رهبر معظم انقلاب اسلامي، با توجه به شرايط و موقعيت كنوني كشور و مسائل و مشكلات پيش روي نظام اسلامي، در سال 1393 دو موضوع «اقتصاد» و «فرهنگ» را به موازات هم، از اولويتهاي نظام برشمردند و خواستار تلاش مردم و مسئولان براي «شكوفايي اقتصادي» و «رشد فرهنگي» با «عزم ملي» و «مديريت جهادي» شدند. بيگمان، تحقق منويات مقام معظم رهبري در دو زمينه يادشده نيازمند «فرهنگسازي» در بخشهاي گوناگون است. با توجه به اين موضوع در گفتوگو با جناب آقاي دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني، پژوهشگر و كارشناس رسانه و نويسنده1 به بررسي چيستي، چرايي و چگونگي فرهنگسازي با تأكيد بر نقش رسانه ملي در اين زمينه پرداختيم.
موضوع گفتوگو درباره فرهنگسازي است. اينكه در اصل فرهنگسازي به چه معناست و رسانه ملي چقدر توانسته است در اين زمينه موفق باشد.
( لطفاً پيش از ورود به بحث فرهنگسازي، مفهوم فرهنگ را تعريف كنيد.
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين. اين موضوع، از موضوعهاي بسيار پرچالش و پرمناقشه است و در اين زمينه ديدگاههاي مختلفي مطرح و تعاريف گوناگوني ارائه شده است. اگر بخواهيم اين مفهوم را بررسي كنيم، شايد به دهها تعريف از صاحبنظران داخلي و خارجي بربخوريم. من در ابتداي كتاب «رسانه ملي و فرهنگ، راهبردها، سياستها و محورهاي برنامهسازي» به تعريف فرهنگ پرداختهام. اگر از مناقشات و اختلافات صاحبنظران در حوزه فرهنگ فاصله بگيريم و بخواهيم تعريفي جامع و روان از فرهنگ ارائه دهيم، همانطور كه برخي صاحبنظران از جمله مقام معظم رهبري هم مطرح كردهاند، ميتوانيم بگوييم: «فرهنگ، روح حاكم بر همه مناسبات اجتماعي است.» فرهنگ همچون روحي در كالبد جامعه است. همچنانكه روح، در كالبد انسان و همه حركات و سكنات او نقش اصلي دارد و مبدأ همه فعاليتهاي اوست، فرهنگ هم در جامعه همين نقش را دارد. در واقع مبدأ و منشأ همه تغيير و تحولات و حركات و سكنات يك جامعه، چه در حوزههاي فردي و چه در حوزههاي اجتماعي، فرهنگ آن جامعه است. به بيان ديگر، فرهنگ مجموعه باورها، ارزشها، بينشها و نگرشهايي است كه رفتارهاي فردي و اجتماعي مردم يك جامعه را شكل ميدهد.
( منشأ باورها، ارزشها، بينشها و نگرشهاي موجود در يك جامعه چيست؟
همانطور كه اشاره كردم، وقتي ميخواهند مؤلفههاي فرهنگ را مطرح كنند، ميگويند مجموعهاي از باورها، ارزشها، بينشها و نگرشهاست، ولي پايه و سرچشمه مؤلفههاي فرهنگ، در هر جامعهاي متفاوت است. هر جامعهاي متناسب با ويژگيهاي خودش، سرچشمه و پايه خاصي براي دريافت ارزشهايش دارد. براي نمونه باورها، ارزشها و نگرشهاي يك جامعه ديني، متأثر از دين است و در يك جامعه سكولار، باورها، ارزشها و نگرشها متأثر از تفكرات غير ديني و سكولار است.
( با توجه به تعريفي كه از فرهنگ ارائه كرديد، مفهوم «فرهنگسازي» را بيان كنيد؟
«فرهنگسازي» يك فعاليت ژرف و درازمدت است كه به تدريج و در طول زمان اتفاق ميافتد. به همين دليل است كه ميگويند «فرهنگ ثابت، ولي متغير است»؛ يعني فرهنگ يك مفهوم ثابت است؛ چون خيلي دير تغيير ميكند، ولي در عين حال متغير است؛ چون بالاخره فرهنگ در درازمدت تغييرپذير است؛ يعني اينطور نيست كه نشود فرهنگ را تغيير داد، ولي اتفاقي نيست كه بتوان يكشبِ انجام داد؛ چون فرهنگ يكشبِ شكل نگرفته است، يكشبِ هم تغيير نميكند. هنگامي كه مفهوم «فرهنگسازي» را به كار ميبريم، گاهي معناي گسترده آن مدنظر ماست؛ يعني ساماندهي فرهنگ كلان جامعه را در نظر داريم. اين مفهوم، بسيار گسترده است و همه مناسبات اجتماعي، سياسي و اقتصادي جامعه را دربر ميگيرد. گاهي نيز معناي محدودتر آن مورد نظر ماست؛ يعني فرهنگسازي ناظر بر يك بخش خاص است و تغيير بينش، نگرش و رفتار مردم در يك زمينه خاص را مدنظر قرار دادهايم. براي نمونه فرهنگسازي در بخش مصرف، فرهنگسازي در بخش توليد، فرهنگسازي در بخش مصرف كالاهاي توليد داخل و...؛ يعني بخشي خاص را شامل ميشود؛ پس در اين تعريف، فرهنگسازي محدود و معين به بخشي خاص است. اين مفهوم از فرهنگسازي است كه در جامعهشناسي از آن با تعبير «نهاديسازي» يا «نهادينهسازي» ياد ميشود. غرض اين است كه با كاربرد ابزارهاي گوناگون و با اثرگذاري بر بخشهاي شناختي، عاطفي و رفتاري مردم يك جامعه، به تغييري به اصطلاح محسوس در رفتار مردم يا فرهنگ حاكم بر يك بخش خاص از جامعه دست پيدا كنيم. در اين بخش ما بايد به سه حوزه شناختي، عاطفي و رفتاري را در كنار هم توجه و آنها را متأثر كنيم.
در تكميل سخنانم در زمينه تعريف فرهنگسازي، خوب است به نكته يكي از صاحبنظران كشور اشاره كنم. ايشان ميفرمايد: «واژه فرهنگسازي با اينكه چندان مبهم نيست، اما چون ابعاد گوناگون آن به خوبي شناخته نشده است، از واژگان قرباني و مظلومي است كه اهمالكاران آن را براي پشت پا زدن به برنامههاي عميق علمي و آموزشي به كار ميگيرند و سطحينگران ارزشش را در حد چسباندن چند پوستر و تهيه چند تيزر تبليغاتي پايين ميآوردند». ما هميشه ميگوييم نيازمند فرهنگسازي هستيم، اما وقتي اين موضوع به شكل جدي مطرح ميشود، آن را به زمانهاي بعد ميسپاريم. در نتيجه در عمل هيچ اتفاقي نميافتد. عدهاي گمان ميكنند كه مراد از فرهنگسازي انجام كارهاي سطحي در جامعه است. جالب اينجاست بدانيد كه مهمترين مرحله فرهنگسازي، شناخت دقيق مشكل است. ما در حوزههاي مختلفي كه نيازمند فرهنگسازي هستيم، در ابتداي هر كاري، بايد موضوع مورد نظر خود و ابعاد آن را به خوبي بشناسيم. براي نمونه اگر بخواهيم در نظام اسلامي با پديده بدحجابي مقابله كنيم و براي گسترش عفاف و حجاب در جامعه فرهنگسازي كنيم، ابتدا بايد ابعاد و زواياي پديده مورد نظر را بشناسيم؛ زيرا پديده بدحجابي، ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، تربيتي، روانشناسي و... دارد و يك پديده تكوجهي نيست؛ بلكه پديدهاي چندوجهي و گسترده است. اگر كسي بدون اين شناخت، بخواهد به اين موضوع بپردازد، موفق نخواهد بود و راهكارهاي او ناقص خواهد بود. بنابراين، مهمترين كار در زمينه فرهنگسازي، شناخت همهجانبه مشكلي است كه ميخواهيم به آن بپردازيم.
