// مقاله / ضرورت ازدواج و بررسي علل رويگرداني جوانان از ازدواج (در گفت‌وگو با كارشناسان حوزه جامعه‌شناسي و خانواده)

ضرورت ازدواج و بررسي علل رويگرداني جوانان از ازدواج (در گفت‌وگو با كارشناسان حوزه جامعه‌شناسي و خانواده) در یادداشت های شما ذخیره شد. توجه داشته باشید که یادداشت ها موقت بوده وبعداز خروج شما حذف خواهد شد.

ضرورت ازدواج و بررسي علل رويگرداني جوانان از ازدواج (در گفت‌وگو با كارشناسان حوزه جامعه‌شناسي و خانواده)

تهيه و تنظيم: مريم رضايي*

// مقدمه

ازدواج يكي از مهم‌ترين پديده‌هاي زيستي، فرهنگي و اجتماعي هر جامعه بشري است كه ميان دو جنس مخالف به وجود مي‌آيد و سرچشمه تشكيل خانواده به عنوان كوچك‌ترين واحد اجتماعي است. ازدواج بر حسب ماهيت، نوع و انگيزه مي‌تواند پيامدهاي مثبت و منفي داشته باشد. بنابراين، بررسي تغييرات اجتماعي آن اهميت دارد. ازدواج را مي‌توان همانند يك سرمايه اجتماعي شمرد كه زن و مرد بر پايه يك سلسله باورها، ارزش‌ها و روابط اجتماعي به طور مشترك سرمايه‌گذاري مي‌كنند، هر قدر كه قدرت ريسك و خطرپذيري اين سرمايه‌گذاري كمتر باشد، پيامدهاي آن قابل پيش‌بيني و مطلوب است و بر عكس؛ هرچه قدرت خطرپذيري آن افزايش يابد، پيامدهاي آن در زندگي فردي و اجتماعي زنان و مردان، غير قابل پيش‌بيني و نامطلوب است. در پي دگرگوني نظام هنجاري جامعه، تغيير ارزش‌ها و گسترش شهرنشيني، رفع محدوديت در روابط بين دو جنس مخالف كاهش يافته كه به نوبه خود بر بسياري از الگوهاي رفتاري، ارزش‌هاي مربوط به خانواده و هنجارهاي موجود در جامعه اثر گذاشته است؛ البته در جامعه‌اي مانند ايران كه هنجارهاي خانوادگي بيش از ديگر جوامع پابرجا هستند، وضعيت خانواده و ازدواج بسيار بهتر از جوامع ديگر است؛ اما آمارهاي هشداردهنده‌اي نيز به گوش مي‌رسند كه نشان‌دهنده ايجاد تغيير در ساختار و نگرش به ازدواج در ميان جوانان است. به همين منظور در نشستي با سه نفر از كارشناسان حوزه جامعه‌شناسي و خانواده؛ آقايان دكتر امانالله قرايي‌مقدم،1 دكتر حسين بستان2 و سركار خانم فريبا علاسوند3 اين موضوع طرح و جنبه‌هاي گوناگون آن بررسي شد كه گزارش آن به شرح زير است:

// 1. براي ورود به بحث، اهميت و فوايد ازدواج و تشكيل خانواده را بيان كنيد؟

// دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم

به طور كلي نهاد خانواده مهم‌ترين و اساسي‌ترين ركن اجتماع است و ستون جامعه را تشكيل مي‌دهد. از ديدگاه برخي جامعه‌شناسان؛ پايداري، دوام، اقتصاد، فرهنگ و توسعه‌يافتگي جامعه به خانواده وابسته است. همچنين از لحاظ بهزيستي، بهداشت روحي و رواني و انتقال ميراث فرهنگي نيز جامعه تابع خانواده است. در جامعه‌اي كه خانواده تشكيل نمي‌شود، اقتصاد، فلج مي‌شود؛ زيرا اقتصاد جامعه به اقتصاد خانواده وابسته است. اين بدان علت است كه وقتي افراد تنها زندگي ‌كنند و به خانواده وابستگي نداشته باشند، به فكر رشد اقتصادي هم نيستند. نقطه مقابل آن، وقتي زن يا مردي مسئوليت خانواده را قبول مي‌كنند، كوشش مي‌كنند تا رفاه و بهزيستي خانواده را تأمين كنند؛ پس كار و تلاش كرده، در توليد و خدمات مشاركت مي‌كنند. بنابراين، اقتصاد خانواده از ابعاد مختلف شكوفا مي‌شود و به تبع آن اقتصاد جامعه نيز شكوفا مي‌شود؛ به اين شكل كه كار و سرمايه در گردش رونق مي‌گيرد؛ بيكاري كم مي‌شود و آمار انواع جرم و جنايت و آسيب‌هاي اجتماعي كاهش مي‌يابد.
تشكيل خانواده در انتقال ميراث فرهنگي و در تداوم و پايداري فرهنگ جامعه نيز نقش مهمي دارد. امروزه دنيا به اين نتيجه رسيده كه اساسي‌ترين و بنيادي‌ترين روش در انتقال ميراث فرهنگي از گذشتگان به آيندگان، خانواده است. براي نمونه در فرهنگ ايراني، والدين از بدو تولد با گفتن اذان در گوش فرزند و انتخاب اسم اسلامي، فرهنگ جامعه را به نسل بعدي منتقل مي‌كنند. تحقيقاتي كه در دانشگاه‌هاي مختلف انجام شده، نشان‌دهنده اين است كه كسي كه ازدواج كرده از لحاظ روحي و رواني نسبت به فردي كه ازدواج نكرده سالم‌تر است.
آموزش و پرورش فرزندان نيز از طريق خانواده است. شايد كمتر از يك چهارم آنچه ما ياد گرفته‌ايم، در مدرسه باشد و سه چهارم ديگر آن را از لحظه تولد در خانواده و از والدين آموخته‌ايم. در واقع شكل‌گيري شخصيت و آموزش فرد در خانواده صورت مي‌گيرد. از همين ‌رو، امروزه كشورهاي توسعه‌يافته امريكايي و اروپايي كه با بحران خانواده روبه رو شده‌اند، فريادشان بلند است، صدها و هزاران فيلم ساخته‌اند تا بنيان خانواده حفظ شود.
مقام معظم رهبري نيز در زمينه افزايش تجرد‌گرايي احساس خطر كرده، هشدار دادند. جواني كه ازدواج نمي‌كند، اقتصادش شكوفا نمي‌شود. از لحاظ شخصيتي مريض است و وابستگي اجتماعي ندارد. از لحاظ پايبندي به اصول اخلاقي نيز وابستگي ندارد. اين فرد با ضربه كوچكي سقوط مي‌كند. طبق تحقيقاتي كه دوركيم در سال 1894 كرده و تحقيقاتي كه بنده در 33 شهر انجام دادم، افراد مجرد به مراتب بيشتر از افراد متأهل خودكشي مي‌كنند. جامعه‌شناسان باور دارند، وقتي وابستگي فرد به جامعه كم شود، آمار خودكشي افزايش مي‌يابد؛ چون تجرد از عواملي است كه از لحاظ روحي و رواني، اميد و دلبستگي فرد به آينده، ديگران و به نظام اجتماعي را كمتر مي‌كند. در اصل در جامعه افراد مجرد، جايگاهي ندارند، به همين دليل است كه همه مي‌كوشند خانواده تشكيل دهند.

// دكتر حسين بستان

مناسب مي‌دانم پاسخ به اين سؤال را با گفته معروف پيامبر صلي الله عليه و آله شروع ‌كنم ايشان مي‌فرمايند: «النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني.» اين حديث جايگاه بسيار مهم مسئله ازدواج را در تفكر و سبك زندگي اسلامي يادآور مي‌شود. تعابير به كار رفته در اين حديث، حكايت از توجه زياد پيامبر صلي الله عليه و آله به مسئله ازدواج و هشدار درباره ترك آن دارد. در اين حديث ازدواج سنت و سيره حضرت محمد صلي الله عليه و آله و تارك آن رويگردان و جداشده از سنت ايشان معرفي شده است.
براي فهم بيشتر اين حديث بايد اهميت ازدواج را از لحاظ فرهنگي و اجتماعي جست‌وجو كرد. در جامعه‌شناسي، اهميت و ضرورت ازدواج در كاركردهاي تشكيل خانواده آشكار مي‌شود. اين كاركردها براي حفظ نظام اجتماعي و كارآمدي آن ضرورت دارند؛ زيرا نهاد ديگري نيست كه بتواند در ايفاي اين كاركردها، جايگزين خانواده شود؛ به همين دليل است كه خانواده داراي چنين جايگاهي است. كاركردهاي پرشماري را مي‌توان براي تشكيل خانواده نام برد؛ كاركردهايي همچون: توليدمثل، حمايت و مراقبت، جامعه‏پذيري، تنظيم رفتار جنسي، عاطفه و همراهي.
اين كاركردها يا ناظر به همسران، يا ناظر به فرزندان، يا ناظر به خويشاوندان (رابطه خويشاوندي) و يا ناظر به كل نظام اجتماعي هستند؛ البته ضرورت اين چهار كاركرد در يك سطح نيست و كاركردهاي ناظر به همسران و فرزندان اساسي‌تر و مهم‌ترند. اهميت كاركرد ناظر به همسران در اين است كه همسر باعث تأمين آرامش رواني و روحي همسر خود مي‌شود. اگر اين كاركرد مختل شود و افراد از اين حيث لطمه بخورند و نتوانند آرامش رواني خود را به دست بياورند، به يقين در همه اجتماع اختلال به وجود مي‌‌آيد. افزون بر اين، هيچ نهادي نمي‌تواند اين كاركرد را تأمين كند. جامعه‌شناسان غربي هم كه نگاه ديني ندارند، معتقد به همين مسئله هستند و اعتراف مي‌كنند كه تا به حال نهاد ديگري پيدا نشده كه اين نقش را ايفا كند. افراد بيرون از خانواده شايد تاحدي به آرامش رواني برسند و نياز عاطفي خود را برآورده كنند، ولي هيچ‌گاه نمي‌توانند آنچه را در خانواده به دست مي‌آورند، پيدا كنند؛ زيرا اين آرامش، مقطعي و گذرا است و روند ثابتي ندارد.
كاركرد ديگر خانواده، كاركرد ناظر به فرزندان است. ضرورت اين كاركرد از اين حيث است كه در درجه اول اگر توليد مثل و نسل جديد نباشد، جامعه رو به زوال خواهد رفت؛ بقاء و استمرار جامعه در گرو توليد نسل جديد در خانواده است. دوم اينكه در تأمين اين كاركرد نهاد ديگري جايگزين خانواده نمي‌شود؛ البته از نگاه بعضي از فمينيست‌ها كه نگاه مثبتي به خانواده ندارند، بدون تشكيل خانواده، مثلاً از راه توليدمثل آزمايشگاهي و روش‌هاي جديد پزشكي نيز مي‌شود اين كار را انجام داد، ولي هيچ صاحبنظري از اين ايده، يعني جايگزيني نهاد ديگري به جاي خانواده حمايت عملي نكرده است.
سومين دسته از كاركردهاي خانواده به روابط خويشاوندي مربوط مي‌شوند كه اين هم جايگاه ازدواج را مهم‌تر مي‌كند. كاركردهاي دسته چهارم، معمولاً به كاركردهاي پيشين بر‌مي‌گردند. براي نمونه، مشروعيت‌بخشي به افراد، به عنوان يكي از كاركردهاي خانواده، تابعي از كاركرد توليد مثل است يا كاركرد كنترل اجتماعي، تابعي از كاركرد تأمين نيازهاي جنسي و عاطفي است.

