محسن رجبي قدسي
بر پايه سخنان و سيره امام رضا عليه السلام ، دانش و شخصيت ايشان برگرفته از قرآن و سيره رسول خداست. از اين رو، همواره امام علي بن موسيالرضا عليه السلام ، هشتمين امام از ائمه اهل بيت عليهم السلام ، مانند ديگر امامان مورد توجه و احترام اهلسنت و جماعت بودند و هستند و آنان نيز ارادت و مودّت خود را به ساحت ايشان و ديگر خاندان پاك رسول خدا صلي الله عليه و آله ، اعلام و اظهار ميدارند و به زيارت مرقد مطهر ايشان مشرف ميشوند. توجه رسانه ملي به اين موضوع و به تصوير كشيدن آن در قالبهايي همچون فيلم، مستند و گزارش، ميتواند تقريب مذاهب اسلامي و گردشگري مذهبي را گسترش و تداوم بخشد.
كليدواژگان:
آستان قدس رضوي، حرم مطهر، زائران، عالمان اهل سنت، قزل امام، امام ضامن.
همه مذاهب اسلامي زيارت مرقد مطهر نبي اعظم صلي الله عليه و آله و ديگر قبور اولياي الهي، را تأكيد و سفارش كردهاند. (جزيري، 1986: ج1: 711 ـ 712 ؛ مغنيه، 1982: 284؛ سمهودي، 1415: ج4: 1360 ـ 1364؛ سبكي، ج3: 384 و 412)، ولي در جواز و مشروعيت برخي آداب زيارت، فقهاي مذاهب اسلامي، نظرات مختلفي دارند. (ابن حجر هيتمي، 2000: 114 ـ 117؛ شهيد اول، ج2: 24 ـ 25) البته اين اختلاف محدود به مذاهب عمده فقهي جهان اسلام (اماميه، زيديه، حنفيه، مالكيه، شافعيه و حنبليّه) نيست، بلكه ميان فقيهان يك مذهب نيز اين اختلاف ديدگاه وجود دارد (براي مطالعه مسئله تقريب مذاهب اسلامي نك: (محسني، 1387؛ واعظزاده خراساني، 1382: 19 ـ 50؛ همو، 1379: 327 ـ 416)).
اصولاً از منظر قرآن حكيم، اختلاف و تفاوت يكي از مظاهر آيات الهي و امري طبيعي است كه خداوند حكيم آن را در همه پديدههاي عالم به وجود آورده است؛ چنانكه اختلاف شب و روز و اختلاف زبانها و رنگها و نژادها و قبيلهها نشانههايي از حكمت گسستناپذير خداوند عزيز است كه دانايان آن را درمييابند و ميپذيرند: «وَمِن آياتِهِ خَلقُ السَّمواتِ وَالارض وَاختِلافُ أَلسِنَتِكُم وَاَلوانِكُم إِنَّ فِي ذلِكَ لاياتٍ لِلعالِمين.» (روم: 22) هدف از اين اختلاف و تفاوت: ابتلاء، استباق در خيرات، رشد و تكامل و شناخت هرچه بهتر رحمت و نعمتهاي الهي و استفاده بهينه از آن است: «لِكُلٍّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً وَ مِنهاجاً؛ وَلَوْ شاءَ اللَّه لَجَعَلَكُم أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن لِيَبلُوَكُم في ما آتاكُم، فاستَبِقوا الْخَيراتِ؛ إِلَي اللهِ مَرجِعُكُم جَمِيعا فَيُنبِّئُكُم بِما كُنتُم فِيهِ تَختَلِفون».1
امام علي بن موسي الرضا عليه السلام بنا بر قول مشهور، در يازدهم ذيقعده سال 148 قمري، در مدينه به دنيا آمد و با بهرهگيري از بينش و منش الهي پدر بزرگوارش امام موسي بن جعفر عليه السلام كه برگرفته از قرآن كريم و سيره نبوي بود، رشد يافت. هنوز بيست و اندي از عمر شريفش نميگذشت كه در مسجدالنبي در مدينه، به پرسشهاي مردم پاسخ ميداد و اهل فتوا بود. (سبط ابن جوزي، 1401: 315؛ ابن نجار، 1417: ج4: 134 ـ 135؛ ابنحجر عسقلاني، 1404: ج7: 239) و اگر عالمي در پاسخ مسئلهاي خود را ناتوان مييافت، همه او را نزد علي بن موسي الرضا عليه السلام ميفرستادند تا پاسخ خود را بيابد. (مجلسي، 1403: ج49: 100)
امام رضا عليه السلام حامل قرآن كريم و آگاه به سنت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و پيرو آن دو بود و ميفرمودند: «آنچه را كه كتاب خدا و سنت به درستي آن گواهي دهد، ما گوينده آن هستيم» (ابنبابويه، 1387: 115)؛ «ما پيرو رسول خدا صلي الله عليه و آله و تسليم اوامر و نواهي آن حضرتيم؛ همچنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله تابع اوامر خدا و تسليم فرامين او بود. خداوند متعال ميفرمايد: «وَما آتاكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وَما نَهاكُم عَنهُ فَانتَهوا». (همان، 1372: ج1: 687)
حضرت رضا عليه السلام انس و مجالستي عميق و دقيق با قرآن كريم داشت. ابراهيم بن عباس صولي ميگويد: «تا آن زمان فردي عالمتر و آگاهتر از او، بر آنچه بر روزگار گذشته است، نديده بودم؛ مأمون با طرح مسائل مختلف و پرسش از هر چيزي ايشان را ميآزمود و وي پاسخ سؤالهاي او را ميداد. سخنان، پاسخها و تمثيلهاي [حضرت] رضا همه برگرفته از قرآن و مستند به آن بود. ايشان [گاهي] طي سه شبانهروز قرآن را با تلاوتي متدبّرانه ختم ميكرد». (همان، ج2: 419 ـ 420)
رجاء بن ابيضحاك كه مأمور آوردن امام از مدينه به مرو بود، ميگويد: «به هر شهر و منطقهاي كه وارد ميشديم، مردم آنجا درباره نشانهها و ويژگيهاي دين و دينداري سؤال ميكردند و ايشان اغلب مسائل آنان را با نقل روايت از پدرش و او از پدرانش از علي از رسول خدا صلي الله عليه و آله پاسخ ميداد». (همان، 429)
حضرت رضا عليه السلام ، قرآن كريم را معيار سنجش حق و باطل و صحت و سقم احاديث ميدانست و ميفرمود: «اگر روايات مخالف قرآن باشد من صدور آنها را [از ناحيه رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه اهل بيت عليهم السلام ] تكذيب ميكنم». (كليني، 1367: ج1: 96)