( لطفا در زمينه بخشهاي سهگانه فرهنگسازي؛ يعني بخش شناختي، عاطفي و رفتاري و فرآيند فرهنگسازي بيشتر توضيح دهيد.
اگر ما بخواهيم فرهنگسازي را تعريف كنيم، فرهنگسازي فرآيندي است كه طي آن با اثرگذاري بر بخشهاي شناختي و عاطفي اشخاص در رفتار آنها تغيير ايجاد ميكنيم؛ يعني اگر بخواهيم رفتار فردي را تغيير دهيم، ابتدا بايد در حوزه شناختي اين فرد كار كنيم. براي نمونه اگر بخواهيم رفتار فردي سيگاري را تغيير دهيم و او را وادار به ترك سيگار كنيم، ابتدا بايد حوزه شناختي او را متأثر و او را با مضرات سيگار آشنا كنيم. بسياري افراد هستند كه با مضرات سيگار آشنا هستند، ولي باز هم سيگار ميكشند. بنابراين، بايد حوزه عاطفي اين افراد را متأثر كنيم؛ يعني بايد وارد حوزه نفرتها و علاقمنديهاي آنها شويم و در آنها احساس تنفر از سيگار ايجاد كنيم. اگر اين دو مرحله اتفاق بيفتد، مرحله سوم، تغيير رفتار است. اگر يكي از اين مراحل حذف شود، نميتوانيم شاهد تغيير رفتار باشيم. به محض اينكه فشار بيروني، تضعيف شود، فرد دوباره به رفتار سابق بازميگردد. زماني كه خواستند در كشورهاي اروپايي فرهنگ استفاده از كمربند ايمني را جا بنيدازند، ده سال درجامعه تبليغ كردند. سپس از مردم نظرخواهي كردند و گفتند نظر شما درباره اجباري شدن كمربند ايمني چيست. بعد از ده سال كار فرهنگي، نظرات مردم مثبت بود كه مردم ملزم به استفاده از كمربند ايمني شوند.
( اگر اين فرآيند شناختي، عاطفي و رفتاري، روندي معكوس داشته باشد، شاهد چه اثرات سوئي در فرهنگسازي هستيم؟ براي نمونه در بحث حجاب، اگر بخواهيم ابتدا از جنبه رفتاري آغاز كنيم، چه آسيبهايي به خود بحث حجاب وارد خواهد آمد؟
به يقين جواب نميدهد. فرد هميشه احساس ميكند كه تحت اجبار و فشار كاري را انجام ميدهد. مانند فنر جمعشدهاي كه در پي فرصتي است تا فشار برداشته شود. تجربههاي ما در چهار دهه كار فرهنگي در نظام جمهوري اسلامي، نشان داده است اگر در فرهنگسازي، بدون مقدمات شناختي و عاطفي، وارد مرحله رفتاري شويم، به يقين هيچ توفيقي به دست نميآوريم. ممكن است در مقاطعي به شكل موقت به هدف رسيده باشيم، اما در بلندمدت نتوانستهايم به هدف مطلوب دست پيدا كنيم و به مجرد اينكه نظارتهاي پليسي و امنيتي كم شده است، به جاي اول بازگشتهايم. پس در فرهنگسازي، بايد به بخش شناختي و عاطفي افراد، يعني به عقل و قلب آنها باهم توجه شود تا تغيير رفتار مورد نظر در آنها رخ دهد. اگر قلب و عقل افراد همراه نباشد، آنها هميشه به دنبال راهي هستند كه خود را از زير بار رفتاري كه بر آنها تحميل شده است، خارج كنند و عمل مورد نظر ما را انجام ندهند. اگر عقل و قلب فرد رفتاري را كه او انجام ميدهد، همراهي نكنند، رفتار او تصنعي يا از سر ريا و تظاهر خواهد بود. رفتاري كه انسان نه از سر علاقه و تعلقخاطر و نه از سر شناخت و بينش؛ بلكه به دليل ترس از ديگران يا بيم از دست دادن موقعيت كاري يا حفظ موقعيت خود و حراست از منافع مادي انجام ميدهد، رفتاري توأم با ريا و تظاهر است.
يكي از آسيبهاي جامعه امروز ما، گسترش فرهنگ ريا و تظاهر است. بخشي از اين فرهنگ، از همين موضوع سرچشمه ميگيرد؛ يعني رفتارهايي كه در بين مردم نهادينه نشده است و فرد به دلايلي مجبور به انجام آنها شده است.
( توصيهها و نظريههاي روانشناسي تا چه اندازه ميتواند در زمينه تغيير نگرش و رفتار افراد مؤثر باشد؟
بنده در زمينه روانشناسي اجتماعي تخصص ويژهاي ندارم، اما برخي از آثار اين حوزه را مطالعه كردهام و با كساني كه در اين حوزه كار ميكنند، به مناسبتهاي مختلف، گفتوگو كردهام. به يقين آنچه در آموزههاي روانشناسي اجتماعي در زمينه تغيير نگرش، تغيير رفتار و متقاعدسازي افراد مطرح شده است، از نظر علمي، كارهاي قابل اعتنا و قابل توجهي است. در بستر پيدايش اين علوم؛ يعني در مغربزمين هم استفادههاي خوبي از اين مطالب شده است. متأسفانه در جامعه ما با وجود تربيت متخصصان فراوان در اين بخش، از آن هيچ استفادهاي نميكنيم. جناب آقاي دكتر گلزاري، يكي از روانشناسان برجسته كشورمان هم به مناسبتي در اين زمينه گله كرده بودند كه چرا ما در جامعهمان با وجود اين تعداد متخصص، از اين ظرفيت براي تحقق اهدافي كه به دنبال آن هستيم، استفاده نميكنيم.
