سيده مريم چاوشي٭
چكيده
رسانه ملي با توجه به گستردگي مخاطبان و پرشماري شبكههاي ملي، استاني و برونمرزي، اصليترين مرجع اطلاعرساني كشور شمرده ميشود. ازاينرو، در مديريت بحران نيز نقش مؤثرتري از ديگر رسانهها دارد. اين نقش در مديريت بحرانهاي سياسي، با توجه به حضور تهديدهاي نو در عرصه سياسي، بسيار چشمگير است. رويارويي مناسب و بهنگام با وقوع بحرانهاي سياسي، فرار از بحرانزدگي، تجسم تصوير پيشامدهاي احتمالي براي مخاطبان، اقناع عمومي جامعه براي كنار آمدن با شرايط بحران و...، ميتواند مسئولان و مديران رسانه ملي را براي برونرفت از بحرانهاي سياسي ياري رساند. اين پژوهش افزون بر بررسي انواع و ويژگيهاي بحران و نقش رسانه ملي در مديريت آن، نشان ميدهد راهكارهايي نظير فرهنگسازي، بصيرتافزايي، داشتن برنامه مدون ارتباطي، تأكيد بر مشروعيت و انصاف خودي در اتخاذ مواضع و... در مديريت بحران و حتي پيشگيري از آن مؤثر خواهد بود.
واژگان كليدي: بحران، بحران سياسي، مديريت بحران، رسانه ملي.
ايران يكي از كشورهايي است كه همواره در معرض بحرانهاي مختلف از جمله بحرانهاي سياسي قرار داشته است. ضرورت رويارويي هوشمندانه با اين بحرانها و تبديل هوشمندانهتر اين تهديدها به فرصتهايي ناب براي نظام جمهوري اسلامي، ميطلبد تا تمام نهادها و سازمانهاي رسمي و غير رسمي و متعهد به نظام جمهوري اسلامي، حركتي مؤثر و انقلابي را آغاز كنند. در اين ميان، نقش رسانه صداوسيما به دليل اثرگذاري حساس و قابل توجه بر افكار عمومي و نخبگان و تودههاي مردم، در مديريت بحرانهاي سياسي بسيار اهميت دارد. توانايي اين رسانه در جذب مخاطبان انبوه و مشاركت در فرآيند شكلدهي به افكار عمومي، قدرت قابل ملاحظهاي به آن براي مداخله در بحرانهاي سياسي ميبخشد. ازاينرو، به عنوان اصليترين مرجع اطلاعرساني كشور در ميان دستگاهها و سازمانهاي حاكميتي ميتواند بيشترين تأثير را در مهار، كنترل و كاهش خسارتهاي بحرانهاي سياسي داشته باشد، اما نكته كليدي آن است كه چگونه ميتوان با برنامهريزي مدون و حسابشده، كاركرد اين رسانه را به حل بحران و جلوگيري از تشديد بحران سوق داد.
در جامعه انقلابي ايران مباحث كارشناسي و علمي در حوزه مديريت بحران، از جمله مديريت بحرانهاي سياسي در كنار تجربههاي مديريتي در رسانه ملي، مسئلهاي جدي و قابل توجه است. بنابراين، شناسايي بحران و مشاركت در مديريت آن، از شاخصهاي مهم ارزيابي عملكرد رسانه ملي خواهد بود و لازم است در راستاي اين مهم، فعاليتهاي علمي، پژوهشي و كاربردي در دستور كار قرار گيرد. به تعبيري مديريت بحرانهاي سياسي راهبردي است كه بايد ابتدا براي خود برنامهريزان مشخص و تعريف شده باشد. مقاله پيشرو، تلاش ميكند تا در راستاي اين تبيين گامي بردارد.
رسانه ملي چگونه ميتواند از وقوع بحرانهاي سياسي جلوگيري كرده، در مواقع بروز بحران، آن را مديريت كند؟
رسانه ملي ميتواند با طراحي نظام جامع ديدهباني سياسي و هشدار درباره وقوع بحرانهاي سياسي نقش قابل توجهي در پيشگيري از اين بحرانها ايفا كرده، در شرايط مواجهه جامعه با اين دسته از بحرانها نيز با مديريت ـ آينده رويدادها و روندها ـ اخبار و رويدادها، برقراري ارتباط ميان تيم مديريت بحران و كارشناسان سياسي و ايجاد زمينه مشاركت مردم در كنترل بحرانها نقشي مؤثر در مديريت بحرانهاي سياسي ايفا كند.
بحران وضعيتي است كه نظم سيستم اصلي يا قسمتهايي از آن (سيستمهاي فرعي) را مختل كرده، پايداري آن را بر هم زند (تاجيك، 1384، ص62).
بحران با هر ماهيتي، موضوعي مرتبط با حيات انسان است و نشانه آن نيز توجه جدي افكار عمومي به آن از راه رسانه است. بنابراين، بحران آن چيزي است كه رسانهها در جايگاه مشكل جدي به آن ميپردازند و پيامدهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آن ميتواند تا ساليان دراز معضلي براي جامعه باشد (وردينژاد، بهرامي رشتياني، 1388، ص37).
هر بحران با توجه به نوع، ابعاد، شدت، سابقه، محيط، جغرافيا و پيامدهاي آن، ويژگيهاي خاص خود را دارد. در واقع بحرانها، مانند هم نيستند و نسخه واحدي را نميتوان براي خروج از آنها تجويز كرد؛ با وجود اين اختلاف و با تجزيه و تحليل و مطالعه دادهاي بحرانهاي گوناگون، در مييابيم كه بحرانها در برخي ويژگيها مشتركند. محدود بودن به يك دوره زماني خاص، ناكارآمدي قوانين و هنجارهاي معمول براي مديريت بحران، افزايش توجه مردم به آن، افزايش نياز مردم به اطلاعات و اخبار، ضرورت تصميمگيري فوري، كاهش نسبي كنترل، زمان محدود واكنش، افزايش اصطكاك، ممكن نبودن پيشبيني دقيق پيامدها و مانند آن، از جمله ويژگيهاي هر بحراني است (نصراللهي، 1389، ص51).
بحرانها را ميتوان به اعتبار دخالت عامل انساني، سطوح، موضوع، جغرافيا، قابليت حل بحران و هدفمندي تقسيم كرد. هر يك از اين تقسيمبنديهاي كلي، زيربخشهايي دارند. بحران سياسي كه از زيربخشهاي دستهبندي موضوعي بحران است، حالتي است كه در نتيجه آن ثبات و توازن نظام سياسي و اجتماعي برهم ميخورد. بحرانهاي سياسي را بر حسب وسعت مكاني، عوامل درگير و گستره جغرافيايي تعارضات، به دو دسته داخلي و بينالمللي تقسيم ميكنند. بحرانهاي سياسي داخلي، شرايط نامتعارفي است كه معمولاً در ساختار سياسي يك كشور پديدار ميشود و بر حسب ماهيت، زمان، دامنه، شدت و نوع عوامل درگير در آن، شكلهاي گوناگوني دارد؛ مانند مبارزه شديد و گسترده بين احزاب و سازمانهاي سياسي رقيب براي كسب قدرت، ايجاد اختلافات شديد بين جناحهاي مختلف حكومت، كودتاي نظامي، اعتصابهاي دامنهدار، شورشهاي خياباني، درگيريهاي قومي و... . بنابراين، لازم نيست فاجعه سياسي از برخورد نظامي بين دو كشور به وجود آيد؛ چهبسا اگر ناآراميهاي سياسي ـ اجتماعي در داخل مرزهاي يك كشور به موقع پاسخ داده نشوند، موجب فاجعه شوند (داربك و هواتمر، 1383، ص19). بحرانهاي بينالمللي نيز به گونهاي ميان دو يا چند كشور بروز ميكند.
از ديدگاه تاجيك، بحران سياسي، بحران مشروعيت نظام حاكم است؛ آنگاه كه نخبگان سياسي جامعه، استعداد و توانايي توليد و بازتوليد ارتباطات و مناسبات مبتني بر اعتماد و مقبوليت خود را از دست ميدهند و نظام دچار ناكارآمدي ميشود، بحران به وجود ميآيد (تاجيك، 1384، ص31).