ائمه اهل بيت عليهم السلام همواره مورد توجه و احترام اهلسنت و جماعت1 بوده و هستند و آنان نيز ارادت و مودّت خود را به ساحت پاك خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام او اعلام و اظهار ميدارند. البته حساب حاكمان ستمگر بنياميه و بنيعباس و ناصبيها از اهلسنت و جماعت جداست؛ زيرا آنان علاوه بر ستمهاي فراواني كه به ائمه طاهرين روا داشتند، هر صحابي، تابعي و عالم آزادانديشي را نيز تحت فشار قرار ميدادند. چنانكه ابوحنيفه (150 ق) امام و پيشواي حنفيان به علت حمايت مالي از قيام زيد بن علي فرزند امام سجاد عليه السلام در سالهاي 121 و122ق و نپذيرفتن منصب قضا، در زمان حكومت مروان دوم، در سال 129ق مجبور شد كوفه را ترك كند و دو سال آخر حكومت امويان را در مكه بگذراند. همچنين او با سفّاح، اولين خليفه عباسي بيعت نكرد و چون از قيام ابراهيم بن عبدالله حسني در بصره بر ضد خلافت منصور حمايت كرد و مردم را به ياري ابراهيم فراخواند و منصب قضا را كه از سوي منصور به او پيشنهاد شد، نپذيرفت، منصور عباسي را بر آن داشت كه او را در بغداد، زنداني كند كه پس از چند روز حبس در همان جا درگذشت. (پاكتچي، 1372: ج5: 381)
فقيه، محدث و مفسر قرآن مجيد، مصاحب و همتراز امام محمد بن ادريس شافعي بود كه محدثان بزرگي چون بخاري، مسلم، نسائي و امام احمد بن حنبل از او حديث شنيده و در كتب خود نقل كردهاند. (رفيعي، 1374: ج3: 540)
در سال 200 هجري قمري كه امام رضا عليه السلام به حوالي نيشابور رسيد، ابنراهويه و چند تن ديگر از بزرگان و مشايخ نيشابور،1 به همراه هزاران تن از مردم آن شهر تا روستاي مؤيّديه در بيرون شهر به استقبال امام رفتند. ابنراهويه به نشانة مودت و احترام، مهار مركب امام رضا عليه السلام را به دوش كشيد و گفت: «به روز قيام[ت نزد] ملك علاّم جلّ جلاله وسيله نجاح و وصيله فلاح من اين است كه روزي در دنيا خادم و مهاركش مركب حضرت سلطان [امام رضا عليه السلام ] خود بودهام». (حاكم نيشابوري، 1375: 208)
محدث، قاضي و فقيه مشهور شافعي در معرفي امام رضا عليه السلام مينويسد: «اميرالمؤمنين علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب (رضيالله عنهم) الرضا ابوالحسن الامام الشهيد (همان، 91)... سلطان اوليا،1 برهان اتقيا،2 وارث علوم المرسلين، مهبط اسرار ربّ العالمين،3 وليّ الله،4 صفي الله،5 فَلذةُ كبد رسول الله،6 غوث الامّة و كشف الغمّة...،7 سلطان المقرّبين يوم الحشر و الجزاء الامام ابوالحسن علي بن موسي الرضا صلوات الله و سلامه علي رسول الله و علي آله الائمة المعصومين و اتباعهم اجمعين الي يوم الدين». (همان، 207)
ابوالسعادات مجدالدين مبارك بن محمد شيباني مشهور به ابناثير، رجالي، مفسر، محدث و فقيه شافعي، فضايل ابوالحسن علي بن موسي الرضا را غيرقابل شمارش ميداند. (ابناثير، 1412: ج2: 715)
شاعر، قاضي و فقيه شافعي در بيان مناقب امام رضا عليه السلام چنين ميآورد: «كسي كه در شخصيت ايشان تأمل كند، درمييابد علي بن موسي به حق، وارث اميرالمؤمنين علي و زين العابدين علي بن الحسين است... ايمان آن حضرت، بالنده؛ برهانش آشكار و روشن؛ يارانش بسيار؛ استعداد و توانش، گسترده و استوار؛ والامقام، بلندپايه، عزيز، محبوب، نيرومند و بانفوذ است.
فضايل و سيرت و منش او والا و شكوهمند، صفات و شخصيت او درخشان و نوراني و مكارم اخلاق و خصلتهاي ايشان، پيامبرگونه است. كرامت، شرافت و سخاوت جزو ذات و اصالت اوست. هر آنچه از امتيازات ايشان شمارش شود، باز هم كم گفته شده و والاتر از آن است و هر اندازه از مناقب آن حضرت گفته و تبيين شود، رتبه و درجه ايشان بالاتر از آن خواهد بود». (ابنطلحه، 1419: 295)
وي در بيان مناقب امام ثامن، حضرت رضا عليه السلام را آشكاركننده اسرار و هويداگر امور ناشناخته، سرچشمه كرامت و بركت و فرخندگي كه فرهيختگان و خجستگان از او پيروي ميكنند، ميداند؛ شاكله شخصيتش استوار، مرقدش رفيع، بسيار بخشنده و باسخاوت، ريزش ابر وجودش فراگير، الطافش خللناپذير، حمايت و پناهش بسيار، امير بزرگان، نور چشم آل ياسين و خاندان عبدمناف، پاك و معصوم، آگاه به حقايق علوم و دانا به رموز اسرار مكتوم و خبردهنده از آينده و گذشته و آنچه منقضي گشته، مورد رضايت خداوند سبحان و در همه احوال از او راضي؛ از اينرو، علي بن موسي ـ كه درود خداوند بر محمّد و خاندان او باد ـ به «رضا» ملقّب گرديد. (جويني خراساني، 1400: ج2: 187)
ابنصبّاغ، محدث و فقيه مالكي، به نقل از برخي پيشوايان اهل علم آورده است: «مناقب علي بن موسي الرضا از ارجمندترين و فراترين مناقب، و فضايل و كرامات او متوالي و بدون گسست، و دوستي و پيوستگي با ايشان مورد ستايش و پسند همگان است؛ ويژگيهاي شگفتانگيز او بينظير و سيادت و سرپرستي، و شرافت و نجابتش در اوج است؛ دوستدارنش طالع سعادت را يافتهاند و مخالفان و معارضانش دچار نحوستي فراگيرند.
