// مقاله / فرهنگ‌سازي، اولويت نخست رسانه ملي گفت‌وگو با دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني٭

فرهنگ‌سازي، اولويت نخست رسانه ملي گفت‌وگو با دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني٭ در یادداشت های شما ذخیره شد. توجه داشته باشید که یادداشت ها موقت بوده وبعداز خروج شما حذف خواهد شد.

فرهنگ‌سازي، اولويت نخست رسانه ملي گفت‌وگو با دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني٭

رهبر معظم انقلاب اسلامي، با توجه به شرايط و موقعيت كنوني كشور و مسائل و مشكلات پيش روي نظام اسلامي، در سال 1393 دو موضوع «اقتصاد» و «فرهنگ» را به موازات هم، از اولويت‌هاي نظام برشمردند و خواستار تلاش مردم و مسئولان براي «شكوفايي اقتصادي» و «رشد فرهنگي» با «عزم ملي» و «مديريت جهادي» شدند. بي‌گمان، تحقق منويات مقام معظم رهبري در دو زمينه يادشده نيازمند «فرهنگسازي» در بخش‌هاي گوناگون است. با توجه به اين موضوع در گفتوگو با جناب آقاي دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني، پژوهشگر و كارشناس رسانه و نويسنده1 به بررسي چيستي، چرايي و چگونگي فرهنگسازي با تأكيد بر نقش رسانه ملي در اين زمينه پرداختيم.
موضوع گفت‌وگو درباره فرهنگ‏سازي است. اينكه در اصل فرهنگ‏سازي به چه معناست و رسانه ملي چقدر توانسته است در اين زمينه موفق باشد.
( لطفاً پيش از ورود به بحث فرهنگ‏سازي، مفهوم فرهنگ را تعريف كنيد.
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين. اين موضوع، از موضوع‌هاي بسيار پرچالش و پرمناقشه است و در اين زمينه ديدگاه‌هاي مختلفي مطرح و تعاريف گوناگوني ارائه شده است. اگر بخواهيم اين مفهوم را بررسي كنيم، شايد به ده‏ها تعريف از صاحب‌نظران داخلي و خارجي بربخوريم. من در ابتداي كتاب «رسانه ملي و فرهنگ، راهبردها، سياست‌ها و محورهاي برنامه‏سازي» به تعريف فرهنگ پرداخته‏ام. اگر از مناقشات و اختلافات صاحب‌نظران در حوزه فرهنگ فاصله بگيريم و بخواهيم تعريفي جامع و روان‏ از فرهنگ ارائه دهيم، همان‌طور كه برخي صاحب‌نظران از جمله مقام معظم رهبري هم مطرح كردهاند، مي‌توانيم بگوييم: «فرهنگ، روح حاكم بر همه مناسبات اجتماعي است.» فرهنگ همچون روحي در كالبد جامعه است. همچنان‌كه روح، در كالبد انسان و همه حركات و سكنات او نقش اصلي دارد و مبدأ همه فعاليت‏هاي اوست، فرهنگ هم در جامعه همين نقش را دارد. در واقع مبدأ و منشأ همه تغيير و تحولات و حركات و سكنات يك جامعه، چه در حوزه‏هاي فردي و چه در حوزه‏هاي اجتماعي، فرهنگ آن جامعه است. به بيان ديگر، فرهنگ مجموعه باورها، ارزش‌ها، بينش‏ها و نگرش‌هايي است كه رفتارهاي فردي و اجتماعي مردم يك جامعه را شكل مي‏دهد.
( منشأ باورها، ارزش‌ها، بينش‏ها و نگرش‌هاي موجود در يك جامعه چيست؟
همان‌طور كه اشاره كردم، وقتي مي‏خواهند مؤلفه‏هاي فرهنگ را مطرح كنند، مي‌گويند مجموعه‏اي از باورها، ارزش‌ها، بينش‏ها و نگرش‌هاست، ولي پايه و سرچشمه مؤلفههاي فرهنگ، در هر جامعهاي متفاوت است. هر جامعه‏اي متناسب با ويژگي‏هاي خودش، سرچشمه و پايه خاصي براي دريافت ارزش‌هايش دارد. براي نمونه باورها، ارزش‌ها و نگرش‌هاي يك جامعه ديني، متأثر از دين است و در يك جامعه سكولار، باورها، ارزش‌ها و نگرش‌ها متأثر از تفكرات غير ديني و سكولار است.
( با توجه به تعريفي كه از فرهنگ ارائه كرديد، مفهوم «فرهنگ‏سازي» را بيان كنيد؟
«فرهنگ‏سازي» يك فعاليت ژرف و درازمدت است كه به تدريج و در طول زمان اتفاق مي‏افتد. به همين دليل است كه مي‏گويند «فرهنگ ثابت، ولي متغير است»؛ يعني فرهنگ يك مفهوم ثابت است؛ چون خيلي دير تغيير مي‏كند، ولي در عين حال متغير است؛ چون بالاخره فرهنگ در درازمدت تغييرپذير است؛ يعني اين‌طور نيست كه نشود فرهنگ را تغيير داد، ولي اتفاقي نيست كه بتوان يك‌شبِ انجام داد؛ چون فرهنگ يك‌شبِ شكل نگرفته است، يك‌شبِ هم تغيير نمي‏كند. هنگامي كه مفهوم «فرهنگ‏سازي» را به كار مي‏بريم، گاهي معناي گسترده آن مدنظر ماست؛ يعني ساماندهي فرهنگ كلان جامعه را در نظر داريم. اين مفهوم، بسيار گسترده است و همه مناسبات اجتماعي، سياسي و اقتصادي جامعه را دربر مي‌گيرد. گاهي نيز معناي محدودتر آن مورد نظر ماست؛ يعني فرهنگ‏سازي ناظر بر يك بخش خاص است و تغيير بينش، نگرش و رفتار مردم در يك زمينه خاص را مدنظر قرار داده‏ايم. براي نمونه فرهنگ‏سازي در بخش مصرف، فرهنگ‏سازي در بخش توليد، فرهنگ‏سازي در بخش مصرف كالاهاي توليد داخل و...؛ يعني بخشي خاص را شامل مي‏شود؛ پس در اين تعريف، فرهنگ‏سازي محدود و معين به بخشي خاص است. اين مفهوم از فرهنگ‏سازي است كه در ‏جامعه‌شناسي از آن با تعبير «نهاديسازي» يا «نهادينه‏سازي» ياد مي‏شود. غرض اين است كه با كاربرد ابزارهاي گوناگون و با اثرگذاري بر بخش‌هاي شناختي، عاطفي و رفتاري مردم يك جامعه، به تغييري به اصطلاح محسوس در رفتار مردم يا فرهنگ حاكم بر يك بخش خاص از جامعه دست پيدا كنيم. در اين بخش ما بايد به سه حوزه شناختي، عاطفي و رفتاري را در كنار هم توجه و آنها را متأثر كنيم.