به طور كلي علل و عوامل بحرانهاي سياسي گوناگون هستند و اوضاع بحراني هم كه از اين علل و عوامل ناشي ميشود، ممكن است به شكلهاي گوناگون بروز كند (يحيايي، 1385، ص12). عوامل و سرچشمههاي بروز بحرانها نيز بسته به ماهيت آنها، گوناگون است؛ البته عوامل بحرانزا در يك بحران خاص نيز ممكن است از گونههاي مختلف باشد؛ براي نمونه جنگ ميان دو كشور كه نوعي بحران است، ممكن است به دلايل بسيار متفاوتي رخ دهد؛ اما ميتوان اين دلايل و عوامل را در گروههاي مشابه طبقهبندي كرد. لوسين دبليو پاي1 بحرانهاي سياسي را به پنج دسته تقسيم ميكند: بحران هويت؛2 بحران مشروعيت؛3 بحران مشاركت؛4 بحران نفوذ5 و بحران توزيع6 (سيفزاده، 1368، ص173).
برخي، بحرانهاي امنيتي را نيز بحران سياسي تلقي ميكنند. اين بحرانها به دو دسته داخلي و خارجي تقسيم ميشوند؛ بحرانهاي امنيتي داخلي به براندازي حاكميت از درون اشاره دارند (تاجيك، 1384، ص79 ـ 80).
تروريسم نيز يكي از انواع بحرانهاي سياسي است كه در صورت گسترش دامنه آن ميتواند به يك فاجعه سياسي تبديل شود (ابهري، 1388، ص 13).
بيشك شناسايي ويژگيهاي گوناگون بحران، از جمله مراحل مختلف آن، ميتواند تا اندازه قابل توجهي تيمهاي مقابلهكننده با بحران را در به حداقل رساندن آثار منفي آن و چهبسا تبديل بحران و تهديد آن، به فرصت ياري رساند. در يك دستهبندي كلي، موقعيت بحرانها به چهار مرحله پيش از بحران، حين بحران، بعد از بحران و مرحله بهبود تقسيم شدهاند.
نخستين مرحله بحران، مربوط به دوره زماني انباشت بحران است؛ در اين دوره به مرور نشانههاي بحران، بروز ميكنند و مدتها پيش از اينكه چكانندههاي بحران عمل كنند، علائم و پيشدرآمدهاي آن ظاهر ميشوند. اگر پيامهاي اين پيش آگهيها و هشدارها به درستي درك و اقدامات پيشگيرانه انجام شود، ميتوان از بروز بحران جلوگيري كرد يا دستكم دامنه خسارات را تا اندازه ممكن كاهش داد (نصراللهي، 1389، ص68).
دومين مرحله شكلگيري بحران، بروز و ظهور بحران به شكل حاد است؛ به عبارتي پس از به وجود آمدن محركهاي لازم براي آغاز بحران، فرآيند شكلگيري بحران آغاز ميشود. اين مرحله زماني روي ميدهد كه در آن از وقوع بحران، پيشگيري نشده باشد. بحران در اين برهه زماني، براي نخستين بار شناسايي و وضع عادي مختل ميشود. مرحله دوم، معمولاً كوتاهتر و در عين حال حادترين مرحله بحران است (برچر، ويلكنفلد، 1382، ص301). در اين مرحله عوامل تحريككننده، بحران را وارد مرحله جديدي ميكنند. عموم مردم، اين مرحله را به عنوان بحران ميشناسند و در اين مرحله است كه توجه آنان به جريان رويدادها جلب ميشود (نصراللهي، 1389، ص71).
فروكش كردن بحران سومين مرحله از بحران است كه با عناوين ديگري نظير مرحله مزمن نيز شناخته ميشود. در اين مرحله، بحران وارد فضاي جديدي ميشود و دامنه و شدت آن به طور چشمگيري كاهش مييابد (همان، ص73).
چهارمين و آخرين مرحله زماني است كه نشانههاي بهبود اوضاع و برطرف شدن تهديدها، هم براي جامعه و هم براي افراد و گروههايي كه از بحران آسيب ديدهاند، پديدار ميشود. در مرحله پاياني، بحران خاتمهيافته تلقي ميشود و جامعه با نگرشي نو خود را براي سازگاري با بايستههاي جديد آماده ميكند. پايان بحران، زماني است كه تهديد، فشار زمان و احتمال خطر براي تصميمگيران تا سطح پيش از آغاز بحران كاهش مييابد (برچر، ويلكنفلد ،1382، ص78).
مديريت بحران همچون مفهوم بحران، از منظرهاي گوناگون مورد تعريف و باريكبيني واقع شده است. گستره مفهومي و تعريفي اين واژه، بسيار فراخ و دربرگيرنده هر تمهيدي براي پرهيز از هر بحران، جستوجوي انديشمندانه بحران و خاتمه و مهار بحران در راستاي تأمين منافع ملي است (تاجيك، 1384، ص85).
مديريت بحران، هنري است كه از رهگذر آن، دولتمردان، نخبگان و بازيگران در صحنه، نقش تعيينكننده خود را به نمايش ميگذارند؛ اما گوناگوني تعاريف و محدوديت سطح آگاهي و شناخت در عرصه بحران، سبب شده سياستسازي و تدبير بحرانها به عنوان هنري نارسا، ناقص و پيچيده شناخته شود. تدبير بحران، نياز مبرم به نظارت و ارزيابي مداوم و توسعه معيارهاي تصميمگيري و مديريت براي اقدام در زمان بروز و ظهور آن دارد. ازاينرو، ضريب تدبير مؤثر يك بحران، رابطهاي مستقيم و تنگاتنگ با تجربه بحرانهاي گوناگون دارد (همان، ص88) چراكه به گفته پارسونز، مديريت بحران، هنر تصميمگيري براي كاهش دادن آثار يك حادثه است كه براي رسيدن به اين هدف، به برنامهريزي پيش از آغاز بحران نياز است (پارسونز، 1385، ص26).
به طور كلي، مديريت جامع بحران عبارت است از اقداماتي كه براي اداره انواع تهديدها (طبيعي، تكنولوژيك، جنگي و تروريستي) با در نظر گرفتن همه جنبههاي آنها (فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، امنيتي)، در همه فازهاي يك بحران (پيشگيري، كاهش مخاطرهها، آمادگي، مقابله، بازتواني، بازسازي) و با توجه جدي به چرخه حياتي حاكميت (فلسفه و جهانبيني حاكم، دكترين و اصول، سياستها، آمايش سرزمين، راهبردها، پروژهها) انجام ميشود (سايت سازمان پدافند غير عامل، فروردين 1388).
تعاريفي درباره مديريت بحران وجود دارد كه به صورت مستقيم يا غير مستقيم، با رويكردي سياسي به مديريت بحران اشاره دارد. براي نمونه، از ديدگاه مك كارتي،2 هدف اصلي مديريت بحران دستيابي به راهحلي معقول است براي مديريت اوضاع غير عادي؛ به گونهاي كه منافع و ارزشهاي سياسي حفظ و تأمين شود (تاجيك، 1384، ص85). يا محمدرضا تاجيك در تعريف مديريت بحران، ميگويد: «مديريت بحران، هم شامل اهداف مثبت مانند حفظ منافع ملي است و هم شامل اهداف منفي؛ يعني اطمينان از اينكه اوضاع از كنترل خارج و به جنگ تبديل نشود» (همان، ص86). در جاي ديگري نيز تأكيد ميكند كه: «مديريت بحران، پيشبيني، تدارك و آمادگي قبلي براي رويارويي و رفع رويدادهايي است كه بقا و حيات يك نظام را تهديد ميكنند» (همان، ص84). انگناس3 و ميتراف،4 مديريت بحران را بررسي دلايل روي دادن بحرانهاي زاييده دست بشر و چگونگي پيشگيري از بروز و گسترش آنها ميدانند و با اين نگرش به مديريت بحران، به طور تلويحي بحرانهاي سياسي را كه همواره انسانها عامل آن هستند، موضوع اصلي مديريت بحران معرفي ميكنند ((Mitroff & Pearson,1997, p4.