شرف پدرانش از صبح روشن، شهيرتر و از خورشيد گِرد تابان، درخشندهتر؛ اخلاق و سيرت و صفات و بينش و منش و نشانههاي او تو را از هرگونه فخرفروشي بازميدارد و تبار والاي او تو را به روش و شيوهاي كه از پدرانش به ارث برده و فرزندانش ميراثدار اويند، رهنمون ميشود. همه آنان در كرم و سخاوت و پاكي و طهارتِ جسم و روح مانند دندانههاي شانه متعادل و برابرند. عزت و افتخار نصيب اهل بيت والامقام و عاليتبار است كه ستاره علوّ و بزرگي آنان بر همه ستارگان آسمان، اشراف و برتري دارد. اهل بيت مزين و آراسته به تمامي صفات كمالند... و به مرتبهاي از مجد و تعالي رسيدهاند كه كساني كه از آنان عقب بيفتند و يا جلوتر بروند، ساقط و بياعتبار خواهند شد. دشمنان اهل بيت در كاستن از مرتبه و منزلت آنان بسيار تلاش كردهاند و بر مركبي سخت سوار شدهاند [تا بتوانند] به تدريج محاسن و يكپارچگي آنان را متزلزل و پراكنده كنند، ولي خداوند ايشان را رفعت و علوّ بخشيد و آنان را جمع و متحد ساخت. دشمنان چه بسيار حقوق اهل بيت را ضايع و تباه ساختند، در حالي كه خداوند در رعايت حقوق آنان هيچ اهمال و سستي نورزيد». (ابنصبّاغ مالكي، 1385: 402)
وي ارادت و موّدت خويش را به امام رضا عليه السلام اينگونه بيان ميكند: «آن حضرت، امام به حق است بيخلاف؛ و مناقب و فضايل آن حضرت را نهايتي نيست... كلمات و مناقب و فضايل آن حضرت، بسيار ظاهر و مشهور و معروف بود و همه طوايف امت از عرفا و علما و حكما از علوم آن حضرت بهره ميبردهاند و آثار امامت و وارثت نبوت و وصايت در آن حضرت ظاهر بوده... آن حضرت مهترِ نيكوخصالِ نيكوكارِ نيكوسيرت است... آن حضرت جامع انواع محاسن صوري و معنوي و مكارم خَلقي و خُلقي بود و گويا نيكويي، صفت ذات اوست و احسان، صناعت و پيشه او؛ و آن حضرت سند و برهان است كه به مردمان قائم گشته جهت اظهار حق؛ و آن حضرت حجّت خداي تعالي است بر انس و جان... آن حضرت صاحب جود و مروت و نيكوكاري است... در او درخشنده است انوار حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله نزد چشم عيان؛ يعني ارباب معاينه ميدانند كه انوار حضرت نبي بر سيماي مبارك آن حضرت ظاهر است و اين اشارت است بدان كه آثار جمال و كمال حضرت نبي صلي الله عليه و آله از صفحات و وَجَنات آن حضرت ظاهر و باهر بوده... آن حضرت آيات توحيد را بر مردمان مبيّن گردانيده و اعلام ايمان از اعلام و تعليم آن بر مردمان ظاهر شده... آن حضرت، رونده است بر بالاترين درجههاي علم و عرفان... چنانچه روايت كردهاند كه جميع طوايف از ارباب علم و معرفت از آن حضرت استفاده ميكردهاند و مشكلات از آن حضرت ميپرسيدند؛ فقها، مشكلات فقه و دقايق آن را از آن حضرت ميآموختهاند؛ و اطبّا معضلات علم اَبدان را از فوايد مجلس آن حضرت اندوخته؛ و حكما، معارف الهي و طبيعي از مقتبسات انوار آن حضرت استكشاف ميكردهاند و عارفان، آداب طريق حقيقت و اسرار مكاشفات از اطوار سلوك آن حضرت مييافتهاند... آن حضرت اقتداكننده است به رسولالله صلي الله عليه و آله در هر حالي و در هر كاري و شأني كه آن حضرت را پيش آمده». (ابن روزبهان، 1384: 211 ـ 223)
او پس از اشعاري در مدح خلفاي نخستين، آورده است:
او در تاريخ حبيب السِيَر مينويسد: «اقارب و اجانب از مشرق تا مغرب بر وفور علوّشان و سُمّو مكان آن امام وافراحسان، اعتراف داشتهاند و دارند و اقاصي و اداني، بلكه جميع افراد انساني مناقب و مفاخر آن حميده مآثر را بر صحايف ضماير نگاشتهاند و مينگارند؛ كرامتش از هرچه تصور توان كرد بيشتر بود و امامتش به موجب نصّ آباي بزرگوارش معيّن و مقرّر». (1353، ج 2: 83)
وي امام علي بن موسي الرضا عليه السلام را از بزرگان ائمه و چراغهاي [هدايت] امت از اهل بيت عليهم السلام نبوت معرفي ميكند كه معدن علم و عرفان و كرم و جوانمردي است. آن حضرت، جايگاه والايي دارد و نام ايشان شهره آفاق و صاحب كرامات بسياري است. (عطايي، 1388: 53، به نقل از: جامع كرامات الاولياء: ج 2: 211)
او كه نسبش از طريق ابويزيد برزنجي به امام كاظم عليه السلام ميرسد و اهل روانسر كرمانشاه است، در پايان نگارش كتاب مناقب اهلالبيت از ديدگاه اهل سنت (1378: 453) به تاريخ دوازدهم ذيالحجه 1409 مينويسد: «اگر بخواهم لذتهاي روحي و فيوضات و بركات و جذبات و سرور و شوق و شور حالاتي را كه در اثناء تأليف اين كتاب مستطاب به اين فقير مذنب ارزاني ميشد بازگويم الحق بيان و بنان از تقرير و تحرير كيفيتهاي روحي و معنوي و عرفاني عاجز است، حق سبحانه و تعالي آن نعمت را بر اين اضعف احقر مداوم دارد بمنّه و سعة فضله».
پس از اين كه خبر ولايتعهدي امام رضا عليه السلام در 25 ذيحجّه سال 201 هجري قمري به مردم بغداد اعلام شد، «گروهي [آن را] پذيرفتند [ولي]، خاندان بنيعباس و طرفدارانشان در بغداد از ولايتعهدي امام رضا عليه السلام اظهار ناخشنودي و از بيعت به نام آن حضرت و پوشيدن لباس سبز خودداري كردند. آنان اين امر را نقشه و دسيسه فضل بن سهل، وزير مأمون، براي بيرون كردن خلافت از عباسيان ميدانستند... از اين رو، روز يكم (يا پنجم) محرم 202 هجري قمري با ابراهيم بن مهدي عباسي معروف به ابنشَكله كه عموي مأمون و مردي آوازهخوان و عودنواز و مِيخواره بود، بيعت كردند و او را مبارك ناميدند و مأمون را [از خلافت] خلع نمودند. [در پي اين ماجرا] هرج و مرج در ديگر ولايات و سرزمينهاي خلافت به اوج رسيد.
حضرت رضا عليه السلام كه ادامه اين وضعيت را به صلاح امت اسلامي نميدانست، در پي تقاضاي جمعي از امراي لشكر، در اقدامي صادقانه مأمون را از جنگ و آشوبي كه مردم... به آن گرفتار بودند خبر داد» (ناجي،1387: 49 ـ 50)؛ و به وي گفت كه فضل بن سهل، اخبار بغداد و نارضايي مردم از ولايتعهدي آن حضرت را از خليفه مخفي ميكند. مأمون پس از تحقيق در اين باره به عزم آرام ساختن اوضاع عراق از مرو رهسپار بغداد شد. فضل بن سهل كه نميخواست مأمون را در اين سفر همراهي كند با تعهدنامهاي كه مأمون به او داد، همراه شد، ولي در حمام سرخس به قتل رسيد.