( آيا متوليان فرهنگي، آگاهيهاي لازم را در زمينه علومي چون روانشناسي اجتماعي دارند؟
نه چندان كه بايد. يكي از دلايلش هم اين است كه كساني در بخش عمليات فرهنگي حضور دارند كه يا در اصل اينگونه يافتهها را باور ندارند يا شناختي از اين ظرفيتهاي علمي ندارند. نكته ديگري نيز وجود دارد كه به دوستان و صاحبنظران بخش روانشناسي اجتماعي باز ميگردد. ما وقتي كتابهاي اين كارشناسان را بررسي ميكنيم، بيشتر مثالها و موارد، همان مواردي است كه در غرب اتفاق افتاده است؛ يعني بوميسازي و نگاه كاربردي در اين زمينه وجود ندارد. اين آموزهها، مانند بسياري از آموزههاي علوم انساني، در سطح كتابها و رسالههاي دانشگاهي باقي مانده است و مانند آنها، بيشتر همان مسائل مرتبط با غرب است. به يقين مؤلفان غربي كتب روانشناسي اجتماعي، نتايج خوبي در زمينه تغيير رفتار در جوامع خودشان، يافتهاند، اما ما در جامعه خودمان نمودهاي كمتري را از اين موضوع ديدهايم. اگر بخواهيم به سوي فرهنگسازي ـ به مفهوم تغيير نگرش و رفتار جامعه با يك كار درازمدت و تغيير حوزههاي شناختي، عاطفي و رفتاري افراد ـ برويم نيازمند بهرهگيري از اين بخشهاي تخصصي هستيم؛ مشروط بر اينكه ميان كارگزاران امور فرهنگي، اجتماعي و مديران و سياستگذاران فرهنگ از يكطرف و كارشناسان و پژوهشگران بخش روانشناسي اجتماعي و ديگر بخشهاي مرتبط از جمله علوم ارتباطات از طرف ديگر، تعامل مناسبي صورت بگيرد. علم ارتباطات در جهان غرب، بسيار پيشرفت كرده و دستاوردهاي خوبي در زمينه اثرگذاري بر مخاطب، متقاعد كردن مخاطب و تغيير نگرش او داشته است. از اين حوزه علمي هم چندان ما استفاده نكردهايم. چندصد نفر در دانشگاههاي ما ارتباطات و روانشناسي اجتماعي ميخوانند، اما دستاوردهاي اين افراد در زمينه مسائل روز جامعه ما، ناچيز بوده است. اگر اين تعاملي كه عرض كردم، ميان اين دو حوزه اتفاق بيفتد، ميتوانيم دستاوردهاي چشمگيري داشته باشيم.
( رسانههاي جهان تا چه حد از ابزار فرهنگسازي براي تحقق اهداف خودشان استفاده ميكنند؟ چقدر اين ابزار مؤثر است؟ از چه روشهايي استفاده ميكنند؟
فعاليت رسانههاي غير بومي در زمينه فرهنگسازي را در دو سطح ملي و بينالمللي يا داخلي و خارجي ميتوان بررسي كرد. در سطح بينالمللي و جهاني، رسانههاي وابسته به نظام سلطه پيوسته در حال فرهنگسازي به معناي گسترش فرهنگ غربي يا همان جهانيسازي هستند. اين موضوع را نيز كاملاً به شكل آشكار مطرح و دنبال ميكنند و ميخواهند فرهنگ جهاني را همسانسازي كنند؛ چون آنها معتقدند كه فرهنگ، اخلاق و اقتصاد غربي برتر است و اگر همه ملتهاي جهان بخواهند به سعادت و نيكبختي برسند، راهي جز تن دادن به اين فرهنگ و اقتصاد ندارند. من جملهاي از آقاي «هانتينگتون» در كتاب «زن؛ نظام سلطه و رسانهها» آوردهام كه بسيار قابل توجه است. او ميگويد: «غرب و به ويژه ايالت متحده كه هميشه ملتي مبلغ بوده، بر اين باور است كه مردم غير غربي بايد خود را تسليم ارزشهاي غربي، دموكراسي، بازار آزاد، حكومت محدود، جدايي دين از سياست، حقوق بشر، فردباوري و حاكميت قانون كنند و اين ارزشها را در تصميمات رسمي خود بگنجانند. غربيها در سالهاي اخير با بيان اينكه فرهنگ غربي، فرهنگ جهاني است و بايد چنين باشد، به غرور خويش و ناخرسندي ديگران دامن زدهاند.» بيشتر سياستمداران و صاحبنظران غربي به اين برتري فرهنگ و مدنيت مغربزمين معتقدند و براي تسلط اين فرهنگ و مدنيت در سراسر جهان هم تلاش ميكنند. بهترين و برترين ابزار آنها در زمينه فرهنگسازي هم، ابزار رسانههاست. آنها آنچه را خود در زمينه خوردن، پوشاك، تفريح، سرگرمي و اوقات فراغت ميپسندند، ميخواهند به يك فرهنگ جهاني تبديل كنند. آنها در تلاشند تا سبك زندگي انسانها در سرتاسر جهان را غربي كنند. به همين دليل ميبينيم كه در سراسر جهان، يك هماهنگي و همساني در الگوها و سبكهاي زندگي رخ داده است.
( غربيان در اين همسانسازي فرهنگي و تغيير فرهنگ ديگر ملتها چه هدفي را دنبال ميكنند؟
برخي از نظريهپردازان معتقدند كه غرب در اين همسانسازي فرهنگي دو هدف را دنبال ميكند. يكي، اهداف اقتصادي و ديگري اهداف سياسي؛ چون مردمي كه سبك زندگي غربي را پذيرفتهاند، در پي آن، در بخش مصرف و اقتصاد هم مجبور و ناچارند كه از الگوي مصرف غربي پيروي كنند و براي بنگاههاي اقتصادي، سودآور باشند. اقتضاي زندگي غربي، داشتن اين نوع پوشاك، خوراك و وسايل زندگي است. در نتيجه سبب سلطه اقتصادي غرب بر جهان خواهد بود. از طرف ديگر، همسانسازي فرهنگي، به سلطه سياسي غرب كمك ميكند. به تعبير امام خميني رحمه الله ملتي كه از نظر فرهنگي به غرب وابسته شد، از نظر سياسي هم وابسته خواهد شد. پس يكي از راههايي كه غرب براي رام كردن ملتها به كار ميبرد، اين است كه ملل ديگر را از نظر فرهنگي شيفته خود كند. مللي كه از نظر فرهنگي شيفته غرب هستند، هيچگاه در برابر غرب، ايستادگي نميكنند. پس در اين زمينه هم هدف سياسي و هم هدف اقتصادي دنبال ميشود.