در تكميل سخنانم در زمينه تعريف فرهنگ‏سازي، خوب است به نكته يكي از صاحب‌نظران كشور اشاره كنم. ايشان ميفرمايد: «واژه فرهنگ‏سازي با اينكه چندان مبهم نيست، اما چون ابعاد گوناگون آن به خوبي شناخته نشده است، از واژگان قرباني و مظلومي است كه اهمال‌كاران آن را براي پشت ‏پا‏ زدن به برنامه‏هاي عميق علمي و آموزشي به كار مي‏گيرند و سطحي‏نگران ارزشش را در حد چسباندن چند پوستر و تهيه چند تيزر تبليغاتي پايين مي‏آوردند». ما هميشه مي‏گوييم نيازمند فرهنگ‏سازي هستيم، اما وقتي اين موضوع به شكل جدي مطرح مي‏شود، آن را به زمان‌هاي بعد مي‌سپاريم. در نتيجه در عمل هيچ اتفاقي نمي‏افتد. عده‏اي گمان مي‏كنند كه مراد از فرهنگ‏سازي انجام كارهاي سطحي در جامعه است. جالب اينجاست بدانيد كه مهم‌ترين مرحله فرهنگ‏سازي، شناخت دقيق مشكل است. ما در حوزه‏هاي مختلفي كه نيازمند فرهنگ‏سازي هستيم، در ابتداي هر كاري، بايد موضوع مورد نظر خود و ابعاد آن را به خوبي بشناسيم. براي نمونه اگر بخواهيم در نظام اسلامي با پديده بدحجابي مقابله كنيم و براي گسترش عفاف و حجاب در جامعه فرهنگسازي كنيم، ابتدا بايد ابعاد و زواياي پديده مورد نظر را بشناسيم؛ زيرا پديده بدحجابي، ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، تربيتي، روانشناسي و... دارد و يك پديده تك‏وجهي نيست؛ بلكه پديده‌اي چندوجهي و گسترده است. اگر كسي بدون اين شناخت، بخواهد به اين موضوع بپردازد، موفق نخواهد بود و راهكارهاي او ناقص خواهد بود. بنابراين، مهم‌ترين كار در زمينه فرهنگ‏سازي، شناخت همه‌جانبه مشكلي است كه مي‏خواهيم به آن بپردازيم.
( لطفا در زمينه بخش‌هاي سه‌گانه فرهنگ‏سازي؛ يعني بخش شناختي، عاطفي و رفتاري و فرآيند فرهنگسازي بيشتر توضيح دهيد.
اگر ما بخواهيم فرهنگ‏سازي را تعريف كنيم، فرهنگ‏سازي فرآيندي است كه طي آن با اثرگذاري بر بخش‌هاي شناختي و عاطفي اشخاص در رفتار آنها تغيير ايجاد ميكنيم؛ يعني اگر بخواهيم رفتار فردي را تغيير دهيم، ابتدا بايد در حوزه‏ شناختي اين فرد كار كنيم. براي نمونه اگر بخواهيم رفتار فردي سيگاري را تغيير دهيم و او را وادار به ترك سيگار كنيم، ابتدا بايد حوزه شناختي او را متأثر و او را با مضرات سيگار آشنا كنيم. بسياري افراد هستند كه با مضرات سيگار آشنا هستند، ولي باز هم سيگار مي‏كشند. بنابراين، بايد حوزه عاطفي اين افراد را متأثر كنيم؛ يعني بايد وارد حوزه نفرت‏ها و علاقمندي‏هاي آنها شويم و در آنها احساس تنفر از سيگار ايجاد كنيم. اگر اين دو مرحله اتفاق بيفتد، مرحله سوم، تغيير رفتار است. اگر يكي از اين مراحل حذف شود، نمي‏توانيم شاهد تغيير رفتار باشيم. به محض اينكه فشار بيروني، تضعيف شود، فرد دوباره به رفتار سابق بازمي‏گردد. زماني كه خواستند در كشورهاي اروپايي فرهنگ استفاده از كمربند ايمني را جا بنيدازند، ده سال درجامعه تبليغ كردند. سپس از مردم نظرخواهي كردند و گفتند نظر شما درباره اجباري شدن كمربند ايمني چيست. بعد از ده سال كار فرهنگي، نظرات مردم مثبت بود كه مردم ملزم به استفاده از كمربند ايمني شوند.
( اگر اين فرآيند شناختي، عاطفي و رفتاري، روندي معكوس داشته باشد، شاهد چه اثرات سوئي در فرهنگ‏سازي هستيم؟ براي نمونه در بحث حجاب، اگر بخواهيم ابتدا از جنبه رفتاري آغاز كنيم، چه آسيب‌هايي به خود بحث حجاب وارد خواهد آمد؟
به يقين جواب نمي‏دهد. فرد هميشه احساس مي‏كند كه تحت اجبار و فشار كاري را انجام مي‏دهد. مانند فنر جمع‌شده‏اي كه در پي فرصتي است تا فشار برداشته شود. تجربه‌هاي ما در چهار دهه كار فرهنگي در نظام جمهوري اسلامي، نشان داده است اگر در فرهنگ‏سازي، بدون مقدمات شناختي و عاطفي، وارد مرحله رفتاري شويم، به يقين هيچ توفيقي به دست نمي‏آوريم. ممكن است در مقاطعي به شكل موقت به هدف رسيده باشيم، اما در بلندمدت نتوانسته‏ايم به هدف مطلوب دست پيدا كنيم و به مجرد اينكه نظارت‏هاي پليسي و امنيتي كم شده است، به جاي اول بازگشته‏ايم. پس در فرهنگسازي، بايد به بخش شناختي و عاطفي افراد، يعني به عقل و قلب آنها باهم توجه شود تا تغيير رفتار مورد نظر در آنها رخ دهد. اگر قلب و عقل افراد همراه نباشد، آنها هميشه به دنبال راهي هستند كه خود را از زير بار رفتاري كه بر آنها تحميل شده است، خارج كنند و عمل مورد نظر ما را انجام ندهند. اگر عقل و قلب فرد رفتاري را كه او انجام ميدهد، همراهي نكنند، رفتار او تصنعي يا از سر ريا و تظاهر خواهد بود. رفتاري كه انسان نه از سر علاقه و تعلق‌خاطر و نه از سر شناخت و بينش؛ بلكه به دليل ترس از ديگران يا بيم از دست دادن موقعيت كاري يا حفظ موقعيت خود و حراست از منافع مادي انجام مي‏دهد، رفتاري توأم با ريا و تظاهر است.
يكي از آسيب‏هاي جامعه امروز ما، گسترش فرهنگ ريا و تظاهر است. بخشي از اين فرهنگ، از همين موضوع سرچشمه مي‌گيرد؛ يعني رفتارهايي كه در بين مردم نهادينه نشده است و فرد به دلايلي مجبور به انجام آنها شده است.
( توصيه‏ها و نظريه‌هاي روانشناسي تا چه اندازه مي‏تواند در زمينه تغيير نگرش و رفتار افراد مؤثر باشد؟
بنده در زمينه روانشناسي اجتماعي تخصص ويژه‏اي ندارم، اما برخي از آثار اين حوزه را مطالعه كرده‏‌ام و با كساني كه در اين حوزه كار مي‏كنند، به مناسبت‏هاي مختلف، گفتوگو كرده‏ام. به يقين آنچه در آموزه‏هاي روانشناسي اجتماعي در زمينه تغيير نگرش، تغيير رفتار و متقاعدسازي افراد مطرح شده است، از نظر علمي، كارهاي قابل اعتنا و قابل توجهي است. در بستر پيدايش اين علوم؛ يعني در مغرب‌زمين هم استفاده‏هاي خوبي از اين مطالب شده است. متأسفانه در جامعه ما با وجود تربيت متخصصان فراوان در اين بخش، از آن هيچ استفاده‏اي نمي‏كنيم. جناب آقاي دكتر گلزاري، يكي از روانشناسان برجسته كشورمان هم به مناسبتي در اين زمينه گله كرده بودند كه چرا ما در جامعه‏مان با وجود اين تعداد متخصص، از اين ظرفيت براي تحقق اهدافي كه به دنبال آن هستيم، استفاده نمي‏كنيم.