در صحنه سياست نيز بحرانهايي رخ ميدهد و چه بخواهيم و چه نخواهيم، تهديدهايي براي منافع، حيثيت، ارزشها و امنيت ملي ما پديد ميآورد كه نياز به تصميمگيري سريع و قاطع و حسابشده دارد. بسياري از اوقات به دليل تشخيص ندادن حالت بحراني از غير بحراني، تصميمهايي كه بايد به وسيله كارگزاران سياسي و نظامي اتخاذ شود، دستخوش ناهمگونيهايي ميشود و اين امر گاهي سبب ميشود كه به طور ناخواسته تهديد يك دشمن بالقوه، به خصومت بالفعل تبديل شود. در اينجا، مسئله تشديد نردباني اوضاع پيش ميآيد كه براي مهار آن نياز به اعمال مديريت و ديپلماسي درست است (سلطانيفر و ديگران، 1388، ص35).
فراگرد مديريت بحران، به سبب ماهيت متنوع، پيچيده، مبهم و چندبعدي بحرانها بسيار دشوار است. ازاينرو، صاحبنظران مختلف، مدلهاي گوناگوني را طرح و گسترش دادهاند كه به ساده شدن فراگرد پيچيده مديريت بحران كمك ميكنند (روشندلاربطاني، 1388، ص67). يك ـ مدل لچات؛1 دو ـ مدل ميتراف و پيرسون؛2 سه ـ مدل مك كانكي؛3 چهار ـ مدل ليتل جان؛ 4 پنج ـ مدل جامع مديريت بحران.
معمولاً مدلهاي يادشده مراحل و كارهاي مختلفي را براي فراگرد مديريت بحران برميشمارند كه در يك دستهبندي كلي ميتوان آنها را در چهار دسته جاي داد:
1. مرحله پيشبيني
2. مرحله پيشگيري
3. مرحله آمادگي
4. مرحله هشدار و مصونيت
5. مرحله ارزيابي مقدماتي و بسيج منابع
6. مرحله پاسخگويي سريع
7. مرحله امداد و نجات
8. مرحله عمليات ويژه
9. مرحله مهارسازي
10. مرحله بازيابي
11. مرحله بازسازي
12. مرحله يادگيري (نك: همان، ص69 ـ 77).
تجربههاي مديران توانمند نشان ميدهد كه استفاده از نتايج هر بحران در بحرانهاي مشابه به منظور جذب و جلب مخاطبان و همراهسازي آنان يكي از اصليترين فرآيندهاي عمليات حل بحران است. در چنين شرايطي استفاده از رسانهها و وسايل ارتباط جمعي تنها جنبه ابزاري ندارد؛ بلكه ميتواند راهبردي اصلي براي اعمال قدرت عملياتي از سوي مديران، به منظور دستيابي به اهداف باشد.
در واقع، بر اثر نقش و كاركرد بيمانند وسايل ارتباط جمعي در شرايط بحران، ديدگاه ابزاري درباره رسانه به نگاهي راهبردي تغيير يافته و رويكردهاي گوناگون رسانهاي براي پوشش رويدادها و جريانهاي بحراني در عرصه جهاني شكل گرفته است. اين نقش به ميزاني جدي و بنيادي است؛ كه در دهه گذشته سايتهاي ويژه خبري زيادي در شبكه اينترنت درباره رسانهها و بحران فعال شده و شيوه تازهاي به نام روزنامهنگاري در بحران در زمينه رسانههاي مكتوب و وسايل ارتباط جمعي ديداري ـ شنيداري شكل گرفته است.
روشن و قطعي است كه كاركردهاي حرفهاي رسانه در بحران، بسيار متفاوتتر از فعاليتهاي رسانهاي در شرايط عادي است تا جايي كه در شرايط بحران، ساختارهاي جديد سازماني براي پوشش رويدادها در رسانهها شكل ميگيرد. اين ساختارها از لحاظ نيروي انساني، بودجه، سلسلهمراتب سازماني و راهبردهاي حركت حرفهاي، صورتهاي بسيار سيال و منعطفتري نسبت به شرايط معمول دارد. از طرفي، در شرايط بحران، افكار عمومي نيز دستخوش دگرگوني فراوان ميشود و در صورت مديريت نشدن درست آن، شرايط بحران ممكن است بسيار پيچيده و كنترلناپذير شود.
بنابراين، به نظر ميرسد تحليل رويكردها و كاركردهاي رسانهاي از زواياي گوناگون و متنوع، نيازمند پژوهشهاي گسترده و پرشمار است و ضروري است مجموعههاي مديريتي با همكاري رسانهها و وسايل ارتباط جمعي با برگزاري همايشها و كارگاههاي آموزشي، كاركردها، نقش و تأثير رسانه در شرايط بحران را بررسي كنند (وردينژاد، بهرامي رشتياني، 1388، ص2 و 3).
طبيعي است كه در هر شرايطي بحران سوژهاي با اهميت از سوي رسانه شمرده ميشود. هر اندازه بحرانها وسيع باشند، پيش از آنكه از سوي رسانهها به پيامهاي روزمره در سطح جامعه تبديل شوند، معنايي نخواهند داشت؛ به عبارت ديگر، رسانهها هستند كه ميتوانند بحران خاموش يا نهان را به بحران آشكار تبديل كنند.
براي درك رابطه بحران با رسانه، ضروري است به مثلثي با سه ضلع افكار عمومي، موضوع بحران و رسانه توجه كنيم (نگاره شماره 1).
امروزه رسانه يكي از عوامل اصلي در تأمين اطلاعات و آگاهي افراد براي تصميم گيري، پذيرش يا نپذيرفتن موضوع و باوري جديد و يا ايجاد ميل و آرزو نسبت به آن موضوع است.
رسانه بر اساس راهبردهاي كلان و ميان مدت و نيز مسئوليتهاي اجتماعي كه برعهده دارد، با كاركردهاي آموزشي، تبليغي و هدايتي ميتواند سهگونه رفتار را در افراد جامعه ايجاد كند:
يك ـ رفتار روآوري؛1
دو ـ رفتار ستيز و گريز؛2
سه ـ رفتار سازگاري3 (نك: عشايري، 1383).
بحرانزا
بسياري از محققان و صاحبنظران بحران، نقش دوگانه رسانهها را در بحرانزايي و بحرانزدايي، واقعيتي آشكار و انكارناپذير ميدانند و معتقدند كه رسانهها ميتوانند هم ابزاري در خدمت بحرانزدايي و كاهش آثار باشند و هم وسيلهاي در خدمت بحرانسازي و تشديد بحران.
مرور اين ديدگاهها نشانگر آن است كه برخي از اين محققان نقش رسانهها را در بحران بسيار قدرتمند ميدانند. به گفته آنان، رسانهها حتي ميتوانند از نيست، هست بسازند و بر قامت بحراني كه تولد نيافته است، جامه هستي بپوشانند (و بر عكس)؛ به بيان ديگر، رسانهها هم ميتوانند مشروعيت، مشاركت، مقبوليت، اعتماد و ثبات ايجاد كنند و هم جامعه را در متن و بطن بحرانهاي مشروعيت، مشاركت و مانند آن قرار دهند (سامبند، قرهباغ، 1387، ص53).
پيتر براك،1 از برجستهترين انديشمندان اتريش در حوزه مسائل مربوط به صلح، مينويسد: فعالان امنيت جهاني و صلح ميدانند كه رسانهها نقش بسيار مهم و حساسي در كار آنان دارند؛ اما متأسفاند از اينكه ميبينند موضوعات مربوط به صلح، موضوعات مسلط در رسانهها نيست. گرايش رسانهها به گزينش رويدادهاي جنجالي، مهيج، فجيع و خطرناك است كه سبب شده است، مناديان صلح و امنيت جهاني به عملكرد رسانهها با ترديد نگاه كنند و رسانهها را؛ اگر نه اصليترين عامل، دستكم از عوامل مؤثر در ايجاد بحرانها و از موانع اصلي حاكميت فرهنگ صلح در جوامع معاصر بدانند (محسنيانراد، 1381، ص74).