// 2. وضعيت گرايش به ازدواج را به طور كلي در كشورمان چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

// دكتر فريبا علاسوند

به اين سؤال مي‌توان به دو روش پاسخ داد. يكي به زبان آمار، كه معمولاً سازمان‌هاي ثبت اسناد رسمي و ثبت احوال آن را منعكس مي‌كند و با توجه به ميزان ثبت ازدواج و طلاق و از مجموع و تفريق اين دو، وضعيت گرايش جوانان به ازدواج تا حدودي در قالب عدد و رقم معلوم مي‌شود.
روش ديگر اين است كه با رصد موردي در اطراف خود, يا بر اساس آگاهي از سطوح مختلف اجتماعي و ميزان فعاليت‌هاي اجتماعي، ميزان گرايش به ازدواج را تخمين زد.
در كشور ما با توجه به اهميت نهاد خانواده و نبودن تغييرات جدي در دگرگوني‌هاي بي‌شمار فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي و رفتاري، هنوز بخش زيادي از افراد جامعه علاقه‌مند به تشكيل خانواده هستند و ما خوشبختانه با معضل فروپاشي نهاد خانواده طبيعي و رسمي كه در بسياري از كشورهاي غربي وجود دارد، فاصله زيادي داريم؛ شايد علت آن، اين مسئله باشد كه در كشورهاي غربي هم از لحاظ قانوني و هم از لحاظ فرهنگي ساختارهايي جايگزين ازدواج شده كه هنوز در كشور ما يا وجود ندارد يا رسميت نيافته است؛ البته برخي از ساختارهاي جايگزين ازدواج، به صورت محدود، غير رسمي و غير قانوني در لايه‌هاي زيرين جامعه وجود دارد، مثل زندگي كردن يك دختر و پسر با هم بدون عقد ازدواج. ما نمي‌توانيم وجود چنين مواردي را انكار كنيم؛ اما وجاهت نداشتن قانوني و فرهنگي اين‌گونه رفتارها، اهميت آنها را كاهش مي‌دهد. شايد در كلان‌شهري مثل تهران نمونه‌هايي از هم‌خانگي‌ها و هم‌باشي‌ها را داشته باشيم؛ ولي در شهرهاي ديگر، هنوز جوانان تمايل به ازدواج و تشكيل خانواده به شكل رسمي دارند و بسياري از آنها علاقه‌مندند كه به موقع ازدواج كنند و دوست دارند كودكانشان در سنين جواني آنها متولد شوند و با خود آنها رشد كنند. بنابراين، از لحاظ گرايش قلبي به ازدواج، ما در وضع خوبي هستيم؛ اما اين مسئله كه چرا آمار ازدواج در كشور، آن مقدار نيست كه ما را خوشحال كند، تابع عوامل ديگري است كه در جاي خودش به آن مي‌پردازيم.

// دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم

در يك نگاه كلي با توجه به آمار ذكر شده وضعيت كنوني، وضعيت خوبي نيست. بايد اعتراف كرد خواسته‌ها و توقعات بيش از اندازه و دست و پا گير است. دخترها از روي چشموهم‌چشمي مقدمات و شرايط ازدواج را سخت مي‌گيرند. 70 درصد تقاضاي طلاق از سوي دختران است. دختران و پسران ما زندگي را سرسري گرفته‌اند. بنده 36 سال است كه روي مسئله طلاق تحقيق مي‌كنم. يافته‌هاي تحقيقاتم نشان مي‌دهد. بيشتر ازدواج‌ها، ازدواج‌هاي بي‌معيار است و با اثرپذيري از سريال‌هاي شبكه‌هاي ماهواره‌اي انجام شده است. به عبارت ديگر، بسياري از ازدواج‌‌‌‌ها با دركي منطقي صورت نمي‌گيرد. علت ديگر در ايجاد اين وضعيت دوساختي شدن جامعه ماست. دوساختي به اين معنا كه طرز فكر دختران با پسران متفاوت است. دخترها امروزي‌تر فكر مي‌كنند و مي‌گويند ما با پسران برابريم؛ بنابراين شوهر حق ندارد نسبت به كارهاي خانه و ساير امور امر و نهي كند، ولي پسرها هنوز گذشته‌نگرند و معتقدند همسرشان بايد از آنها اطاعت كند. اين دوساختي شدن جامعه از لحاظ طرز تفكر است كه از سوي فيلم‌ها و سريال‌ها و از روي چشموهم‌چشمي‌ها القا شده، آمار طلاق را بالا برده، در نتيجه سبب ايجاد ترس از ازدواج در جوانان شده است.
عامل ديگر كمرنگ شدن اعتقادات و باورهاي ديني است. در دين اسلام دامنه انتخاب همسر در مقايسه با ديگر اديان گسترده‌‌تر است. شما با دخترعمو و دخترعمه و پسرخاله و پسرعمه مي‌توانيد ازدواج كنيد، ولي در دين مسيحيت اين‌گونه نيست. آنجا محدوده ازدواج كمتر است. اين بدان دليل است كه اسلام به ازدواج نقش اصلي داده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيمي از ايمان فرد را منوط به ازدواج مي‌دانند.
افزون بر موارد يادشده، تجمل‌گرايي و فخرفروشي كه دامنه آن به ازدواج نيز كشيده شده است، از موانع مهم و مؤثر در ايجاد چنين وضعيتي در ازدواج است.

// 3. علل رويگرداني از ازدواج را در چند دسته مي‌توان تقسيم‌بندي كرد؟

// دكتر فريبا علاسوند

اين علل به چند بخش قابل تقسيم است:

// الف) علل اقتصادي

بخشي از علت‌ها، اقتصادي است؛ با اين توضيح كه در فرهنگ ما، اين مردان هستند كه سنگبناي خانواده را مي‌گذارند و به خواستگاري دختران مي‌روند. طبق نظر اسلام و قوانين داخلي كشورمان، مرد بايد تمكن مالي داشته باشد تا بتواند ازدواج كند. به راستي ازدواج جنبه‌هاي مالي همچون نفقه و مهريه را دربر دارد. بنابراين، ايجاد يك زندگي عادي براي يك جوان، بار مالي معيني به دنبال خواهد داشت و پيش‌درآمد همه اين مسائل، داشتن شغل است.
از سوي ديگر، با توجه به بحران اشتغال در كشور، افرادي كه جوينده كار هستند، بسيارند و شمار بسياري از جوانان كه از مراكز علمي فارغ‌التحصيل شده‌اند، در صف اشتغال و ازدواج مانده‌اند. از طرفي، عوامل اقتصادي در عوامل فرهنگي ضرب شده و تشديد و فربه شده‌اند؛ البته در اينجا منظور از عوامل فرهنگي، ديدگاه‌هاي عرفي ويژه‌اي است كه براي بعضي از خانواده‌ها و دختران و بعضي از پسران پديد آمده ‌است و طبق آن بيشتر جوانان شرايط ايدئال و امكانات بسياري را براي آغاز زندگي خواستارند. خواسته‌هاي دختران با اثرپذيري از چشموهم‌چشمي و تغيير روش‌ها و سبك‌هاي زندگي سبب شده هنجار و حد معمول زندگي را چيزي بيش از اندازه يك زندگي واقعي بدانند. اين مسئله نيازي دروغين و غيرواقعي براي افراد ايجاد كرده، شأن افراد را بزرگ‌تر از آنچه نشان مي‌دهد كه واقعيت دارد و شروع زندگي و تشكيل خانواده را بسيار سخت كرده است.

// ب) ايدئال‌گري و بلندپروازي دختران و پسران

افزون بر عناصر فرهنگي، ايدئال‌گري و بلندپروازي دختران و پسران مسئله‌اي است كه ازدواج را به تأخير مي‌اندازد و اين امر مدام شرايط اقتصادي را سخت‌تر مي‌كند. كم نيستند پسراني كه زندگيشان را با بلندپروازي خاصي آغاز مي‌كنند كه خود و خانوادههايشان از عهده اين بلندپروازي‌ها برنمي‌آيند.
دگرگوني‌هاي پديد آمده در رفتارهاي نسل جوان كه آنها هم از جنس عوامل فرهنگي هستند نيز بر سختي ازدواج افزوده و بار مالي ازدواج را نسبت به گذشته بسيار سنگين‌تر كرده است. براي نمونه، اكنون كمتر جواني پيدا مي‌شود كه همراه والدين خود يا همسرش زندگي مشتركش را آغاز كند. همه به نوعي مي‌خواهند استقلال را تجربه كنند. در گذشته اين مسئله به اين اندازه مهم نبود، ولي امروزه تعريفي از هويت‌يافتگي در ميان جوانان وجود دارد كه با استقلال گره خورده است. به عبارت ديگر، جوان امروز به دنبال اين است كه در استقلال، هويت خود را پيدا كند. به همين جهت بر خود لازم مي‌بيند، هم از نظر مكاني، هم از نظر فرهنگي و هم از نظر سبكي كه براي زندگي خودش انتخاب كرده، هويت خود را در همه كنش‌ها در استقلال پيدا و تثبيت كند. بيشتر جوانان احساس مي‌كنند، اگر بخواهند با خانواده خود يا خانواده همسرشان زندگي كنند، نمي‌توانند به روش و سبك خودش زندگي كنند و در نتيجه نمي‌توانند آن هويت را به صورت متفاوت براي خود لحاظ كنند. اين امر نيز مسئله فرهنگي است كه مسئله اقتصادي را تشديد مي‌كند.