( آيا متوليان فرهنگي، آگاهي‏هاي لازم را در زمينه علومي چون روانشناسي اجتماعي دارند؟
نه چندان كه بايد. يكي از دلايلش هم اين است كه كساني در بخش عمليات فرهنگي حضور دارند كه يا در اصل اين‌گونه يافته‏ها را باور ندارند يا شناختي از اين ظرفيت‌هاي علمي ندارند. نكته ديگري نيز وجود دارد كه به دوستان و صاحب‌نظران بخش روانشناسي اجتماعي باز مي‏گردد. ما وقتي كتاب‏هاي اين كارشناسان را بررسي مي‏كنيم، بيشتر مثال‏ها و موارد، همان مواردي است كه در غرب اتفاق افتاده است؛ يعني بومي‏سازي و نگاه كاربردي در اين زمينه وجود ندارد. اين آموزه‏ها، مانند بسياري از آموزه‏هاي علوم انساني، در سطح كتابها و رسالههاي دانشگاهي باقي مانده است و مانند‏ آنها، بيشتر همان مسائل مرتبط با غرب است. به يقين مؤلفان غربي كتب روانشناسي اجتماعي، نتايج خوبي در زمينه تغيير رفتار در جوامع خودشان، يافته‌اند، اما ما در جامعه خودمان نمودهاي كمتري را از اين موضوع ديده‏ايم. اگر بخواهيم به سوي فرهنگ‏سازي ـ به مفهوم تغيير نگرش و رفتار جامعه با يك كار درازمدت و تغيير حوزه‏هاي شناختي، عاطفي و رفتاري افراد ـ برويم نيازمند بهره‏گيري از اين بخش‌هاي تخصصي هستيم؛ مشروط بر اينكه ميان كارگزاران امور فرهنگي، اجتماعي و مديران و سياستگذاران فرهنگ از يك‌طرف و كارشناسان و پژوهشگران بخش روان‌شناسي اجتماعي و ديگر بخش‌هاي مرتبط از جمله علوم ارتباطات از طرف ديگر، تعامل مناسبي صورت بگيرد. علم ارتباطات در جهان غرب، بسيار پيشرفت كرده و دستاوردهاي خوبي در زمينه اثرگذاري بر مخاطب، متقاعد كردن مخاطب و تغيير نگرش او داشته است. از اين حوزه علمي هم چندان ما استفاده نكرده‌ايم. چندصد نفر در دانشگاههاي ما ارتباطات و روانشناسي اجتماعي مي‏خوانند، اما دستاوردهاي اين افراد در زمينه مسائل روز جامعه ما، ناچيز بوده است. اگر اين تعاملي كه عرض كردم، ميان اين دو حوزه اتفاق بيفتد، مي‏توانيم دستاوردهاي چشمگيري داشته باشيم.
( رسانه‏هاي جهان تا چه حد از ابزار فرهنگ‏سازي براي تحقق اهداف خودشان استفاده مي‏كنند؟ چقدر اين ابزار مؤثر است؟ از چه روش‏هايي استفاده مي‏كنند؟
فعاليت رسانههاي غير بومي در زمينه فرهنگسازي را در دو سطح ملي و بين‏المللي يا داخلي و خارجي‏ مي‏توان بررسي كرد. در سطح بين‏المللي و جهاني، رسانه‏هاي وابسته به نظام سلطه پيوسته در حال فرهنگ‏سازي به معناي گسترش فرهنگ غربي يا همان جهاني‏سازي هستند. اين موضوع را نيز كاملاً به شكل آشكار مطرح و دنبال مي‏كنند و مي‏خواهند فرهنگ جهاني را همسان‏سازي كنند؛ چون آنها معتقدند كه فرهنگ، اخلاق و اقتصاد غربي برتر است و اگر همه ملت‏هاي جهان بخواهند به سعادت و نيك‌بختي برسند، راهي جز تن دادن به اين فرهنگ و اقتصاد ندارند. من جمله‏اي از آقاي «هانتينگتون» در كتاب «زن؛ نظام سلطه و رسانه‌ها» آورده‏ام كه بسيار قابل توجه است. او مي‌گويد: «غرب و به ويژه ايالت متحده كه هميشه ملتي مبلغ بوده، بر اين باور است كه مردم غير غربي بايد خود را تسليم ارزش‌هاي غربي، دموكراسي، بازار آزاد، حكومت محدود، جدايي دين از سياست، حقوق بشر، فردباوري و حاكميت قانون كنند و اين ارزش‌ها را در تصميمات رسمي خود بگنجانند. غربي‏ها در سال‌هاي اخير با بيان اينكه فرهنگ غربي، فرهنگ جهاني است و بايد چنين باشد، به غرور خويش و ناخرسندي ديگران دامن زده‏اند.» بيشتر سياستمداران و صاحب‌نظران غربي به اين برتري فرهنگ و مدنيت مغرب‌زمين معتقدند و براي تسلط اين فرهنگ و مدنيت در سراسر جهان هم تلاش مي‌كنند. بهترين و برترين ابزار آنها در زمينه فرهنگ‏سازي هم، ابزار رسانه‏هاست. آنها آنچه را خود در زمينه خوردن، پوشاك، تفريح، سرگرمي و اوقات فراغت مي‏پسندند، مي‏خواهند به يك فرهنگ جهاني تبديل كنند. آنها در تلاشند تا سبك زندگي انسان‌ها در سرتاسر جهان را غربي كنند. به همين دليل مي‏بينيم كه در سراسر جهان، يك هماهنگي و همساني در الگوها و سبك‏هاي زندگي رخ داده است.
( غربيان در اين همسانسازي فرهنگي و تغيير فرهنگ ديگر ملتها چه هدفي را دنبال مي‌كنند؟
برخي از نظريه‌پردازان معتقدند كه غرب در اين همسانسازي فرهنگي دو هدف را دنبال مي‏كند. يكي، اهداف اقتصادي و ديگري اهداف سياسي؛ چون مردمي كه سبك زندگي غربي را پذيرفته‏اند، در پي آن، در بخش مصرف و اقتصاد هم مجبور و ناچارند كه از الگوي مصرف غربي پيروي كنند و براي بنگاههاي اقتصادي، سودآور باشند. اقتضاي زندگي غربي، داشتن اين نوع پوشاك، خوراك و وسايل زندگي است. در نتيجه سبب سلطه اقتصادي غرب بر جهان خواهد بود. از طرف ديگر، همسانسازي فرهنگي، به سلطه سياسي غرب كمك مي‏كند. به تعبير امام خميني رحمه الله ملتي كه از نظر فرهنگي به غرب وابسته شد، از نظر سياسي هم وابسته خواهد شد. پس يكي از راه‌هايي كه غرب براي رام كردن ملت‏ها به كار مي‏برد، اين است كه ملل ديگر را از نظر فرهنگي شيفته خود كند. مللي كه از نظر فرهنگي شيفته غرب هستند، هيچ‌گاه در برابر غرب، ايستادگي نمي‏كنند. پس در اين زمينه هم هدف سياسي و هم هدف اقتصادي دنبال مي‏شود.