«مأمون پس از آن، امام رضا عليه السلام را سخت تحت نظر قرار داد و به بهانه اين كه امام رضا عليه السلام مشغول عبادت و نماز است، از رفتوآمد مردم و ديدار آنها با آن حضرت جلوگيري كرد». (همان، 53)
امام در طوس، پس از سه روز و به قولي دوازده يا سيزده روز بيماري، بنا بر مشهور در آخر صفر سال 203 هجري قمري درگذشت. اغلب مورخان، علت درگذشت امام را مسموميت با انگور يا اناري كه مأمون زهرآلود كرده بود، دانستهاند. (همان، 55) روز بعد از شهادت امام، مردم طوس (نوقان) اجتماع كرده بودند و ميگفتند كه مأمون، امام را ناجوانمردانه كشته است. مأمون از محمد بن جعفر صادق، عموي امام رضا عليه السلام خواست تا مردم را آرام كند و بگويد كه ابوالحسن امروز تشييع نميشود. چون مردم پراكنده شدند، به دستور مأمون پيكر مطهر امام را شبانه غسل دادند و كفن كردند. (ابن بابويه، ج 2: 589 ـ 591) و در باغ و سراي حُمَيد بن قحطبه در قريه سناباد از توابع نوقانِ طوس، در كنار قبر هارونالرشيد (193 ق) به خاك سپردند. (همان، ج 1: 34)
بر پايه گزارشهاي تاريخي، زيارت مرقد مطهر امامرضا عليه السلام پس از شهادت آن حضرت به تدريج مورد توجه عموم مسلمانان اعم از شيعي و سنّي قرار گرفت.
حاكم نيشابوري ميگويد: «از ابوبكر محمد بن مؤمّل بن حسن بن عيسي شنيدم كه ميگفت: با پيشواي اهل حديث ابوبكر بن خزيمه1 و همتراز او ابوعلي ثقفي2 و گروهي از استادانمان براي زيارت مرقد علي بن موسيالرضا ـ در حالي كه آنان بسيار به زيارت مرقد آن حضرت ميرفتند ـ [از نيشابور] ـ به سمت طوس خارج شديم. در آنجا چنان تواضع و احترام و تعظيم و تضرعي از ابنخزيمه نسبت به آن بقعه ديدم كه همه را شگفتزده كرد (ابنحجر عسقلاني، 1404، ج 7: 339) به طوري كه عدهاي از خاندان سلطان، آل شاذان ابننعيم و آل شنقشين و گروهي از علويان نيشابور، هرات، طوس و سرخس نيز كه در شاهد اين نحوه زيارت بودند، شادمان شدند و به شكرانه آن صدقه دادند و همگي ميگفتند: «اگر اين امام [ابنخزيمه] آنچه را در آداب زيارت انجام داد، سنت و فضيلت نميدانست آنها را به جا نميآورد». (جويني خراساني، 1404: ج 2: 198)
محدث، مورخ، لغوي، قاضي و فقيه شافعي1 در كتاب الثقات (1393: ج 8: 456 ـ 457) آورده است: «علي بن موسيالرضا از عقلا، بزرگان و خردمندان اهل بيت و بنيهاشم است... مرقد ايشان در سناباد، خارج از نوقان، در كنار قبر هارونالرشيد، مشهور و معروف است و مردم به زيارت آن ميروند. من نيز فراوان آن را زيارت كردهام. وقتي در طوس بودم هر مشكلي كه بر من وارد ميشد، به زيارت مرقد علي بن موسي الرضا ـ كه درود خدا بر او و جدش باد ـ ميرفتم و از خداوند حل آن را ميخواستم و خداوند نيز دعايم را استجابت ميكرد و آن سختي از من برطرف ميشد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را با محبت رسول خدا صلي الله عليه و آله و اهل بيت او بميراند».
وي كه در عهد سامانيان (279 ـ 389 ق) به خراسان سفر كرده است، به نقل از برخي پيران «نَسا» ميآورد: «مردم طوس در دو جهان پيش هستند؛ در دنيا از آن روي كه پيش از ديگر مردم خراسان به اسلام گرويدند، در آخرت نيز از از آن روي كه خدا ميگويد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم.» (اسراء: 71) علي [بن موسي] الرضا يكي از فاضلترين امامان بود كه نزد ايشان است.» (مقدسي،ج 2: 468) بر پايه گزارش مقدسي، مردم طوس در آن دوره اغلب شافعيمذهب بودند. (همان، 474)
با آن كه اميران ساماني، غالباً پيرو مذهب حنفيه بودند، (ناجي، 400) ولي به آباداني بارگاه رضوي و زيارت آن اهتمام داشتند. مقدسي گزارش ميكند: «قبر عليّ الرضا در طوس است و دژي براي آن ساخته شده كه خانهها و بازارها دارد. عميدالدوله فائق (389 ق) [از سرداران ساماني] نيز مسجدي برايش ساخت كه در همه خراسان بِه از آن نيست». (مقدسي، ج 2: 488؛ نيز نك: ابنبابويه، ج 2: 706)
شيخ صدوق (381 ق) به نقل از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي، چنين آورده است: «در ايام جواني بر اهل مشهد [الرضا] سخت ميگرفتم و در راه متعرض زائران شده، اموال آنان را ميربودم. روزي به قصد شكار خارج شدم و تازي (سگ شكاري) خود را در پي آهويي فرستادم. آهو پس از فرار به ديوار مزار [حضرت رضا عليه السلام ] پناه برد و همانجا ايستاد. تازي نيز در مقابل او ايستاد و به او نزديك نميشد. هرچه كوشش كرديم، تازي به او نزديك شود، نميشد، ولي تا آهو از آن ديوار دور ميشد، تازي او را دنبال ميكرد تا اين كه آهو وارد يكي از حجرههاي آن سوي ديوار مزار شد. من وارد رباط [صحن و سراي مرقد مطهر] شدم و از ابونصر مقري پرسيدم، آهويي كه اكنون وارد اين مكان شد، كجاست؟ او گفت: آن را نديدم. وارد راهرو شدم، ولي جز پِشگِل و اثر بُول آهو، چيزي در آنجا نديدم. با خداوند عهد و نذر كردم كه از آن پس نه تنها به زوّار آزار نرسانم، بلكه نيازهاي آنان را برآورم. از آن زمان، هرگاه امر مشكلي و دشواري به من روي ميآورد، به اين مشهد [مرقد] پناه ميبرم و آن را زيارت ميكنم و از خداوند متعال برآورده شدن حاجتم را ميخواهم، خدا نيز حاجتم را برميآورد... و اين از بركت اين مشهد است». (ابنبابويه، 1373: ج 2: 701 ـ 702)2
وي همچنين به حاكم طوس، معروف به «بيوردي» كه فرزند نداشته، گفته است: «چرا به مشهدالرضا نميروي و در آنجا دعا نميكني كه خداوند به تو فرزندي عنايت كند. من خود خواستههايي داشتم كه در آنجا از خداوند درخواست كردم و اجابت شد. حاكم ميگويد من به مشهد رفتم و نزد مرقد رضا دعا كردم تا خداوند فرزندي به من دهد. پس از آن، خداوند فرزند پسري به من عنايت كرد. ابومنصور پس از شنيدن خبر استجابت دعاي من، مرا انعام و اكرام كرد». (همان، ج 2: 686 ـ 687)
وي كه از اصحاب حديث است، ميگويد: «مالي را كه برخي مردم به من وديعت نهاده بودند در ناحيه «سكه الحرب» نيشابور پنهان كردم، ولي مكان آن را فراموش كردم، گروهي را ديدم كه به زيارت مزار علي بن موسي الرضا ميرفتند. من نيز با آنان به مشهدالرضا آمدم و مرقد [حضرت] رضا را زيارت كردم و از خداوند خواستم كه مكان اموال را به من نشان دهد.
