علي كريمي٭
چكيده
تلويزيون در زندگي رسانهاي شده امروز، با كاربست تكنيكها و ظرافتهاي گوناگون، سهم به سزايي در ايجاد، بازتوليد و بازنمايي هويت ملي، به مثابه سازهاي فرهنگي ايفا ميكند. چنين نقشي در جوامع متنوع فرهنگي، مانند ايران كه مسئله ثبات، همزيستي و برخورداري از هويت مشترك اهميت دارد، جدي ارزيابي ميشود. اين نوشته با رويكرد تحليلي، نسبت بين رسانه ملي و هويتسازي ملي را بررسي ميكند و بر اين گزاره تكيه ميكند كه نسبت اين دو متغير مشروط است. بدين معنا كه تلويزيون به طور مشروط ميتواند مقوم هويت ملي و در صورت عدم رعايت برخي شرايط، باعث تضعيف آن شود. سپس مقاله دلالتهاي سياستگذارانه كاركرد هويتسازي تلويزيون را برميشمارد و بر ثباتآفريني، ترويج همسازي هويت ملي و هويتهاي فروملي، رعايت سرعت و شفافيت، تنوع و نوآوري، تكيه بر اسلام و زبان ملي و تشكيل نهادسازي هويت محور، تأكيد ميكند.
كليدواژگان:
تلويزيون، هويت، هويت ملي و سياستگذاري هويتي.
از آغاز پيدايش رسانههاي جمعي، آثار آن بر جنبههاي گوناگون هويت انسان، به ويژه هويت ملي، مورد توجه انديشهورزان واقع شد؛ زيرا به نظر بسياري، ورود اين رسانهها به ميدان مناسبات اجتماعي، بينش و منش اجتماعي مردم را در معرض تغييراتي ژرف قرار داد و به ظهور شكاف آگاهي انجاميد، به گونهاي كه مك لوهان با بيان گزاره «رسانه همان پيام است»، شالوده نظريه رسانهاي را بنيان گذاشت كه ابزارهاي ارتباطي را تعيينكننده نحوه كنش و انديشه انسان دانست. (مكلوهان، 1377: 117) اين اثر در طول زمان چنان عميق شد كه به گمان برخي، انسان امروز در متن فرهنگ كاملاً رسانهاي شده، زيست ميكند كه با گفتمانهاي تبليغاتي، زيباييشناسانه كردن زندگي اجتماعي و سياسي و نيز به واسطه غلبه تصوير مشخص ميشوند. (اكسفورد و هاگينز، 1387: 2؛ انتمن و ديگران، 1389: 6)
گفتني است، از زمان ظهور دولت ـ ملتها، ايجاد و تداوم احساس تعلق شهروندان، مورد توجه متفكران قرار گرفت و دولت ـ ملتها، ميانجيهايي مثل رسانهها را براي جلب وفاداري اقناعي و تعلق عاطفي شهروندان، بدون كاربست سازوكارهاي اجبارآميز به كار گرفتند. ازاينرو، توجه بسياري از صاحبنظران به نقش حياتي نهادهاي فرهنگي، به ويژه نظام ارتباط جمعي، در گسترش آگاهي، افزايش تعلق و تعهد ملي معطوف شد. (انتمن و ديگران، 1389: 634 و 635)
هويت ملي به مثابه سازهاي فرهنگي با روشهاي گوناگون روايت، بازتوليد، بازتفسير و بازنمايي ميشود. يكي از مهمترين ابزارهاي آفرينش و بازنمايي آن، رسانههاي جمعي هستند كه به دليل ويژگي فراگيري در سطح ملي در ايجاد تصورات و جهانبيني ملي نقش به سزايي دارند. (ساعي، 1389: 114) در اين ميان، نقش تلويزيون در مفصلبندي و روايت مؤلفههاي هويت ملي، اهميت زيادي دارد، چون با بهره جستن از نمادها و واژهها به پديدهها، محتوا و معناي خاص خود را اعطا ميكند و از راه انتقال اين معنا بر مخاطبان، تأثيري ژرف ميگذارد. (تاجيك، 1387: 69)
تلويزيون به ويژه پس از انقلاب اسلامي كه خود انقلابي فرهنگي و معناساز بود، به يكي از دستگاههاي بازآفريني ارزشها و بسته معرفتي نظام و مروج آموزهها و سياستهاي فرهنگي و تبليغاتي آن تبديل شد. اهميت كاركرد هويتسازي اين رسانه با توجه به صورتبندي اجتماعي جامعه ايران و وجود و همزيستي خردهفرهنگها و گروههاي قومي، زباني، ديني و محلي متعدد در ساحت آن تشديد نيز ميشود كه توجه به آن در سياستگذاريهاي فرهنگي و رسانهاي موجب تقويت همبستگي ملي و ناديده گرفتن آن ميتواند سبب فرسايش انسجام اجتماعي، تضعيف همبستگي ملي و ضعف احساس تعلق به هويت ايراني شود. (ساعي، 1389: 116) با اين ملاحظات، پرسش اصلي اين است كه نقش و كاركرد هويتسازي تلويزيون چيست و دلالتهاي سياستگذارانه آن كدامند؟ اين مقاله كه تحليلي ـ مروري است و دادههاي آن از راه مطالعات كتابخانهاي گردآوري ميشود، اين گزاره را به صورت فرضيه مورد نظر قرار ميدهد كه كاركرد تلويزيون ايران در تكوين و تحكيم هويت ملي و مؤلفههاي آن مشروط ارزيابي ميشود.