// ج) دگرگوني‌هاي رفتاري

دگرگوني‌هاي رفتاري ديگري هم وجود دارند كه براي عده‌اي دليلي براي ازدواج نكردن هستند. چنان‌كه گفته شد گروهي از جوانان مايل به ازدواجند، ولي عوامل اقتصادي و فرهنگي، ازدواج كردن را براي آنها سخت كرده است، اما گروهي از جوانان هستند كه بر اثر دگرگوني‌هاي رفتاري و فرهنگي پيشآمده، به ازدواج بي‌‌رغبت شده‌اند. از جمله اين دگرگوني‌ها، روابط آزاد دختر و پسر است. شوربختانه بايد اعتراف كنيم كه امروزه تجربه روابط با جنس مخالف در ميان دختران و پسران بسيار گسترده شده است و ارتباط‌هايي مانند دادن نامه و هديه، تبديل به تجربه كردن روابط كامل جنسي در تعدادي از جوانان شده است. در بعضي از محيط‌ها، سن اين‌ ارتباط‌ها هم پايين‌تر آمده است. طبيعي است كه اگر كسي در سن پايين‌تر وارد تجربه‌هاي جنسي شود، به دلايل مختلف از ازدواج سرباز بزند.
به طور كلي، اين دوستي‌ها و شكست‌هاي پرشمار و روابط باز و آزاد، لذت ازدواج را از افراد گرفته و آن حالت انتظار براي ازدواج و اشتياق به مسائل جنسي را به راستي از بين برده است. از همين ‌رو، دسته‌اي از افراد كه آلوده به اين رفتارها هستند، دليلي نمي‌بينند كه در چارچوب تعهد ازدواج كه بار مالي و مسئوليتي فراوان دارد، درصدد ارضاي غريزه خود برآيند. وقتي نياز عاطفي و غريزي بدون داشتن كوچك‌ترين تعهدي درباره طرف مقابل، ارضاء شود، افراد يا ازدواج نمي‌كنند يا خيلي دير ازدواج مي‌كنند كه اين هم در جاي خودش قابل مطالعه است. گرچه نمي‌توان اين امر را به بيشتر خانواده‌ها و جوان‌ها تسري داد، ولي آمار اين‌گونه موارد هم كم نيست. اگر سري به فضاي مجازي بزنيم كه در آنجا جوان‌ها مسائل‌شان را بي‌پرده مطرح مي‌كنند، متوجه مي‌شويم كه بخشي قابل‌ توجهي از آنان اين مسائل را از سر گذرانده‌اند. طبيعي است كه وقتي جوانان، تنوع‌طلب مي‌شوند، تصور زندگي با فرد ديگر به مدت 50 الي 60 سال، آنها را به وحشت مي‌اندازد؛ بنابراين به روابط آزاد، بيشتر تن مي‌دهند و اين‌گونه بيشتر احساس راحتي مي‌كنند.

// د) ترس از طلاق

شايد علت فرهنگي ديگر بي‌رغبتي و كم‌ميلي به ازدواج، ترس از طلاق باشد. چنان‌كه گفته شد، ميل به جنس مخالف و ازدواج و بچه‌دار شدن، امري غريزي و طبيعي است و هر فردي كه مشكل جنسي خاصي نداشته باشد، به طور طبيعي در دوره‌اي خاص از زندگي به ازدواج فكر مي‌كند و به طور كلي در آن دوران ازدواج براي همه دورنمايي خوشي دارد؛ اما در اين ميان، نگراني و ترس از نداشتن شناخت از طرف مقابل، يا ترس از تجربه شكست در زندگي اطرافيان، ممكن است درصدي از افراد را بترساند. تأثير هراس از ازدواج و طلاق در افراد، بسيار گسترده نيست كه بخواهيم به عنوان عاملي جدي به آن اشاره كنيم، اما اين مسئله مي‌تواند به تأخير در ازدواج منجر ‌شود و اين مسئله در دختران بيشتر احتمال دارد كه به تجردزيستي قطعي بينجامد؛ زماني كه دختران به خاطر همين ترس تا سن بالا ازدواج خود را به تأخير مي‌اندازند، احتمال اينكه هرگز ازدواج نكنند، بسيار زياد است.

// ه‍) دگرگوني در رفتارهاي زنانه و مردانه

بخش ديگر از عوامل فرهنگي، دگرگوني در رفتارهاي زنانه و مردانه است. اين دگرگوني‌ها، به ويژه در رفتارهاي زنانه بيشتر رخ داده است. اين مسئله نيز به نوعي در كم شدن آمار ازدواج و يا بالا رفتن آمار طلاق مؤثر است. اگر تاريخ مشاغل زنان را در كشور نگاه كنيد، در همه شهرها كه اولين بار اداره‌ها تأسيس شد و مشاغلي مانند منشي‌گري پديد آمد و زنان شاغل شدند، طبقه‌اي از دختران كه از لحاظ مالي تأمين بودند تا سنين بالا ازدواج نكردند و در واقع نياز آنها به مردي كه مي‌توانست زندگي مادي آنها را تأمين كند، از بين رفت و اين مسئله در گرايش آنها به ازدواج تأثير داشت.
محققان و پژوهشگران در همه جاي دنيا معتقدند كه وقتي زنان، اشتغال يا آگاهيشان از حقوق و تكاليفشان زياد شود، يا ديرتر ازدواج مي‌كنند‌ يا در صورت ازدواج با بروز بعضي از مشكلات، زودتر دادخواست طلاق مي‌دهند. ما نمي‌توانيم اين مسئله را رد كنيم و صورت مسئله را پاك كنيم و در جايگاه يك عامل جدي روي بحث اشتغال زنان زوم كنيم و بگوييم حالا كه سرچشمه ازدواج نكردن يا طلاق گرفتن در بخشي از موارد، اشتغال زنان است، پس بايد از اشتغال زنان جلوگيري كرد؛ بلكه بايد با برنامه‌ريزي، سياست‌گذاري‌ و طراحي قوانين دقيق به زنان شاغل كمك كنيم كه زودتر ازدواج كنند. در واقع، بايد به زنان شاغل و شوهرانشان، برنامه‌ريزي و سياست‌هاي زندگي در شرايط جديد را آموزش دهيم. همسر يك زن شاغل بايد متفاوت از پدرش كه با زني خانه‌دار زندگي كرده، برنامه زندگي‌اش را تنظيم كند تا با شكست مواجه نشود. بايد ترس از زندگي كردن با يك زن شاغل براي پسران از بين برود.
در اينجا لازم است در عوامل فرهنگي به شيوه‌ها و روش‌هاي تربيتي خانواده‌ها نيز اشاره كنيم. شيوه‌هاي تربيتي در نوع تعاملات در خانواده، شكل مي‌گيرد و در سامان دادن به شخصيت جوانان نقش اصلي را بازي مي‌كند.
اگر در خانواده‌اي والدين تجربه‌هاي ناخوشايندي در زندگي داشته باشند؛ براي نمونه ازدواج به معناي از بين رفتن هويت و استقلال فردي زن باشد، ممكن است نگراني و ترس از زندگي مشترك، در جوان آن خانواده ايجاد ‌شود.

// دكتر امان‌الله قرايي مقدم

از نظر جامعه‌شناسي خانواده، عوامل مهمي در رويگرداني جوانان به ازدواج مؤثرند كه به طور خلاصه عبارتند از:
ـ دانشگاه: تحصيل چهار سال يا بيشتر ازدواج را به تأخير مي‌اندازد؛
ـ اشتغال: 12 درصد از جوانان جوياي كار و بيكارند و امروزه كسي به جوان بيكار زن نمي‌دهد؛
ـ دو سال سربازي؛
ـ روابط آزاد: ناتوي فرهنگي و تهاجم فرهنگي در روابط آزاد و خارج از چارچوب ازدواج بين پسر و دختر عامل ديگري است كه سد راه ازدواج است؛
ـ كمرنگ شدن باورهاي ديني، به ويژه در شهرهاي بزرگ؛
ـ تجمل‌گرايي و تشريفات بيش‌ از اندازه و افراطي خانواده‌ها و فخرفروشي؛
ـ افزايش طلاق باعث ايجاد ترس از ازدواج و تقويت‌كننده بدبيني و بي‌اعتمادي دختران و پسران به زندگي مشترك و ازدواج است؛
ـ نداشتن مسكن.
از نظر بنده مهم‌ترين عامل، بيكاري و نداشتن شغل است. در حال حاضر حدود نهصد و پنجاه هزار جوان منتظر وام ازدواج هستند. در حالي كه وزارت ورزش و جوانان ما همه دغدغه‌اش ورزش است. مشكل جوان امروز ما چيست؟ نداشتن شغل است يا درد ورزشي دارد؟ در همه دنيا وزارت ورزش، از وزارت جوانان جدا است، همان‌گونه كه پيش‌تر در كشور ما هم بود. درد جوان ما بيكاري است. بنده حدود 41 سال است كه با جوانان سر و كار دارم همه آنها مي‌خواهند ازدواج كنند؛ از دختران جوان گرفته تا پسران، اما مشكل اشتغال وجود دارد. براي حل اين مشكل بايد همه نهادها با هم كمك و ياري كنند تا شغل ايجاد شود و مسكن ارزان در اختيار جوانان قرار گيرد؛ بعد تشويق به ازدواج صورت گيرد؛ نه اينكه با چند هديه، ازدواج‌هاي دانشجويي راه بيندازيم. ما اگر مي‌خواهيم فرمايش مقام معظم رهبري را اجرا كنيم، بايد امكان ازدواج را افزايش دهيم با بالا بردن امكانات.