غربيان براي تحقق اهداف فرهنگي خود در سطح بينالمللي از همه ابزارهاي علمي روز مانند روانشناسي اجتماعي، ارتباطات و رسانه استفاده ميكنند. كاري كه غرب در حوزه فرهنگ انجام ميدهد، جدا از كارهاي آكادميك و علمي نيست. يكي از مديران سازمان صداوسيما كه مدتي در كار خريد فيلم و سريالهاي خارجي و مسئول تأمين برنامههاي سازمان بود، تعريف ميكرد كه در يكي از نمايشگاههاي فروش و عرضه فيلم و سريال در خارج از كشور با يكي از غرفههاي فروش فيلمهاي هرزهنگاري روبهرو شده بود. وقتي تنوع محصولات آنها را ديده بود، از مسئول غرفه پرسيده بود كه شما بر اساس چه مكانيزمي به توليد و عرضه اين محصولات ميپردازيد؟ او هم در پاسخ گفته بود كه ما مطالعه و پژوهش ميكنيم و بر اساس نيازهاي مخاطب، مرتب محصولات جديد را عرضه ميكنيم. مقصودم اين است كه آنها حتي در توليد كارهاي هرزه هم پژوهش ميكنند. به يقين گسترش فرهنگ غربي در جهان، پشتوانه مطالعات قوي آكادميك و دانشگاهي دارد؛ يعني برخلاف جامعه ما كه پيوندي ميان مطالعه آكادميك و نياز جامعه نيست، در جوامع پيشرفته غربي، دانشگاه، مطالعات آكادميك، صاحبنظران و روشنفكران در خدمت مصالح نظامشان هستند؛ يعني هيچ شكافي ميان اين دو نيست و همه به دنبال تحقق سلطه فرهنگي، اقتصادي و سياسي غرب هستند.
در سطح داخلي و ملي هم، مطالعات ما نشان ميدهد كه رسانههاي غربي، به طور دقيق براي تحقق اهداف فرهنگي، آموزشي، اقتصادي خودشان در سطح ملي از همه ابزارهاي فرهنگسازي استفاده ميكنند. وقتي به نظريههاي صاحبنظران ارتباطات نگاه ميكنيم، ميبينيم كه آنها دغدغه حل مسائل جامعه خود را داشتهاند و متناسب با حل مسائل جامعه خود، نظريهپردازي كردهاند. به بيان ديگر، نظريههاي ارتباطات به طور دقيق متناسب با نيازها و اهداف مختلف جوامع غربي و با هدف تحقق اهداف فرهنگي مورد نظر در اين جوامع، شكل گرفتهاند. بنابراين، به يقين غربيها در سطح جوامع خودشان نيز از دستاوردهاي علوم رفتاري، روانشناسي اجتماعي، رسانه و علوم ارتباطات استفاده ميكنند. ما ميبينيم كه هر كس كه به غرب ميرود، شيفته نظم، انضباط، نظافت و وقتشناسي غربيها ميشود. اينها حاصل كار فرهنگي پيوسته است. من هميشه اين مثال را ميزنم كه جا افتادن فرهنگ «وقتشناسي» در جوامع غربي از فرهنگسازي سرچشمه ميگيرد كه از طريق رسانهها انجام شده است. در فيلمهايشان ميبينيم كه شخصيتهاي مختلف ميگويند: «درست سر وقت»! اين فرهنگ درست سر وقت آمدن را آنقدر گفتهاند و تبليغ كردهاند كه اين فرهنگ وقتشناسي در طول ساليان نهادينه شده است. بنابراين، آنها در همه حوزههاي اجتماعي به طور دقيق از همه ابزارهاي فرهنگسازي استفاده ميكنند. امريكا هيچ اقدام نظامي در سطح جهان انجام نداده است، مگر اينكه قبل از آن از طريق هاليوود و نظام فرهنگي خود، زمينهسازي فرهنگي را در ذهن مردم انجام داده است. وقتي امريكا به افغانستان و عراق حمله نظامي كرد، افكار عمومي داخل اين كشور كاملاً آمادگي داشتند و توجيه شده بودند كه امريكا بايد به عراق و افغانستان حمله كند. پس كاملاً از ابزار فرهنگي، به ويژه فيلم و سريال در اين زمينه بهره ميگيرند.
( نظر شما درباره عملكرد رسانه ملي در زمينه فرهنگسازي چيست؟
اگر ما بخواهيم عملكرد رسانه ملي را ارزيابي كنيم، به گونهاي كه در آن شائبه اعمال سليقهها و حب و بغضهاي فردي نباشد، بايد به اين توجه كنيم كه سازمان بر اساس چه معيار و ملاكي عمل كرده است. هر سازماني بر اساس اسناد بالادستي خود عمل ميكند؛ سازمانهاي قديمي بر اساس اساسنامه و سازمانهاي جديد بر اساس اسناد راهبردي عمل ميكنند. رسانه ملي در ساليان گذشته به تدوين افق رسانه پرداخت كه شامل مأموريت، اهداف كلان، استراتژيها و راهبردهاي رسانه ملي است. اين در واقع براي ما يك معيار و ملاك است كه ببينيم رسانه ملي چه اندازه در راستاي اهداف كلان و استراتژيهاي خود عمل كرده است. در بيانيه مأموريت سازمان، اينطور آمده است كه: «سازمان صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران... مأموريت مديريت و هدايت فرهنگ و افكار عمومي جامعه را... بر عهده دارد.» اين به طور دقيق مطلبي است كه مقام معظم رهبري در ديدار مديران و معاونان رسانه ملي مطرح كرده بودند. در ادامه اين بيانيه مأموريت، اهداف كلان سازمان اينگونه بيان شده است:
1. تعميق و ارتقاي معرفت و ايمان روشنبينانه، اخلاق فاضله، رفتار ديني خالصانه آحاد جامعه و حفظ اعتلاي فرهنگ ايراني ـ اسلامي.
2. ريشهدار كردن شناخت و باور عمومي به ارزشها و بنيانهاي فكري انقلاب و نظام اسلامي و ولايت فقيه.
3. مصونيت بخشيدن به اذهان عمومي جامعه در قبال اثرپذيري از موج مخرب تهاجم فرهنگي و فكري بيگانه، به ويژه سكولاريسم، گرايشهاي الحادي و مادي و فرهنگ ليبراليزم غربي.
در مجموع، در اين بيانيه هفت هدف كلان براي سازمان در نظر گرفته شده است كه اين فقط سه هدف از آن هفت هدف بود. همچنين در افق رسانه ملي، راهبردهايي هم براي رسيدن به اين اهداف در نظر گرفته شده است.
( شما ميخواهيد با توجه به اين اهداف كلان ارزيابي كنيد كه رسانه ملي تا چه حد در زمينه فرهنگسازي موفق بوده است؟
بله. اهداف كلان سازمان اينها بودند. اگر بخواهيم ارزيابي كنيم، بايد بدانيم چقدر توانسته از ابزار فرهنگي و فرهنگسازي براي تحقق اين اهداف، استفاده كند. در واقع چقدر توانستهايم به اذهان عمومي مردم در مقابل تهاجم فرهنگي غرب مصونيت ببخشيم. چقدر توانستهايم اخلاق فاضله را در جامعه خود نهادينه كنيم و باورهاي ديني را در جامعه خود توسعه دهيم. اين نكته مهمي است. ملاك سنجش ما براي اندازهگيري ميزان توفيق رسانه ملي در زمينه فرهنگسازي، اين موضوعها است؛ يعني رسانه ملي اهداف كلاني داشته است و بايد از ابزارهاي فرهنگسازي براي تحقق اين اهداف كلان استفاده كند. ما در جايگاه بيننده نميتوانيم به عملكرد رسانه ملي، دستكم در اين سه حوزه، نمره مطلوب دهيم.