هويت ملي، فراگيرترين و در عين حال، مشروعترين سطح هويت در جامعه (صنيع اجلال، 1384: 104) و اصليترين حلقه ارتباطي بين هويتهاي خاص محلي و هويتهاي عام فراملي (حاجياني، 1379: 197) و به منزله نوعي هويت اجتماعي تعريف خويشتن با ارجاع به گروهي است كه آدمي خود را متعلق به آن ميداند. چنين هويتي احساس تعهد، پيوندهاي عاطفي، احساس ميهندوستي و حس فداكاري را برميانگيزد. (رباني، 1388: 69)
هويت ملي برجستهترين شناسههاي مشترك يك ملت و مجموعهاي از گرايشها و نگرشهاي مثبت به عناصر و الگوهاي هويتبخش يكپارچهكننده در سطح يك كشور، به منزله يك واحد سياسي است. (صنيع اجلال، 1384: 104) هويت ملي همان احساس تعلق خاطر مشترك و احساس تعهد افراد به اجتماع ملي يا «ماي» ملي است كه به افراد، هويت جمعي ميبخشد. (چلبي، 1378: 31) يا هويت ملي به معناي احساس تعلق و وفاداري به عناصر و نمادهاي مشترك در اجتماع ملي (جامعه كل) و در ميان مرزهاي تعريف شده سياسي است. (يوسفي، 1380: 17) از نظر تامپسون، هويت ملي عضويت در يك ملت و احساس تعلق به آن است. در واقع، همواره مردم ميخواهند بخشي از ملت خودشان باشند و بدين وسيله شناسايي شوند. ملتي كه نمادها، سنتها، مكانهاي مقدس، آداب و رسوم، قهرمانان تاريخي و فرهنگ و سرزمين معيني دارد. (گلمحمدي، 1381: 63)
اسميت، هويت ملي را عبارت از بازتوليد و بازتفسير دايمي الگويي از ارزشها، نمادها، خاطرات، اسطورهها و سنتهايي كه ميراث متمايز ملتها را تشكيل ميدهند و تشخيص هويت افراد با آن الگو و ميراث و با عناصر فرهنگياش ميداند. (اسميت، 1383: 30) ميلر معتقد است كه زماني ملتها با هويت ملي معين پديد ميآيند كه نخست، اعضايشان يكديگر را به عنوان هموطن داراي مختصات مشترك بپذيرند. دوم، هويت ملي تداوم تاريخي را تجسم بخشد. سوم، هويت ملي هويت فعال است؛ يعني ملتها اجتماعاتي هستند كه با يكديگر تصميم ميگيرند، عمل ميكنند و به نتيجه ميرسند. جنبه چهارم آن، پيوند يك گروه از مردم به مكان جغرافيايي خاصي است و در نهايت، هويت ملي مستلزم شراكت افراد سهيم در برخي موارد يا همان منش ملي يا فرهنگ عمومي مشترك است. (ميلر، 1383: 29 ـ 34)
راس پول، در تشكيل ملت بر اعمال، آداب و رسوم و آيينهاي زندگي روزمره، قصهها و اعتقادات فولكلوريك و اسطورهها كه مردم با آن زندگيشان را شكل ميدهند، تأكيد ورزيد. به نظر وي، هويت ملي به ما دستور كار و الزامات خاص اخلاقي ارائه ميكند، چون وجود تعهدات خاص مثل اهتمام به سرنوشت هموطنان و ضرورت كمك به آنان در برابر بيگانگان را افاده ميكند. (پول، 1999: 67 ـ 70)
درباره مؤلفههاي هويت ملي عناصري مثل مليت، نژاد، سرزمين، ملت و تابعيت، زبان، سنن مشترك فرهنگي، ريشههاي تاريخي، دين و اقتصاد، معيارهاي هويت ملي برشمرده شده است. (احمدي،1386: 134) محققي ديگر، عناصر هويت ملي ايراني را عبارت از دين اسلام، مذهب شيعه، فرهنگ، زبان فارسي، دولت و نظام سياسي، مليت و نژاد خاص، سرزمين ايران و نهاد اقتصاد ميداند. (گودرزي، 1387: 102)
به نظر چلبي، مؤلفههاي هويت ملي سه جنبه دارد. جنبه اول، شامل تعلق خاطر مشترك (افتخار به پرچم ملي، تعلق به سرزمين، افتخار به سرود ملي، زبان فارسي و احساس غرور ملي). جنبه دوم، حاوي وفاداري مشترك (علاقه به وطن، علاقه به دولت ملي، افتخار به دين) و جنبه سوم، متضمن ميراث مشترك فرهنگي و تاريخي (ميراث و مفاخر فرهنگي و اعياد و مناسك مذهبي) است. (يوسفي، 1380: 108 ـ 114)
بدين ترتيب، هويت ملي ابعاد متعددي دارد و رسانه ملي در انجام كار ويژههاي خود در صورت اهتمام به تمامي اين ابعاد و وقوف كامل و جديت نسبت به مراعات ظرايف و دقايق آن ميتواند در راستاي پيشينهسازي انسجام و همبستگي ملي ايفاي نقش كند.
براي بهرهگيري از چارچوب نظري مناسب درباره رابطه تلويزيون و هويت، توجه به آراي هال، كاستلو، دايك و گرامشي سودمند است. از ديدگاه هال، جهان از راه بازنمايي ساخته ميشود كه به معناي كاربرد زبان براي بيان معنا درباره جهان و فرآيندي است كه معنا از طريق آن توليد و بين اعضاي يك فرهنگ توزيع ميشود. (مهديزاده، 1387: 22) هال ميگويد رسانهها به جاي آنكه فقط معناهاي موجود را منتقل كنند، از خلال گزينش و سپس صورتبندي مجدد رويدادها، براي آنها معنا ميآفرينند. از آنجا كه هر واقعيتي معاني گوناگوني دارد، رسانهها با تكيه بر قدرت خود تصميم ميگيرند كه به هر رويدادي چه معنايي ببخشند. (ويليامز، 1386: 176) رسانهها از جمله تلويزيون، زمينهساز نگرشهاي اجتماعياند و در ساخت فرهنگي، سبك زندگي، گسترش آگاهي و مفهومسازي تأثير اساسي دارند. (بشير، 1387: 134) به نظر هال، سه رويكرد مطرح در بازنمايي، عبارتند از رويكرد بازتابي، ارادي و بر ساختگرايي.
بر پايه رويكرد بازتابي، معني در اشيا و رويدادهاي جهان خارج نهفته است و زبان، مانند آيينهاي معني حقيقي آنها را به همان صورت كه در جهان خارج وجود دارد، بازتاب ميدهد. رويكرد دوم، معتقد است كه آنچه دوربين نشان ميدهد، بازتاب جهان بيرون نيست، بلكه اراده و نيت پنهاني نهفته در وراي تصاوير است. رويكرد سوم ميگويد كه نه چيزها به خودي خود و نه كاربران زبان نميتوانند در زبان يك معني پايدار ايجاد كنند، چيزها معني نميدهند، بلكه معني با استفاده از نظام نشانهها و مفاهيم بازنمايانه برساخته ميشود. (هال، 1387: 356 ـ 359)
باركر معتقد است، اخبار تلويزيون نتيجه كنار هم نهادن واقعيتها و بازنمايي گزينشي، برساخته و سازمانيافته آن است. به باور وي، تلويزيون و راديو از راه آوردن رخدادهاي اصلي عمومي به جهان خصوصي بينندگان، در برساختن فضاي ملي نقش دارند. اين رويدادها ميتواند فينال جام باشگاههاي يك كشور، بازگشايي پارلمان، انتخابات كنگره و بزرگداشت رخدادي ملي باشد. (باركر، 1391: 599)