غربيان براي تحقق اهداف فرهنگي خود در سطح بينالمللي از همه ابزارهاي علمي روز مانند روان‌شناسي اجتماعي، ارتباطات و رسانه استفاده مي‏كنند. كاري كه غرب در حوزه فرهنگ انجام مي‏دهد، جدا از كارهاي آكادميك و علمي نيست. يكي از مديران سازمان صداوسيما كه مدتي در كار خريد فيلم و سريال‌هاي خارجي و مسئول تأمين برنامه‏هاي سازمان بود، تعريف ميكرد كه در يكي از نمايشگاه‏هاي فروش و عرضه فيلم و سريال در خارج از كشور با يكي از غرفه‏هاي فروش فيلم‏هاي هرزهنگاري روبه‌رو شده بود. وقتي تنوع محصولات آنها را ديده بود، از مسئول غرفه پرسيده بود كه شما بر اساس چه مكانيزمي به توليد ‏ و عرضه اين محصولات مي‌پردازيد؟ او هم در پاسخ گفته بود كه ما مطالعه و پژوهش مي‏كنيم و بر اساس نيازهاي مخاطب، مرتب محصولات جديد را عرضه مي‏كنيم. مقصودم اين است كه آنها حتي در توليد كارهاي هرزه هم پژوهش مي‏كنند. به يقين گسترش فرهنگ غربي در جهان، پشتوانه مطالعات قوي آكادميك و دانشگاهي دارد؛ يعني برخلاف جامعه ما كه پيوندي ميان مطالعه آكادميك و نياز جامعه نيست، در جوامع پيشرفته غربي، دانشگاه، مطالعات آكادميك، صاحب‌نظران و روشنفكران در خدمت مصالح نظامشان هستند؛ يعني هيچ شكافي ميان اين دو نيست و همه به دنبال تحقق سلطه فرهنگي، اقتصادي و سياسي غرب هستند.
در سطح داخلي و ملي هم، مطالعات ما نشان مي‏دهد كه رسانه‎‏هاي غربي، به طور دقيق براي تحقق اهداف فرهنگي، آموزشي، اقتصادي خودشان در سطح ملي از همه ابزارهاي فرهنگسازي استفاده مي‏كنند. وقتي به نظريه‏هاي صاحب‌نظران ارتباطات نگاه مي‏كنيم، مي‌بينيم كه آنها دغدغه حل مسائل جامعه خود را داشتهاند و متناسب با حل مسائل جامعه خود، نظريه‌پردازي كردهاند. به بيان ديگر، نظريه‏هاي ارتباطات به طور دقيق متناسب با نيازها و اهداف مختلف جوامع غربي و با هدف تحقق اهداف فرهنگي مورد نظر در اين جوامع، شكل گرفتهاند. بنابراين، به يقين غربيها در سطح جوامع خودشان نيز از دستاوردهاي علوم رفتاري، روانشناسي اجتماعي، رسانه و علوم ارتباطات استفاده مي‏كنند. ما مي‏بينيم كه هر كس كه به غرب مي‏رود، شيفته نظم، انضباط، نظافت و وقتشناسي غربيها مي‏شود. اينها حاصل كار فرهنگي پيوسته است. من هميشه اين مثال را مي‏زنم كه جا افتادن فرهنگ «وقت‏شناسي» در جوامع غربي از فرهنگسازي سرچشمه مي‌گيرد كه از طريق رسانهها انجام شده است. در فيلم‏هايشان مي‏بينيم كه شخصيت‌هاي مختلف مي‏گويند: «درست سر وقت»! اين فرهنگ درست سر وقت آمدن را آن‌قدر گفته‏اند و تبليغ كرده‏اند كه اين فرهنگ وقت‌شناسي در طول ساليان نهادينه شده است. بنابراين، آنها در همه حوزه‏هاي اجتماعي به طور دقيق از همه ابزارهاي فرهنگسازي استفاده مي‏كنند. امريكا هيچ اقدام نظامي در سطح جهان انجام نداده است، مگر اينكه قبل از آن از طريق هاليوود و نظام فرهنگي خود، زمينه‏سازي فرهنگي را در ذهن مردم انجام داده است. وقتي امريكا به افغانستان و عراق حمله نظامي كرد، افكار عمومي داخل اين كشور كاملاً آمادگي داشتند و توجيه شده بودند كه امريكا بايد به عراق و افغانستان حمله كند. پس كاملاً از ابزار فرهنگي، به ويژه فيلم و سريال در اين زمينه بهره مي‏گيرند.
( نظر شما درباره عملكرد رسانه ملي در زمينه فرهنگ‏سازي چيست؟
اگر ما بخواهيم عملكرد رسانه ملي را ارزيابي كنيم، به گونه‏اي كه در آن شائبه اعمال سليقه‌ها و حب و بغض‌هاي فردي نباشد، بايد به اين توجه كنيم كه سازمان بر اساس چه معيار و ملاكي عمل كرده است. هر سازماني بر اساس اسناد بالادستي خود عمل مي‏كند؛ سازمان‌هاي قديمي بر اساس اساسنامه و سازمان‌هاي جديد بر اساس اسناد راهبردي عمل مي‏كنند. رسانه ملي در ساليان گذشته به تدوين افق رسانه پرداخت كه شامل مأموريت، اهداف كلان، استراتژي‏ها و راهبردهاي رسانه ملي است. اين در واقع براي ما يك معيار و ملاك است كه ببينيم رسانه ملي چه اندازه در راستاي اهداف كلان و استراتژي‏هاي خود عمل كرده است. در بيانيه مأموريت سازمان، اين‌طور آمده است كه: «سازمان صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران... مأموريت مديريت و هدايت فرهنگ و افكار عمومي جامعه را... بر عهده دارد.» اين به طور دقيق مطلبي است كه مقام معظم رهبري در ديدار مديران و معاونان رسانه ملي مطرح كرده بودند. در ادامه اين بيانيه مأموريت، اهداف كلان سازمان اين‌گونه بيان شده است:
1. تعميق و ارتقاي معرفت و ايمان روشن‏بينانه، اخلاق فاضله، رفتار ديني خالصانه آحاد جامعه و حفظ اعتلاي فرهنگ ايراني ـ اسلامي.
2. ريشه‌دار كردن شناخت و باور عمومي به ارزش‌ها و بنيان‌هاي فكري انقلاب و نظام اسلامي و ولايت فقيه.
3. مصونيت بخشيدن به اذهان عمومي جامعه در قبال اثرپذيري از موج مخرب‏ تهاجم فرهنگي و فكري بيگانه، به ويژه سكولاريسم، گرايش‏هاي الحادي و مادي و فرهنگ ليبراليزم غربي.
در مجموع، در اين بيانيه هفت هدف كلان براي سازمان در نظر گرفته شده است كه اين فقط سه هدف از آن هفت هدف بود. همچنين در افق رسانه ملي، راهبردهايي هم براي رسيدن به اين اهداف در نظر گرفته شده است.
( شما مي‏خواهيد با توجه به اين اهداف كلان ارزيابي كنيد كه رسانه ملي تا چه حد در زمينه فرهنگسازي موفق بوده است؟
بله. اهداف كلان سازمان اينها بودند. اگر بخواهيم ارزيابي كنيم، بايد بدانيم چقدر توانسته از ابزار فرهنگي و فرهنگ‏سازي براي تحقق اين اهداف، استفاده كند. در واقع چقدر توانسته‏ايم به اذهان عمومي مردم در مقابل تهاجم فرهنگي غرب مصونيت ببخشيم. چقدر توانسته‏ايم اخلاق فاضله را در جامعه خود نهادينه كنيم و باورهاي ديني را در جامعه خود توسعه دهيم. اين نكته مهمي است. ملاك سنجش ما براي اندازه‏گيري ميزان توفيق رسانه ملي در زمينه فرهنگ‏سازي، اين موضوع‌ها است؛ يعني رسانه ملي اهداف كلاني داشته است و بايد از ابزارهاي فرهنگ‏سازي براي تحقق اين اهداف كلان استفاده كند. ما در جايگاه بيننده نمي‏توانيم به عملكرد رسانه ملي، دست‌كم در اين سه حوزه، نمره مطلوب دهيم.