( ابزارهاي فرهنگياي كه رسانه ملي با توسل به آنها دست به فرهنگسازي ميزند، چيست؟
اين ابزارهاي فرهنگي، همان روشهاي فرهنگسازي است كه در پرسشهاي پيش پاسخ دادهام. سازمان صداوسيما در كنار اين اهداف كلان و متون راهبردي و پايهاي، مجموعهاي از سياستها و ضوابط توليد، تأمين و پخش هم دارد. متن مصوب و ابلاغ شدهاي به عنوان «سياستها و ضوابط توليد، تأمين و پخش سازمان صداوسيما» وجود دارد كه پيش از سال 1386 تدوين شده است و هر سال بازنگري و كاملتر شده و در سال 1391 هم مورد بازنگري كلي قرار گرفته است. در اين مجموعه، سياستها و ضوابط توليد، تأمين و پخش برنامهها در چند فصل تدوين شده است. در فصل اول به سياستها و ضوابط توليد، تأمين و پخش همه برنامهها، سياستها و ضوابط توليد، تأمين و پخش گروههاي مختلف برنامه از جمله اجتماعي، سياسي، اقتصادي، خردسالان، كودكان، نوجوانان، جوانان، زنان، خانواده و معارف اسلامي تا سياستها و ضوابط توليد، تأمين و پخش شبكهها و گروههاي برنامهسازي و ديگر سياستها و ضوابط توليد و پخش. مقصودم از شمردن اين فصول اين است كه ريزترين جزئيات سازمان صداوسيما از پيش تدوين شده است. در مرحله آخر، به سياستها و ضوابط عملياتي توجه شده است كه كاملاً با امر توليد مرتبط است. رسانه ملي تلاش خود را كرده است، اما من معتقدم كه به هر دليلي اعم از كمبود بودجه، نيروي انساني متعهد و متخصص و مانند آن نتوانسته به آن حد مطلوبي برسد كه در اسناد راهبردي پيشبيني شده است. در واقع، رسانه ملي در حوزه فرهنگي، چندان توفيق نداشته است.
( دليل اين عدم توفيق چه بوده است؟
دلايل مختلف داخلي و خارجي وجود دارد. يك بخشي از آن به آسيبها و نقاط ضعف خود رسانه ملي و بخشي از آن هم به تهديدهاي خارجي بازميگردد. جامعه ما در حال حاضر به شدت با فشار و هجمه رسانههاي رقيب مواجه است. رسانههايي كه با تمام قدرت و قوت و با پشتوانه مالي، تداركاتي، اطلاعاتي و علمي لازم و با بهرهگيري از علوم گوناگون اعم از علوم رسانه، ارتباطات، جامعهشناسي و روانشناسي اجتماعي و استفاده از ابزارهاي جديد سختافزاري و نرمافزاري در قالب شبكههاي گوناگون فيلم و سريال، خبري، تحليلي، تفريح و سرگرمي، موسيقي، مد و... ساماندهي شدهاند و حركت منسجم و هماهنگي را عليه فرهنگ اسلامي، ايراني حاكم در اين سرزمين، دنبال ميكنند. ما در هيچ جاي دنيا چنين هجمه رسانهاي را سراغ نداريم كه براي كشوري بيش از 150 شبكه ماهوارهاي با زبان آن كشور، برنامه پخش كنند. به يقين اين هجمه شديد رسانهاي، هر رسانهاي را دچار مشكل ميكند. مقابله با آن بسيار مشكل است. بايد عملكرد رسانه ما با توجه به اين هجمه شديد رسانهاي، بسيار بيش از آنچه اكنون هست، دقيقتر، علميتر و كارشناسانهشدهتر باشد تا بتواند اثرگذاري فرهنگي لازم را داشته باشد.
( پاسخ شما بر خارج از رسانه ملي ناظر بود. شما به رسانههاي رقيب و تهاجم گسترده شبكههاي خارجي اشاره كرديد، اما عملكرد خود رسانه ملي در ردههاي مختلف را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ من با يكي از كارشناسان مركز پژوهشها مصاحبه ميكردم. ايشان ميگفت بين مديران و بدنه برنامهساز رسانه ملي، شكاف وجود دارد. در واقع همسو نيستند. براي نمونه تهيهكنندگان ميگويند، اگر كار را دقيقه 90 به دست سازمان برسانيد، فرصت كافي براي بازبيني نخواهند داشت و همان كار را بدون بررسي و بازبيني پخش ميكنند. از اين راه ميتوان از بازبيني فرار كرد. مقصودم اين است كه آيا به نظر شما نيز ميان نگرانيهاي مديران و بدنه سازمان دوگانگي وجود دارد؟
اين نكته كاملاً درست است. ما در سال گذشته پژوهشي را با عنوان «آسيبشناسي رويكردها و عملكردهاي رسانه ملي در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد» با استفاده از ابزار پرسشنامه انجام داديم و در آن، از بيش از 50 نفر از مديران رسانه و صاحبنظران حوزه و دانشگاه خواستيم كه ديدگاه خود را درباره مهمترين آسيبهاي موجود در رويكردها و عملكردهاي رسانه ملي در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد و همچنين دلايل و زمينههاي اين آسيبها بيان كنند. نتيجه اين نظرسنجي در زمينه عوامل و زمينههاي بروز آسيبها و كاستيهاي رسانه ملي بسيار جالب بود. 74 درصد پاسخگويان «تغيير گسترده سبك زندگي در ايران در حوزههاي گوناگون از جمله در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد و اثرپذيري طبيعي رسانه ملي از اين تغيير سبك زندگي»، 70 درصد از آنها «بيتوجهي به راهبردها و سياستهاي كلان رسانه در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد در توليد و تأمين سريالها و برنامههاي نمايشي» و همچنين «نبود نظارت كافي و مؤثر در مرحله توليد و تدوين برنامههاي نمايشي» و 68 درصد «اثرپذيري برنامهسازان از برخي برداشتهاي جديد به وجود آمده در جامعه ما در زمينه حدود شرعي عفاف و حجاب و روابط زن و مرد» را به عنوان مهمترين عوامل و زمينههاي بروز آسيبها و كاستيهاي رسانه ملي در حوزه زن، خانواده و روابط زن و مرد برشمرده بودند. در واقع، بخشي از برنامهسازان و تهيهكنندگاني كه محصولات فرهنگي را توليد ميكنند، متأثر از سبك زندگي غربي رواجيافته در جامعه ما هستند. طبيعي است كسي كه از نظر فرهنگي و فكري، متأثر از سبك زندگي غربي است، نميتواند در زمينه فرهنگسازي و تبليغ سبك زندگي اسلامي، ايراني گام بردارد و اگر فيلمي در اين زمينه هم بسازد، مخاطب ميفهمد كه اين موضوع، به زور در اين قسمت از فيلم و سريال گنجانده شده است. در نتيجه مخاطب هم اثر نميپذيرد.