راهبرد، الگو يا طرحي جامع است كه هدفها، سياستها و زنجيرههاي عملياتي سازمان خبري را در قالب يك كل بههمپيوسته، با يكديگر تركيب ميكند و اهداف بلندمدت اطلاعرساني را مدنظر دارد. راهبردهاي رسانه را ميتوان به دو دسته كلي زير تقسيم كرد:
رسانهها بر اساس اوضاع حاكم بر بحران و محيط پيراموني آن، همچنين بر اساس رسالت و برنامه خود، يكي از دو راهبرد كلي را در زمينه بحرانها پيش ميگيرند:
رسانهها با اتخاذ اين راهبرد، جريان حاكم را همراهي و به عنوان عامل ارتباطي و ابزار دست حاكميت، عمل ميكنند. به طور مشخص، يكي از شيوههاي رسانهها در اين راهبرد، در بحرانهاي سياسي ـ اجتماعي، ايجاد نفرت و ترس و در نتيجه واكنشهاي منفي درباره عاملان بحران موجود است.
رسانهها در راهبرد موافقت و همراهي با بحران، تغيير وضع موجود را خواستارند و بر همين اساس با انتقاد از قدرت سياسي حاكم، رفتار حاكمان را در برخورد با عاملان بحران به چالش ميكشند. در اين راهبرد، كارهاي عاملان بحران، قانوني، بر حق و مشروع جلوه داده ميشود.
به نظر ميرسد در هر دو راهبرد مخالفت يا موافقت با بحران، رسانهها از كاركرد اصلي خود؛ يعني«به گفته والتر ليپمن،1 گزارش عيني از آنچه اتفاق افتاده است، نه آن چيزي كه دوست داشتيم، اتفاق بيفتد» فاصله ميگيرند و با رسانه، كار رسانهاي نميكنند؛ بلكه كار حزبي، سياسي و امنيتي ميكنند (ترزيس، 1384، ص211).
بحران از ديدگاه برخي فقط تهديد شمرده ميشود، ولي از ديد برخي ديگر، فرصت به شمار ميآيد. واكنش در برابر بحران ممكن است با انكار، بيتوجهي و مقاومت يا با پذيرش باشد. از سوي ديگر، شيوه عمل مديران در اوضاع بحراني نيز متفاوت است؛ يعني مديراني كه درباره بحران نگرش منفي دارند و آن را تهديد قلمداد ميكنند، بيشتر تابع اوضاع بحراني هستند و بيشتر در صدد سازگاري با اين اوضاع برميآيند، اما مديران داراي نگرش مثبت، بحران را فرصت تلقي ميكنند و بر همين اساس به دنبال آن هستند كه اوضاع را با خود همراه كنند.
با در نظر گرفتن اين دو نوع نگرش به بحران و ميزان سازگاري با اوضاع بحراني، ميتوانيم چهار راهبرد عملي براي سازمانهاي رسانهاي در رويارويي با بحران معرفي كنيم. اين چهار راهبرد عبارتند از:
رسانه در اتخاذ چنين راهبردي بر آن است تا با بيتوجهي به موضوع بحران، آن را بياهميت جلوه دهد و در واقع، بحران را در كانون توجه افراد قرار ندهد.
اين راهبرد با تأكيد بر ضرورت پاسخگويي به فشارها و تحركات محيطي تهديدكننده، سازمان رسانهاي را به واكنش براي حفظ حيات خود ترغيب ميكند. سازمانهايي كه از راهبرد واكنشي استفاده ميكنند، ديدگاههاي برنامهريزي بلندمدت ندارند.
نوع نگرش حاكم به بحران، در سازمانهايي كه از چنين راهبردي در مواقع بحراني تبعيت ميكنند، نوع نگرش منفي و تهديدآميز است. به همين دليل واكنشي كه از چنين مديران و سازمانهايي انتظار ميرود، نوعي همراهي با بحران است.
رسانههايي كه در قبال بحران راهبرد فعال دارند، به محض روي دادن آن، وارد صحنه ميشوند و فعالانه براي كنترل و مهار بحران ميكوشند. رسانه در چنين اوضاعي از همه ظرفيتهاي خود، به منظور جلب مشاركت عمومي و ايجاد همبستگي اجتماعي استفاده ميكند.
اين راهبرد با تأكيد بر كشف فرصتهاي جديد و چشماندازهاي نو براي رشد و پويايي، نه فقط وجود بحرانها را ميپذيرد و در رويارويي با آنها فعالانه وارد عمل ميشود؛ بلكه فراتر از آن به منظور مقابله با اوضاع بحراني پيشبينيهايي ميكند. در رسانههايي با راهبرد يادشده، نوع نگرش به بحران كاملاً مثبت و فرصتآفرين است. بر اساس راهبرد فوق فعال، ممكن است هر بحراني فرصتهايي با خود همراه داشته باشد. پس بايد مترصد بحرانها بود و از قبل آمادگيهاي لازم را براي رويارويي با آنها پيدا كرد تا در صورت بروز، بتوان با ايجاد فرصت، از آنها بهرهبرداري كرد. رسانههاي داراي راهبرد فوق فعال، نه فقط پيرو اوضاع بحراني نيستند و خود را با اوضاع سازگار نميكنند؛ بلكه شرايط را با اهداف و مقاصد خود سازگار و به صورت پيشرو عمل ميكنند.
نقش رسانهها در بحرانهاي سياسي مشكلتر و پيچيدهتر از برخورد با بحرانهاي ديگر است؛ زيرا رسانهها در ايجاد برخي بحرانهاي سياسي نقش اصلي و اساسي ايفا ميكنند؛ به اين معنا كه رسانهها آگاهي شهروندان در زمينه مسائل سياسي و وجود نظامهاي سياسي بهتر و كارآمدتر را بالا ميبرند. افزون بر اين، نقاط ضعف نظامهاي سياسي موجود را به نمايش ميگذارند. اين مسئله و مقايسه آن در ذهن شهروندان، عامل اصلي ايجاد بحرانهاي سياسي شمرده ميشود. به اين ترتيب، انتظارها و خواستههاي شهروندان از حاكميت روزافزون ميشود؛ اما دولتها و نظامهاي سياسي توان سازگاري با اين خواستهها را ندارند و اين فاصله ميان شهروندان و نظامهاي سياسي، بحران سياسي شمرده ميشود؛ البته مواردي همچون بحران توزيع، امكانات شايد در ظاهر به رسانهها مربوط نباشد و همه مسئوليت توزيع نامتوازن امكانات بر دوش حاكميت باشد؛ ولي در گذشته، اين انتظار وجود نداشت كه بايد همگان به يك اندازه از منافع دولت بهرهمند يا در آن سهيم شوند و اين ناشي از ايجاد نگرشي است كه رسانهها آن را به وجود آوردهاند (سلطانيفر، 1390، ص53 ـ 54).
در اين قسمت منظور از بحرانهاي فراملي ويژه بحرانهاي بين كشورها مانند جنگها شده است. در زمان وقوع جنگها، رسانهها حالت بيطرف و عينيتگرا ندارند؛ پس دشمن خارجي، دشمن آنها نيز شمرده شده، همه تلاش رسانه، همچون ديگر اركان جامعه، براي منكوب كردن دشمن و بسيج شهروندان است. در نتيجه رسانهها در دو حوزه داخلي و خارجي ايفاي نقش ميكنند.
رسانهها در حوزه داخلي، با تهييج عمومي، شهروندان را آماده نبرد با دشمنان ميسازند. به اين ترتيب، نيرو و امكانات لازم براي استفاده در جبهههاي نبرد فراهم ميشود.
در سطح بينالمللي اين نكته اهميت دارد كه كشورها عناصري جدا از جامعه جهاني نيستند؛ پس بايد هرگونه كنش و واكنش آنها، با توجه به شرايط جهاني و منطقهاي باشد. در زمان جنگ رسانهها ميكوشند كه افكار عمومي جهاني و دولتمردان ديگر كشورها را عليه كشور مورد نظر برانگيزند. بهترين نمونه فعاليتهاي ضدجنگ رسانهها در سال 2003 بود كه تلاش براي پيشگيري از شعلهور شدن جنگ امريكا و عراق كه متأسفانه نتيجه نداد؛ اما برخلاف آن، رسانههاي امريكا توانستند رژيمي دژخيم از صدام در اذهان جهاني بسازند و توجيهي براي تهاجم به آن كشور فراهم كنند (همان، ص61 ـ 63).