( ابزارهاي فرهنگي‏اي كه رسانه ملي با توسل به آنها دست به فرهنگ‏سازي مي‏زند، چيست؟
اين ابزارهاي فرهنگي، همان روش‏هاي فرهنگ‏سازي است كه در پرسش‌هاي پيش پاسخ داده‏ام. سازمان صداوسيما در كنار اين اهداف كلان و متون راهبردي و پايه‏اي، مجموعهاي از سياست‌ها و ضوابط توليد، تأمين و پخش هم دارد. متن مصوب و ابلاغ شده‏اي به عنوان «سياست‌ها و ضوابط توليد، تأمين و پخش سازمان صداوسيما» وجود دارد كه پيش از سال 1386 تدوين شده است و هر سال بازنگري و كامل‏تر شده و در سال 1391 هم مورد بازنگري كلي قرار گرفته است. در اين مجموعه، سياست‌ها و ضوابط توليد، تأمين و پخش برنامه‏ها در چند فصل تدوين شده است. در فصل اول به سياست‌ها و ضوابط توليد، تأمين و پخش همه برنامه‏ها، سياست‌ها و ضوابط توليد، تأمين و پخش گروه‌هاي مختلف برنامه از جمله اجتماعي، سياسي، اقتصادي، خردسالان، كودكان، نوجوانان، جوانان، زنان، خانواده و معارف اسلامي تا سياست‌ها و ضوابط توليد، تأمين و پخش شبكه‏ها و گروه‌هاي برنامه‏سازي و ديگر سياست‌ها و ضوابط توليد و پخش. مقصودم از شمردن اين فصول اين است كه ريزترين جزئيات سازمان صداوسيما از پيش تدوين شده است. در مرحله آخر، به سياست‌ها و ضوابط عملياتي توجه شده است كه كاملاً با امر توليد مرتبط است. رسانه ملي تلاش خود را كرده است، اما من معتقدم كه به هر دليلي اعم از كمبود بودجه، نيروي انساني متعهد و متخصص و مانند آن نتوانسته به آن حد مطلوبي برسد كه در اسناد راهبردي پيش‌بيني شده است. در واقع، رسانه ملي در حوزه فرهنگي، چندان توفيق نداشته است.
( دليل اين عدم توفيق چه بوده است؟
دلايل مختلف داخلي و خارجي وجود دارد. يك بخشي از آن به آسيب‏ها و نقاط ضعف خود رسانه ملي و بخشي از آن هم به تهديدهاي خارجي بازمي‏گردد. جامعه ما در حال حاضر به شدت با فشار و هجمه رسانه‏هاي رقيب مواجه است. رسانههايي كه با تمام قدرت و قوت و با پشتوانه مالي، تداركاتي، اطلاعاتي و علمي لازم و با بهرهگيري از علوم گوناگون اعم از علوم رسانه، ارتباطات، جامعهشناسي و روانشناسي اجتماعي و استفاده از ابزارهاي جديد سخت‏افزاري و نرم‏افزاري در قالب شبكه‏هاي گوناگون فيلم و سريال، خبري، تحليلي، تفريح و سرگرمي، موسيقي، مد و... ساماندهي شده‏اند و حركت منسجم و هماهنگي را عليه فرهنگ اسلامي، ايراني حاكم در اين سرزمين، دنبال ميكنند. ما در هيچ جاي دنيا چنين هجمه رسانه‏اي را سراغ نداريم كه براي كشوري بيش از 150 شبكه ماهواره‏اي با زبان آن كشور، برنامه پخش كنند. به يقين اين هجمه شديد رسانه‏اي، هر رسانه‏اي را دچار مشكل مي‏كند. مقابله با آن بسيار مشكل است. بايد عملكرد رسانه ما با توجه به اين هجمه شديد رسانه‏اي، بسيار بيش از آنچه اكنون هست، دقيق‏تر، علمي‏تر و كارشناسانه‏شده‏تر باشد تا بتواند اثرگذاري فرهنگي لازم را داشته باشد.
( پاسخ شما بر خارج از رسانه ملي ناظر بود. شما به رسانه‏هاي رقيب و تهاجم گسترده شبكه‏هاي خارجي اشاره كرديد، اما عملكرد خود رسانه ملي در رده‏هاي مختلف را چگونه ارزيابي مي‏كنيد؟ من با يكي از كارشناسان مركز پژوهش‌ها مصاحبه مي‏كردم. ايشان مي‏گفت بين مديران و بدنه برنامه‌ساز رسانه ملي، شكاف وجود دارد. در واقع همسو نيستند. براي نمونه تهيه‏كنندگان مي‏گويند، اگر كار را دقيقه 90 به دست سازمان برسانيد، فرصت كافي براي بازبيني نخواهند داشت و همان كار را بدون بررسي و بازبيني پخش مي‏كنند. از اين راه مي‏توان از بازبيني فرار كرد. مقصودم اين است كه آيا به نظر شما نيز ميان نگراني‏هاي مديران و بدنه سازمان دوگانگي وجود دارد؟
اين نكته كاملاً درست است. ما در سال گذشته پژوهشي را با عنوان «آسيبشناسي رويكردها و عملكردهاي رسانه ملي در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد» با استفاده از ابزار پرسشنامه انجام داديم و در آن، از بيش از 50 نفر از مديران رسانه و صاحب‌نظران حوزه و دانشگاه خواستيم كه ديدگاه خود را درباره مهم‌ترين آسيب‏هاي موجود در رويكردها و عملكردهاي رسانه ملي در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد و همچنين دلايل و زمينههاي اين آسيبها بيان كنند. نتيجه اين نظرسنجي در زمينه عوامل و زمينههاي بروز آسيبها و كاستيهاي رسانه ملي بسيار جالب بود. 74 درصد پاسخگويان «تغيير گسترده سبك زندگي در ايران در حوزههاي گوناگون از جمله در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد و اثر‌پذيري طبيعي رسانه ملي از اين تغيير سبك زندگي»، 70 درصد از آنها «بيتوجهي به راهبردها و سياست‌هاي كلان رسانه در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد در توليد و تأمين سريال‌ها و برنامه‌هاي نمايشي» و همچنين «نبود نظارت كافي و مؤثر در مرحله توليد و تدوين برنامه‌هاي نمايشي» و 68 درصد «اثرپذيري برنامهسازان از برخي برداشت‌هاي جديد به وجود آمده در جامعه ما در زمينه حدود شرعي عفاف و حجاب و روابط زن و مرد» را به عنوان مهم‌ترين عوامل و زمينههاي بروز آسيبها و كاستيهاي رسانه ملي در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد برشمرده بودند. در واقع، بخشي از برنامه‏سازان و تهيه‏كنندگاني كه محصولات فرهنگي را توليد مي‏كنند، متأثر از سبك زندگي غربي رواجيافته در جامعه ما هستند. طبيعي است كسي كه از نظر فرهنگي و فكري، متأثر از سبك زندگي غربي است، نمي‏تواند در زمينه فرهنگ‏سازي و تبليغ سبك زندگي اسلامي، ايراني گام بردارد و اگر فيلمي در اين زمينه هم بسازد، مخاطب مي‏فهمد كه اين موضوع، به زور در اين قسمت از فيلم و سريال گنجانده شده است. در نتيجه مخاطب هم اثر نمي‏پذيرد.