( براي برطرف كردن اين آسيبها چه راهحلي پيشنهاد ميكنيد؟
اگر بخواهيم راهحل ارائه بدهيم، در درجه اول بايد به نيروي انساني اهميت بدهيم. نتيجه مطالعاتي كه در زمينه مهمترين مسائل راهبردي رسانههاي جهان انجام شده است، نشان ميدهد كه هماكنون يكي از مسائل مهم راهبردي رسانههاي جهان، نيروي انساني است؛ يعني اهميت دادن به نيروي انساني متخصص. در رسانه ملي، نيروي انساني بايد هم متخصص باشد و هم متعهد؛ يعني نيروي انسانياي كه از يكسو رسانه، ابزارهاي فرهنگي و مخاطب را بشناسد و از سوي ديگر متعهد به ارزشها و باورهاي اين نظام باشد. اگر ما نتوانيم چنين نيروي انساني را در سطوح مختلف توليد و پخش تربيت كنيم، به راستي رسانه ملي در بخش فرهنگسازي و در راستاي اهداف جمهوري اسلامي توفيق چنداني نخواهد داشت.
( به نظر شما كدام زمينهها و بخشها بيشتر از ديگر زمينهها و بخشها نيازمند فرهنگسازي هستند؟ پيشنهاد خود شما در اين بخشها چيست؟
ما در كتاب «رسانه ملي و فرهنگ» كه به مناسبت موضوع سال منتشر شد، در عنوان «دلايل و زمينههاي توجه به موضوع فرهنگ»، بخشهايي را كه نيازمند فرهنگسازي است، مطرح كردهايم. مصرفگرايي، اسراف، رعايت نكردن چارچوبهاي مصرف، بيرغبتي به مصرف كالاهاي داخلي، تخريب منابع طبيعي و محيط زيست، قانونگريزي، بيتوجهي به نظم و انضباط اجتماعي، كاهش نرخ زاد و ولد، ضعف فرهنگ كار و تلاش سازنده و همكاري و مشاركت بخشي از آسيبهاي جامعه ماست كه اهميت فراواني دارند. همه اين موضوعات، به نوعي در نامگذاريهايي كه در سالهاي گذشته رهبري مطرح كردهاند، وجود داشته است. اينها مهمترين مسائل جامعه ماست. مسائلي كه اثرهاي گسترده عميقي در جامعه ما بر جاي ميگذارند. براي نمونه، در بحث مصرف كه رهبري بر آن تأكيد ميكنند، موضوعي است كه واقعاً اساس اقتصاد ملي ما را تهديد ميكند و باعث وابستگي شديد ما شده است. اينها در واقع مباحثي است كه بدون فرهنگسازي اتفاق نميافتد. اكنون در اوج كمبود آب در كشور و كمبود منابع آب و كاهش نزول باران در جامعه هستيم، اما ميبينيم كه الگوي مصرف آب در جامعه، الگوي بهينهاي نيست. الگوي اسراف است. بالاترين سطح مصرف آب و انرژي را داريم. اين موارد بسيار جدي است. رهبري يك سال اين موضوع را به عنوان موضوع سال مطرح كردند، اما اين موضوعي نيست كه يكساله اتفاق بيفتد. به يقين نيازمند فرهنگسازي است.
اكنون يكي از چيزهايي كه در شهرهاي ما به چشم ميخورد و خيلي آزاردهنده است، بينظمي است. چه در فرهنگ ترافيك، چه در رفتوآمد مردم، سوارهروها، مغازهدارها و... يك ولنگاري در سطوح مختلف وجود دارد. اين نيازمند فرهنگسازي گسترده و طولانيمدت است. يا براي نمونه در حوزه محيط زيست، ما دچار مشكل هستيم. هماكنون در زمينه محيط زيست در سطح جهاني، 60 رتبه تنزل پيدا كردهايم. بحث محيط زيست، چگونه بايد حل شود؟ با فرهنگسازي حل ميشود. فرهنگ حفظ محيط زيست ما به شدت پايين است. يا براي نمونه بحث كاهش جمعيت كه مقام معظم رهبري درباره آن هشدار دادند. اين فرهنگ در بيست سال شكل گرفته است. زاد و ولد تكفرزندي، كشور ما را دچار تهديدهاي سياسي، نظامي و امنيتي كرده است. نرخ باروري ما در برخي از كشورهاي اروپايي هم پايينتر آمده است. اينها همگي اولويتهاي فرهنگسازي است. در فرهنگ ديني هم دچار كاستي هستيم. به فرهنگ راستي و امانتداري چقدر پايبند هستيم؟ اينها شاخصه فرد ديندار است. اين دو در جامعه ما چه جايگاهي دارد؟ جامعه ما از لحاظ اطلاعات ديني و شناختي، چندان دچار مشكل نيست، اما در زمينه گرايشي و رفتاري مشكلات جدي داريم. اين گستره مباحثي است كه ما نيازمند فرهنگسازي هستيم؛ يعني در بخش مباحث ديني، اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، فرهنگي و مباحثي كه در بخش حيات فردي وجود دارد، نيازمند فرهنگسازي هستيم.
( به نظر شما رسانه ملي در اين زمينه چه نقشي ميتواند داشته باشد؟
در عصر حاضر، ثابت شده است كه رسانهها هم در نظر و هم در عمل، بيشترين اثرگذاري را دارند؛ چون بيشتر ارتباط مردم با رسانهها (به مفهوم كلي) است. رسانهها گوناگون شدهاند. مردم فقط از رسانههاي ديداري و شنيداري استفاده نميكنند. در اصل در عصر حاضر رسانهها هستند كه فرهنگ جامعه را ميسازند. به يقين در ميان همه رسانهها، رسانههاي ديداري و شنيداري، بيشترين اثر را در شكلدهي به فرهنگ، اخلاق و باورهاي يك جامعه دارد. اين موضوع، هم در نظر و هم در عمل ثابت شده است. كساني كه در بخش ارتباطات و رسانه كار علمي كردهاند و نيز تجربه جوامع غربي نشان داده است كه چگونه رسانهها در شكلدهي به فرهنگ، مؤثر بودهاند. در جامعه خودمان هم اين موضوع به اثبات رسيده است. در زمينه برخي مباحث سياسي و اجتماعي، شاهد بودهايم كه چگونه رسانه توانسته است، مردم را همراه و همدل كند. ثابت شده است كه از ميان همه قالبهاي برنامه رسانهاي، قالب برنامههاي نمايشي، بيشترين اثر را داشتهاند. اكنون رسانه ملي ظرفيت بيمانندي را در اختيار دارد و اگر بتواند اين ظرفيت بيبديل را حفظ كند، به يقين در تحقق فرهنگسازي مورد نظر موفق خواهد بود. نخستين گام براي تحقق اين موضوع اين است كه اول: رسانه اين ظرفيت را به خوبي بشناسد؛ دوم: اين ظرفيت را حفظ كند؛ چون به گفته مقام معظم رهبري، هماكنون دشمن در فضاي رسانهاي ما نفوذ كرده و برخي از مخاطبان ما را از دايره اثرگذاري ما خارج كرده است. مخاطبي كه براي فيلم، سريال و خبر به شبكههاي رقيب مراجعه ميكند، از بخش اثرگذاري رسانه ما خارج ميشود؛ يعني ما در دايره پيامهاي ديني و اخلاقي نيز نميتوانيم روي او اثر بگذاريم. بنابراين، هيچ توفيقي در فرهنگسازي نخواهيم داشت. ازاينرو، در گام دوم بايد تلاش كنيم كه مخاطب به هيچ بهانهاي از بخش اثرگذاري ما حتيالامكان خارج نشود. تأكيد ميكنم، مخاطبي كه به هر بهانهاي از دايره رسانه ما خارج شد، از حوزه اثرگذاري پيامهاي سياسي، اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي و ديني ما هم خارج ميشود. ما به اين مخاطب دسترسي نداريم. بنابراين، فرهنگسازياي هم نميتوانيم انجام دهيم. در نتيجه رسانه در دومين گام بايد مخاطب را حفظ كند و اگر اعتماد او دچار خدشه شده است، اعتماد او را دوباره جلب كند. وقتي مخاطب حفظ شد، در گام سوم از اين ابزار براي تحقق اهداف فرهنگي نظام اسلامي استفاده كند. گاهي مسير را به اشتباه ميرويم؛ يعني براي رقابت با شبكههاي بيگانه، دقيقاً همان محصولي را عرضه ميكنيم كه شبكه بيگانه عرضه ميكند. اين بيارزش است. اگر مخاطبي به دليل اين موضوع، به رسانه ملي برگردد كه رسانه ما چيزي پخش ميكند كه شبكههاي ماهوارهاي پخش ميكند، اين موضوع ارزش ندارد؛ يعني توفيقي براي ما نيست.