هر چند عملياتهاي تروريستي، برآيند و نتيجه بحرانهاي سياسي ملي و فراملي است، اما به دليل اهميت يافتن آن پس از 11 سپتامبر سال 2001 و حمله امريكا و كشورهاي همسويش به افغانستان و عراق به بهانه نابودي تروريستها، توجه به آن در مقام مقولهاي مجزا در بحث مديريت بحرانهاي سياسي ضروري به نظر ميرسد.
شرايو استاوا1 ميگويد: در عصر جديد، تروريسم رسانهها را در اختيار گرفته است؛ همانطور كه سياستمداران و بزرگان در دهكده جهاني به تبليغات نياز دارند، تروريستها نيز براي تبليغ كار خود از رسانهها استفاده ميكنند. بنا بر اعلان گروه ضربت دولت امريكا درباره نقض قانون تروريسم، تروريسم امروزي از جنبههاي گوناگوني، پديده مستقيم رسانهها است. اهميت اين مسئله ازآنروست كه تروريسم شيوهاي ويژه از خشونت سياسي است كه با حمله كردن به تعداد كمي قرباني، در صدد اثرگذاري بر تعداد زيادي از مردم است (استاوا، 1380، ص281).
پوشش اخبار تروريسم از سوي رسانهها، در دو حوزه است: بازدارندگي و تشديدكنندگي. رسانهها در دو حوزه بازدارندگي ميتوانند با تأكيد بر غير اخلاقي و غير ديني بودن اعمال تروريستي، انعكاس خسارات جاني و انساني وقايع، انعكاس خسارات رواني تروريسم، پخش نكردن ديدگاهها و انگيزههاي تروريستها و بررسي انگيزههاي واقعي تروريسم ايفاي نقش كنند و با كارهايي چون بزرگنمايي تأثيرات اجتماعي ترور، معرفي عوامل ترور، تبليغ برنامه و مرام تروريستها، استفاده از واژههايي كه تروريستها به كار ميبرند، گفتوگو با تروريستها و انتشار جزئياتي كه ممكن است به يك گروه تروريستي براي حمله كمك كند، موجب تشديد عمليات تروريستي شوند (بليغ، 1379، ص45).
سازمان صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران، سازماني رسانهاي است كه تنها متولي قانوني پخش برنامههاي راديويي و تلويزيوني در جمهوري اسلامي ايران است. در سازمان صداوسيما، راهبري فرآيندهاي توليد و پخش اخبار از ديرباز بر عهده معاونت سياسي سازمان بوده است. معاونت سياسي، يگانه معاونتي است كه پيش از انقلاب نيز به طور دقيق با همين نام در ساختار تشكيلاتي سازمان راديو و تلويزيون ملي ايران وجود داشته و پس از انقلاب نيز در اساسنامه صداوسيما پايدار شده است.
مأموريت حوزه معاونت سياسي سازمان را ميتوان اين چنين خلاصه كرد: ساماندهي و راهبري فرآيندهاي توليد و پخش اخبار و برنامههاي خبري ـ تحليلي از شبكههاي راديويي و تلويزيوني با برخورداري از بيشترين سرعت، دقت و كيفيت شكلي و محتوايي و نيز فراهم آوردن حمايتها و پشتيبانيهاي لازم براي تدارك مؤثر برنامههاي خبري و سياسي حوزه برونمرزي در زمينه اهداف و سياستهاي اطلاعرساني سازمان و روشنگري افكار عمومي. روشن است اين مأموريت در شرايط بحراني به صورت ويژه و در راستاي مديريت قدرتمند شرايط بحران از سوي رسانه، انجام ميپذيرد.
لازم است يادآوري شود كه در معاونت سياسي، شوراي هماهنگي سياسي نقش مركزي در ستاد بحران و تصميمگيري درباره تبليغات مربوط را داراست (دانشور، 28/8/92).
همگرايي و واگرايي در تعامل بينرسانهاي رسانه ملي با ديگر رسانهها، يكي از پوياترين و اقتضاييترين پديدهها در فرآيندهاي تصميمگيري و مديريت حل بحران از سوي اين رسانه است؛ تا جايي كه ميتوان گفت هر بحران در موضوع تعامل رسانهاي رسانه ملي، براي همگرايي و واگرايي، پديدهاي نو و منحصر به فرد شمرده ميشود و قوانين ويژه خود را ميخواهد. بنابراين، نميتوان پيشاپيش دستورالعملي مبني بر همگرا يا واگرا بودن رسانه ملي درباره آن سوژه صادر كرد. پس در عرصه عمل و در جزئيات سوژه بحران است كه همگرايي يا واگرايي به صورت اثرگذار معنا خواهد داشت (نك: وردينژاد و بهرامي رشتياني، 1388، ص163 ـ 166).
در زمينه شيوه اثرگذاري شرايط سياسي جامعه بر رسانه ملي، در نظر گرفتن اين نكته اهميت دارد كه شايد تأثير شرايط سياسي بر رسانه، با يك روند تبليغي تضعيف شود، اما نابود نخواهد شد، خواه اين تأثير به طور مستقيم اعمال شود يا به طور غير مستقيم (نك: صادقي، 1384، ص174 ـ 176). تأثير شرايط سياسي بر رسانه ملي را ميتوان معطوف به دو عامل دانست: اول ـ تجانس و همگوني رسانه با شرايط سياسي جامعه كه داراي يك حكومت ديني است و دوم، تجانس و همگوني رسانه با ساختار انديشه سياسي مخاطبان ايراني آن.
افكار عمومي عاملي اثرگذار بر رسانهها است و ميتواند بر مديريت رسانه در رويارويي با مسائل سياسي به ويژه بحرانهاي سياسي مؤثر باشد. در اين ميان، رسانه ملي در جايگاه مردميترين رسانه نسبت به ديگر رسانهها ميتواند سهم بيشتري از اين اثرپذيري داشته باشد.
بيگمان سازمان رسانهاي، از بحران بيروني اثر ميپذيرد؛ به عبارت ديگر، بحران بيروني مرتبط با وظايف و عملكرد رسانه، به درون رسانه سرايت ميكند. بحران، اين سازمان را درگير و اوضاع عادي كار كارگزاران رسانه را متأثر ميكند؛ در چنين زماني، رسانه با وضعي روبهرو ميشود كه به آن بحران رسانهاي ميگويند (دباغ، 1384، ش 42 و 43، ص 109).
رسانه ملي، بايد بحرانهاي سياسي بيروني را مديريت كند و نيز تلاش كند با عملكرد درست و بهنگام و پاسخ به نيازهاي مخاطبان، خود به بحران تبديل نشود.
با توجه به ظهور رسانههاي تعاملي، مانند اينترنت و وبلاگها كه به گسترش اطلاعات و جريان آزادانه آن منجر شدهاند، اتخاذ راهبردهاي انفعالي و واكنشي، تحت هيچ شرايطي به رسانه ملي توصيه نميشود؛ زيرا در اين صورت، اختيار عمل به دست ديگر رسانههاي رقيب و عوامل بحرانساز خواهد افتاد و آنها هدايت افكار عمومي را به دست خواهند گرفت آن هم در شرايطي كه به شدت حساس و آسيبپذير است (روشندلاربطاني، 1387، ص159).
در صورتي كه رسانه ملي، رويكرد تعاملي به بحرانهاي سياسي را مبناي فعاليت خود در مديريت اين دسته از بحرانها قرار دهد و در نفي و انكار آنها نكوشد، از بحرانگريزي پيشگيري كرده و بر آن مسلط خواهد شد. در اين صورت، رسانه ملي رويكرد بحرانستيزي و حتي بحرانپذيري را در برابر بحرانهاي سياسي اتخاذ كرده، با راهبردي فعال و فوق فعال در مديريت بحرانهاي سياسي، همه مراحل آن را اعم از پيش، حين و پس از بحران، پشت سر ميگذارد. در اين نوع نگاه به بحرانهاي سياسي و مديريت آنها در رسانه ملي، بايستهها و نيازهاي پيش از بروز بحران در اولويت فعاليتهاي رسانه، در زمينه مديريت بحرانهاي سياسي قرار ميگيرد.