به نظر انتمن، محتواي ارتباطات رسانهاي در حوزه عمومي، كاركردهاي مهمي دارند و متضمن اطلاعات خوب يا بد و تشويق و تحذير از توجه به مسائل و امور اجتماعي بودهاند و مجموعهاي از بحثها را بين مخاطبان بر سر آموزش دامن ميزنند و دايره گزينش مخاطبان از ميان منابع گوناگون را گسترش ميدهند. (انتمن و ديگران، 1389: 14)
بنابراين، عناصر هويت ملي به مثابه سازهاي فرهنگي از راههاي گوناگون به نسلهاي ديگر انتقال مييابد. رسانههاي جمعي, يكي از پديدههاي جديد خلق و بازنمايي هويت ملي هستند كه با انتقال دانش، بينش و احساسات ملي به مخاطبان، بر زندگي روزمره اثر ميگذارند، به گونهاي كه ميتوان گفت در دوره كنوني، فهم ما بر ذهنيت رسانهاي شده، استوار است و تلويزيون با انتشار پيامهاي يكدست، هويت جمعي و احساس تعلق مشترك ميآفريند. به نظر دايك، زبان رسانه خنثي نيست، بلكه بيشتر بازتاب شرايط سياسي، اجتماعي، فرهنگي، تاريخي و روابط قدرت در جامعه است. رسانهها با گزينش مطالب، ساختهاي ايدئولوژيكي و طبقهبنديهايي را در جامعه ميان ما و آنها، گروه قومي و گروه بيگانه توليد ميكنند و با توسل به عاديسازي و تكرار، صورتبنديهاي مورد نظر خود را امري طبيعي و قابل پذيرش جلوه ميدهند و جزو ناخودآگاه مردم ميسازند. (ساعي، 1389: 114 ـ 122)
كاستلو بر آن است كه سخن از فرهنگ، هويت و تلويزيون بدين معناست كه هويتها به واسطه بازنمايي شكل ميگيرد و تلويزيون، مهمترين سازوكار ارتباطي براي انتشار اين بازنماييهاست. اين بازنمايي نه تنها درباره خود، بلكه درباره تضادهاي ارائه شده بين «ما» و «ديگران»، در برنامههاي تلويزيوني اهميت دارد. (كاستلو، 2009: 50 و 51)
نظريه هژموني گرامشي، از نظريههاي مهم در مطالعات فرهنگي ـ رسانهاي به شمار ميرود. گرامشي، اصطلاح هژموني را بر نوعي رهبري ايدئولوژيكي اطلاق ميكند كه بر اساس آن طبقهاي به ياري كنترل باورهاي عامه و جهانبيني آنها، يعني كنترل فرهنگ، بر ديگر طبقات اعمال اقتدار ميكند و با اين روش بدون كاربرد خشونت يا اجبار، فلسفه زندگي قابل پذيرش براي تودهها ميسازد و از راه نهادهاي فرهنگي و آموزشي همچون كليساها، احزاب، اتحاديههاي كارگري، خانواده و رسانهها، به تكوين و تثبيت هژموني ميپردازد و جامعه را به شيوهاي اخلاقي و فكري هدايت و كنترل ميكند.
تعريف گرامشي هويت ملي را به مثابه برساختي فرهنگي درك ميكند كه قدرت سياسي از راه آن، نظام ارزشها و باورهاي جامعه را در راستاي مقاصد و ايدئولوژي خود هدايت ميكند. از اين زاويه، تصوير تلويزيون پوياترين دستگاه در ساخت و بازنمايي هويت ملي ارزيابي ميشود.
نظريههاي ديگر درباره تأثير رسانهها بر مخاطبان عبارتند از: نظريه گلولهاي, نظريه برجستهسازي، نظريه كاشت و نظريه استفاده و رضامندي.
نظريه كاشت كه حاصل مطالعات جرج گربنر است، نظريهاي است كه هدفش ارزيابي تأثير تماشاي تلويزيون بر فرآيند مفهومسازي مردم از واقعيت اجتماعي و مطالعه پيآمدهاي حضور تلويزيون در شيوههاي پايدار زندگي است. طبق اين نظريه، افرادي كه در مواجهه بسيار با تلويزيون قرار دارند، جهان را به گونهاي ادراك ميكنند كه به جاي انطباق با واقعيت بيروني، بيشتر با روايت رسانهها درباره واقعيت، همخواني دارد. (حسيني انجداني و ديگران، 1388: 43) اين نظريه آثار نگرشي تلويزيون را درازمدت، تدريجي، غيرمستقيم، اما متراكم و مهم ميداند. به نظر گربنر، وسايل ارتباط جمعي ارزشهاي حاكم بر جامعه را ترويج ميكنند و با يكسان كردن گرايشهاي افراد جامعه، آنها را به هم پيوند ميدهند. (باهنر و جعفري كيذقان، 1389: 140 و 141)
نظريه بهرهمندي و رضامندي، مخاطب را فعال، انتخابگر و هدفمند ميداند و بر انگيزههاي استفاده از رسانهها تأكيد ميكند. طبق اين نظريه، مردم براي برآوردن برخي نيازهاي خود، از رسانهها بهره ميبرند. به نظر هاروود، تماشاي تلويزيون انگيزههايي در سطح هويت اجتماعي نيز دارد؛ يعني افراد به برنامههايي توجه ميكنند كه هويتيابي و همانندسازي مثبتتر آنان را با گروه اجتماعي موجب شود. (حسيني انجداني و ديگران، 1388: 44 ـ 46)
طبق رويكرد انگارهسازي و تئوري بيان، ارائه انگارهها يا تصاوير از شخصيتها، مكانها، اشيا و رويدادها از سوي رسانه با هدف معنيسازي و دستكاري واقعيت صورت ميپذيرد و رسانهها با اتكا به فن استفاده از بيان براي اقناع مخاطبان، با واژههاي كليشهاي به رسانهاي كردن رويدادها ميپردازند.
طبق نظريه چارچوب و ساخت اجتماعي واقعيت، رسانهها فقط رويدادها و واقعيتهاي سياسي و اجتماعي را منعكس نميكنند، بلكه با خلق واقعيتهاي سياسي و اجتماعي، برداشت افراد از دنياي اطرافشان را سامان ميبخشند. فرآيند گردآوري، گزينش و انتشار اخبار، فرآيندي غيرعيني و آميخته با ارزشها و هنجارهاي گردانندگان رسانههاست. (دهشيري، 1388: 190 و 191)
بر اساس نظريه برجستهسازي يا تعيين دستور كار، رسانهها به مردم نميگويند كه چگونه درباره يك موضوع بينديشند، اما به مردم ميگويند كه درباره چه چيزي فكر كنند، چون آنچه به وسيله رسانهها گزارش ميشود، در دستور كار مردم قرار ميگيرد. (سيد امامي، 1388: 68) پس ميتوان گفت، رسانهها موجبات ارتقاي دانش عمومي، شكلگيري بينش و نحوه نگاه به هستي و جهان پيرامون، آگاهيبخشي، توانمندسازي، سوادآموزي اطلاعاتي و آموزش رسانهاي را فراهم ميآورند و بر جنبههاي گوناگون حيات انسان آثار ژرف به جاي ميگذارند.