( براي برطرف كردن اين آسيبها چه راهحلي پيشنهاد مي‏كنيد؟
اگر بخواهيم راهحل ارائه بدهيم، در درجه اول بايد به نيروي انساني اهميت بدهيم. نتيجه مطالعاتي كه در زمينه مهم‌ترين مسائل راهبردي رسانه‏هاي جهان انجام شده است، نشان مي‌دهد كه هم‌اكنون يكي از مسائل مهم راهبردي رسانه‏هاي جهان، نيروي انساني است؛ يعني اهميت دادن به نيروي انساني متخصص. در رسانه ملي، نيروي انساني بايد هم متخصص باشد و هم متعهد؛ يعني نيروي انساني‏اي كه از يكسو رسانه، ابزارهاي فرهنگي و مخاطب را بشناسد و از سوي ديگر متعهد به ارزش‌ها و باورهاي اين نظام باشد. اگر ما نتوانيم چنين نيروي انساني را در سطوح مختلف توليد و پخش تربيت كنيم، به راستي رسانه ملي در بخش فرهنگ‏سازي و در راستاي اهداف جمهوري اسلامي توفيق چنداني نخواهد داشت.
( به نظر شما كدام زمينه‏ها و بخش‌ها بيشتر از ديگر زمينه‏ها و بخش‌ها نيازمند فرهنگ‏سازي هستند؟ پيشنهاد خود شما در اين بخش‌ها چيست؟
ما در كتاب «رسانه ملي و فرهنگ» كه به مناسبت موضوع سال منتشر شد، در عنوان «دلايل و زمينه‏هاي توجه به موضوع فرهنگ»، بخش‌هايي را كه نيازمند فرهنگ‏سازي است، مطرح كرده‏ايم. مصرفگرايي، اسراف، رعايت نكردن چارچوب‏هاي مصرف، بيرغبتي به مصرف كالاهاي داخلي، تخريب منابع طبيعي و محيط زيست، قانون‏گريزي، بي‏توجهي به نظم و انضباط اجتماعي، كاهش نرخ زاد و ولد، ضعف فرهنگ كار و تلاش سازنده و همكاري و مشاركت بخشي از آسيب‏هاي جامعه ماست كه اهميت فراواني دارند. همه اين موضوعات، به نوعي در نام‏گذاري‏هايي كه در سال‌هاي گذشته رهبري مطرح كرده‏اند، وجود داشته است. اينها مهم‌ترين مسائل جامعه ماست. مسائلي كه اثرهاي گسترده عميقي در جامعه ما بر جاي‏ مي‏گذارند. براي نمونه، در بحث مصرف كه رهبري بر آن تأكيد مي‏كنند، موضوعي است كه واقعاً اساس اقتصاد ملي ما را تهديد مي‏كند و باعث وابستگي شديد ما شده است. اينها در واقع مباحثي است كه بدون فرهنگ‏سازي اتفاق نمي‏افتد. اكنون در اوج كمبود آب در كشور و كمبود منابع آب و كاهش نزول باران در جامعه هستيم، اما مي‏بينيم كه الگوي مصرف آب در جامعه، الگوي بهينه‏اي نيست. الگوي اسراف است. بالاترين سطح مصرف آب و انرژي را داريم. اين‏ موارد بسيار جدي است. رهبري يك سال اين موضوع را به عنوان موضوع سال مطرح كردند، اما اين موضوعي نيست كه يكساله اتفاق بيفتد. به يقين نيازمند فرهنگ‏سازي است.
اكنون يكي از چيزهايي كه در شهرهاي ما به چشم مي‏خورد و خيلي آزاردهنده است، بي‌نظمي است. چه در فرهنگ ترافيك، چه در رفتوآمد مردم، سواره‏رو‏ها، مغازه‏دارها و... يك ولنگاري در سطوح مختلف وجود دارد. اين نيازمند فرهنگ‏سازي گسترده و طولانيمدت است. يا براي نمونه در حوزه محيط زيست، ما دچار مشكل هستيم. هم‌اكنون در زمينه محيط زيست در سطح جهاني، 60 رتبه تنزل پيدا كرده‏ايم. بحث محيط زيست، چگونه بايد حل شود؟ با فرهنگ‏سازي حل مي‏شود. فرهنگ حفظ محيط زيست ما به شدت پايين است. يا براي نمونه بحث كاهش جمعيت كه مقام معظم رهبري درباره آن هشدار دادند. اين فرهنگ در بيست سال شكل گرفته است. زاد و ولد تكفرزندي، كشور ما را دچار تهديدهاي سياسي، نظامي و امنيتي كرده است. نرخ باروري ما در برخي از كشورهاي اروپايي هم پايين‏تر آمده است. اينها همگي اولويت‌هاي فرهنگ‏سازي است. در فرهنگ ديني هم دچار كاستي هستيم. به فرهنگ راستي و امانت‏داري چقدر پايبند هستيم؟ اينها شاخصه فرد دين‏دار است. اين دو در جامعه ما چه جايگاهي دارد؟ جامعه ما از لحاظ اطلاعات ديني و شناختي، چندان دچار مشكل نيست، اما در زمينه گرايشي و رفتاري مشكلات جدي داريم. اين گستره مباحثي است كه ما نيازمند فرهنگ‏سازي هستيم؛ يعني در بخش مباحث ديني، اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، فرهنگي و مباحثي كه در بخش حيات فردي وجود دارد، نيازمند فرهنگ‏سازي هستيم.
( به نظر شما رسانه ملي در اين زمينه چه نقشي مي‏تواند داشته باشد؟
در عصر حاضر، ثابت شده است كه رسانه‏ها هم در نظر و هم در عمل، بيشترين اثرگذاري را دارند؛ چون بيشتر ارتباط مردم با رسانهها (به مفهوم كلي) است. رسانه‏ها گوناگون شده‏اند. مردم فقط از رسانه‏هاي ديداري و شنيداري استفاده نمي‏كنند. در اصل در عصر حاضر رسانه‏ها هستند كه فرهنگ جامعه را مي‏سازند. به يقين در ميان همه رسانه‏ها، رسانه‏هاي ديداري و شنيداري، بيشترين اثر را در شكل‏دهي به فرهنگ، اخلاق و باورهاي يك جامعه دارد. اين موضوع، هم در نظر و هم در عمل ثابت شده است. كساني كه در بخش ارتباطات و رسانه كار علمي كرده‏اند و نيز تجربه جوامع غربي نشان داده است كه چگونه رسانه‏ها در شكل‏دهي به فرهنگ، مؤثر بوده‏اند. در جامعه خودمان هم اين موضوع به اثبات رسيده است. در زمينه برخي مباحث سياسي و اجتماعي، شاهد بوده‏ايم كه چگونه رسانه توانسته است، مردم را همراه و همدل كند. ثابت شده است كه از ميان همه قالب‏هاي برنامه رسانه‏اي، قالب برنامه‏هاي نمايشي، بيشترين اثر را داشته‏اند. اكنون رسانه ملي ظرفيت بي‏مانندي را در اختيار دارد و اگر بتواند اين ظرفيت بي‏بديل را حفظ كند، به يقين در تحقق فرهنگ‏سازي مورد نظر موفق خواهد بود. نخستين گام براي تحقق اين موضوع اين است كه اول: رسانه اين ظرفيت را به خوبي بشناسد؛ دوم: اين ظرفيت را حفظ كند؛ چون به گفته مقام معظم رهبري، هم‌اكنون دشمن در فضاي رسانه‏اي ما نفوذ كرده و برخي از مخاطبان ما را از دايره اثرگذاري ما خارج كرده است. مخاطبي كه براي فيلم، سريال و خبر به شبكه‏هاي رقيب مراجعه مي‏كند، از بخش اثرگذاري رسانه ما خارج مي‏شود؛ يعني ما در دايره پيام‏هاي ديني و اخلاقي نيز نمي‏توانيم روي او اثر بگذاريم. بنابراين، هيچ توفيقي در فرهنگ‏سازي نخواهيم داشت. ازاين‌رو، در گام دوم بايد تلاش كنيم كه مخاطب به هيچ بهانه‏اي از بخش اثرگذاري ما حتيالامكان خارج نشود. تأكيد مي‏كنم، مخاطبي كه به هر بهانه‏اي از دايره رسانه ما خارج شد، از حوزه اثرگذاري پيام‏هاي سياسي، اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي و ديني ما هم خارج مي‏شود. ما به اين مخاطب دسترسي نداريم. بنابراين، فرهنگ‏سازي‏اي هم نمي‏توانيم انجام دهيم. در نتيجه رسانه در دومين گام بايد مخاطب را حفظ كند و اگر اعتماد او دچار خدشه شده است، اعتماد او را دوباره جلب كند. وقتي مخاطب حفظ شد، در گام سوم از اين ابزار براي تحقق اهداف فرهنگي نظام اسلامي استفاده كند. گاهي مسير را به اشتباه مي‌رويم؛ يعني براي رقابت با شبكه‏هاي بيگانه، دقيقاً همان محصولي را عرضه مي‏كنيم كه شبكه بيگانه عرضه مي‏كند. اين بي‌ارزش است. اگر مخاطبي به دليل اين موضوع، به رسانه ملي برگردد كه رسانه ما چيزي پخش مي‏كند كه شبكه‏هاي ماهواره‌اي پخش مي‏كند، اين موضوع ارزش ندارد؛ يعني توفيقي براي ما نيست.
