله. 1388. «اينترنت، جنبشهاي اجتماعي جديد و بسيج اعتراضها». فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي. 4 (16). صص 151 ـ 176.
سلطانيفر، محمد و ططري، خديجه. 1390. «تبيين تأثير فنآوريهاي ارتباطي بر جريانهاي سياسي و اقتصادي». نامه پژوهش فرهنگي. 14 (12).
ماهپيشانيان، مهسا. 1390. «آسيبهاي سياسي و رواني شبكههاي اجتماعي». ماهنامه رهآورد نور. 35.
معمار، ثريا، صمد عدليپور و فائزه خاكسار. 1391. «شبكههاي اجتماعي مجازي و بحران هويت»، مطالعات و تحقيقات اجتماعي در ايران. 4 (1).
عدليپور، صمد. 1391. تببين جامعهشناختي پيامدهاي شبكههاي اجتماعي مجازي بر هويت اجتماعي كاربران جوان شهر اصفهان. رساله كارشناسي ارشد. دانشگاه اصفهان، گروه علوم اجتماعي. دانشكده ادبيات و علوم انساني.
Dellaporta, Donatella & Diani, Mario (1999). Social movements: an introduction, London: Blackwell publishing.
Diani, Mario (2001), Social Movement Networking, in Frank Webster (ed), Culture and Politics in Information Age. London: Rutledge.
Ferdinand, Peter (2000), The Internet, Democracy & amp; Democratication, London: Frankcass Publlisher.
Nixon, Pual (1999), “Transparency Through Technology”, in Barry Hauge (eds), Digital Democracy, London, Routhledge.
Norris, Pippa (2001), Digital Divide, Cambridge, Cambridge University Press.
Shirky, Clay (2011), The Political Power of Social Media, London: Frankcass Publlisher.
Boyd, Danah & Ellison, Nicole (2007), “Social network sites: definition, history, and scholarship”, Journal of Computer-Mediated Communication, 13(1), pp: 210-230.
Latham, Robert (2000), “Social Sovereignty”, Theory, Culture & society, Vol. 17, No. 4.
Pempek, Tiffany & et al (2009), “College students social networking experiences on Facebook”, Journal of Applied Developmental Psychology, 30: 227–238.
Routledge, Politics (2000), “Governance space and strategy in globalizing resistance”, Geo Journal, Vol. 52, No. 1.
Sassen, Saskina (2000), “Digital Networ & the State”, theory, Culture & amp; State, Vol. 17, No. 4.