با توجه به نظريههاي يادشده، مشخص شد كه رسانههاي جمعي از جمله تلويزيون از منابع اثرگذار بر فرآيند شكلدهي هويت فرهنگي جوامع هستند. تلويزيون قدرتمندتر از ديگر رسانهها همانند مركز قدرتمند فرهنگي، هويتهاي گروهي، قومي و ملي را متأثر ميسازد. (باهنر و جعفري كيذقان، 1389: 132) با اين حال، ديدگاهها درباره رابطه رسانه و هويت، مختلف است. برخي، كاركرد رسانههاي جمعي را سبب تضعيف هويت همسان و يكپارچه ميدانند. براي نمونه كاتز و تارو بر اين باورند كه روندهاي كنوني برنامهسازي تلويزيوني به پراكندگي فرهنگ ملي ميانجامد، در حالي كه در نسلهاي پيش، بازار و رسانهها مولد انسجام ملي بودند. تارو اين پديده را تحول از رسانههاي «جامعهساز» به «رسانههاي تفرقهافكن» مينامد. بنت معتقد است كه اين تحولات فنآورانه به كمرنگ شدن تعهدات ملي و همه انواع هويت جمعي و پيدايش بينظميهاي هويتي ميانجامد. (انتمن و ديگران، 1389: 636) يا به عقيده اولريش بك، رسانههاي گروهي به ايجاد و تكثير جوامع فعال و دقيق كمك ميكنند. (اكسفورد و هاگينز، 1387: 18)
در مقابل آندرسون، دولت ملي را محصول سرمايهداري چاپي ميداند و بر اهميت توسعه مطبوعات به منزله مبناي ظهور آگاهي ملي تأكيد ميكند. (احمدي، 1386: 32) بر اين مبنا رسانههاي جمعي ميتوانند از راه اثرگذاري بر ذهنيت مردمان، زمينه همگرايي ميان گروهها و اقوام را فراهم آورند و از رهگذر آن، فرآيند ملتسازي را هموار كنند. (قمري, 1384: 36) به نظر كاستلو، تلويزيون در حال حاضر يكي از واسطههاي اصلي بين مردم و محيط اجتماعي آنان و نيرومندترين ابزار آفرينش تصورات ملي است، چون محصولات فرهنگي آن مانند پيامها و تصاوير تلويزيوني، كمتر در معرض پرسش قرار ميگيرند و از جانب مخاطبان، امري عادي و طبيعي فرض ميشوند و نهادهاي رسانهاي از چنين فرصتي برخوردارند كه بخشها و اجزايي از ملت را همه روزه به عموم مردم عرضه كنند و آنان را به ديدن جهان به نحو مشابهي وادار سازند. در واقع، تكرار و تصاوير، سريالها، داستانها و افسانهها در تلويزيون، سازوكاري براي استقرار گفتمان ملي است. (كاستلو، 2009: 307)
از نظر سياسي نيز امروزه احزاب سياسي، محوريت خود را به عنوان سازماندهندگان حيات سياسي از دست دادهاند، چون بسياري از مردم به گروههاي مستقل و رأيدهندگان شناور پيوستهاند، ازاينرو، سياستمداران هر چه بيشتر به رسانه، به عنوان كانون ارتباط با شهروندان وابسته شدهاند. در همين حال، در بين رسانههاي همگاني، تلويزيون به سرعت در حال جايگزيني با راديو و مطبوعات نوشتاري است. به قول كاستلز، رسانههاي الكترونيك در دموكراسيهاي معاصر «فضاي ممتاز سياست» شدهاند و در اين فضا، تلويزيون از جايگاهي عالي برخوردار است؛ (اكسفورد و هاگينز، 1387: 55 و 56) زيرا در رسانههاي ديداري، وقتي كلمات مصورسازي ميشوند، اثرگذارترند و زماني بيشترين تأثير را دارند كه اين تصاوير متحرك باشند. (انتمن و ديگران، 1389: 56) ازاينرو، امروزه ادعا ميشود كه رسانههاي همگاني ديگر حاملان كم اثر اخبار نيستند، بلكه به بازيگران شديداً بانفوذي در بازيهاي سياسي با قدرت مستقل خود تبديل شدهاند. آنها ميتوانند دولتها را سرنگون يا آنها را از انتقاد حفظ كنند. آنها افكار عمومي را شكل ميدهند، برنامه كار سياسي را وضع و محتواي سياستگذاري عمومي را تعيين ميكنند. (اكسفورد و هاگينز، 1387: 233 و 234)
پس ميتوان گفت كه رابطه رسانههاي جمعي و تلويزيون، رابطهاي مستقيم و خطي نيست، بلكه با مراعات شرايطي هم ميتواند انسجامبخش و همگراكننده يا انشقاقآفرين و واگراكننده باشد. به همين دليل، گفته شده است كه رسانهها با انگارهسازي ميتوانند به افكار عمومي شكل دهند و احساسات عمومي را به غليان و هيجان درآورند و انسانها را در فضاي حاد ـ واقعيتي قرار دهند كه در آن به ستيز و بحران بينديشند يا برعكس ميتوانند پرده از جهانهاي وانموده و حاد ـ واقعيتي بردارند و انسانها را در جهاني واقعي، همزيست و همگرا كنند. (تاجيك، 1387: 72)
تلويزيون، رسانهاي چند كاركردي است كه به برخي از مهمترين آنها اشاره ميشود:
رسانههاي جمعي به عنوان يكي از عوامل جامعهپذيري در كنار ديگر كارگزاران اجتماعي شدن، در تكوين و تغيير ايستارهاي افراد جامعه، نقش مهمي ايفا ميكنند و اين اثرگذاري در وضعيت كنوني كه رسانهها از نخستين سالهاي كودكي با انسان همراه ميشوند، تشديد شده است. اگر هويت ملي را فرآورده فرآيند اجتماعي شدن در چارچوب نظام اجتماعي بدانيم، شناخت و آگاهي از هنجارها، قواعد و شناسههاي گروه ملي نيز به واسطه كارگزاران متعدد، از جمله رسانههاي گروهي حاصل ميشود. (حسيني انجداني و ديگران، 1388: 40)
رسانهها از راه جامعهپذيري به دروني كردن عناصر فرهنگي جامعه، از قبيل آيينها، آداب و رسوم، تشريفات، عادتها و سنتهاي اجتماعي و سبك زندگي آن ميپردازند و از اين رهگذر به الگوسازي رفتاري و تقويت تعامل اجتماعي و تبيين و جستوجوي معاني مشترك، سازواري بين اجتماع و ساختار قدرت كنش اجتماعي و حل تعارض بين هويتهاي فردي و جمعي و ترويج ميراث فرهنگي معنوي و شكلدهي رفتارهاي اجتماعي، مبادرت ميكنند. (دهشيري، 1388: 196)
اودونلي درباره چگونگي عملكرد پيامها و تصاوير تلويزيوني در فرآيندهاي ملتسازي به سهگونه بازنمايي اشاره ميكند: بازنمايي نمادين، بازنمايي تكنيكي و بازنمايي زباني. به باور وي، عنصر نمادين اساساً متنمحور و جزيي از روايت است. عناصر تكنيكي مربوط به موضعيابي، چشمانداز، جهت و مسير، موسيقي و غيره هستند و عناصر زباني به استفاده از زبان، لهجه، هجا و بازنماييهاي جامعهشناسي زبان گفته ميشود. از نظر وي، براي ملتسازي در تصاوير و مجموعههاي تلويزيوني، عناصر بازنمايي از هر سه جنبه بهره ميگيرند. (كاستلو، 2009: 310)
در همين باره، گيدنز تأكيد ميكند كه رسانهها به فرآيند ساختن هويت كمك ميكنند و عمل آنها به مثابه شيوه تبادل نظر فرهنگي است. از طريق رسانههاست كه مردم انگيزه مييابند درباره اين موضوع كه ميخواهند چه كسي بشوند، فكر كنند. به سخن ديگر، تجربه و مصرف كالاها و محصولات زيباييشناختي و فرهنگي رسانهها، براي خودانديشي امكانات ويژهاي فراهم ميكند. در ضمن رسانهها به فرآيند معنايابي كمك ميكنند و امروزه بيشتر براي معنا كردن جهان به رسانههاي همگاني متكي شدهايم. آنها دستور كاري براي ما تعيين ميكنند كه درباره چه چيزي فكر كنيم. (تاجيك، 1387: 78)
بدين ترتيب، رسانههاي جمعي ارزشهاي فرهنگي ملي را پاس ميدارند و گسترش ميدهند و آنها را نهادينه ميكنند و با ارزشگذاري ذهني و رويكرد توجيهي و ايدئولوژيك به اخبار و رويدادها، ذهنيتها را سامان ميدهند و با القاي آموزههاي ايدئولوژي مسلط، تصميمهاي گرفته شده را توجيه و تبليغ ميكنند و به ابزاري براي تداوم وضع موجود در زمينه توزيع قدرت و ثروت، تبديل ميشوند.