// 4. نقش خانواده‌ها را در اين باره چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

// دكتر فريبا علاسوند

امروزه يكي از عوامل كاهش ازدواج اين است كه خانواده‌ها، جوانان را به گونه‌اي تربيت مي‌كنند كه براي ازدواج و تشكيل زندگي مشترك آماده نيستند. براي نمونه شيوه تربيتي والدين بايد به گونه‌اي باشد كه جوانان گاهي اوقات از حقوق فرديشان به خاطر حقوق خانواده گذشت كنند؛ دختران بپذيرند كه با مديريت مردان زندگي كنند و پسران نيز بپذيرند كه نسبت به همسرشان، وفادار و مسئول باشند.
اگر نوع روش‌هاي تربيتي در خانواده‌ها، جوانان را براي ايجاد و اداره يك زندگي، مسئول، مسئوليت‌پذير و كاردان بار نياورد، در ازدواج نكردن، تأخير ازدواج و بيشتر از آن در رواج طلاق اثرگذار است.
همچنين اگر خروجي تربيت در خانواده‌ها، جواناني خودخواه و فزون‌خواه و يا دختراني باشد كه زنانگي و پسراني كه مردانگي و مسئوليت‌پذيري را نمي‌دانند، جوانان خود به خود از ازدواج هراس پيدا خواهند كرد و گريزان خواهند بود و اگر هم ازدواج كنند، دليل براي جدا شدنشان بسيار است.
افزون بر اين، بسياري از اوقات خانواده‌هايي كه كم‌جمعيت‌اند از جدا شدن جوانانشان از خانواده بسيار نگرانند و سعي مي‌كنند كه فرزندشان را تا سنين بالا حمايت كنند تا تحصيلات بالايي داشته باشند. آنان در مورد فرزندانشان هميشه دنبال افتخارند و مدام مراقب آنان هستند. به همين دليل جدا شدن از فرزندان براي اين‌گونه از خانواده‌ها به مراتب سخت‌تر است.

// 5. متغير تحصيلات عالي در اين باره چه تأثيري مي‌تواند داشته باشد؟

// دكتر فريبا علاسوند

مسئله تحصيل در پسران و دختران با هم فرق مي‌كند. مسائلي در تحصيل پسران وجود دارد كه به طور جدي در ازدواج تأثير دارد و بايد به صورت جداگانه به آن پرداخت.
در كشور ما مسئله تحصيل با شغل، بسيار مرتبط است. در حالي كه در هيچ كشور توسعه‌يافته‌اي چنين نيست. در بيشتر كشورهاي توسعه‌يافته درصد معيني از جوانان تصميم مي‌گيرند كه درس بخوانند و وارد فضاهاي دانشگاهي شوند، نه همه آنان.
اگر به كشورهاي اروپايي و امريكايي سفر كنيد، مي‌بينيد كه تعداد بوميان آن دانشگاه‌ها كمتر از مهاجراني هستند كه وارد دانشگاه مي‌شوند. براي نمونه، در كشور سوييس، فقط 6 درصد از جوانان تمايل دارند كه به دانشگاه بروند؛ زيرا در آنجا دانشگاه رفتن مساوي با شغل نيست. راه‌ها و روش‌هاي ديگري براي ورود به بازار كار و شغل وجود دارد.
در آلمان، از هر دانش‌آموز سال آخر دبيرستان سؤال مي‌شود كه شما مي‌خواهيد تحصيلات خود را ادامه دهيد يا شاغل شويد؟ اگر خواست ادامه تحصيل دهد كه به دانشگاه مي‌رود و اگر خواست شاغل شود وارد بازار كار مي‌شود. دولت يك‌بار براي او يك دوره كارآموزي حرفهاي به صورت رايگان مي‌گذارد كه خروجي آن يك شخص حرفهاي و ماهر است. برنامه آنها بسيار روشن است. ممكن است جوان، وارد دانشگاه نشود، ولي يك كارگر فوق‌العاده متخصص برق‌كار يا تراشكار ‌شود و ‌بتواند به راحتي كسب درآمد كرده و زندگي كند.
متأسفانه در كشور ما، دانشگاه رفتن مساوي با كسب شغل است و از طرفي چون مشاغلي مثل صنعت و كشاورزي ما دانش‌بنيان نيستند، ممكن است در صنعت و كشاورزي از افراد تحصيل‌كرده اين رشته استفاده نشود.
امروزه وضعيت اشتغال جوانان بحراني است. بايد پذيرفت كه ما يك سيستم تعريفشده‌اي براي استخدام افراد نداريم و طبيعي است كه اين عامل يك عامل چند لايه و متراكمي است كه سببشده جوانان از ازدواج خودداري كنند يا آن را به تأخير اندازند؛ به عبارت ديگر، ما سازوكاري براي يك فرد ديپلمه تعريف نكرديم كه اگر ديپلم گرفت، بتواند وارد بازار كار شود و به راحتي كار پيدا كند؛ البته بعضي از مراكز فني و حرفهاي تأسيس شده‌اند كه در درجه اول به راستي جوابگوي اين تعداد افراد متقاضي نيستند و دوم اينكه هيچ تعهدي جز يك دوره كار‌آموزي براي افراد ندارند.
بنابراين، جوانان براي پيدا كردن شغل مجبورند مسير تحصيل را طي كنند و به مرور هم كه مدارك تحصيلي بي‌اعتبار مي‌شود، بايد مقاطع تحصيلي بيشتري را كسب كنند تا بتوانند شغلي پيدا كنند. بنابراين، به طور طبيعي يك پسر بايد نزديك به هفت الي ده سال درس بخواند و اگر پايان‌نامه‌اش را به موقع بنويسد، بعد از اين همه سال بتواند مدرك بگيرد، تازه بايد به خدمت سربازي برود. در اين زمان، 28 الي 30 سال سن دارد. اين سن براي جوان، زماني مناسب براي ازدواج اوست، البته به شرط اينكه شغل داشته باشد. اين در حالي است كه بسياري از جوانان، پنج سال بيشتر براي شاغل شدن فرصت ندارند و اين كمبود وقت، سبب وحشت بسيار زيادي در آنان مي‌شود. از طرف ديگر، همه مراكز استخدام رسمي، براي استخدام شرط سني دارند و اگر كسي بيش از 45 سال سن داشته باشد، استخدام نمي‌كنند. بنابراين، نمي‌توانيم خيلي ساده درباره ازدواج صحبت كنيم و واقعيت‌هاي اجتماعي را كه مردم با آنها سر و كار دارند در نظر نگيريم. ما ساختار و سيستم مشخصي براي جذب نيرو تعريف نكرديم.‌ گاهي افراد بدون ضابطه جذب مي‌شوند و اين سبب نااميدي مي‌شود.
درباره دختران قضيه فرق مي‌كند. چون دختران در مورد سربازي رفتن نگراني ندارند و در قبال خانواده مسئوليتي ندارند؛ فقط درس مي‌خوانند و منتظر يك خواستگار خوب مي‌شوند. به همين علت درصد دختراني كه به دانشگاه مي‌روند، بيشتر از پسران است. اين به هم‌ريختگي در توازن تحصيلي، در هويت و رفتارهاي اجتماعي اثر مي‌گذارد و موجب مي‌شود دختران هميشه فكر كنند كه بايد با كسي ازدواج كنند كه از لحاظ تحصيلي با آنها برابر باشد. اهميت مدرك براي دختران آن‌قدر حيثيتي شده كه فكر نمي‌كنند كه مي‌توانند با كسي ازدواج كنند كه مهارت و قدرت دارد، ولي از لحاظ تحصيلي با آنها برابر نيست. مدرك، عامل بسيار مهمي در تغيير سبك ازدواج است. در حالي كه در كشورهاي توسعه‌يافته اين‌گونه نيست. براي نمونه، مهم نيست كه خانمي دكتر باشد و با يك فرد ديپلمه ازدواج كند يا يك كارگر ساده لوله‌كش با يك خانمي كه استاد دانشگاه است، ازدواج ‌كند. اين مسئله به مسائل ديگر نيز دامن مي‌زند و دختراني كه از لحاظ تحصيلات و شغل، داراي موقعيتي بالاتري هستند، حاضر به ازدواج با پسري نمي‌شوند كه از لحاظ تحصيلات و شغل از آنان كمتر است؛ زيرا فكر مي‌كنند كه آن پسر به خاطر موقعيت و مدرك و پولش، چنين پيشنهادي به آنان داده است. به همين جهت ما به شدت نيازمند بازتنظيم برساخت‌هاي اجتماعي از لحاظ مسائل فرهنگي هستيم، به ويژه درباره دختران مسئله بسيار جدي است. بايد معناي كفويت‌هاي اجتماعي را براي آنان مشخص كرد. تفاوت‌هاي تحصيلي آن‌قدر مهمند كه تفاوت‌هاي فرهنگي را ايجاد كنند، ولي اگر دو نفر از لحاظ فرهنگي يكي و همسان باشند، ولي مدرك تحصيليشان با هم فرق داشته باشد، اشكالي ندارد؛ البته نمي‌خواهم بگويم مدرك تحصيلي و علم تأثيري در شخصيت و هويت افراد ندارد؛ ولي متأسفانه امروزه همين علم براي جوان، سبب شخصيت و هويت نشده است و هميشه جوان تحصيل‌كرده احساس برتري مي‌كند. از طرف ديگر، در شرايط كنوني حتي اگر اين افراد به ازدواج هم تن بدهند، چون مهارت زندگي كردن را نمي‌دانند، همين شغل، تحصيل و مدرك مايه حس برتري و فروپاشي زندگي مي‌شود.