برنامهريزي براي مديريت بحرانهاي سياسي نيازمند گامهايي اساسي است:
رسانه ملي در جايگاه دانشگاه عمومي با برنامهريزي براي ارائه آموزشهاي فرهنگساز و ايجاد فرهنگ تعادل، ظرفيتسازي، تربيت مدني، افزايش قدرت تحليل و آموزش مشاركتهاي عمومي مخاطبان، ميتواند از بحرانهاي سياسي پيشگيري كند.
در كشاكش بحرانها و دردهاي اجتماعي است كه جوامع ريزشها و رويشهاي بسياري داشته و جابهجايي واقعي قدرت صورت ميگيرد؛ زيرا در اين شرايط است كه رهبران واقعي، ظرفيتهاي خود را در مديريت بحرانها و برونرفت از مشكلها و معضلهاي اجتماعي، امنيتي، سياسي و حتي نظامي آشكار ميكنند.
آنچه بيش از هر راهكار ديگر در برونرفت از بحران مؤثر است، بصيرت سياسي و قدرت تشخيص مسائل پيچيده سياسي و اجتماعي و درك درست آن براي دستيابي به راهكارهاي مفيد و سازنده در اين حوزهها است. از همين روست كه مقام معظم رهبري در رهنمودهاي ارزشمند خود، پيوسته بر ضرورت داشتن بصيرت از سوي افراد جامعه به ويژه خواص تأكيد ميفرمايد.
داشتن بصيرت نيازمند اسباب و ابزارهاي مناسبي است كه قدرت تشخيص آدمي را درباره حق و باطل برانگيزد و به وي توانايي دهد تا پس از شناخت، واكنش درست و مناسبي درباره آن انجام دهد. با توجه به كاركرد رسانه در زمينه آگاهيبخشي به افراد، ميتوان رسانه را ابزاري قدرتمند در راستاي بصيرتافزايي دانست.
ترسيم و تبيين مرز ميان حقيقت و غير حقيقت، شناخت و تشريح اهداف و ابزارهاي دشمن در مقابله با حق، تقويت زمينههاي ديني مخاطبان، توجه دادن مخاطبان به عبرتهاي تاريخي، تبيين جريانهاي فكري، فرهنگي، سياسي و...، همه از كارهايي است كه رسانه ملي ميتواند با به كارگيري آن نقشي اساسي در بصيرتافزايي افراد جامعه و به تبع آن نقشي كليدي در جلوگيري يا برونرفت از بحرانهاي سياسي ايفا كند.
بحران پيشبينيناپذير است و از همين رو است كه بحران خوانده ميشود. با اين حال ميتوان با مراقبتهاي اوليه و برنامهريزيهاي دقيق، تأثير منفي آن را به حداقل رساند و شايد بتوان از بحران پيشگيري كرد.
گرچه نقش مديران در موفقيت هر سازماني هميشه اهميت دارد، اما اين اهميت در زمان بحران دو چندان ميشود. بايد مديران رسانه ملي فعالانه كار كنند. بايد آنها پيشرو و در دسترس مخاطبان باشند. چنين ارتباطاتي اين تصور را كه بحران در حال مهار شدن است، تقويت ميكند و از طرفي سبب ميشود كسي به اين فكر نيفتد كه رسانه ملي چيزي را از مردم مخفي كرده است. بايد در نظر داشت كه روشنگويي و راستي مهمترين ويژگي مديريت در موقعيتهاي بحراني است و سبب ايجاد اعتماد، اعتبار و جلب حمايت ميشود (اولمر و ديگران، 1391، ص 98 ـ 101). با اين حال بيان شعارها و اخطارهاي سياسي ـ ارعابي مانند: «تمام افكار عمومي دنيا ما را تأييد ميكند» يا «ما از دشمن هراسي نداريم، خداوند پشتيبان ماست» ميتواند بهاي رويارويي و برد در مقابل دشمن را افزايش دهد و بر اعتبار جبهه خودي بيفزايد (كاظمي، 1366، ص137). همچنين بايد به هرگونه عمل و كرداري كه مشخص كند نيروهاي خودي مصون از هرگونه تهديد و فشار و ارعاب ميباشند، تظاهر شود (همان، ص140).
همچنين پرهيز از كشمكشهاي رسانهاي با مقامهاي دولتي و مديران ديگر رسانهها، از شكستهاي ناگوار روابط عمومي پيشگيري ميكند كه بر وخامت بيشتر اوضاع ميافزايد. افزون بر اين، مديران رسانه ملي نبايد هنگام رويارويي با بحران، واكنشي افراطي نشان دهند؛ حتي نبايد اجازه دهند كه گروه زيردست آنان چنين واكنشي داشته باشند.
ميزان و نوع اثرپذيري افراد بحرانزده، در برابر پيامهاي رسانه متفاوت است؛ به عبارت ديگر افراد در برابر يك پيام واحد، درك و واكنش درست نشان نخواهند داد و اين مسئله در زمان بحران و بر اثر ناامني رواني و اجتماعي جامعه بحرانزده، شدت مييابد. بنابراين، پيامرسانان وسايل ارتباط جمعي بايد در تنظيم اخبار به اين تنوع واكنش از سوي مخاطبان توجه لازم را داشته باشند (مرتضوي، 1384، ص126).
در بيان مواضع مسئولان دولتي در برخورد با شرايط بحراني، بايد رسانه ملي با اتخاذ تدابيري، مشروعيت اين مواضع را براي مخاطبان تشريح كند.
بحرانها هميشه رويدادهاي تنشزا و آشفتهكنندهاي هستند و در چنين شرايطي، مديران رسانه ملي ميتوانند براي واكنش به آنها به ارزشها، اخلاقيات و فضايل اخلاقي متوسل شوند. واكنشهاي مبتني بر فضايل اخلاقي موجب جلب حمايت مخاطبان و ديگر طرحهاي اين رسانه خواهد شد. همچنين اشاره و تكيه بر ارزشهاي اخلاقي درباره مواضع اتخاذشده از سوي دولتمردان نسبت به بحرانهاي سياسي، نقشي مؤثر در مديريت بحرانهاي سياسي از سوي رسانه ملي خواهد داشت. اشاره به ارزشهاي مورد پذيرش جامعه بينالمللي، مانند حفظ صلح، در غير عقلايي جلوه دادن موضع حريف و بياعتبار كردن او در افكار عمومي دنيا نيز از ديگر راهبردهاي رسانه در مديريت بحران خواهد بود.
لازم است مقولههاي بحران با عناوين خاص؛ مانند سياست داخلي، سياست خارجي دستهبندي شود. تعيين موضوعهاي بحران، حيطه عملكرد و شناسايي دقيقتر مخاطبان را در شرايط بحران تسهيل ميكند. اين مقولهبندي همچنين براي دستيابي به انگيزههاي احتمالي بحران، درصد و ميزان حضور هر يك از عوامل در روند شكلگيري بحران بسيار ضروري است.
تعيين تيم مديريت بحران شامل تعيين مديران، افراد، مسئوليتها، فرآيندها و روندهاست. مسئول تيم بايد از مديران ارشد و تصميمگيرنده و از قدرت و اختيارات كافي براي اداره تيم مديريت بحران برخوردار داشته باشد و اعضاي تيم نيز بايد از متخصصان حرفهاي در مديريت ارتباطات برگزيده شوند. نكته مهم آنكه تيم بايد كوچك باشد تا تصميمگيريها و فرآيندهاي عملياتي سرعت مناسب داشته باشد.
در سازمان رسانه براي آن بخش از امور احتمالي كه نتوان آنها را در برنامه عمل گنجاند، پيشبيني يك ستاد بحران همراه با اختصاص بودجه ويژه و تعيين نيروهاي مورد نياز براي آن ضرورت دارد. به اين ترتيب، رسانه ملي هيچگاه دچار روزمرگي نخواهد شد و در صورت نياز به اقدامات ويژه، امكان واكنش سريع را خواهد داشت (سلطانيفر و ديگران، 1388، ص146).