ناگفته نماند كه بخش زيادي از كاركردهاي چندوجهي رسانه ملي از جمله تلويزيون با كاربست نمادسازي صورت ميگيرد. نمادها اعم از كلامي و غيركلامي، با اينكه معاني واضح و قطعي ندارند، اما معاني گوناگون دارند و سبب برانگيختن احساسات و هيجانات و تحكيم تعلقات و دلبستگيها ميشوند. نمادها، حافظان و حاملان هويتهاي جمعياند و آنها را بازنمايي ميكنند. رسانههاي جمعي با كاربست نمادها، شوق رسالت را در ميان مخاطبان خود ميآفرينند و سازماندهي شناختي و عاطفي مخاطبان را موجب ميشوند (كريمي، 1390: 185 و 186) تلويزيون با بهرهمندي از نشانهها و نمادهاي تصويري، به ذهن مخاطبان جهت ميدهد و سازنده هويت فرهنگي و منبعي، براي معناسازي ميشود كه در نهايت، اين معاني در سبك زندگي مخاطبان متجلي ميگردد.
نمادهاي جمعي در قالب برنامههاي رسانهاي، به ايجاد اشتراك نظر در جامعه و شبكه زندگي اجتماعي ميانجامند و پديده جماعت را بازآفريني ميكند. رسانه از رهگذر نمادسازي و بازآفريني خلاقانه متن يا برنامه در حوزه مخاطبان و اثرگذاري بر برداشت آنان از نمادها و اسطورهها، تأثير وسيعي بر تحولات اجتماعي دارند، به گونهاي كه انسان رسانهاي احساس مشتركي نسبت به پديدههاي اجتماعي پيدا ميكند. (دهشيري، 1388: 195)
تلويزيون به مثابه سازوكار ارتباط مردم و حكومت نيز عمل ميكند. رسانههاي جمعي از جمله تلويزيون، واسطه انتقال ديدگاهها و خواستههاي مردم به سياستگذاران و متقابلاً انعكاس انتظارات حكومت از شهروندان عمل ميكنند و به ويژه در فقدان سازوكارهاي نهادينه حزبي يا كارآمدي دستگاه ديواني كشور، رسانهها براي انجام كارويژه ميانجيگري، جايگزين مناسبي به شمار ميروند.
د) سرگرمي
رسانههاي جمعي از جمله تلويزيون با نمايش برنامههاي گوناگون مانند فيلم، سريال، درام، نقد، گفتوگو، طنز و...، براي پر كردن اوقات فراغت مخاطبان ابزار مناسبي به شمار ميرود و با اجراي برنامهها، مضامين مورد نظرشان را به بينندگان منتقل ميكند و سبك زندگي آنان را تحت تأثير قرار ميدهد.
ازاينرو، امروزه با عنايت به گسترش بهرهمندي از رسانههاي جمعي و پيآمدهاي عميق آن بر زندگي فردي و جمعي، ميتوان ادعا كرد كه كاركردهاي رسانهاي، درك ما را از فضا و زمان، بازسازي كردهاند. واقعيت ديگر، نه نتيجه تماس ما با جهان خارج، بلكه چيزي است كه صفحه تلويزيون عرضه ميكند. تلويزيون به جهان تبديل شده و در زندگي آدميان رسوخ كرده، به گونهاي كه زندگي آنان در تلويزيون تحليل رفته است. در چنين فضايي، رسانه به پيام تبديل شده و اهميت از محتواي پيام به شيوه رساندن آن انتقال يافته است.
هويت به منزله سرچشمه معنا و تجربه براي مردم (كاستلز، 1380: 22) و هويت ملي به مثابه حلقه ارتباطي بين هويتهاي خاص محلي و هويتهاي عام فراملي (حاجياني، 1379: 197) در بستر حضور ساختارها و نقشآفريني كارگزاران معيني، شكل ميگيرد و تثبيت ميشود و تحكيم مييابد. در اين ميان، رسانههاي گروهي به ويژه تلويزيون كه به دليل مالكيت دولتي و ماهيت حاكميتي آن با عنوان رسانه ملي شناخته ميشود، اغلب به عنوان يكي از مهمترين كارگزاران هويتسازي شناخته شده است كه ميتواند از طريق اثرگذاري بر ذهنيت مردمان، زمينه همگرايي ميان گروهها و اقوام را فراهم آورد و از رهگذر آن فرآيند ملتسازي را هموار كند. (قمري، 1384: 36) در اين زمينه، توجه به چند دلالت سياستگذارانه كه خود مستخرج از چارچوب نظري و مباحث تحليلي متن نوشتار حاضر است، به اين شرح مورد نظر قرار ميگيرد:
رسانهها ميتوانند از حادثههاي كوچك، بحراني خطرناك بسازند. نهادهاي رسانهاي به مثابه گلولههايي جادويي و سحرآميز، بر تغيير نگرش و رفتار انسانها، تأثير خارقالعادهاي دارند و حتي براي ايجاد فرهنگ جديد و شكلدهي هويت ملي و قومي در جامعه ابزار بسيار مؤثري هستند و با فعاليت و نقشآفريني خود، روابط بسامان، همبسته و سازواري بين آنها را رقم بزنند يا با برجستهسازي برخي كاستيها و ذهنيتهاي حساسيتبرانگيز، كارگزار بسيج گروهي و مناقشات انجمني شوند. بروز رويدادهايي همچون انتشار كاريكاتور توهينآميز درباره آذريها در يكي از روزنامهها در سال 1385 و وقوع برخي ناآراميهاي قومي در ميان مردم استانهاي آذرينشين و واكنش اقوام به تمسخر لهجه و فرهنگ آنان در برنامهها و طنزهاي تلويزيوني، نشانه حساسيت بالاي قومي در ايران است. (قليپور و پورعزت، 1387: 31) اين امر با توجه به مقاصد دولتهاي متخاصم و كارگردانان رسانههاي همسو با آنان در تحريك عصبيتهاي قومي و دامن زدن به تعلقات گريز از مركز در ايران، ضرورت هوشمندي و حساسيت برنامهريزان، سياستگذاران و مجريان رسانه ملي درباره هويتهاي قومي را در برنامهسازيها و اجراي آنها دوچندان ميسازد.