در آنجا محل اختفاي آن اموال به من الهام شد. پس از بازگشت نشاني مكان را به صاحب اموال دادم و او اموال خود را پيدا كرد. از آن پس آن مرد اين واقعه را براي مردم تعريف ميكرد و آنان را به زيارت مشهدالرضا ترغيب مينمود». (همان، 688)
شيخ صدوق و جويني خراساني (730 ق) به نقل از ابونصر موذّن نيشابوري آوردهاند كه گفت: «به مرض سختي مبتلا شدم به طوري كه نميتوانستم سخن بگويم، به ذهنم خطور كرد كه به زيارت [حضرت] رضا عليه السلام روم تا در آنجا با دعا و توسّل، آن امام را به درگاه خداوند شفيع آورم تا خداوند عافيت و سلامتي را به من بازگرداند. پس بر مركبم سوار شدم و به قصد زيارت مشهد [الرضا] حركت كردم، در بالاسر مرقد [حضرت] رضا دو ركعت نماز خواندم و سجده كردم و در دعا و تضرّع صاحب اين قبر را شفيع قرار دادم تا خداوند گره زبانم را بگشايد؛ در سجده به خواب رفتم و ديدم كه گويا قبر شكافته شد و مردي سالخورده و بسيار گندمگون از آن بيرون آمد و به من نزديك شد و گفت: اي ابانصر بگو: «لا اله الاّ الله»؛ اشاره كردم كه چگونه بگويم در حالي كه زبانم بسته است و ياراي تكلّم ندارد؟!
با صداي بلند به من گفت: قدرت خداوند را انكار ميكني؟ بگو: «لا اله الاّ الله.» زبانم باز شد و گفتم: «لا اله الاّ الله.» پاي پياده به منزلم برگشتم و ديگر هيچگاه به آن مرض مبتلا نشدم». (ابنبابويه، ج 2: 695 ـ 696؛ جويني خراساني، ج 2: 218)
او مينويسد: «خداوند كرامات بسياري از تربت حضرت رضا عليه السلام را به من شناسانده است. از جمله به علت سرماي شديد، راه رفتن برايم بسيار سخت بود، به زيارت رفتم و از آنجا با كفشي از جنس كرباس به نوقان برگشتم. فرداي آن روز، درد پاي من از بين رفت و سالم به نيشابور برگشتم». (جويني خراساني،ج 2: 220)
وي كه فقيه است، ميگويد: «هر امر مهم ديني يا دنيايي كه برايم پيش ميآيد براي حلّ آن به زيارت قبر [حضرت] رضا عليه السلام ميروم و نزد قبر دعا ميكنم و خداوند نيز حاجتم را برآورده ميسازد و در آن گشايش ايجاد ميكند». (همان)
او نيز گفته است: «خداوند همه خواستههاي مرا نزد مشهدالرضا اجابت كرده است. از جمله از خداوند خواستم فرزندي به من عنايت كند كه خداوند آن را به من روزي كرد». (همان)
حاكم نيشابوري به نقل از علي بن محمد بن يحيي و او به نقل از ابوالفضل بن ابينصر صوني به نقل از محمد بن ابيعلي صائغ آورده است كه گفت: «از مردي نزد مرقدالرضا عليه السلام ـ كه اسم او را از ياد بردهام ـ شنيدم كه ميگفت: من در شرف قبر و صاحب آن مردّد بودم و در قلبم نسبت به بعضي از آنچه در شرافت آن [حضرت] گفته ميشد حالت انكار، خلجان ميكرد. پس به مصحف تفأل زدم آيه [53 سوره يونس] سه بار آمد: «وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ اِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ». (جويني خراساني، ج 2: 218)
وي متكلم، حكيم و عارف ايراني و فقيه شافعي است كه به سال 503 ق، در پاسخ يكي از پادشاهان سلجوقي كه از وي خواسته بود تا به دربار وي بيايد، درباره گذشتهاش چنين نوشت: «و بيست سال در ايام سلطان شهيد ـ ملكشاه1 ـ روزگار گذرانيد و از وي به اصفهان و بغداد اقبالها ديد و چند بار ميان سلطان و اميرالمؤمنين [خليفه عباسي] رسول بود در كارهاي بزرگ؛ و در علوم دين نزديك به هفتاد كتاب تصنيف كرد؛ پس دنيا را چنان كه بود، ديد، جملگي بينداخت و مدتي در بيتالمقدس و مكه مقام كرد و بر سر مشهد ابراهيم خليل عليه السلام عهد كرد كه پيش هيچ سلطاني نرود و مال سلطان نگيرد و مناظره و تعصب نكند و اكنون دوازده سال است تا بدين عهد وفا كرد و اميرالمؤمنين و ديگر سلاطين او را معذور داشتند. اكنون شنيدم كه از مجلس عالي اشارتي رفته است به حاضر آمدن. فرمان را به مشهد رضا عليه السلام و نگاهداشت عهد خليل را به لشكرگاه نيامدم و بر سر اين مشهد ميگويم كه اي فرزند رسول! شفيع باش تا ايزد تعالي ملك اسلام را در مملكت دنيا از درجه پدران خويش بگذارند و در مملكت آخرت به مرتبه سليمان عليه السلام رساند كه هم ملِك بود و هم پيغمبر». (همايي، 127)
سنايي شاعر، حكيم و عارف مشهور ايرانزمين در مدح امام رضا عليه السلام و زائران مرقد مطهر آن حضرت چنين سروده است: (ديوان سنايي، 451 ـ 452):
او كه از دبيران مقرّب سلطانسنجر سلجوقي (حكومت 511 ـ 552 ق) و رئيس ديوان انشاي اوست، در عتبة الكتبه صفحه 3 ـ 4 مينويسد: «و در آن اجتياز [عبور] گذر بر مشهد مقدس معظم مطهر رضوي ـ علي ساكنه الصلوة و السلام ـ بود به طوس چون آنجا نزول افتاد حالي چنان كه واجب باشد به ترتيب آن زيارت مغتنم كردم و از سر نيازي و خضوعي و تضرعي كه حال اقتضا كرد حاجت خواستم تا ايزد تعالي... ذهن و خاطرم را ذكايي و صفايي كرامت كند... دانستم كه استحسان اثر بركات و ميامن آن بقعه شريف است و از كرامات آن سيد بزرگوار ـ عليه و علي آبائه السلام».
وي در رقية القلم، جلد 1 صفحه 78 ـ 79، به نقل از جعفريان، «شماري از زائران سنّي امام رضا عليه السلام تا قرن ششم» به مشكلي ديگر اشاره كرده و گفته است: «من از غايت ضجرت و تنگدلي به مشهد مبارك اميرالمؤمنين علي بن موسيالرضا رفتم و از روح پاك او استمداد طلبيدم و به تضرّع و ابتهال در آن موقف متبرك بناليدم و تسهيل اين شيوه از حضرت احديّت درخواستم. آفريدگار ـ سبحانه و تعالي ـ دعاي مرا اجابت گردانيد».