// 6. پيامدهاي رويگرداني از ازدواج در جوانان چيست؟

// دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم

از جمله مهم‌ترين پيامدها، ايجاد روابط نادرست و نامشروع و تشكيل خانواده‌هاي غيرمتعارف است. بايد بگويم مدتي است پديده ناخوشايندي به نام ازدواج سفيد رخ نموده است. منظور ازدواج‌هايي است كه دو طرف در هيچ محضري نسبت و نوع رابطه خود را با يكديگر به صورت رسمي ثبت و تعريف نكرده‌اند و زن و شوهر شمرده نمي‌شوند، ولي عملاً در يك خانه با يكديگر زندگي مي‌كنند؛ البته من اسم آن را ازدواج سياه و يا هم‌خانه‌هاي سياه مي‌گذارم؛ زيرا زندگي دختر در اين رابطه سياه و تباه مي‌شود. اين ازدواج يك رابطه آزاد جنسي است كه با هيچ معياري سازگاري ندارد و سفيد هم نيست و بايد گفت مسلم است كه چنين روابطي پايداري ندارد.
رواج اين نوع ازدواج‌ها آثار سوء اقتصادي و فرهنگي به همراه دارد؛ اصول اعتقادي را به چالش مي‌كشد و بي‌اعتقادي را ترويج مي‌دهد؛ از لحاظ سياسي نيز نشان مي‌دهد كه دولت‌ها نتوانسته‌اند كنترلي بر فرهنگ و مسائل و مشكلات ازدواج داشته باشند. به نظر من اين نوع رابطه‌ها نوعي جرم و انحراف اجتماعي است. 
وقتي در جامعه‌اي هنجارهاي فرهنگي فرو بريزد و به بيماري فرهنگي دچار شود و يا به قول مقام معظم رهبري جامعه با رخنه فرهنگي روبه‌رو شود، بايد شاهد چنين روابطي باشيم. همه اين مسائل سرچشمه گرفته از گسترش فرهنگ غرب است.
تجردگرايي دختران، كمرنگ شدن اعتقادات و باورهاي ديني و مذهبي مردم، الگوبرداري از ماهواره و رسانه‌هاي بيگانه، به ويژه سريال‌هاي ساخت تركيه و امريكاي جنوبي كه فرهنگ آنها با فرهنگ ايراني اسلامي ما كاملاً متضاد است، از جمله عوامل رشد اين نوع روابط هستند. در صورت آسان شدن ازدواج و شكل‌گيري خانواده و افزايش ميزان پابندي به اصول ديني به يقين چنين ازدواج‌هاي سياهي در جامعه كاهش پيدا مي‌كند.
افزون بر مسئله كاهش جمعيت كه به آن اشاره شد، بالا رفتن سن ازدواج در جوانان حتي از لحاظ فرهنگي نيز مضر است؛ در اصل ازدواج يك ارزش و هنجاري فرهنگي است و وقتي كه اين ارزش دچار آسيب مي‌شود، جامعه خواه ناخواه صدمه مي‌بيند.
ازدواج و تشكيل خانواده چه در دين اسلام و چه در فرهنگ‌هاي مختلف ارزشمند و مقدس و امري جهاني است. بنابراين، روح و روان جامعه از ازدواج نكردن جوان صدمه و آزار مي‌بيند؛ زيرا از تشكيل خانواده كه به نوعي ستون و محور جامعه است، جلوگيري مي‌شود. چنان‌كه گفته شد، يكي از وظايف خانواده انتقال ميراث فرهنگي، محافظت از فرزندان، شخصيت دادن به فرزندان و محبت كردن به فرزندان است؛ وقتي خانواده شكل نگيرد، همه ارزش‌ها و هنجارها اثر مي‌پذيرد؛ انتقال ميراث فرهنگي از نسل گذشته به نسل آينده نيز صورت نمي‌گيرد.

// دكتر فريبا علاسوند

در پاسخ به اين پرسش مناسب است كه منافع چندوجهي ازدواج بيان شود و بديهي است كه در صورت كاهش ازدواج اين منافع هم حاصل نخواهند شد.
ـ از نظر اقتصادي هر كسي كه ازدواج مي‌كند، چه دختر و چه پسر، دورانديش‌ و آينده‌نگر مي‌شود و در واقع از بريز و بپاش‌هاي زياد دوران مجردي در زندگي خودداري مي‌كند. وقتي جوانان ازدواج نمي‌كنند، ثروت آن جامعه حفظ نمي‌شود؛ زيرا در افراد مجرد، بيشتر اين ثروت، صرف خوشگذراني و سرگرمي مي‌شود. در يك نگاه كلي افراد با ازدواج، پول‌دارتر مي‌شوند و به همين دليل جامعه و خانواده‌ها پيشرفت خواهند كرد.
ـ وقتي افراد ازدواج مي‌كنند، به تعادل روحي و رواني و تكامل مي‌رسند. اگر فرد ازدواج نكند اين تكامل و تعادل روحي و رواني به تأخير مي‌افتد و گاه اصلاً محقق نمي‌شود.
ـ ازدواج بهترين راه براي ارضاي غريزه جنسي است و غريزه جنسي، قضيه بسيار مهمي است. مهار نشدن اين غريزه پيامدهاي جدي و گريز‌ناپذيري دارد. از سويي مسئله عفت، زيربنا و زيرساخت جدي در جامعه ايماني است. بي‌عفتي سبب نابودي بسياري از قواي انساني مي‌شود و وقتي كنترل نشود، براي جامعه زيان‌هاي بسياري دارد. تغيير رفتار در مباحث غريزه جنسي براي آيندگان خطرات بسياري دارد. بنابراين ازدواج مي‌تواند قواي جنسي را مهار و حراست كند و اين منفعت بسيار مهم براي خانواده و جامعه است.
ـ يكي از منافع مهم ازدواج، فراهم شدن زمينه براي تربيت نسلي پاك است. نسلي كه مشخص است، جوانه آن از كدام ريشه پا گرفته است. اگر ازدواج رخ ندهد، همه اين منافع از بين مي‌رود.
ـ ازدواج وقتي صورت نگيرد، افراد از لحاظ روحي، رواني و عاطفي ارضا نمي‌شوند و متعادل نيستند. اين امر اجتماع را دچار هنجارشكني مي‌كند. جمعيت و نسل پاك در سايه پدر و مادري عطوف و آگاه پديد مي‌آيد. اين سرمايه‌اي بسيار مهم است كه اگر در خانواده‌ها پديد نيايد، معضل حرامزادگي كشورهاي ديگر، در كشور ما نيز به وجود مي‌آيد. امريكا در دهه 60 الي 70 با نسلي مواجه شد كه خودشان به آن نسل x مي‌گفتند. نسل مجهولي كه زير سايه والدين رسمي پديد نيامده بود.
هر جامعه‌اي به همان نسبت كه خانواده در آن‌ شكل نگيرد، دچار مشكلات گوناگون مي‌شود؛ زيرا افراد در خانواده جامعه‌پذير مي‌شوند و صلاح و امنيت و اخلاق را ياد مي‌گيرند. بنابراين، با توجه به مطالبي كه بيان شد، پيشگيري از پيامدهاي كاهش يا تأخير ازدواج بسيار جدي و مهم است.

// 7. در مجموع چه عواملي در ترويج «فرهنگ ازدواج بهنگام» مؤثر مي‌باشند؟

// دكتر فريبا علاسوند

همه عوامل در اين امر بسيار مؤثرند. اگر خانواده‌ها به سنت‌ها و انديشه‌هاي گذشته برگردند و دست‌كم بخشي از انديشه‌ها و سنت‌ها بازتوليد شود، بسياري از مسائل حل مي‌شود. اگر خانواده‌ها براي ازدواج فرزندانشان، ازدواج بهنگام را تعريف كنند و براي دخترانشان سن بين 17 تا 20 و براي پسرانشان بين 21 تا 24 را تعريف كنند و اين نقطه را هدف‌گذاري كنند، آنان را از لحاظ روحي براي ازدواج در آن سن، آماده مي‌كنند.
اگر در خانواده‌اي ازدواج كردن در اين سن تابو باشد، دختران جرئت نمي‌كنند كه درباره ازدواج حرفي بزنند. وقتي خانواده براي خود تعريف و نقطه‌گذاري مي‌كند كه دخترم بايد ليسانس و فوق‌ليسانس بگيرد و وقتي سر كار رفت، اجازه مي‌دهم براي او خواستگار بيايد، متوجه نيست كه در آن شرايط ديگر ميلي براي ازدواج در آن دختر باقي نمي‌ماند. ميل به ازدواج در سن نوجواني در دختران فراوان است،‌ ولي دختران يا جرئت نمي‌كنند به خانواده‌هايشان بگويند و به سمت رفتارهاي دوستي‌مآبانه مي‌روند يا اگر هم بگويند، خانواده‌ها با آنها رفتار نامناسبي مي‌كنند.
از سوي ديگر، امروزه دختران 17 تا 20 ساله‌اي كه قصد ازدواج دارند، مهارت‌هاي كامل زنانگي مانند خانه‌داري، آشپزي، خياطي كردن و... را بلد نيستند. خانواده‌ها بيش از هر چيز ديگر، هزينه زيادي را صرف آموزش فرزندانشان مي‌كنند. آموزش‌هاي مختلفي همچون اينترنت، كامپيوتر، زبان انگليسي و... كه هيچكدام در راستاي زندگي و تشكيل خانواده نيست.
درباره پسرها نيز وضعيت اين‌گونه است. وقتي براي پسران نقطه‌گذاري مي‌كنند كه در بهترين سن، يك ازدواج خوب داشته باشد، بايد قبل از هر چيز، اخلاق مربوط به پدري و همسري را ياد بگيرد. در واقع بايد جوانمردي، مسئوليت‌پذيري و شيوه اداره خانواده از لحاظ مالي را بداند.
در گذشته نوجوانان و جوانان بين فواصل تحصيلي‌شان كار مي‌كردند و مهارتي را ياد مي‌گرفتند كه بتوانند بدون اتكاء به ساختارهاي اقتصادي كشور، در هر شرايطي با اتكا به هنر و مهارت و توانايي كه دارند، خانواده‌شان را اداره كنند، اما امروزه وضعيت به اين شكل نيست. متأسفانه امروزه جوان‌ها تا سي سالگي از طرف خانواده‌هايشان تأمين مي‌شوند. گفتني است كه فقط در كشور ما اين‌گونه است حتي در آن كشورهايي كه اين فرهنگ را به ما تحميل كرده‌اند، محال است كه نيروي جوانشان، بيكار باشد و فقط تحصيل كند. جوان حتي براي مخارج تحصيلش بايد خودش كار كند. از شانزده سالگي اجازه كار كردن دارد، حتي با توجه به ممنوعيت كار براي نوجوان زير هجده سال. اين كار كردن پسر به نوعي آماده شدن براي داشتن و اداره زندگي مستقل، شمرده مي‌شود.
بنابراين، مهم‌ترين مسئله، نقطه‌گذاري خانواده‌هاست. خانواده‌ها بايد اين مسئله را در جايگاه مسئله‌اي پسنديده براي خود تعريف كنند. روان‌شناسان و تراپيست‌هاي خانواده، متخصصان، مسئولان، معلمان، بايد اين مطلب را به خانواده‌ها آموزش دهند و اين حالت پيش‌آمده (تابو بودن ازدواج در سنين پايين) را تغيير دهند. به نظر من بيشتر از هر چيز ديگر خود خانواده‌ها در برنامه‌ريزي فرهنگي مؤثرند. بايد خانواده‌ها با فرزندان خود همراهي كنند و آنها را براي زندگي مشترك و ازدواج آماده كنند و همه برنامه‌ريزي‌هايشان معطوف به آن هدف باشد و اگر لازم است بستري را فراهم كنند تا در يك فرآيند دهساله در اين راستا حركت كنند و فرزندانشان را براي تشكيل زندگي حمايت كنند. پس مهم‌ترين مسئله در خانواده‌ها، تغيير نگرش‌ها و هدف‌گذاري‌ها درباره ازدواج فرزندان است.