از آنجا كه هويت جنبه احساسي برجستهاي دارد و در احساس تعلق و وفاداري به سرزمين، تاريخ، ملت و فرهنگ مشترك متجلي ميشود، تلويزيون در پرورش و تقويت اين احساس، از رهگذر اعتمادسازي و رعايت احترام به فرهنگها و مميزههاي اقوام در كنار معرفي و ترويج مؤلفههاي هويت ملي، مثل دين، زبان، تاريخ، سنتها و فرهنگ مشترك ملي، نقش برجستهاي دارد. اگر فضاي احترام و اعتماد به همه گروههاي قومي در رسانههاي جمعي محسوس و مورد عمل نباشد، همزيستي مسالمتآميز و فضاي احترام متقابل بين گروههاي قومي، آسيب ميبيند و با شكلگيري فاصله اجتماعي و سياسي و تكوين زمينههاي تضاد و منازعه، به تدريج ثبات و آرامش در معرض خطر قرار ميگيرد؛ زيرا به گواهي تجارب و شواهد تاريخي، در برخي وضعيتها، واكنش افراد و گروهها در برابر بيعدالتي رويهاي و توزيعي، حاد و شديد است و برعكس، احساس عدالت پيآمدهاي مهمي مانند تعهد، تمايل بيشتر به باقي ماندن در كشور، افزايش عملكرد و ارتقاي ميزان رضايتمندي و شكلگيري پديده مشتركي، چون هويت ملي ميشود. ازاينرو، ميتوان گفت هر چه احساس عدالت نسبت به عملكرد رسانه ملي بيشتر باشد، تعهد و وفاداري افراد به جامعه، نظام سياسي و خود رسانه ملي افزايش مييابد و متقابلاً پديده قوممداري تضعيف ميشود و احتمال تشخص و هويتيابي با مشتركات ملي افزايش مييابد. (قليپور و پورعزت، 1387: 35 ـ 40)
از آنجا كه تلويزيون با برنامهسازي درباره رخدادهاي تاريخي و معاصر، كاركرد آگاهيبخشي و دانشافزايي ايفا ميكند، بايد در جهاني كه رخدادها لحظهاي رخ ميدهند و كسب اطلاع از كم و كيف آن، موضوع رقابت رسانههاي داخلي و خارجي قرار گرفته است، با سرعت و شفافيت لازم و با رعايت صحت و درستي، اخبار تحولات را منعكس كند و اجازه ندهد اذهان جستوجوگر مخاطبان، با عبور از لايههاي رسانه ملي، دانش و بينش را در رسانههاي رقيب خارجي جستوجو كند. اين امر باعث ميشود، تلويزيون با مراعات سه اصل سرعت، شفافيت و امانت، به اعتمادسازي بپردازد و براي مخاطبان رسانهاي مرجع باشد. بديهي است، با پيدايش اعتماد به منزله سرمايه اجتماعي پايدار، همبستگي و انسجام عمومي نيز متولد ميشود.
تلويزيون در دوره مدرن، براي انتقال اطلاعات، آموزش عمومي، شكلدهي به بينش تودهها، ايجاد نگرش مثبت يا منفي يا اصلاح و تغيير نگرش سياسي اجتماعي مردم، ابزار مناسبي است. اين مهم زماني ميسور ميشود كه رسانه تلويزيون از راه برنامههاي متنوع و از پيش طراحي شده و در پرتو پيامهاي خويش، انديشههاي بارور و آداب و سنتهاي مثبت و سازنده را به مردم بياموزد. (ساروخاني و مهديزاده، 1381: 241) تلويزيون از خلال برنامههاي متنوع و با كاربست نوآوري، بهرهگيري از تجربههاي ارزنده جهاني و رعايت تناسب با ارزشها، هنجارها و سنتهاي ايراني، با پاسداري از سبك زندگي بومي ـ محلي و ملي به مثابه سرمايه ارزشمند فرهنگي، از تداوم هويت ايراني حفاظت ميكند.
از آنجا كه بخش زيادي از وقت تلويزيون، صرف كارويژه سرگرمي ميشود كه هر چند هدف آن تفريح و انبساط روحي مخاطبان است، اما اين برنامهها نيز عاري از صبغه هويتي و بار معنايي نيست. ازاينرو، برنامهنويسان و مجريان با دوريگزيني از هجو و هزل، استهزا و تمسخر آداب و رسوم، گويش و سبك زندگي خردهفرهنگها و در مقابل، تكريم آنها به مثابه سرمايه غنابخش فرهنگي، زمينه شادابي اجتماعي را فراهم و بسترهاي قرابت و همسازي بين گروهي را تمهيد كنند. رعايت تعادل بين نشاط و احترام به هويت فرهنگهاي گروههاي انجمني، شرط انجام كارويژه حرفهاي رسانه ملي همزمان با هويتسازي ملي آن است.
افتخار به سرزمين، دولت، نظام سياسي و تاريخ و فرهنگ هر جامعهاي و احساس تعلق به آنها، از نشانه قوت هويت ملي هر كشور است. با گسترش شبكههاي تلويزيوني استاني، اجراي برنامههاي زنده همزمان استاني و ملي به سادگي ميسر شده است. بنابراين ميتوان با معرفي هويتهاي قومي ـ محلي در شبكه سراسري و مؤلفههاي هويت ملي در شبكههاي استاني، فرآيند ادغام اجتماعي را تسهيل كرد و فاصلههاي اجتماعي احتمالي را تقليل داد و به برساختن فضاي ملي در محيط رسانهاي پرداخت، مثل پخش بازيهاي ملي در شبكههاي محلي و سراسري، پخش بازيهاي تيمهاي محلي كه به مسابقات جهاني اعزام ميشوند، بيان و به تصوير كشيدن همت و عزم ملي در مواقع مصايب طبيعي، مثل سيل و زلزله، صرف نظر از هويتهاي قومي مناطق و چهرهسازي ملي از كاراكترهاي محلي در حوزههاي مختلف. اين امر در موضوعهاي گوناگون، مانند معرفي مشاهير محلي، سنتها، سبكهاي زندگي، تاريخ، گويشهاي بومي ـ محلي، صدق ميكند.