شهابالدين ابوسعيد عبدالملك بن سعد بن عمرو بن ابراهيم در نزهه الاخيار آورده كه از شيخ زكي ابوالفتوح محمد بن عبد الكريم بن منصور بن غلان شنيده است كه گفت: «از شيخ ابوالحسن محمد بن قاسم فارسي در نيشابور شنيدم كه ميگفت: من كار كساني را كه قصد زيارت مشهد [الرضا] داشتند نميپسنديدم و جايز نميدانستم و بر آن اصرار ميورزيدم تا اين كه شبي در خواب ديدم كه در طوس در مشهد [الرضا] هستم و رسول خدا صلي الله عليه و آله پشت صندوق قبر ايستاده در حال نمازند. پس صدايي را از بالا شنيدم كه ميسرود: «هر كس دوست دارد قبري را ببيند كه اگر آن را زيارت كند، خداوند او را از سختيها و بلاها نجات بخشد به زيارت اين قبر بيايد؛ [زيرا] خداوند سلالهاي برگزيده از رسول خدا را در آن سكنا و آرامش بخشيده است. و به رسولخدا صلي الله عليه و آله اشاره ميكرد.
عرقريزان از خواب بيدار شدم. خدمتكارم را صدا زدم كه مركبم را فوراً آماده كند. بلافاصله به زيارت رفتم و از آن موقع سالي دوبار به زيارت ميروم». (جويني خراساني، ج 2: 197)
كلاويخو، سفير هانري سوم، پادشاه كاستيل اسپانيا كه در سال 806 ق عازم دربار تيمور در سمرقند است، مينويسد: «مشهد شهر عمده زيارتي همه اين حوالي است و سالانه گروه بيشماري به زيارت آن ميآيند. هر زائري كه به آنجا رفته باشد چون بازگردد همسايگانش نزد او ميآيند و لبه قباي او را ميبوسند... چون به اين شهر رسيديم ما را براي زيارت اين مكان مقدس و آرامگاه بردند. سپس چون در ايران راه ميپيموديم و بر سر زبانها افتاده بود كه ما به زيارت مشهد مشرف شده و آن مكان مقدس را ديدهايم مردم همه ميآمدند و لبه قباي ما را بوسه ميزدند». (كلاويخو، 192 ـ 193)
وي در تاريخ روضة الصفا، جلد 3 صفحه 2103 چنين مينويسد: «مشهد مقدس و مرقد اين امام علي الاطلاق، مرجع ايران و مقصد سالكان اكابر و اصاغر آفاق است، طوايف امم و طبقات بنيآدم از اقصاي روم و هند از جميع مرز و بوم، هر ساله مهاجرت اوطان و مفارقت خلان اختيار كرده و روي توجه به اين آستان فرخنده نشان نهاده و مراسم زيارت و طواف بجا ميآورند؛ اين موهبت عظمي را سرماية سعادات دنيا و عقبي ميدانند».
وي كه در سال 909 ﻫ.. ق در كاشان به سر ميبرد، در مقدمه كتاب وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم درباره زمينه نگارش اين كتاب و اهميت زيارت مينويسد: «از حوادث روزگار و نوايب چرخ ناپايدار، انواع شدايد و كُرُبات و اصناف مِحَن و بليّات پيش آمده بود. كربت غم با محنت خوف و شدت مضموم شده و فراق اخوان به اِجلاي اوطان قرين گشته و عدم مساعدت حال و فقدان اَعوان و اَحباب موجب كمال ملال شده... فيالجمله از غلبات هُموم و غلواي عموم در حال خود تحيّري داشتم و بر لوح دل جهت معالجه دفع اين غموم، نقش تفكري مينگاشتم. ملهم غيب در خاطر صورت فرموده حضرت سيد اول و آخر كه: «اذا تحيّرتم في الامور فاستعينوا باصحاب القبور» تصوير كرد و درد بيدرمان مرا از دواخانه استعانت به اكابر اصحاب قبور تدبير فرمود. انديشه كردم كه از اصحاب قبور جماعتي اختيار كنم جهت استعانت، كه قبر هر يك بيتالمعمور جهان آخرت و كعبه مقاصد اصحاب حاجت باشد و جميع طوايف امت متفق باشند در آنكه استعانت از ايشان موجب نجات از غم و سبب حصول حاجات عرب و عجم است و در اين... خلافي ميان اولين و آخرين نباشد؛ پس اين معني را مقصود و محصور در چهارده معصوم پاك كه قبور ايشان همچون صندوقهاي افلاك، زيور خانه خاك است دانستم و وجهه توجه خود را قبله آستان ايشان ساختم و روي تولاي خويش را به جانب ارواح مقدسه ايشان برافروختم و چون تشرّف به شرف زيارت و آستانهبوسي مرقد مطهر ايشان كه همچو كواكب آسمان در اطراف اقطار منتشر است، ميسّر نبود به صدق تمام و توجه كامل دل را به محبت ولاي ايشان مشعوف گردانيدم و زبان را به صلوات و سلام بر آن اجله كرام عليهم صلوات الله و سلام الملك العلّام مشغول ساختم و طريق نجات از بليّات و سبيل حصول مقاصد و حاجات در اين توجه و ابلاغ صلوات منحصر ديدم... انشاءالله به بركت ذكر آن اجلّه سادات كه خلاصه كائناتند جميع مقاصد اين غريب از ممكن غيب چهره گشايد و از آينه ضمير، زنگ غم، كدورت، حزن و الم بزدايد». وي در پايان اين صلوات آرزو ميكند: «[زيارت مرقد حضرت رضا] به خير و عافيت روزي گردد و قرائت اين كتاب وسيلة الخادم الي المخدوم در آستانه آن مرقد مطهر جهت دوستان و محبان و مواليان اهلبيت نموده شود؛ چه ولا و تولاي آن حضرت شيمه ديرينه اين فقير و محبت و استمداد آن حضرت نقد خزينه سينه اين حقير است؛ و در هر واقعه كه اين فقير را پيش آيد استمداد از باطن اقدس آن حضرت را طريق نجات ميدانم؛ و در هر هائله و داهيه، روح مقدس آن حضرت را عون و مددكار ميخواهم». (ابن روزبهان، 1372: 228 ـ 229)
فضلالله بن روزبهان، كتاب وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم را در روضه مقدسه قرائت كرده، سپس نسخهاي از آن را وقف آستان قدس رضوي كرده است تا «به هر وقت محبان و زائران از معتكف و بادي1 از قرائت و سماع آن تمتع يابند و اين حقير نيز ان شاءالله تعالي در جمله محبّان ثناخوان و مواليان درودفرست باشد... و توليت آن [را] تفويض نمود به عاليجناب... محمد الحسيني الموسوي الرضوي... كه اين كتاب را در هر محل كه مصلحت داند حفظ و ضبط فرمايد و در اوقات اجتماعات و اطراف نهار، آن را در روضه مقدّسه رضويه حاضر گرداند تا مردم از قرائت آن استماع يابند». (همان، 52)
وي در بخشي از صلوات خود بر امام رضا عليه السلام به مناسبت ذكر حديث «سلسلةالذهب» به اين تجربه خويش اشاره ميكند: «و اين فقير حقير تجربه كردهام كه هر مريض كه او را عيادت كرده و اجل او نرسيده بود من به صدق، اين اسناد بر او خواندهام؛ حق، او را در روز، شفا كرامت فرموده و اثر صحّت فيالحال در او ظاهر شده و اين از مجرّبات فقير است». (همان، 217. نك: طبسي، 1388: 68 ـ 80)
او در مهماننامه بخارا، صفحه 342، از همين تجربه ياد ميكند: «از جمله خواص اين حديث يكي آن است كه اگر به صدق آن را با اسناد بر بالين خسته خوانند كه مشرف به هلاك باشد اگر در اجل او تأخير باشد فيالحال اثر صحت2 بر او ظاهر گردد و اين فقير بر بسياري از خستگان خواندهام و اثر آن تجربه كرده».