( يعني حتي اگر به قيمت جذب مخاطب تمام شود، باز هم بيارزش است؟
بله. ما نميخواهيم به هر قيمتي مخاطب را جذب كنيم. اگر ما اينگونه عمل كنيم، مخاطب ارزشي خودمان را از دست ميدهيم؛ يعني در عمل بخشي از مخاطبان كه فرهنگشان تخريب نميشد، از طريق رسانه ملي تخريب خواهد شد؛ يعني آن جنس كالاهايي كه از بينبرنده فرهنگ ديني، اخلاقي و اسلامي است، سبب آسيب به قشر مذهبي خواهد شد.
( شما چگونه به اين استدلال پاسخ ميدهيد؟ اگر برخي از محصولات رسانه در بخشهاي موسيقي و نمايشي را همجنس برخي از محصولات خارجي كند و با پالايش پخش كند، مخاطبان ازدسترفته بازميگردند و اين براي رسانه ملي يك پيروزي است.
اگر همان عناصر جذابيت از قبيل سكس، خشونت و هراس را كه رسانههاي غربي دنبال ميكنند، ما نيز دنبال كنيم، حتي اگر با تغيير ظاهر اين كار را انجام دهيم، براي نمونه از سكس پنهان؛ يعني از طريق الفاظ، حركت چشمها و حالات بدن استفاده كنيم، در پايان مخاطب آسيب خواهد ديد؛ يعني از مضرات آن در امان نخواهد بود. يا به جاي عنصر سكس از عنصر خشونت براي جذب مخاطب استفاده كنيم، در حالي كه يكي از سياستهاي رسانه ملي در اساسنامه سياستهاي توليد، تأمين و پخش برنامهها، خودداري از پخش فيلمهاي خشن است، باز هم دچار آسيب خواهيم شد. اكنون در شبكههاي جديد مانند نمايش، مرتب فيلمهاي خشن پخش ميشود. روانشناسها و جامعهشناسان جوامع غربي، پس از سالها پخش اينگونه برنامهها دريافتهاند كه آثار اين فيلم بر روح و روان مخاطب مخرب است، اما ما چون نميتوانيم فيلمهاي سكسي را پخش كنيم، فيلمهاي خشن را پخش ميكنيم؛ بنابراين اگر قرار باشد با حفظ همان عناصر جذابيت كار كنيم، توفيقي نخواهيم داشت.
( به نظر شما چه بايد كنيم؟
بايد معادلات را تغيير دهيم؛ يعني عناصر جذابيت متناسب با فرهنگ ديني، اسلامي جامعه خودمان را شناسايي كنيم. رسانه ملي در اين زمينه تجربههاي خوب و موفقي هم داشته است؛ يعني فيلمها و سريالهايي كه با حفظ ارزشها توانستهاند مخاطب را جذب كنند. ما مجموعهاي از مزيتهاي نسبي داريم كه بايد از آن استفاده كنيم. جامعه ما طبق آمار، يك جامعه خانوادهگراست؛ يعني بيشتر مخاطبان ما، مخاطبان فيلم و سريالها با موضوعات ملودرام خانوادگي است. اين ملودرامهاي خانوادگي هم در داخل كشور ما به دليل علاقمندي و وابستگي به خانواده، ارزشمند و جذاب است و هم در سطح كشورهايي كه فرهنگشان از اين نظر به فرهنگ ما نزديك است، داراي جذابيت است؛ يعني علاوه بر بازار مصرف در كشور ما، در آن كشورها هم داراي مخاطب است يا براي نمونه، انيميشنها با موضوعات ديني، هم در داخل كشور و هم در كشورهاي ديگر جذابيت داشته است؛ يعني ما بايد عناصر جذابيت جديد را شناسايي كنيم، معادلهها را به هم بزنيم و بر اساس خط و چارچوبهاي ديگران، عمل نكنيم. اگر بتوانيم اينگونه عمل كنيم، توفيق خواهيم داشت، اما اگر قرار باشد به هر قيمتي مخاطب جذب كنيم، راه به خطا رفتهايم. خاطرم هست زماني به تقليد از شبكههاي ماهوارهاي، مسابقاتي ايجاد شد كه جوايز چند صد ميليوني داشت. مقام معظم رهبري اعتراض كردند كه اين نوع مسابقات درست نيست. اينكه پاداش يك سؤال سطحي و معمولي، جايزه چند صد ميليوني باشد، درست نيست. مقصودم اين است كه تقليدهاي كوركورانه به روند فرهنگسازي آسيب ميزند. بايد به اين نكته توجه كنيم كه تقليدهاي ما، متناسب با فضاي جامعه ما هست يا نه. بنابراين اگر رسانه قابليتهاي خود را بشناسد، امتيازهاي نسبي رسانه ملي ما را بشناسد، موفق خواهد بود. يكي از مزيتهاي ما اين است كه رسانه ملي يك پشتوانه غني فرهنگي، ديني، فرهنگ ملي ـ ايراني دارد كه اگر از اين پشتوانه به خوبي استفاده شود، ميتواند در عرصه توليد رسانهاي حرفهاي خوبي براي گفتن داشته باشد.
( به نظر شما مخاطبي كه در زمينه اخبار، به رسانه ملي بياعتماد شده است، ميتواند جذب كارهاي نمايشي شود؟
يكي از كارهايي كه رسانه بايد انجام دهد، اعتمادسازي كند.
( فرض كنيد اعتمادسازي انجام شد، اما در ميان قشر محدودي جواب نداد. در اين حالت، اين افراد چقدر ميتوانند از كارهاي نمايشي تأثير بپذيرند؟
اين موضوع در يك حركت گام به گام بايد ديده شود. به صورت يك برنامه زمانبندي و گام به گام در مخاطب خود ايجاد اعتماد كنيم. مخاطب را از بخشهاي خبري و تحليلي بگيريم. در گام بعدي، او را به سمت برنامههاي خودمان جذب كنيم. هماكنون شبكه من و تو پرمخاطبترين شبكه ماهوارهاي در ايران است.