يكي از كاركردهاي تلويزيون، آگاهيبخشي و دانشافزايي مردم نسبت به هويت خود و ديگري، نقشآفرينان تحولات گذشته تاريخي و وضعيت معاصر و كنوني آن است تا از اين راه سهم ايرانيان در حفظ و تقويت هويت ايراني، صرفنظر از مميزهاي قومي آنها، به نسل حاضر شناسانده شود. اين دانشافزايي، تاريخي اگر با رعايت انصاف و هوشمندي صورت پذيرد، ميتواند به پرورش حس تعهد و مسئوليتشناسي يكايك اعضاي جامعه در قبال ديگر هموطنان و مشاركتپذيري آنان براي دفاع از ميهن در مواقع خطر، كمك شاياني كند. مشاركت آحاد ايرانيان در جنبشها و مبارزات ضد استعماري و ضد استبدادي و آنچه به طور بارز در دفاع مقدس نمايان گرديد، نمونههايي از تجلي همبستگي ملي و وفاداري و تعهد به هويت ايراني و عناصر آن است كه در چهار گوشه اين سرزمين با ايثارگريهاي همه ايرانيان رقم خورد و افتخاري ماندگار براي آيندگان رقم زد. بيان ظرايف و دقايق اين حماسهآفرينيهاي افتخارآميز كه بنمايه تحكيم و ماندگاري هويت ايراني خواهد بود، رسالت سنگين تلويزيون است.
ساخت و ساز تعلق و تحكيم وفاداري و تعهد ملي، موضوعي روانشناختي است كه در معرض صيرورت و شدن و پويايي قرار دارد. ازاينرو، ضمن آنكه بايد با كاربست مهارتها و تكنيكهاي روزآمد همراه شود، تا فرآيند هويتسازي ملي در برنامههاي تلويزيون مختل و معيوب اجرا نشود و همواره بايد ميزان تعلق و جهتگيريهاي كاهشي و افزايشي آن رصد، و متناسب با يافتههاي ميداني، برنامهريزيهاي مناسب در نظر گرفته شود. ازاينرو، تلويزيون بايد با طراحي و اجراي سازوكاري دقيق و جامع و هميشگي نسبت به دريافت بازخوردهاي محلي و ملي، از برنامههاي خبري، سرگرمي، آموزشي و ارتباطي خود، نسبت به سنجش مستمر، حس تعلق ملي شهروندان، اقدام و برنامههاي متناسب با آن را تهيه و اجرا كند.
يكي از تكنيكهاي هويتسازي رسانههاي گروهي، برجستهسازي است. براي انجام موفقيتآميز اين كارويژه، رسانه ملي بايد معناها، رخدادها، شخصيتها و فرآيندهاي معطوف به انسجام و همگرايي اجتماعي را برجسته كند و در متن ذهن مخاطبان قرار دهد و با به حاشيه راندن رخدادها و معاني شقاقبرانگيز، مسير همنوايي و سازگاري دروني اجتماعي را هموار سازد. در اين راستا، تبليغ و ترويج آموزههاي مداراگرا، نوعدوستانه، مسالمتجوي فرهنگ ديني و مذهبي ايران و رخدادهايي كه مظهر همبستگي و اتحاد ايرانيان بوده و تكرار هدفمند آنها، ضروري است. تهيه برنامههايي از گذشته و حالِ همزيستي و نوعدوستي ايرانيان و نمايش آنها در شهرهايي كه گروههاي مهاجر قومي در كنار يكديگر زندگي ميكنند، مثل مهاجرپذيري و استقبال گرم از مهاجران جنگ تحميلي در شهرهاي ايران يا برجستهسازي مواردي از ادغام اجتماعي، مانند ازدواجهاي بين قومي در ايران ميتواند در نهادينهسازي همزيستي گروههاي قومي سهم شاياني داشته باشد.
يكتاپرستي و دينباوري از ويژگيهاي ديرپاي هويت ايراني است و پس از ورود اسلام، اين دين، نه تنها به قدر مشترك اعتقادي اكثريت قريب به اتفاق ايرانيان و هويت جمعي آنها درآمده، بلكه در مخاطرههاي جدي و تجاوز بيگانگان يا استبداد داخلي، از راه عملياتي كردن توانايي بسيج همگاني براي صيانت از تماميت ايران و همزيستي بين گروهي، نقش بيبديلي در پاسداري از هويت ايراني ايفا كرده است. ازاينرو، تلويزيون با اهتمام به مؤلفههاي هويت مذهبي شيعي اكثريت ايرانيان كه آن نيز هويتساز و نگهبان هويتي ايرانيان در دوره معاصر بوده است، اشتراكات ديني را در برنامهسازيهاي خود در نظر بگيرد. برجستهسازي ديداري و شنيداري آموزههاي وحدتبخش ديني، معرفي مشاهير و شخصيتهاي مقبول و اثرگذار اسلامي در تاريخ ايران و اسلام، معرفي چهرههاي منادي وحدت مسلمين مثل سيد جمالالدين اسدآبادي، شيخ شلتوت و آيتالله العظمي بروجردي، حضرت امام خميني رحمه الله در گذشته و حال، تبليغ سنتها و آيينهاي مشترك ديني، مانند عيد قربان و فطر، گامهايي ارزنده در اين زمينه به شمار ميروند.
نكتهاي ديگر درباره نقشآفريني هويتي تلويزيون از جنبه ديني، ضرورت توجه همزمان به جنبههاي عاطفي و عقلاني آموزههاي ديني و مذهبي است. نمايش آيينها و مراسم ديني و مذهبي كه جنبه عاطفي و احساسي برجستهاي دارند، مانند عاشورا يا مراسم سوگواري معصومان:، چنانچه با تبيين عقلاني دين و مذهب آميخته گردد و اين تعادل در برنامهسازيها و تهيه گزارشها در نظر گرفته شود، ميتواند رهآورد مناسبي براي تثبيت جنبه ديني هويت ايرانيان باشد و آن را از اتهام شورانگيزي صرف عاطفي و خالي بودن از جنبههاي عقلاني مبرا سازد.
زبان فارسي نشانگان برجسته هويت ايراني است كه با وجود تحولات فراوان، از ديرباز معرف ايران و ضامن استمرار و پايداري فرهنگ و هويت آن و واسط و ميانجي بين گروههاي متنوع فرهنگي ايراني بوده، به گونهاي كه حتي زماني كه گروههاي قومي غير فارس بر ايران حكومت راندهاند، مثل صفويان، زبان فارسي زبان رسمي دربار بوده است. با اين حال، وجود گويشها، لهجهها و زبانهاي ديگر در پهنه ايران، امري انكارناپذير است و ترسيم هندسه روابط آنها با زبان ملي را ضروري مينمايد. ازاينرو، رعايت تعادل در برنامهسازيهاي ملي و محلي و در شبكههاي سراسري و استاني، هم در استفاده از زبان ملي و گويشها و زبانهاي محلي و هم نوع جهتگيريها و نگاه به آنها، ميتواند دستمايه انسجام اجتماعي و همبستگي ملي باشد. در اين راستا، چنانچه در برنامهنويسيها، انتخاب مجريان و اجراي برنامهها، تنوع گويشي و زباني در كنار زبان رسمي، به مثابه سرمايه فرهنگي، پذيرفته و از ناديدهانگاري، استهزا و تحقير گويشهاي غيررسمي، پرهيز شود، ميتوان انتظار داشت كه ابزار زبان كمتر دستمايه اعتراض و نارضايتي سياسي گروههاي قومي قرار گيرد. ساخت فيلم و سريالهايي با مضامين انسجامي كه بازيگراني از گويشهاي متنوع در آن نقش ايفا كنند و بهرهمندي همزمان از گويشهاي محلي و زبان ملي، معرفي نامآوران حوزههاي مختلف مناطق قومي كه به زبان ملي، دلبستگي و در پرورش آن سهم شايستهاي داشتهاند، مانند شهريار در دوره كنوني، نمايش شبهاي شعر و ادب فارسي در مناطق قومنشين، معرفي شخصيتهاي ملي انسجامگرا كه داراي پيشينه قومي هستند، ميتواند در همسازي گروههاي متنوع فرهنگي سهم زيادي داشته باشد.