او در سال 912 ﻫ. ق، به زيارت امام رضا عليه السلام مشرف شد و درباره بركات و فضيلت زيارت آن حضرت در مهماننامه بخارا، صفحه 336، چنين مينويسد: «و اما زيارت قبر مكرم و مرقد معظم حضرت امام الامة الهدي سلطان الانس و الجن امام علي بن موسي الرضا الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد بن الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين الشهيد بن علي المرتضي ـ صلوات الله و سلامه علي سيّدنا محمد و آله الكرام... موجب حيات دل و جان است؛ مرادات همه عالم از آن درگاه با بركت حاصل و فيالواقع رَبع ميمونش توان گفت كه از اشرف منازل است. آن مقام مبارك تمامي اوقات مقرون به تلاوت كلام مجيد است و توان گفت كه معبدي است از معابد اسلام. هرگز آن مرقد عالي از طاعت نيازمندان خالي نيست و چگونه چنين نباشد و حال آنكه تربت حضرت امامي است كه اوست مظهر علوم نبوي و وارث صفات مصطفوي و امام برحق و رهنماي مطلق و صاحب زمان امامت خود و وارث نبوت بحق استقامت خود.
وي پس از بيان كراماتي از حضرت رضا عليه السلام ، چنين آورده است: «بركات مشهد منور و فيوضات مرقد معطر آن جناب بيشمار و تفصيل آن امور، مقدور خامه شكستهزبان نبوده، لاجرم در طريق اختصار سلوك نمود». (خواندمير، ج 2: 91)
امام رضا عليه السلام در ميان تركمنهاي استان گلستان ايران و كشور تركمنستان، به «قزل امام»، امام طلايي معروف و شهره است. آنان همزمان با سالروز ولادت اين امام فرزانه، در گوشه و كنار استان گلستان و دشت تركمن صحرا، آيينهاي خاصي برپا ميكنند كه ريشه در عشقورزي اين قوم اصيل و پرپيشينه به خاندان كرامت دارد.
تركمنها در نامگذاري نوزادان، به استفاده از نام «رضا» علاقه فراواني دارند و تاكنون نوزادان بسياري در بين تركمنهاي ايراني به اين اسم مزّين شدهاند.
آخوند عبدالجبار ميرابي، مدير حوزه علميه اهل سنت گلستان در اين باره ميگويد: «مشهد الرضا، اولين مقصد زيارتي تركمنهاست؛ به طوري كه همواره به قزل امام توسل ميجويند و هر سال به زيارت ايشان ميروند. زوجهاي جوان تركمن پس از جشن ازدواج براي ماه عسل يا «ثق ماغ» به زيارت بارگاه قزل امام سفر ميكنند. همچنين حُجّاج و زائران بيتالله الحرام، قبل و بعد از مشرف شدن به مكه، به مشهد ميروند تا ارادتشان را به علي بن موسي الرضا نشان دهند».1
در شبه قاره هند، امام رضا عليه السلام به «امامِ ضامن» معروف است. در ميان مسلمانان هند، پاكستان و بنگلادش، رسم است زماني كه شخصي عازم سفر ميشود، اقوام و دوستان در هنگام خداحافظي، بازوبندي به نام «امام ضامن» بر دست راست او ميبندند.
پس از سرنگوني سلسله قطب شاهيان در حيدرآباد هند در 1098 ق، سلسله آصفجاهي به سال 1133 ق، روي كار آمد. آنان با اينكه سني مذهب بودند، ولي نسبت به اهل بيت ارادت و محبت خاصي داشتند. آخرين سلطان اين سلسله، نواب ميرعثمان علي خان، در مدح اهل بيت، اشعار بسياري به زبان فارسي و اردو سروده است.
وي در محوطه كاخ سلطنتي خود در حيدرآباد، ده حسينيه به نام ائمه اطهار ساخت كه يكي از آنها «عاشورخانه امام رضا» نام دارد. در ماههاي محرم و صفر و زادروز امام رضا، مراسمي ويژه در اين حسينيه بر پا ميشود.1
ـ علما و بزرگان اهل سنت و جماعت به ـ زيارت مرقد مطهر امام علي بن موسي الرضا، از همان آغاز توجه داشتهاند و آنان كه به اين تشرف و توسّل مفتخر شدهاند، بركات و كرامات چندي از آن دريافتهاند.
ـ توجه و تبيين ويژگيهاي فرامذهبي و فراديني سيره رسول خدا و ائمه اهل بيت عليهم السلام ، عامل مهمي براي تقريب مذاهب اسلامي و همياري پيروان اديان توحيدي، براي نيل به اهداف مشترك است و آن اصلاح امور زندگي بر پايه عبادت خداوند يكتا و نفي بردگي و بندگي غير خدا، انجام اعمال صالح و ايمان به آخرت است.
* قرآن كريم
ابناثير، مجدالدين مبارك بن محمد. 1412ه . ق. تتمة جامع الاصول من احاديث الرسول. بيروت: دارالفكر.
ابنبابويه (شيخ صدوق)، محمد بن علي. 1387ه . ق. التوحيد. تحقيق: سيدهاشم حسيني طهراني، قم: جماعة المدرسين.
ــــــــــــــ . 1372. عيون اخبار الرضا عليه السلام . ترجمه: علياكبر غفاري و حميدرضا مستفيد، تهران: نشر صدوق.
ابنحبّان بستي، محمد. 1393ه . ق. كتاب الثقات. بيروت: دارالفكر.
ابنحجرعسقلاني، احمد بن علي. 1404ه. ق. تهذيب التهذيب. بيروت: دارالفكر.
ابنحجر هيتمي، احمد بن محمد. 2000م. الجوهر المنظّم في زيارة القبر الشريف النبوي المكرّم. به كوشش: م.ز.م. عزب. قاهره: مكتبة مدبولي.
ابن روزبهان خنجي، فضلالله. 1384. مهماننامه بخارا. به اهتمام: منوچهر ستوده، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
ـــــــــــــ . 1372. وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم. به كوشش: رسول جعفريان. قم: كتابخانه عمومي آيةالله مرعشي نجفيش.