هماهنگ كردن مسئوليتها به ويژه در تعاملات بين بخشي از سوي شبكههاي سراسري با مراكز استاني سازمان صداوسيما، يكي ديگر از گامهاي اساسي براي برنامهريزي مديريت بحران است.
يكي ديگر از گامهاي اساسي در برنامهريزي براي مديريت بحران، تعيين اصول اساسي كار با ديگر رسانهها است كه بايد به صورت شيوهنامهاي از پيش مشخص شده باشد. اين دستورالعمل ميتواند دربرگيرنده موضوعات زير باشد:
اول ـ انتخاب رسانه ملي در مقام نخستين رسانه براي انتشار خبر و تصميمگيري بهنگام براي توجيه ديگر رسانهها؛
دوم ـ انتشار نخستين خبر در كوتاهترين زمان ممكن؛
سوم ـ پيشبيني سازوكار ارائه اخبار و اطلاعات بعدي؛
چهارم ـ پيشبيني و برآورد تسهيلات مورد نياز رسانه؛
پنجم ـ تدارك آرشيو و بايگاني مناسب؛
ششم ـ فراهم آوردن امكان اطلاعرساني از فعاليتهاي سازمان در زمينه واكنشهاي فوقالعادهاي كه نسبت به موضوع انجام گرفته است؛
هفتم ـ جمعآوري بازتاب رويدادها از كانالهاي ارتباطي ممكن در زمينه اشتباههاي احتمالي رسانه در جريان توليد و انتشار اخبار كه در شرايط بحران رخ داده است؛
هشتم ـ ايجاد كانالهايي براي دريافت بازخوردها از سوي افكار عمومي؛ مانند امكان تماس مردم با مديريت بحران با خطوط تلفن، ارتباط زنده و رودررو درباره عملكرد آنان.
رسانه ملي بهتر است مواضع و ديدگاههاي نخست خود را با كمي ابهام و عدم قطعيت بيان كند تا بتواند كار اطلاعرساني خود را انجام دهد و نيز گوشهاي از شرايط عدم قطعيت را كه با آن دست و پنجه نرم ميكند، به مردم بنماياند. در واقع، با اين كار تصوير دقيقتري از شرايط موجود به دست ميدهد.
بايد رسانه ملي در شرايط وقوع بحرانهاي سياسي، از دادن اطمينان و دلگرمي زياد درباره خطرهاي ناشي از بحران، به مخاطبان پرهيز كند و همه بحثهاي مربوط به قطعيت و عدم قطعيت را در عمل مدنظر قرار دهد.
باربارا رينولدز1 معتقد است؛ اخبار بد نيست كه در ميان مردم ترس و وحشت ايجاد ميكند؛ بلكه پيامهاي متناقض مسئولان امر است كه به ترس و وحشت عمومي دامن ميزند؛ اين بدان معناست كه وقتي مردم احساس كنند ديگر نميتوانند به مقامها و مسئولان امر اعتماد كنند و يا احساس كنند اطلاعات از آنها مخفي نگه داشته ميشود، احساس تهديد در آنها افزايش مييابد (اولمر و ديگران، ص 88 ـ 89).
در شرايط بحران، بيشتر مردم به دنبال سخناني هستند كه از راهي خاطر آنان را آسوده كند. در چنين مواردي، رسانه ملي بايد با تمركز بر خوداتكايي مخاطبان، به آنها بياموزد چگونه ميتوانند در مقابل بحران از خود محافظت كنند. اطلاعات ارائهشده به مخاطبان درباره شيوه محافظت از خود بايد مفيد و عملي باشد و به رفع نيازهاي ناهمگون آنان كمك كند.
اگر رسانه ملي بتواند بحران را در چارچوب خوشبينانهتري به تصوير كشد، بهتر خواهد توانست به مديريت آن مبادرت ورزد. توجه به جنبههاي مثبت بحرانهاي سياسي، سازمان را به سوي هدايت جامعه به برونرفت از رخدادهاي پيش آمده، سوق خواهد داد و مسيري روشن و مشخص را پيش روي جامعه خواهد گذاشت.
ارتباطات در شرايط بحراني، به ويژه براي خبرنگاران شرط مهم موفقيت سازمان خبري است. بنابراين، بايد تيم مديريت بحران در رسانه ملي با توجه به گونه، منطقه و جنبههاي بحران و همچنين علايق و تخصص خبرنگاران و ديگر عوامل خبري، آنان را براي پوشش خبري بحرانهاي سياسي تعيين و ضمن ايجاد هماهنگيها، اقدام به اخذ مجوزهاي لازم كند؛ همچنين لازم است افراد و شخصيتهاي مورد نياز را شناسايي و فهرست كنند و منابع، رابطان احتمالي و شمارههاي آنان را در دسترس نگه دارند و در اختيار افراد خبري مسئول قرار دهند.
ضروري است كه رسانه ملي با پيشبيني رخدادها و بررسي دگرگونيهاي پس از بحران و تعيين راهبردهاي جديد، گامهايي اساسي را براي مقابله و پيشگيري از بحرانهاي سياسي بردارد تا بتواند به اهدافي؛ چون ايجاد و حفظ روحيه مشاركت و يكپارچگي اجتماعي، رفع تنش و شايعه از جامعه، خلق گرايشهاي جديد در مخاطبان، مشاركت همگاني و ايجاد تغييرات مطلوب در نگرش آنان، به منظور مقابله با بحرانهاي سياسي و در نهايت تحقق توسعه ملي و امنيت داخلي و خارجي دست يازد.
رسانه ملي به منظور دستيابي به نتايجي پربار، لازم است تعامل تنگاتنگي با مراكز مديريت بحران در كشور؛ همچون شوراي عالي امنيت ملي، سازمان مديريت بحران، سازمان پدافند غير عامل و... داشته باشد؛ حتي ميتواند براي دستيابي به راهبردي مشترك، تيم كارشناسي مشتركي از عوامل سازمان صداوسيما و سازمانهاي كارگزار مديريت بحران تشكيل دهد.
رسانه ملي ميتواند با ايجاد جريانسازي خبري مثبت، براي افزايش اميد در مردم و جريانسازي خبري منفي، براي نااميد كردن دشمنان، چنان قدرتمند عمل كند كه حتي دشمنان را به تجديدنظر در برنامههاي خود وادار سازد و موافقان سياست كشور را به ادامه راه حق و عدالتخواهي اميدوار كند.
آرامشبخشي به معناي سكوت رسانه نيست؛ بلكه ميان آرامش جامعه و آرامش فضاي خبري بايد تفاوت قائل شد. آرامشبخشي به معناي پرداختن به مسائل مبتلا به جامعه و نزديك شدن به زبان اجتماع و هدايت جامعه به سمت ارزشهاي ثابت است. كوتاه سخن اينكه هم بايد در جهت اصلاح امور حركت كرد و هم نبايد موجب خوشبيني كاذب شد.
هر چه پيام رسانه به مخاطبان بيشتري برسد، اثربخشي رسانه در مديريت بحران بيشتر خواهد شد. ازاينرو، رسانه ملي ميتواند با گسترش برد رسانهاي خود، هم از جهت سختافزاري و فني و هم از نظر نرمافزاري و نيز با اتخاذ رويكرد مخاطبمحوري و توجه به نيازهاي همه مخاطبان، به گسترش مخاطبان خود كمك كند. همچنين لازم است با توجه به تنوع بسيار زياد مخاطبان رسانه، به كمك روشهاي علمي مخاطبشناسي، نيازهاي همه مخاطبان را مورد توجه قرار دهد، ضمن آنكه جلب اعتماد عمومي را شعار اصلي خود قرار دهد و با رعايت اخلاق حرفهاي، اين شعار را عملي كند (برداشتي از: وردينژاد و بهرامي رشتياني، 1388، ص89 ـ 115 و سلطانيفر، 1390، ص351 ـ 358).
افزون بر طراحي سناريوهاي يادشده، رسانه ملي نيازمند انتخاب مديران با تجربه، با دانش و آگاهي بالا درباره شرايط بحران است تا بتوانند با تكيه بر دانش و تجربه خود برنامههايي مؤثر در راستاي پيشگيري و مقابله با بحرانهاي سياسي طراحي و اجرا كنند.