// دكتر امان‌الله قرايي مقدم

به نظر بنده، خانواده، جامعه، آموزش و پرورش و ديگر نهادهاي اجتماعي جدا از هم نيستند. وقتي معضلي در جامعه شيوع پيدا مي‌كند و فراگير مي‌شود، بايد نهادها در راستاي همديگر حركت كنند و مكمل همديگر باشند.
ايجاد اميد و شادي يك عامل كليدي، و از عوامل مؤثر در تمايل به تشكيل خانواده است. شادي و نشاط يكي از مهم‌ترين پديده‌هاي اجتماعي و پديده‌اي تام و كامل است كه عوامل بي‌شمار اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و ديني، همچنين سرمايه اجتماعي، توسعه و رفاه و تأمين اجتماعي، آرامش و توسعه عدالت و كاهش اختلاف طبقاتي، ارتباطات مناسب اجتماعي، تمايل به ازدواج و زندگي و هزاران عامل ديگر در آن مؤثر هستند و از آن اثر مي‌پذيرند.
نشاط و شادي از همه عوامل اجتماعي و طبيعي اثر مي‌پذيرد و در همه پديده‌هاي اجتماعي چون بروز يا جلوگيري از انواع آسيب‌هاي اجتماعي همچون طلاق، فرار دختران، اعتياد به مواد مخدر، ضعف‌هاي ديني و اخلاقي، نوع رفتار و كردار و ارتباطات مردمي با يكديگر، اثر مي‌گذارد.
در يك جمله بايد گفت شادي و نشاط اساس جامعه است و جامعه‌اي كه شادي ندارد، هيچ چيز ندارد. در جامعه‌اي كه شادي نيست، ازدواج به تأخير مي‌افتد و آمار طلاق بالا مي‌رود. وقتي بيكاري وجود دارد، اقتصاد خراب است و اميد به آينده و زندگي كم است، بنابراين، ميزان شادي كاهش خواهد يافت و جوان در چنين شرايطي هرگز به ازدواج فكر نمي‌كند.

// 8. چقدر دولت در ازدواج جوانان اثرگذار است؟

// دكتر فريبا علاسوند

در پارادايم تفكر اسلامي، ازدواج بهنگام، بهترين ازدواج دانسته شده است. بايد ازدواج در بهترين سنين جواني صورت ‌گيرد، پس بايد دولت هم كمك كند.
جمعيت‌شناسان 20 سال پيش از اين پيش‌بيني مي‌كردند كه نسل بچه‌هايي كه در دوران جنگ به دنيا آمدند، 20 سال آينده، براي ازدواج شغل و مسكن مي‌خواهند و اين خطر را دائما گوشزد مي‌كردند. اگر دولتمردان ما به اين مسئله توجه مي‌كردند، اكنون بيشتر جوانان ما در سن پايين شغل و مسكن داشتند و از ازدواج كردن و بچه‌دار شدن، فراري نبودند. ما كم نداريم افرادي كه ازدواج مي‌كنند، ولي تا پنج الي شش سال بچه‌دار نمي‌شوند و بيشتر فرزند دوم را با فاصله هفت تا هشت حتي ده سال از فرزند اول به دنيا مي‌آورند و اين يعني بحران جمعيت.
بنابراين، حكومت در برنامه‌ريزي‌هايش بايد به مسئله ازدواج اهميت دهد؛ البته بعضي از كارهاي حكومتي، از جنس مسائل اقتصادي‌اند و بعضي ديگر از جنس مسائل فرهنگي. براي نمونه نهاد آموزش و پرورش كه نهادي حكومتي است. بايد جوانان را براي اين مسئله آماده كند و در برنامه‌ها يا در كتب درسي، نوجوانان و جوانان را براي اين منظور توانمند كند و آموزش دهد. چه اشكالي دارد كه همه دانشجويان رشته‌هاي نظري، ابعاد فني و حرفهاي را دست‌كم به صورت آزاد، آموزش ببينند. تقسيم‌بندي به رشته‌هاي فني و نظري، درست نيست؛ زيرا فردي كه فقط علوم پايه خوانده و مباحث نظري آن را ياد نگرفته است، نمي‌تواند پس از پايان تحصيل شغل پيدا كند.
در بيشتر كشورهاي توسعه‌يافته، بيشتر درآمد افراد از راه خدمات فني و تكنيكي است. در حالي كه در كشورمان بيشتر پول، به افراد پشت‌ميزي داده مي‌شود. در حالي كه سرمايه در گردش و درآمد سرانه بسياري از كشورها كه مردم از آن بهره‌مند مي‌شوند، از طريق سرويس و خدمات است. اينها مسائلي است كه به حكومت‌ها مرتبط است.

// دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم

به نظر من اگر مسئولان مي‌خواهند ميزان ازدواج در جامعه افزايش يابد، نخست بايد شغل ايجاد كنند و سپس شرايط ازدواج را براي افراد فراهم كنند. شغل اصل و اساس ازدواج است و جوانان نمي‌توانند با اين قول كه اگر ازدواج كنند، صاحب شغل مي‌شوند؛ ازدواج كنند و گرفتار شوند.
ازدواج دستوري نيست و نمي‌توان با دستور و نسخه ميزان ازدواج را افزايش داد؛ تا امنيت شغلي براي فردي كه قصد ازدواج دارد فراهم نشود، ميزان ازدواج افزايش پيدا نمي‌كند.
بايد مسئله ازدواج در كتاب‌هاي درسي گنجانده شود. نبايد بترسيم كه اگر نوجوان و جوانانمان را با اين مسئله آشنا كنيم، همه فاسد مي‌شوند. بايد به طور مستقيم و گاه به صورت غيرمستقيم به اين مسئله اشاره كرد. براي نمونه در كتب تاريخي اسطوره‌ها را بياوريم. كساني كه زندگي‌هاي موفق داشتند. درباره زندگي‌هاي ناموفق صحبت كنيم. پيش‌تر در همه رشته‌هاي دانشگاهي دو واحد جامعه‌شناسي و روان‌شناسي خانواده بود، ولي اكنون دانشجويان رشته‌هاي رياضي و فيزيك و شيمي با مسائل انساني و جامعه‌شناسي بيگانه‌اند. علوم رفتاري و طرز رفتار با همسر را بايد در درس‌ها گنجاند.

// 9. چگونه مي‌توان سنت‌هاي اسلامي و ايراني ازدواج را ترويج كرد؟

// دكتر فريبا علاسوند

بحث سبك زندگي كه مقام معظم رهبري نيز بارها به آن اشاره كرده‌اند، بسيار مهم است. مادامي كه در زندگي‌هايمان بر پايه سرگرمي و لهو و لعب حركت كنيم و مدل زندگي‌هايمان فقط و فقط بر پايه فردگرايي مبتني باشد، روابط مبتني بر پيوند زناشويي معنايي ندارد.
معمولاً در كشورهاي ديگر افراد با هم زندگي مي‌كنند، ولي تعهدي درباره هم ندارند. بالاي شصت تا هفتاد درصد از خانواده‌ها، هم‌باش‌ هستند و به خودشان، خانواده مي‌گويند و هر وقت خواستند، زندگي را رها مي‌كنند. در اين ساختار، كار، تحصيل و ازدواج فقط به خاطر لهو و سرگرمي و لذت بيشتر از زندگي است و به طور كلي در آن بستر، برنامه‌هايي كه بر پايه اعتقادات اسلامي است، پياده نمي‌شود.
در اين راستا، پيشنهاد من اين است كه خانواده‌ها سبك ديگري در زندگيشان رواج دهند كه بر مبناي قناعت باشد. وقتي مي‌خواهند پسرشان را در 22 الي 23 سالگي همسر دهند، از ده سال قبل به فكر مسكنش باشند و از ريختوپاش‌ها و تفريحات پرهزينه بگذرند؛ البته نه اينكه خودشان را از اين‌گونه لذت‌ها محروم كنند؛ بلكه اگر زندگي بر پايه قناعت و صرفه‌جويي باشد، مي‌توان بخش زيادي از اين كارها را انجام داد. آن دختر و پسري كه مي‌خواهند با هم زندگي كنند اگر بر پايه قناعت رشد كرده باشند، سطح توقعشان از زندگي كم مي‌شود و بسيار ساده، زندگي را شروع مي‌كنند. مدلي كه اصل زندگي بر پايه قناعت و صرفه‌جويي بنا شود، يك جور برنامه‌ريزي اقتضا مي‌كند و در سيستمي كه بر پايه مصرف و لهو باشد، شيوه‌اي ديگر. بايد شيوه و سبك زندگيمان را تغيير دهيم تا در چارچوب فكر اسلامي، ازدواج صورت گيرد. بايد آن چارچوب را كه براي ازدواج مي‌پسنديم، تعريف كنيم، وگرنه نمي‌شود در فضاي پر از تناقض همه آنچه را مي‌خواهيم، اجرا كنيم.