ابنصبّاغ مالكي، علي بن محمد. 1385/ 1427ه .ق. الفصول المهمه في معرفة الائمة. تحقيق: سيد جعفر حسيني. قم: المجمع العالمي لأهل البيت عليهم السلام .
ابنطلحه، ابوسالم كمالالدين محمد. 1419ه. ق / 1999م. مطالب السؤول في مناقب آل الرسول. بيروت: مؤسسة البلاغ.
ابننجار بغدادي، محمد بن محمود. 1417ه . ق/ 1997م. ذيل تاريخ بغداد. تحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا. دارالكتب العلميّه.
ابونعيم اصبهاني، أحمد بن عبدالله. 1934م. ذكر اخبار اصبهان، بري.
بحراني، سيد هاشم. 1414ه . ق. مدينة المعاجز. تحقيق: عزهاللّه مولائي همداني. مؤسسة المعارف الاسلامية.
بديع، منتجبالدين (اتابك جويني). 1348. عتبة الكتبة (مجموعه مراسلات ديوان سلطان سنجر). تصحيح: محمد قزويني و اقبال آشتياني. تهران: اساطير.
بيهقي، احمد بن حسين. دلائل النبوّه. به كوشش: عبدالمعطي قلعجي. بيروت: دارالكتب العلميّه.
پاكتچي، احمد «ابوحنيفه». 1372. دائرة المعارف بزرگ اسلامي (جلد 5). تهران.
جزيري، عبدالرحمن. 1986م. الفقه علي المذاهب الاربعة. بيروت: داراحياء التراث العربي.
جعفريان، رسول. 1378. «شماري از زائران سنّي امام رضا عليه السلام تا قرن ششم». زائر، شماره 55 ـ 56. سال پنجم.
جهانبين، نستوه و محمد ثقفي. 1384. دانشنامة جهان اسلام (جلد 9). تهران.
جويني خراساني، ابراهيم بن سعدالدين محمد. 1400ه .ق/ 1980م. فرائد السمطين في فضائل المرتضي والبتول والسبطين والائمة من ذريّتهم، تحقيق: محمدباقر محمودي. بيروت: مؤسسة المحمودي للطباعة و النشر.
حاكم نيشابوري، محمد بن عبدالله. 1375. تاريخ نيشابور. ترجمه: محمد بن حسين خليفه نيشابوري. تصحيح: محمدرضا شفيعي كدكني. تهران: آگاه.
حسيني، علي بن ناصر بن علي. 1404ه .ق / 1984م. اخبار الدولة السلجوقية. به كوشش: محمد اقبال. بيروت: دارالافاق الجديدة.
خطيب بغدادي، احمد. 1417ه .ق. تاريخ بغداد (مدينة السلام). تحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا. دارالكتب العلميّه.
خواندمير، غياثالدين بن همامالدين حسيني. 1353. تاريخ حبيب السير في اخبار افراد البشر. تصحيح: محمد دبير سياقي. تهران:كتابفروشي خيام.
دلائل الامامه. 1383. نجف: المطبعة الحيدريه.
رفيعي، علي «ابنحبّان». 1374. دائرة المعارف بزرگ اسلامي (ج3). تهران.
ــــــــــــ ، «ابن راهويه». 1374. دائرة المعارف بزرگ اسلامي (ج3)، تهران.
سبط ابنجوزي، يوسف بن فرغلي. 1401ه . ق/ 1981م. تذكرة الخواص. بيروت: مؤسسة اهل البيت عليهم السلام .
سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم. 1385. ديوان. به اهتمام: محمدتقي مدرس رضوي. تهران: سنايي.
سبكي، عبدالوهاب. بيتا. طبقات الشافعيّة الكبري. قاهره: داراحياء الكتب العربيّه.
سمهودي، علي. 1415ه . ق. وفاء الوفا باخبار دار المصطفي. بيروت: دارالكتب العلميّه.
شهيد اول، محمد بن مكّي عاملي. بيتا. الدروس الشرعيّة في فقه الاماميّة. بيجا: مؤسسة النشر الاسلامي.
صفّار، محمد بن حسن، 1362. بصائر الدرجات الكبري. تحقيق: ميرزامحسن كوچه باغي، طهران: مؤسسة الاعلمي.
طبراني، سليمان بن احمد، بيتا. المعجم الاوسط، تحقيق: ابراهيم الحسيني، دارالحرمين.
ــــــــــــ . بيتا. المعجم الصغير. بيروت: دارالكتب العلميه.
طبسي، محمدمحسن. 1388. حديث سلسلة الذهب از ديدگاه اهل سنت، قم: دليل ما.
عطايي، محمدرضا. 1388. امام رضا عليه السلام در آثار دانشمندان اهل سنت. مشهد: آستان قدس رضوي.
كلاويخو، گونزالس. 1366. سفرنامه كلاويخو. ترجمه: مسعود رجبنيا. تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
كليني، محمد بن يعقوب. 1367ه . ق. الكافي. تحقيق: علياكبر غفاري. دارالكتب الاسلاميّة.
قطبالدين راوندي، سعيد بن هبةالله. الخرائج و الجرائح، مؤسسة الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف .
مجلسي، محمدباقر. 1403ه .ق/ 1983م. بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار. بيروت: مؤسسة الوفاء.
محسني، محمدآصف. 1387. تقريب مذاهب از نظر تا عمل. قم: نشر اديان.
مدرّس تبريزي، محمدعلي، 1374. ريحانة الادب در شرح احوال و آثار علماء، عرفا، فقها، فلاسفة، شعرا وخطاطين. تهران: خيام.
مقدسي، محمد بن احمد. 1361. احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمه: علينقي منزوي. شركت مؤلفان و مترجمان ايران.
منزوي، علينقي. 1374. «احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم»، دائرة المعارف بزرگ اسلامي (جلد3). تهران.
ميرخواند، محمد بن خاوندشاه بن محمود. 1380. تاريخ روضة الصفا في سيرة الأنبياء و الملوك والخلفاء. تصحيح: جمشيد كيانفر. تهران: اساطير.
ناجي، محمدرضا. 1387. امام رضا عليه السلام ، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي.
ــــــــــــــ ، 1378. تاريخ و تمدن اسلامي در قلمرو سامانيان. بيجا: مجمع علمي تمدن. تاريخ و فرهنگ سامانيان.
واعظزاده خراساني، محمد. 1382. «راههاي تقريب مذاهب و وحدت مسلمانان». مطالعات اسلامي. شماره 60.
ــــــــــــــ . 1379/ 1421ه . ق. زندگي آيتالله العظمي بروجردي و مكتب فقهي، اصولي، حديثي و رجال وي، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي. تهران.
هاشمي شافعي، سيد محمد طاهر. 1378. مناقب اهل بيت عليهم السلام از ديدگاه اهل سنت، به اهتمام: سيد ناصر حسيني ميبدي، بنياد پژوهشهاي اسلامي. مشهد: آستان قدس رضوي.
همايي، جلالالدين، 1342. غزالينامه، تهران: كتابفروشيفروغي. تهران.