به نظر ميرسد، با توجه به چند كاركردي بودن تلويزيون در جنبههاي آموزشي، تربيتي، آگاهيبخشي و اطلاعرساني، ارتباطگيري و ميانجيگري، تفريحي و سرگرمي، فرهنگسازي و جامعهپذيري هويتبخش، لازم است واحد نظارت و ارزيابي با تمركز بر جنبه هويت ملي برنامهها و سياستهاي تلويزيون را پايش نمايد و با رفع كاستيها و آسيبهاي احتمالي، زمينههاي ضعف و فرسايش هويت ايراني را در اين دستگاه انسانساز بزدايد و متقابلاً بسترهاي تقويت و بارور شدن آن را مهيا كند.
1. آكسفورد، بري و هاگينز، ريچارد. 1387. رسانههاي جديد و سياست. ترجمه: بابك دربيگي. تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
2. احمدي، حميد. 1386. هويت، ملت و قوميت. تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني.
3. اسميت، آنتوني. 1383. ناسيوناليسم (نظريه، ايدئولوژي، تاريخ). ترجمه: منصور انصاري. تهران: مؤسسه مطالعات ملي.
4. انتمن، رابرت ام و بنت، دابليو لنس. 1389. سياست رسانهايشده، ارتباطات در آينده دموكراسي. ترجمه: مسعود آريايينيا. تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
5. باركر، كريس. 1391. مطالعات فرهنگي (نظريه و عملكرد). ترجمه: مهدي فرجي، و نفيسه حميدي. تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
6. صنيع اجلال، مريم. 1384. درآمدي بر فرهنگ و هويت ايراني. تهران: مؤسسه مطالعات ملي.
7. قمري، داريوش. 1384. همبستگي ملي در ايران. تهران: مؤسسه مطالعات ملي.
8. كاستلز، مانوئل. 1380. عصر اطلاعات؛ اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه: احد عليقليان، افشين خاكباز و حسن چاوشيان. تهران: طرح نو.
9. كريمي، علي. 1390. درآمدي بر جامعهشناسي سياسي تنوع قومي؛ مسائل نظريهها. تهران: سمت.
10. گلمحمدي، احمد. 1381. جهاني شدن، فرهنگ و هويت. تهران: ني.
11. گودرزي، حسين. 1387. تكوين جامعهشناختي هويت ملي در ايران با تأكيد بر دوره صفويه. تهران: تمدن ايراني.
12. مك لوهان، هربرت مارشال. 1377. براي درك رسانهها. ترجمه: سعيد آذري. تهران: اميركبير.
13. مهديزاده، سيدمحمد. 1387. رسانهها و بازنمايي. تهران: دفتر مطالعات و توسعه رسانهها. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
14. ميلر، ديويد. 1383. مليت. ترجمه: داوود غراياقزندي. تهران: تمدن ايراني.
15. ويليامز، كويل. 1386. درك تئوري رسانهها. ترجمه: رحيم قاسميان. تهران: ساقي.
16. هال، استوارت. 1387. گزيدههايي از عمل بازنمايي، جلد سوم: نظريههاي ارتباطات. سرويراستار فارسي: سعيدرضا عاملي. ترجمه: احسان شاهقاسمي.
1. باهنر، ناصر و جعفري كيذقان، طاهره. 1389. «تلويزيون و تأثيرات كاشتي آن بر هويت فرهنگي ايرانيان». فصلنامه تحقيقات فرهنگي. دوره دوم. ش 4. صص 131 ـ 156.
2. بشير، حسن. 1387. «معناشناسي جديد ارتباطات و زمينهسازي براي شناخت عميقتر رابطه فرهنگ و رسانه». فصلنامه تحقيقات فرهنگي. سال اول. ش 3. صص 131 ـ 155.
3. تاجيك، محمدرضا. 1387. «رسانه و بحران در عصر فراواقعيت (با تأكيد بر بحران هويت)»، فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي. سال پانزدهم. ش 56. صص 69 ـ 93.
4. چلبي، مسعود. 1378. «ميزگرد وفاق اجتماعي». فصلنامه مطالعات ملي. سال اول. ش 1. صص 17 ـ 43.
5. حاجياني، ابراهيم. 1379. «تحليل جامعهشناختي هويت ملي در ايران و طرح چند فرضيه». فصلنامه مطالعات ملي. سال دوم. ش 5. صص 193 ـ 228.
6. حسيني انجداني، مريم و ديگران. 1388. «نقش رسانهها در رشد هويت ملي نوجوانان شهر تهران». فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي. سال شانزدهم. ش 58. صص 39 ـ 64.
7. دهشيري، محمدرضا. 1388. «رسانه و فرهنگسازي». فصلنامه تحقيقات فرهنگي. ش 8. صص 179 ـ 208.
8. رباني، علي و ديگران. 1388. «رسانههاي جمعي و هويت ملي: مطالعه موردي دانشجويان دانشگاه اصفهان». فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي. سال شانزدهم. ش 58. صص 65 ـ 93.
9. ساروخاني، باقر و مهديزاده، شراره. 1381. «تلويزيون و نوگرايي». پژوهشنامه علوم انساني. صص 239 ـ 265.
10. ساعي، منصور. 1389. «بازنمايي ابعاد تاريخي و سياسي هويت ملي در تلويزيون جمهوري اسلامي ايران (مطالعه موردي سريالهاي تلويزيوني تاريخي درجه الف در سه دهه پس از انقلاب اسلامي ايران)». دوفصلنامه علمي و پژوهشي سياست نظري. ش 7. صص 113 ـ 142.
11. سيد امامي، كاووس. 1388. «تأثير تلويزيون بر انتخابات رياست جمهوري در ايران». فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي. سال شانزدهم. ش 57. صص 63 ـ 91.
12. قليپور، آرين و پورعزت، علياصغر. 1387. «تأملي بر نقش رسانه ملي در رصد و مديريت بحرانهاي پنهان اجتماعي: مديريت قوميتها»، فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي. سال پانزدهم. ش 56. صص 29 ـ 48.
13. يوسفي، علي. 1380. «روابط بين قومي و تأثير آن بر هويت ملي اقوام در ايران». فصلنامه مطالعات ملي. سال دوم. ش 8. صص13 ـ 42.
1. Castello, Enric (2009), the Nation as a Political Stage, A Teoretical Approach to Television Fiction & National Identities, International Communication Gazette, vol 71, no 4, pp.303- 320.
2. Pool, Rass (1999), Nation and Identity, UK, Rutledge.