// 10. تأثير برنامه‌هاي رسانه ملي در گرايش به ازدواج را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ به نظر شما چه راهكارهاي عملياتي براي مديران تصميم‌ساز و تصميم‌گيرنده رسانه ملي در پرداختن به اين موضوع وجود دارد؟

// دكتر حسين بستان

در كشور ما نهادهاي مختلفي درباره تحقق ازدواج به صورت پسنديده ايفاي نقش مي‌كنند و چنين نيست كه هر نهادي موظف باشد همه كارها را به تنهايي انجام دهد و به همه جنبه‌ها وارد شود. يكي از اين نهادها، رسانه ملي است. به طور طبيعي بر اساس فلسفه و ماهيت رسانه بسياري از مسئوليت‌ها بر دوش رسانه ملي نيست. براي نمونه، زمينه‌هاي مادي و پيش‌نيازهاي اقتصادي ازدواج، كار رسانه نيست. نقش اصلي رسانه، ترويج و آموزش و فرهنگ‌سازي است. پس بايد در اين محدوده صحبت كنيم. كارشناسان رسانه تأكيد مي‌كنند آموزش و فرهنگ‌سازي با شيوه‌ها و تكنيك‌هاي گوناگون، (فيلم، سريال، نمايشنامه، برنامه‌هاي علمي يا برنامه‌هاي كارشناسي) مي‌تواند مؤثر باشد. دانش‌ها و آگاهي‌هاي لازم، پيش‌نياز گسترش ازدواج براي رسيدن به يك وضع پسنديده است. اين قسمت، يعني آموزش و آگاهي‌بخشي، كار رسانه است. بخش ديگر، گسترش مهارت‌هاست. ازدواج موفق، مهارت‌هاي ويژه‌اي را مي‌طلبد. آموزش مهارت‌ها هم زيرمجموعه آموزش قرار مي‌گيرد. بنابراين، رسانه ملي مي‌تواند در زمينه آموزش مهارت‌هاي لازم نيز فعاليت كند. اصلاح نگرش‌هاي نادرست درباره ازدواج را نيز مي‌توان از وظايف رسانه ملي شمرد. بسياري از اوقات ممكن است نگرش‌هاي نادرست، مانع تحقق ازدواج‌هاي درست شود.
چنان‌كه گفته شد بعضي از وظايف از محدوده وظايف رسانه خارج است و مربوط به نهادهاي ديگر است. مانند حمايت اقتصادي از زوجهاي جوان، اما اين نكته قابل توجه است كه مسائل اقتصادي، يك جنبه فرهنگي هم دارد و آن كار رسانه است. افزون بر اين، رسانه مي‌تواند درباره وظايف ديگر نهادها درباره ازدواج جريان‌سازي كند و ذهن مردم و مسئولان را درگير و مسئله را پررنگ كند. خود اين مي‌تواند بسيار راهگشا باشد براي اينكه نهادها مسئوليتشان را جدي‌تر پيگير شوند. بنابراين، بيان اهميت‌ها و ترسيم اولويت‌ها، وظيفه‌اي است كه مي‌توانيم از رسانه ملي انتظار داشته باشيم.
در بحث كارشناسان، ساليان متمادي است كه رسانه ملي برنامه‌هاي آموزنده و خوبي تهيه كرده و نيز در قالب‌هايي مانند برنامه‌هاي آموزشي، كارشناسي و مستند برنامه‌هاي خوبي توليد شده است، اما به نظرم لازم است در اين برنامه‌ها كارهاي عميق‌تري صورت گيرد، به عبارت ديگر بايد پا را از بيان مفاهيم عمومي فراتر گذاشت و مشكلات واقعي جوانان را شناخت و بديهي است كه اين امر نياز به بررسي‌هاي علمي دارد. براي پاسخ دادن به پرسش‌هايي مانند اينكه چرا با توجه به اين همه تأكيدهايي كه صورت گرفته است، در بحث ازدواج و گرايش جوانان در سن مناسب ازدواج هنوز به نقطه پسنديده نرسيده‌ايم؟ چرا آمار ازدواج رو به كاهش بوده و يا علت ناپايداري بسياري از ازدواج‌ها چيست؟ چرا جوان مي‌ترسد در اين راه قدم بگذارد و ازدواج كند؟ و ديگر پرسش‌ها. بايد با استفاده از پژوهش‌‌هاي ميداني ملموس‌تر و عيني‌تر وارد عمل شده، نيازها و مسائل واقعي و مشكلات عيني جوانان را كشف كرد و با توجه ‌به اين داده‌هاي مستند، برنامه‌هاي راديويي و تلويزيوني تهيه كرد. اين روش براي حل مشكل ازدواج مي‌تواند مؤثر باشد و دست‌كم مي‌توان درباره آن كار كرد.
اما درباره مسئله تناقض‌هاي موجود در برخي از برنامه‌هاي رسانه ملي بايد بگويم اين تناقض‌ها از تكثر و بزرگ بودن رسانه و نيز فراواني ارزشي جامعه سرچشمه گرفته است. تكثر ارزشي بدين معنا كه همه جامعه بر روي ارزش‌هاي قطعي و مورد وفاق، اجماع ندارند و توافق جمعي بر روي ارزش‌ها وجود ندارد. اين تكثر در رسانه بدينگونه است كه به ظاهر هويت واحدي به چشم مي‌خورد و عملاً ديدگاه‌هاي مختلفي تأثير و نفوذ دارند. بحث خنثي‌سازي بعضي پيام‌هاي مثبت با پيام‌هاي منفي در خود رسانه نيز به همين مسئله برمي‌گردد. از يك طرف برنامه‌هاي خوب، پيام‌هاي مثبتي منتقل مي‌كنند، ولي در برنامه‌هاي ديگري مانند تبليغات بازرگاني پيام‌هاي منفي منتقل مي‌شود. بخشي از اين مشكل به سياست‌هاي كلي رسانه باز مي‌گردد. رسانه ملي بايد به يك راهبرد واحد برسد، ارزش‌هاي كلي و مسلم را بپذيرد و آنها را مبناي كارش قرار دهد. رسانه هم سند چشم‌انداز چندساله و هم راهبردهاي كلي دارد. رسانه ملي بايد در مواردي كه تفسيرپذير است و هر كس آن را به گونه‌اي تفسير مي‌كند و سبب تكثر مي‌شود، رويكرد واحدي را اتخاذ كند؛ تا زماني كه راهبردها و رويكردهاي واحدي نباشد، اين تكثرها هم وجود دارد و رسانه هم در نوسان خواهد بود و ما شاهد انتقال پيام‌هاي متضاد خواهيم بود.
بخش ديگري از اين مشكل، به خارج از قلمرو فعاليت‌هاي رسانه ملي مربوط مي‌شود و به نهادهاي ديگر مربوط است. بنابراين، راه‌حل آن را بايد در جاي ديگري جست‌وجو كرد، به ويژه در بخش سياست‌گذاري جامعه كه خودش بسيار جاي بحث دارد، ولي رسانه ملي مي‌تواند در اين گستره نيز جريان‌سازي كند. براي نمونه، در مورد اين مسئله كه چرا در كشور ما، برتري و اهميتي كه بايد به مسئله ازدواج داده شود، داده نمي‌شود؟ چرا مسئله ازدواج در شعار مهم است، ولي در مقام سياست‌گذاري و عمل و آنجايي كه به مرحله اجرا مي‌رسد، از نظرها غايب و پنهان است و ديگر ديده نمي‌شود؟ چرا اين مسئله در درجه نخست نيست؟
رسانه مي‌تواند در اين باره جريان‌سازي و ايجاد حساسيت كند و ذهن‌ها را درگير كند. رسانه ملي با طرح سوژه‌اي در خبر 20:30 همه جامعه را درگير آن موضوع مي‌كند و اگر به آن در اين بخش خبري توجه نمي‌شد، شايد تا 20 سال ديگر كمتر كسي متوجه آن مي‌شد، ولي با توجه به ابزار نيرومند رسانه به يك قضيه ملي تبديل مي‌شود. اين توانايي و پتانسيل موجود در رسانه است و اصحاب رسانه مي‌توانند از اين پتانسيل و ظرفيت در مباحث ازدواج به بهترين شكل استفاده كنند.

// دكتر فريبا علاسوند

رسانه در برنامه‌هاي كارشناسي و هم در برنامه‌هاي هنري آن به معناي عامش دچار ضعفي جدي است. معمولاً موضوع بحث كارشناسي، در گستره تخصص كارشناسان دعوت شده در رسانه ملي نيست. با وجود اينكه همه شبكه‌هاي رسانه ملي داراي برنامه خانواده هستند، ولي مخاطب اصلي آنها، تنها عده‌اي از زنان هستند كه برنامه‌هاي هنري، آشپزي و... آن را دنبال مي‌كنند و اصحاب رسانه نتوانستند برنامه‌هاي كارشناسي جذابي با روش‌هاي نو درباره مسائلي بسازند كه مخاطبانشان، به ويژه جوانان به آن علاقه دارند.
تجربه بنده در گفت‌وگوهاي تلويزيوني نشان مي‌داد، زماني كه مسئله‌اي از مسائل مردم را مطرح مي‌كرديم؛ مانند طلاق يا خشونت در خانه، نه آن چيزي كه شرايط سياسي و اجتماعي ايجاب مي‌كرد، برنامه به شدت با استقبال مخاطبان روبه‌رو مي‌شد. از پيامك‌هايي كه به برنامه ارسال مي‌شد، مشخص بود كه بحث‌هاي مفيدي طرح شده است. معمولاً اين مدل برنامه كارشناسي، كه بي‌پرده از جنبه‌هاي مختلف طلاق، ازدواج و خانواده بحث كند، در رسانه ملي كم است.
از سوي ديگر، رسانه ملي نبايد بلندگوي يك قرائت رسمي باشد؛ بلكه بايد بتواند يك گفت‌وگوي بين‌رشته‌اي تشكيل دهد تا افراد مختلف درباره آن مسئله اظهارنظر كنند و مخاطبان را از بستر علوم مختلف، به اين مسئله جذب و نيازشان را برطرف كنند؛ البته طرح اين مباحث به صورت پي‌‌در‌پي اثرگذارتر است.
صداوسيما در برنامه‌هاي هنري نيز بسيار متناقض عمل كرده است. به گونه‌اي كه در بيشتر موارد برنامه‌هاي نمايشي، اثرات برنامه‌هاي كارشناسي را از بين مي‌برد يا خنثي مي‌كند.
همچنين به نظر مي‌رسد پشتوانه علمي و تكنيكي خوبي براي توليد برنامه‌هاي هنري وجود ندارد. وقتي يك سريال توليد مي‌شود، از روش‌هاي فني مرسوم در همه دنيا براي توليد يك مفهوم استفاده نمي‌شود. در بسياري موارد هنرمندان توپ را در زمين افراد حوزوي‌ يا كارشناسان علوم اسلامي مي‌اندازند و از آنان مي‌خواهند كه ايده و سوژه ديني دهند؛ در حالي كه به نظر مي‌رسد اصحاب رسانه ملي نمي‌توانند معاني را به درستي، به تصوير كشند. مفاهيمي همچون دروغگويي را به خوبي به تصوير مي‌كشند، ولي نمي‌توانند راستگويي را خوب بازنمايي كنند. هميشه، نتيجه تربيت درست را به تصوير مي‌كشند، آن هم يا با نريشن حرف‌هاي خوب را مي‌زنند، يا يكباره يك آدم خوب را وسط فيلم‌ مي‌آورند، ولي روند خوب شدن افراد را نشان نمي‌دهند.
البته صداوسيما برنامه‌هاي خوب هم بسيار داشته است؛ ولي نكات ايجابي كه مخاطب از آنها الگو بگيرد، كمتر نشان داده شده و بيشتر تلاش شده مشكلات، مسئله‌ها و ناهنجاري‌ها بزرگ‌تر و گسترده‌تر نمايش داده شوند. براي نمونه ازدواج در سنين پايين و با وساطت خانواده نشان داده نمي‌شود، ولي ازدواجي كه از يك دوستي شروع مي‌شود، سوژه بسياري از نمايش‌ها قرار گرفته است.

// دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم

صداوسيما بايد درباره مسئله ازدواج از همه قالب‌ها همچون سريال و فيلم و موسيقي سنتي استفاده كند. سينماي امريكا مستقيم نمي‌گويد خانواده مهم است، ولي فيلم تنها در خانه و آسمان‌خراش جهنمي و صدها فيلم ديگر مي‌سازد. پيام اصلي اين فيلم‌ها اين است كه براي زن و مرد و فرزندان، خانواده مهم‌ترين چيز است، ولي ما در فيلم‌هايمان، دعوا بين عروس و مادرشوهر، داماد و مادرزن را بزرگ مي‌كنيم و سوژه فيلم قرار مي‌دهيم. اينجاست كه جوانان مي‌گويند اگر ازدواج اين است، نمي‌خواهيم.

// 11. درباره اثرگذاري برنامه‌هاي ماهواره‌اي نظرتان چيست؟

// دكتر فريبا علاسوند

بايد توجه كنيم كه چند درصد از مردم، بيننده رسانه ملي و چند درصد از مردم بيننده ماهواره‌اند. بعضي اوقات دبيران برخي از مدارس در مناطق دورافتاده كشور مي‌گويند: گاهي در كلاس، از يك سريال در حال پخش از تلويزيون، نام مي‌بريم، ولي اغلب دانش‌آموزان حتي اسم آن را نيز نشنيده‌اند. مشخص است كه كانال تلويزيون آنها هميشه روي كانال ماهواره تنظيم شده است.
البته بنده معتقدم درصد افرادي كه مخاطب رسانه ملي هستند، كم نيستند، ولي بايد پذيرفت كه عده‌اي هم مخاطب ماهواره‌اند و بخش هنجارفرست مردم بسيار گوناگون شده است. در حال حاضر در كشور چهارده ميليون دانش‌آموز و تقريباً چهار ميليون دانشجو داريم اين يعني كل جمعيت جوان ما و مخاطبان اصلي شبكه‌هاي اجتماعي و ماهواره‌ها اينها هستند و بيشتر از والدينشان از اين فضا اثر مي‌پذيرند.
نهاد آموزش و پرورش رسمي هيچ جاي دنيا، اينقدر ساده با مسائل برخورد نمي‌كند. بسياري از اوقات ‌اين‌گونه به ما تفهيم مي‌شود كه فضاي مجازي و غير رسمي مهم‌تر است، ولي به نظر بنده فضاي غير رسمي مهم‌تر نيست، ما اجازه داده‌ايم كه مهم شود. در نظام آموزش و پرورش ما براي انتقال هنجارها تلاش و كوشش جدي نشده است. سال‌هاست كه معلم‌ها مي‌گويند و شاگردها مي‌شنوند و وقتي دانش‌آموزان نمي‌شنوند، آموزش و پرورش براي اين نسل هيچ فكري نمي‌كند. وقتي نظام آموزش و پرورش ما از معلم‌ها نمي‌خواهد كه فراتر از وظيفه آموزشي خود به پرورش بپردازند، طبيعي است كه نتيجه‌اش همين بشود.
اين مسئله هم‌اكنون در آموزش و پرورش كشور ايالت متحده در حال اتفاق است. در برخي از كشورها ارتباط خانواده‌ها با آموزش و پرورش بسيار جدي است. فدراسيون‌هاي خانواده در وزارت آموزش و پرورش و وزارت دولت نماينده دارند. در كشور ما، كودكان در شش الي هفت سال اول، همانند موم خام در دست والدين و خانواده‌ها هستند كه برايشان هيچ كاري نمي‌كنند. در نظام آموزش و پرورش هم كاري براي آنها نمي‌شود. بعد فكر مي‌كنيد در يك آدم هجده ساله چه تغييري مي‌توان ايجاد كرد. در اين ميان رسانه نيز وظيفه‌اي دارد، ولي تنها نهاد سازنده نيست. با همه مشكلاتي كه در رسانه ملي وجود دارد؛ كسي نمي‌تواند انكار كند در مقايسه با رسانه‌هاي جهان از جمله پاك‌ترين رسانه‌هاست. اصل كار بايد در خانواده‌ها و مدرسه انجام شود و رسانه هم كمككار باشد.

كارشناسان
مهم‌ترين ديدگاه‌ها

دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم

ـ از ديدگاه جامعه‌شناسان؛ بقاء، دوام، اقتصاد، فرهنگ و توسعه‌يافتگي جامعه به خانواده وابسته است.
ـ تجردگرايي سبب آسيب‌هاي رواني و اقتصادي فراواني در جامعه مي‌شود.
ـ نبودن درك منطقي، چشموهمچشمي، دوساختي شدن طرز فكر دختران و پسران، كمرنگ شدن باورهاي ديني، تجمل‌گرايي و فخرفروشي از عوامل مؤثر در ايجاد وضعيت كنوني ازدواج است.
ـ مهم‌ترين عامل در كاهش آمار ازدواج بيكاري و نداشتن شغل است.
ـ از جمله مهم‌ترين پيامدهاي رويگرداني از ازدواج، ايجاد روابط نادرست و نامشروع و تشكيل خانواده‌هاي نامعمول است.
ـ ازدواج يك ارزش و هنجار فرهنگي است و وقتي كه اين ارزش دچار آسيب مي‌شود، جامعه خواهناخواه صدمه مي‌بيند.
ـ خانواده، جامعه، آموزش و پرورش و ساير نهادهاي اجتماعي بايد در راستاي همديگر حركت كنند و مكمل همديگر باشند.
ـ ايجاد اميد و شادي از عوامل مؤثر در تمايل به تشكيل خانواده است.
ـ بايد مسئله ازدواج در كتب درسي گنجانده شود.
ـ لازم نيست برنامه‌هاي رسانه ملي به طور مستقيم درباره ازدواج و خانواده باشد؛ بلكه بايد پيام فيلم اين باشد كه خانواده براي انسان مهم‌ترين چيز است.

دكتر فريبا علاسوند

ـ در كشور ما هنوز بخش زيادي از افراد جامعه علاقه‌مند به تشكيل خانواده هستند؛ البته برخي از ساختارهاي جايگزين ازدواج، به صورت محدود، غير رسمي و غير قانوني در لايه‌هاي زيرين جامعه وجود دارد.
ـ علل اقتصادي، بلندپروازي دختران و پسران، تغييرات رفتاري، ترس از طلاق، تغيير در رفتارهاي زنانه و مردانه از عوامل مؤثر در كاهش ازدواج هستند.
ـ خانواده‌ها، جوانان را براي ازدواج و تشكيل زندگي مشترك تربيت نميكنند.
ـ در كشور ما، دانشگاه رفتن مساوي با كسب شغل است و سيستمي براي يك فرد ديپلمه تعريف نشده كه بعد ديپلم بتواند وارد بازار كار شود.
ـ نبود توازن تحصيلي بين دختران و پسران، در هويت و رفتارهاي اجتماعي اثر گذاشته و دختران فكر مي‌كنند كه حتماً بايد با كسي ازدواج كنند كه از لحاظ تحصيلي دست‌كم با آنها برابر باشد.
ـ بازتوليد بخشي از انديشه‌ها و سنت‌ها و تعريف ازدواج بهنگام در خانواده‌ها ضروري است.
ـ آموزش اخلاق مربوط به پدري و همسري و مهارت‌هاي اقتصادي به پسران و مهارت‌هاي كامل زنانگي مثل خانه‌داري و آشپزي به دختران ضروري است.
ـ نهاد آموزش و پرورش و آموزش عالي به عنوان دو نهاد حكومتي بايد جوانان را براي اين مسئله آموزش دهند و توانمند كنند.
ـ در بيشتر كشورهاي توسعه‌يافته، بيشتر درآمد افراد از راه خدمات فني و تكنيكي است نه از راه تحصيل.
ـ ترويج سبك ديگري بر مبناي قناعت در خانواده‌ها ضروري است.
ـ طرح مشكلات و مسائل واقعي زندگي مردم در برنامه‌هاي رسانه ملي موجب افزايش تأثيرهاي مثبت رسانه مي‌شود.
ـ رسانه ملي نبايد بلندگوي يك قرائت رسمي باشد؛ بلكه بايد بتواند گفتماني بين‌رشته‌اي تشكيل دهد تا افراد مختلف درباره آن مسئله اظهارنظر كنند.
ـ در نظام آموزش و پرورش ما براي انتقال هنجارها به صورت جدي تلاش نشده است.

دكتر حسين بستان

ـ ضرورت ازدواج را بايد در كاركردهاي تشكيل خانواده از جمله حفظ نظام اجتماعي، حمايت عاطفي، توليدمثل، تنظيم رفتار جنسي و... جست‌وجو كرد.
ـ ازدواج جايگاه بسيار مهمي در نظام اسلامي دارد و رويگرداني از آن به منزله رويگرداني از سيره و سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله معرفي شده است.
ـ جامعه‌شناسان غربي هم معتقدند هيچ نهادي به اندازه نهاد خانواده در ايجاد آرامش رواني همسران و برآورده شدن نيازهاي عاطفي آنان، اثرگذار نيست.
ـ نقش اصلي رسانه در امر ازدواج، ترويج، آموزش مهارت‌ها، فرهنگ‌سازي و اصلاح نگرش‌هاي نادرست درباره ازدواج است.
ـ رسانه مي‌تواند درباره وظايف ديگر نهادها در مسئله ازدواج فرهنگ‌سازي كرده و آن را به دغدغه مسئولان تبديل كند.
ـ اتخاذ راهبرد و رويكرد واحد در سند چشم‌انداز رسانه ملي ضروري است تا از تكثرگرايي و انتقال پيام‌هاي متناقض جلوگيري شود.

/// مقالات