( يعني حتي اگر به قيمت جذب مخاطب تمام شود، باز هم بي‏ارزش است؟
بله. ما نمي‏خواهيم به هر قيمتي مخاطب را جذب كنيم. اگر ما اين‌گونه عمل كنيم، مخاطب ارزشي خودمان را از دست مي‏دهيم؛ يعني در عمل بخشي از مخاطبان كه فرهنگ‏شان تخريب نمي‏شد، از طريق رسانه ملي تخريب خواهد شد؛ يعني آن جنس كالاهايي كه از بين‏برنده فرهنگ ديني، اخلاقي و اسلامي است، سبب آسيب به قشر مذهبي خواهد شد.
( شما چگونه به اين استدلال پاسخ مي‏دهيد؟ اگر برخي از محصولات رسانه در بخش‌هاي موسيقي و نمايشي را هم‏جنس برخي از محصولات خارجي كند و با پالايش پخش كند، مخاطبان ازدسترفته بازمي‏گردند و اين براي رسانه ملي يك پيروزي است.
اگر همان عناصر جذابيت از قبيل سكس، خشونت و هراس را كه رسانه‏هاي غربي دنبال مي‏كنند، ما نيز دنبال كنيم، حتي اگر با تغيير ظاهر اين كار را انجام دهيم، براي نمونه از سكس پنهان؛ يعني از طريق الفاظ، حركت چشم‏ها و حالات بدن استفاده كنيم، در پايان مخاطب آسيب خواهد ديد؛ يعني از مضرات آن در امان نخواهد بود. يا به جاي عنصر سكس از عنصر خشونت براي جذب مخاطب استفاده كنيم، در حالي كه يكي از سياست‌هاي رسانه ملي در اساسنامه سياست‌هاي توليد، تأمين و پخش برنامه‏ها، خودداري از پخش فيلم‏هاي خشن است، باز هم دچار آسيب خواهيم شد. اكنون در شبكه‏هاي جديد مانند نمايش، مرتب فيلم‏هاي خشن پخش مي‏شود. روانشناس‏ها و جامعه‏شناسان جوامع غربي، پس از سال‌ها پخش اين‌گونه برنامهها دريافته‏اند كه آثار اين فيلم بر روح و روان مخاطب مخرب است، اما ما چون نمي‏توانيم فيلم‏هاي سكسي را پخش كنيم، فيلم‏هاي خشن را پخش مي‏كنيم؛ بنابراين اگر قرار باشد با حفظ همان عناصر جذابيت كار كنيم، توفيقي نخواهيم داشت.
( به نظر شما چه بايد كنيم؟
بايد معادلات را تغيير دهيم؛ يعني عناصر جذابيت متناسب با فرهنگ ديني، اسلامي جامعه خودمان را شناسايي كنيم. رسانه ملي در اين زمينه تجربههاي خوب و موفقي هم داشته‏ است؛ يعني فيلم‏ها و سريال‌هايي كه با حفظ ارزش‌ها توانسته‏اند مخاطب را جذب كنند. ما مجموعهاي از مزيت‏هاي نسبي داريم كه بايد از آن استفاده كنيم. جامعه ما طبق آمار، يك جامعه خانواده‏گراست؛ يعني بيشتر مخاطبان ما، مخاطبان فيلم و سريال‌ها با موضوعات ملودرام خانوادگي است. اين ملودرام‏هاي خانوادگي هم در داخل كشور ما به دليل علاقمندي و وابستگي به خانواده، ارزشمند و جذاب است و هم در سطح كشورهايي كه فرهنگشان از اين نظر به فرهنگ ما نزديك است، داراي جذابيت است؛ يعني علاوه بر بازار مصرف در كشور ما، در آن كشورها هم داراي مخاطب است يا براي نمونه، انيميشن‏ها با موضوعات ديني، هم در داخل كشور و هم در كشورهاي ديگر جذابيت داشته است؛ يعني ما بايد عناصر جذابيت جديد را شناسايي كنيم، معادله‏ها را به هم بزنيم و بر اساس خط و چارچوب‏هاي ديگران، عمل نكنيم. اگر بتوانيم اين‌گونه عمل كنيم، توفيق خواهيم داشت، اما اگر قرار باشد به هر قيمتي مخاطب جذب كنيم، راه به خطا رفته‏ايم. خاطرم هست زماني به تقليد از شبكه‏هاي ماهواره‌اي، مسابقاتي ايجاد شد كه جوايز چند صد ميليوني داشت. مقام معظم رهبري اعتراض كردند كه اين نوع مسابقات درست نيست. اينكه پاداش يك سؤال سطحي و معمولي، جايزه چند صد ميليوني باشد، درست نيست. مقصودم اين است كه تقليدهاي كوركورانه به روند فرهنگ‏سازي آسيب مي‏زند. بايد به اين نكته توجه كنيم كه تقليدهاي ما، متناسب با فضاي جامعه ما هست يا نه. بنابراين اگر رسانه قابليت‏هاي خود را بشناسد، امتياز‏هاي نسبي رسانه ملي ما را بشناسد، موفق خواهد بود. يكي از مزيت‏هاي ما اين است كه رسانه ملي يك پشتوانه غني فرهنگي، ديني، فرهنگ ملي ـ ايراني دارد كه اگر از اين پشتوانه به خوبي استفاده شود، مي‏تواند در عرصه توليد رسانه‏اي حرف‏هاي خوبي براي گفتن داشته باشد.
( به نظر شما مخاطبي كه در زمينه اخبار، به رسانه ملي بي‌اعتماد شده است، مي‏تواند جذب كارهاي نمايشي شود؟
يكي از كارهايي كه رسانه بايد انجام دهد، اعتماد‌سازي كند.
( فرض كنيد اعتمادسازي انجام شد، اما در ميان قشر محدودي جواب نداد. در اين حالت، اين افراد چقدر مي‏توانند از كارهاي نمايشي تأثير بپذيرند؟
اين موضوع در يك حركت گام به گام بايد ديده شود. به صورت يك برنامه زمان‏بندي و گام به گام در مخاطب خود ايجاد اعتماد كنيم. مخاطب را از بخش‌هاي خبري و تحليلي بگيريم. در گام بعدي، او را به سمت برنامه‏هاي خودمان جذب كنيم. هم‌اكنون شبكه من و تو پرمخاطب‏ترين شبكه ماهواره‏اي در ايران است.