( علت جذابيت آن چيست؟
چون يك شبكه عمومي است. در واقع تركيبي از همه جنس مطالب مورد نياز مردم را دارد. از بخشهاي خبري گرفته تا نمايش فيلم و سريال، مستند، مشاوره و برنامههاي سرگرمي در اين شبكه موجود است؛ يعني ويژگيهاي شبكه ملي خودمان را دارد؛ يعني يك شبكه جامع و عمومي است. پس فهميدهاند كه اگر بخواهند مخاطب را جذب كنند، بايد به همه نيازهاي او پاسخ دهند. به گونهاي برنامهريزي كردهاند كه مخاطب داخلي، نياز نداشته باشد به شبكههاي رسانه ملي بازگردد و دربست در اختيار شبكه «من و تو» باشد. بنابراين، اگر بخواهيم در گامهاي بعدي خوب عمل كنيم، بايد ابتدا در حوزه خبر و تحليل اعتمادسازي كنيم. به گونهاي كه مخاطب اقناع شود. در مرحله دوم، به نيازهاي مخاطبان در حوزه سرگرمي پاسخ دهيم. در واقع بستههاي مناسبي داشته باشيم كه به همه نيازها پاسخ دهد. من در تحليلي از شبكههاي ماهوارهاي گفتم كه اين شبكهها حكم يك پازل را دارند. شبكههاي خبري و تحليلي، شبكههاي فيلم و سريال، شبكههاي كودك و نوجوان، شبكههاي مذهبي، شبكههاي ورزشي، شبكههاي سرگرمي، شبكههاي موسيقي و... به ظاهر پراكندهاند، اما در مجموع يك پازل را تشكيل ميدهند كه هدفي واحد، يعني تغيير سبك زندگي در ايران را دنبال ميكند. بنابراين، رسانه ملي بايد توجه كند تا در اين فضاي سنگين هجوم رسانههاي بيگانه، كه همه نيازها را كاملاً نظاممند و برنامهريزي شده جمع كردهاند، بتواند كمكم پاسخگوي نيازهاي مخاطبان باشد و اجازه ريزش آنان را ندهد. در اين صورت، ميتواند در زمينه فرهنگسازي موفق باشد.
( اگر قرار باشد رسانه ملي در زمينه فرهنگسازي اولويتبندي كند، سه اولويت اول كدام است؟
با توجه به خطرهايي كه جامعه را تهديد ميكند، موضوع مصرف يكي از اولويتهاي مهم ماست. رسانه ملي اصلاح الگوي مصرف را با همه جنبههاي آن مد نظر قرار دهد. جنبههاي آن عبارت است از جلوگيري از فرهنگ اسراف، تشويق به صرفهجويي و مصرف كالاهاي داخلي و... . دومين اولويت، فرهنگ زاد و ولد است. كاهش جمعيت به عنوان يك تهديد جدي سياسي، امنيتي و اجتماعي است. رهبري بر اين موضوع تأكيد ويژه داشتهاند، اما رسانه ملي هنوز وارد اين موضوع نشده است. سومين اولويت، حوزه فرهنگ عمومي است، از جمله فرهنگ ترافيك، فرهنگ نظم و انضباط اجتماعي و... كه رسانه ملي ميتواند به آن بپردازد.
( در پايان اگر نكتهاي باقيمانده است بفرماييد.
موقيعت كنوني و موقعيت تغيير رياست سازمان، موقعيت بسيار خوبي براي تغيير رويكردها و عملكردهاي سازمان است. يكي از مهمترين نكات در اين مرحله، افزايش ظرفيت انتقادپذيري رسانه ملي است؛ بايد به نقدهاي كارشناسان، صاحبنظران و نخبگان جامعه بيشتر توجه كند. خودش را بيشتر نقد بگذارد، اگر برنامهاي را به هدف نقد برنامههاي خود توليد ميكند، بيطرفانه باشد. متأسفانه در سازمان صداوسيما فرهنگ انتقادپذيري چندان خوب نيست. سازمان چندان به آسيبهاي جدي خودش توجه ندارد. بيشتر فرهنگ تعريف و تمجيد را پيش گرفته و بر آسيبها و مشكلات چشم بسته است. اگر رسانه ملي با استفاده از كارشناسان، صاحبنظران و نخبگان آسيبهاي خود را به خوبي بشناسد، بسيار موفقتر خواهد بود. متأسفانه در سالهاي گذشته رسانه ملي ارتباط خوبي با نخبگان نداشته و ميان رسانه ملي و نخبگان، فاصله ايجاد شده است. اگر رسانه ملي بتواند ارتباط خوبي با نخبگان برقرار كند دو امتياز دارد: اول با نگاهي علمي، دانشگاهي و جدي به خوبي به آسيبهاي خود پي ميبرد؛ دوم با اين ارتباط به راهكارها، سازوكارها و توانمنديهاي لازم در عرصه فرهنگسازي دست مييابد. بايد به اين نكته توجه كرد كه ظرفيتهاي خوبي در دانشگاههاي ما در زمينه علوم رفتاري، روانشناسي اجتماعي، ارتباطات و مانند آن وجود دارد، ولي متأسفانه رسانه ملي به طور كلي از آنها استفاده نميكند. بسياري از تهيهكنندگان ما در زمينه برنامهسازي و فرهنگسازي با ابزارهايي چون علوم ارتباطات، علوم رفتاري و روانشناسي اجتماعي بيگانهاند؛ پس بهبود رابطه سازمان صداوسيما و نخبگان، كمك ميكند تا پژوهشها و مطالعات دانشگاهي ما، در راستاي رسانه ملي قرار بگيرد. متأسفانه ارتباط رسانه ملي با حوزههاي علميه نيز رابطه مطلوبي نيست. با توجه به نكاتي كه گفتم، اكنون كه شاهد دگرگوني مديريتي در سازمان هستيم، فرصت خوبي است تا سازمان به آسيبشناسي جدي خود، به شكل دقيق، علمي، صادقانه و بيطرفانه بپردازد؛ سپس نيز تلاش كند با بهرهبرداري از ظرفيتهاي علمي در جامعه، در مسير برطرف كردن آسيبها و نقاط ضعف گام بردارد. همه اين اهداف اين است كه صداوسيما بر اساس مديريتي علمي اداره شود. بسياري از سازمانهاي فرهنگي ما، مديريتهاي علمي ندارند. فرهنگسازي بدون برنامه راهبردي و اهداف مشخص و منظم، به هر جهت باري خواهد بود؛ البته سازمان تلاشهايي براي تدوين برنامه راهبردي انجام داده است؛ به ظاهر برنامهاي هم تهيه شده است كه هنوز اجرا نشده است. اگر سازمان بتواند از اين ظرفيت براي مديريتي علمي، برنامهريزيشده و بر اساس اهداف راهبردي مشخص و معين، بهرهبرداري كند، به يقين ميتواند در حوزه فرهنگسازي به دستاوردهاي خوبي برسد.