در جامعه ما، از ميان انبوه گستردهاي از رسانههاي خبري موجود، رسانه ملي حساسترين و راهبرديترين نقش را در هنگام بحران دارد و معمولاً يكي از اولين نهادهايي است كه مورد خطاب قرار ميگيرد تا خبرهايش بازبيني و ارزيابي شود. اگرچه در مواقع بحراني اين حساسيت، تأثير رسانه را وابسته و زيرمجموعه منابع قدرت نشان ميدهد، اما نكته مهم ديگري را هم خاطرنشان ميكند كه چگونه ميتوان با برنامهريزي مدون و حسابشده، كاركرد اين رسانه را به سوي حل بحران و نه تشديد بحران سوق داد. در حوزه بحرانهاي سياسي، رسانه ملي با توانايي بالقوه بالايي كه دارد، ميتواند با تبليغات سياسي و بهرهگيري از شيوههاي اقناع در زمينه تغيير نگرش مردم اقدام و با هدايت آنها از وقوع بحران پيشگيري كند.
با توجه به اينكه در شرايط پر تنش دنياي كنوني، وقوع بسياري از بحرانهاي سياسي گريزناپذير خواهند بود؛ پس منطقي اين است كه رسانه ملي با وجود كارهاي پيشبينانه و پيشگيرانه، همواره آمادگي رويارويي با بحرانهاي گوناگون را نيز داشته باشد و به عبارت ديگر همواره در نوعي حالت آماده باش به سر برد؛ البته ميدانيم كه بسياري از بحرانها قابل پيشگيري نيستند، بنابراين، رسانه ملي با آماده شدن براي مقابله با آنها ميتواند از خسارت حين بحران بكاهد؛ به ويژه آنكه اين رسانه براي آماده كردن مردم توانايي ويژهاي دارد. رسانه ملي در ايفاي كاركرد اطلاعرساني خود ميتواند به سرعت درباره وقوع بحران اطلاعرساني كند و مردم و مسئولان مقابله با بحران را مطلع سازد. رسانه ملي همچنين ميتواند با افزايش همبستگي اجتماعي، بسيج همگاني براي آمادگي مقابله با بحران در جامعه نيز ايجاد كند.
رسانه ملي براي اتخاذ راهبردهاي فوق فعال، بايد به همه مراحل بحران توجه داشته باشد. از رسانه ملي انتظار ميرود در راستاي فوقفعال بودن، نقش ديدهباني و نظارت را در جامعه ايفا كند و با پيشبيني وقوع بحرانها و هشدار به مسئولان، از بالفعل شدن آنها جلوگيري كند. در مرحله پس از بحران نيز با ارائه گزارشهاي تحليلي و پيامدي و نه فقط بازتابي، ريشههاي بحران بررسي و از سوي ديگر، با پيگيري خواستههاي آسيبديدگان از بحران، به ترميم و بهبود دوباره اوضاع كمك كند.
خلاصه كلام آنكه رسانه ملي ميتواند با برنامهريزي ساختاري و محتوايي در زمينه بحرانهاي سياسي، نقشي حائز اهميت در مديريت و نيز پيشبيني و پيشگيري بحرانهاي سياسي ايفا كند. براي اين مهم نيز به رويكردي فعال، انتقادي و پيشدستانه در اطلاعرساني نياز دارد. دسترسي به منابع اطلاعاتي گوناگون در عين وحدت فرماندهي، سرعت، درستي و روشني در اطلاعرساني ميتواند رسانه را در تأمين اين هدف ياري رساند.
ابهري، مريم (1388). مديريت بحران. نظامي،تهران: انتشارات دانشگاه مالك اشتر.
استاوا، شرايو (1380). مشكلات رسانههاي گروهي هندوستان در ارتباط با تروريسم. ( برگرفته از كتاب ارتباطات سياسي در عمل. نوشته ديويد. ال. پالتز. ترجمه: مهدي شفقتي. تهران: انتشارات سروش.
اولمر، رابرت. آر، سلنو، تيموتي. ال، سيگر، ماتيو (1391). ارتباطات بحران، تبديل بحران به فرصت. ترجمه: مرتضي قليچ و محمد حسن خطيبي بايگي. تهران: دانشگاه امام صادق عليه السلام .
برچر، مايكل و ويلكنفلد، جاناتان (1382). بحران، تعارض و بيثباتي. ترجمه: علي صبحدل، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي.
پارسونز، واين (1385). مباني سياستگذاري عمومي و تحليل سياستها. ترجمه: حميدرضا ملكمحمدي. تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي.
تاجيك، محمدرضا (1384). مديريت بحران. تهران: انتشارات فرهنگ گفتمان.
داربك، توماس. اي. و جرالد. جي. هواتمر (1383). مديريت بحران، اصول و راهنماي دولتهاي محلي. ترجمه مركز مطالعات و برنامهريزي شهر تهران. تهران: انتشارات مركز مطالعات و برنامهريزي شهر تهران.
سلطانيفر، محمد (1390). مجموعه مقالات رسانه و مديريت بحران. تهران: پژوهشكده تحقيقات راهبردي مجمع تشخيص مصلحت نظام. گروه پژوهشهاي فرهنگي و اجتماعي.
سيفزاده، حسين (1368). نوسازي و دگرگوني سياسي. تهران: انتشارات سفير.
صادقي، عبدالمجيد (1384). اصول مخاطبشناسي تبليغي. قم: پژوهشكده تحقيقات اسلامي. زمزم هدايت.
كاظمي، علياصغر. (1366). مديريت بحرانهاي بينالمللي. تهران: دفتر نشر مطالعات سياسي و بينالمللي.
مرتضوي، محمودرضا (1384). مباحثي در ارتباطات جمعي. تهران: نشر تانيان.
نصراللهي، اكبر. (1389). مديريت پوشش خبري بحران در رسانههاي حرفهاي. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
وردينژاد، فريدون و بهرامي رشتياني، شهلا. (1388). مديريت بحران و رسانهها. تهران: سمت.
بليغ، ناصر (1379). دستورالعمل برنامهسازي در راديو و تلويزيون هنگكنگ. انتشارات اداره كل تحقيق و توسعه صداوسيما.
ترزيس، جرج (1384). «نقش رسانهها در دوران بحران». ترجمه: عباس محمدي شكيبا. فصلنامه پژوهش و سنجش. تهران.
دباغ، عليرضا (1384). «راديو رسانه بحران از ادعا تا واقعيت». فصلنامه پژوهش و سنجش. 12 (42 و 43). مركز تحقيقات صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران.
روشندلاربطاني، طاهر. (1388). «تدوين الگوي جامع مديريت بحران با رويكرد نظم و امنيت. فصلنامه علمي ـ پژوهشي دانش انتظامي. 10 (2).
سامبند، ميثم و قرهباغ، محمد (1387). «مديريت رسانه كليديترين ابزار براي مديريت بحران». فصلنامه مديريت بحران(1). پژوهشكده تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام. 33.
پايگاه اطلاعرساني پايداري ملي. سازمان پدافند غيرعامل (مديريت بحران، فروردين 1388)، تاريخ بازخواني: 20مهر92 در: http: paydarymelli.ir
سلطانيفر، محمد و ديگران (1388). «مفهومشناسي مديريت بحرانهاي بينالمللي». دكتر فياض زاهد و محمد سلطانيفر، تهران: پژوهشكده تحقيقات استراتژيك. رسانه و مديريت بحران (2).
عشايري، حسن (1383). ارتباطات اقناعي. دوره دكتري مديريت رسانه دانشكده مديريت دانشگاه تهران.
محسنيانراد، مهدي (1382). «آسيبشناسي توجه به صلح در رسانه». فصلنامه رسانه. 13 (4).
موسيخاني، مرتضي (1369). «مديريت بحران». نشريه دانشكده علوم اداري و مديريت بازرگاني. 11.
يحيايي، علي فريد (1385). «بحران مشاركت و عوامل مؤثر بر آن». مجله فرهنگ مشاركت. 12.
گفتوگوي اختصاصي با مجيد دانشور، معاون سياسي سازمان صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران، 28/8/92.
Mitroff, I & Pearson, C, (1997) Managing the unthinkable. Journal of organizational Dynamics, Autumn, S1. G4,P.18.