( علت جذابيت آن چيست؟
چون يك شبكه عمومي است. در واقع تركيبي از همه جنس مطالب مورد نياز مردم را دارد. از بخش‌هاي خبري گرفته تا نمايش فيلم و سريال، مستند، مشاوره و برنامه‏هاي سرگرمي در اين شبكه موجود است؛ يعني ويژگي‏هاي شبكه ملي خودمان را دارد؛ يعني يك شبكه جامع و عمومي است. پس فهميده‏اند كه اگر بخواهند مخاطب را جذب كنند، بايد به همه نيازهاي او پاسخ دهند. به گونه‌اي برنامه‏ريزي كرده‏اند كه مخاطب داخلي، نياز نداشته باشد به شبكه‏هاي رسانه ملي بازگردد و دربست در اختيار شبكه «من و تو» باشد. بنابراين، اگر بخواهيم در گام‏هاي بعدي خوب عمل كنيم، بايد ابتدا در حوزه خبر و تحليل اعتمادسازي كنيم. به گونه‌اي كه مخاطب اقناع شود. در مرحله دوم، به نيازهاي مخاطبان در حوزه سرگرمي پاسخ دهيم. در واقع بسته‏هاي مناسبي داشته باشيم كه به همه نيازها پاسخ دهد. من در تحليلي از شبكه‏هاي ماهواره‏اي گفتم كه اين شبكه‏ها حكم يك پازل را دارند. شبكه‏هاي خبري و تحليلي، شبكه‏هاي فيلم و سريال، شبكه‏هاي كودك و نوجوان، شبكه‏هاي مذهبي، شبكه‏هاي ورزشي، شبكه‏هاي سرگرمي، شبكه‏هاي موسيقي و... به ظاهر پراكنده‌اند، اما در مجموع يك پازل را تشكيل مي‏دهند كه هدفي واحد، يعني تغيير سبك زندگي در ايران را دنبال مي‏كند. بنابراين، رسانه ملي بايد توجه كند تا در اين فضاي سنگين هجوم رسانه‎‏هاي بيگانه، كه همه نيازها را كاملاً نظام‏مند و برنامه‏ريزي شده جمع كرده‏اند، بتواند كم‌كم پاسخگوي نيازهاي مخاطبان باشد و اجازه ريزش آنان را ندهد. در اين صورت، مي‏تواند در زمينه فرهنگ‏سازي موفق باشد.
( اگر قرار باشد رسانه ملي در زمينه فرهنگ‏سازي اولويت‏بندي كند، سه اولويت اول كدام است؟
با توجه به خطرهايي كه جامعه را تهديد مي‏كند، موضوع مصرف يكي از اولويت‌هاي مهم ماست. رسانه ملي اصلاح الگوي مصرف را با همه جنبه‌هاي آن مد نظر قرار دهد. جنبه‌هاي آن عبارت است از جلوگيري از فرهنگ اسراف، تشويق به صرفه‏جويي و مصرف كالاهاي داخلي و... . دومين اولويت، فرهنگ زاد و ولد است. كاهش جمعيت به عنوان يك تهديد جدي سياسي، امنيتي و اجتماعي است. رهبري بر اين موضوع تأكيد ويژه داشته‏اند، اما رسانه ملي هنوز وارد اين موضوع نشده است. سومين اولويت، حوزه فرهنگ عمومي است، از جمله فرهنگ ترافيك، فرهنگ نظم و انضباط اجتماعي و... كه رسانه ملي مي‏تواند به آن بپردازد.
( در پايان اگر نكته‏اي باقيمانده است بفرماييد.
موقيعت كنوني و موقعيت تغيير رياست سازمان، موقعيت بسيار خوبي براي تغيير رويكردها و عملكردهاي سازمان است. يكي از مهم‌ترين نكات در اين مرحله، افزايش ظرفيت انتقادپذيري رسانه ملي است؛ بايد به نقدهاي كارشناسان، صاحب‌نظران و نخبگان جامعه بيشتر توجه كند. خودش را بيشتر نقد بگذارد، اگر برنامه‏اي را به هدف نقد برنامه‏هاي خود توليد مي‏كند، بي‏طرفانه باشد. متأسفانه در سازمان صداوسيما فرهنگ انتقادپذيري چندان خوب نيست. سازمان چندان به آسيب‏هاي جدي خودش توجه ندارد. بيشتر فرهنگ تعريف و تمجيد را پيش گرفته و بر آسيب‏ها و مشكلات چشم بسته است. اگر رسانه ملي با استفاده از كارشناسان، صاحب‌نظران و نخبگان آسيب‏هاي خود را به خوبي بشناسد، بسيار موفق‏تر خواهد بود. متأسفانه در سال‌هاي گذشته رسانه ملي ارتباط خوبي با نخبگان نداشته و ميان رسانه ملي و نخبگان، فاصله ايجاد شده است. اگر رسانه ملي بتواند ارتباط خوبي با نخبگان برقرار كند دو امتياز دارد: اول با نگاهي علمي، دانشگاهي و جدي به خوبي به آسيب‏هاي خود پي مي‌برد؛ دوم با اين ارتباط به راهكارها، سازوكارها و توانمندي‎‏هاي لازم در عرصه فرهنگ‏سازي دست ‌مي‌يابد. بايد به اين نكته توجه كرد كه ظرفيت‌هاي خوبي در دانشگاه‏هاي ما در زمينه علوم رفتاري، روانشناسي اجتماعي، ارتباطات و مانند آن وجود دارد، ولي متأسفانه رسانه ملي به طور كلي از آنها استفاده نمي‏كند. بسياري از تهيه‌كنندگان ما در زمينه برنامه‏سازي و فرهنگ‏سازي با ابزارهايي چون علوم ارتباطات، علوم رفتاري و روانشناسي اجتماعي بيگانه‏اند؛ پس بهبود رابطه سازمان صداوسيما و نخبگان، كمك مي‏كند تا پژوهش‌ها و مطالعات دانشگاهي ما، در راستاي رسانه ملي قرار بگيرد. متأسفانه ارتباط رسانه ملي با حوزه‏هاي علميه نيز رابطه مطلوبي نيست. با توجه به نكاتي كه گفتم، اكنون كه شاهد دگرگوني مديريتي در سازمان هستيم، فرصت خوبي است تا سازمان به آسيب‏شناسي جدي خود، به شكل دقيق، علمي، صادقانه و بي‏طرفانه بپردازد؛ سپس نيز تلاش كند با بهره‏برداري از ظرفيت‌هاي علمي در جامعه، در مسير برطرف كردن آسيب‏ها و نقاط ضعف گام بردارد. همه اين اهداف اين است كه صداوسيما بر اساس مديريتي علمي اداره شود. بسياري از سازمان‌هاي فرهنگي ما، مديريت‏هاي علمي ندارند. فرهنگ‏سازي بدون برنامه راهبردي و اهداف مشخص و منظم، به هر جهت باري خواهد بود؛ البته سازمان تلاش‌هايي براي تدوين برنامه راهبردي انجام داده است؛ به ظاهر برنامه‏اي هم تهيه شده است كه هنوز اجرا نشده است. اگر سازمان بتواند از اين ظرفيت براي مديريتي علمي، برنامه‏ريزيشده و بر اساس اهداف راهبردي مشخص و معين، بهره‌برداري كند، به يقين مي‏تواند در حوزه فرهنگ‏سازي به دستاوردهاي خوبي برسد.

/// مقالات