علياكبر نوايي
زيارت، ارتباطي روحاني، معنوي و قدسي با وجودي مقدس، الهي و معنوي، و پاسخي به نداي دروني قدسيتخواهي انسان، و ارتباطي با نفوس كامله و نيرومند است كه بر اثر ارتباط دائمي به مبدأ نور و عظمت، در نهايت احاطه و استيلاي بر امور عالم مادهاند و مأذون از جانب خدايند كه فريادهاي ملكيان را بشنوند و آنها را به فضاي قدسيت و نور و عظمت، وارد كنند و از آلامشان بكاهند و خواستههايشان را برآورند.
در زيارت، درهاي حقيقت گشوده و زائر، به عالم قدس، متصل ميشود و انوار حقيقت، بر او تجلي ميكند. اين مقوله مهم را با تبيين زيارت امام رضا عليه السلام ، ميتوان فهميد و درك كرد. امام رضا عليه السلام ، سراج الهي و نور و خورشيدي فروزنده است كه بر اثر اتصال دائمي به عالم قدس، وجودش تجلي قدسيت خداوند است. در زيارت آن امام بزرگ، دروازههاي ملكوت به روي زائر گشوده و بهرهها و دريافتهاي بيشماري نصيب زائر ميشود. همچون ورود به عالم حقيقت و باز شدن دريچههاي عالم معنا، بخشش گناهان، تقرب به خدا، ورود به بهشت رحمت الهي، درك شفاعت اهل بيت عليهم السلام ، درك فضيلت هزاران حج و عمره، اجر شهيدان، برآورده شدن حاجات، وقوف بر مقامات عالي امامان. البته اين بهرهها حاصل نميشود، مگر با تخليه باطن از شوائب و ناپاكيها، و آراستن آن به انديشههاي پاك و معرفت امام و برخورداري از طهارت ظاهر و باطن و رعايت آداب حضور در محضر نوراني آن امام.
كليد واژگان:
زيارت (Pilgrimage)، قدسي (Holy)، مقدس (Secred)، ارتباط (Cammunication)، معنوي (Spieituality).
در ساحت روح انسان، حسي فراتر از آنچه در نمودهاي ظاهر عالم است، وجود دارد؛ حسي كه او را به رستن و گسستن از عالم كدورتها و ظلمتها ميخواند و به تعاليها، قدسيتها و طهارتها دعوت ميكند.
اين گرايش، از آن جهت است كه روح انسان، از عالم قدس است و ذاتاً بيانتهاست و به نورانيتها گرايش دارد. با اين خصيصه است كه آدمي، عالم قدس را عالم كمال و فعليت ميداند؛ عالمي كه محيط بر همه عوالم است و امور آنها را تمشيت ميكند و سامان ميدهد. جلوه عالم قدس است كه قادر است كاستيها را مرتفع كند، كدورتها را به صفا، ناپاكيها را به پاكي و طهارت، آلام و دردها را به شاديها، خواستهها را به اجابت مبدل سازد و با اين باور قلبي و عميق است كه انسان در هنگامه اضطرابها و كاستيها، دستي به عالم بالا و عالم قدس، بلند ميكند و ساكنان عالم قدس را به دادرسي ميطلبد.
پيامبران الهي و ائمه عليهم السلام ، به دليل برخورداري از نفوس كامله و نيرومندشان، بر اثر ارتباط دائمي با مبدأ نور و عظمت و انفصال قلبي و هميشگي از عالم ملك و طبيعت، پس از آزادي از قفس تن، در نهايت احاطه و استيلا بر امور عالم ماده قرار ميگيرند و مأذون از جانب خدا ميگردند كه فريادهاي ملكيان را بشنوند و با اذني كه يافتهاند، در زدودن آلام و رنجهايشان با اراده الهي بكوشند و از خدا بخواهند كه محرومان از حقيقت و فرورفتگان در عالم نقص و كاستي را به عالم قدس، وارد سازند و از آلامشان بكاهند و به درياي احديت و وحدانيت، متصلشان كنند. با اين همه والايي و عظمت كه در زيارت نهفته است، متأسفانه اين مفهوم، كمتر به سطح درك و فهم اجتماعي وارد شده و در وادي پژوهش، كمبودهاي فراواني هست و اصولاً متني پاسخگو و شوقبرانگيز، درباره موضوع اين پژوهش وجود ندارد. از نظر بياني و تبليغي نيز، كاستي عمدهاي موجود است، چنانكه در زيارت حضرت رضا عليه السلام و عتبات مقدسه و به ويژه زيارت بيتالله شريف، برداشتي جامع و سيرابكننده روح، در ميان زائران وجود ندارد.
چنانكه همه زائران، باور دارند كه ارتباط قدسي بايسته و جامعي برايشان رخ نداده و دليل آن هم رخداد اين ارتباط قدسي، بر اثر مانعها، تزاحمها، فقدانها و روشنگريهاست كه اينها درحد انتظار نيست.
زيارت، يعني هنگامي كه در تنهايي و غربت عالم ماده، كه عالم تزاحمها و فقدانهاست، گرفتار هستي، و هيچ سبب و وسيلهاي، در آن، تو را به خود نميخواند، به مبدأ نور و عظمت و فيض و رحمت، متصل و در پيشگاه معشوق مطلق، حاضر شوي و با وجودي قدسي و ملكوتي، نجواي دل را بازگويي، تا غمي را از تو بكاهد و روحت را بگدازد و مرهمي بر زخم درونت باشد و گمشده قلبيات را به تو نشان دهد و پس از آن، حس كني از خلأها و ظلمتها، دور و به شبكههاي نوري متصل شده و به سلطنت عشق محبوب ازلي، راه يافته، و تجربهاي معنوي و گرانبها را رؤيت كرده و بال گشوده و تا حريم قدس، بيمحابا طي طريق كردهاي.
احمد بن فارس ميگويد: «الزاءُ وَ الوَاوُ الرّاءِ اصل واحِد يدُلُّ عَلَي المَيلِ وَ العُدُولِ. و مِن ذَالِكَ الزُورِ، الكِذب. لِاَنَّهُ مائِل عَن طَريقَةِ الحَقِّ... يقالُ: اَزُورُ كَذَا، اَي مالٍ عَنهُ؛ زيارت كه از «زاء» و «واو» و «راء» است، اصلي واحد است كه دلالت بر ميل و عدول از چيزي ميكند. كذب و دروغ را زور ميگويند، چون دروغ سرپيچي و عدول از مسير حق است». (ابن فارس، 1399: ج 3، 36)
زائر را از اين جهت زائر مينامند كه وقتي به زيارت وجودي قدسي و معنوي ميرود، از غير او سر ميپيچد و تنها به او ميانديشد و لذا برخي را عقيده بر آن است كه زيارت، به معناي قصد و توجه است.
«واژههايي نظير مقدس، قدسي، تقدّس و... از كلمات كليدي در اديان محسوب ميشوند. معادل كلمه مقدس و قدسي در زبان انگليسي، دو كلمه «SACRED» و «HOLY» است كه به معاني مقدس، روحاني، معنايي، مينوي و... ميباشند و متضاد آنها كه «Secular» به معناي عرفي، دنيوي، غيرديني است. متضاد ديگر كلمه «Secred»، كلمه «Profan» است كه به مفهوم كفرآميز، زشت دنيوي، بيحرمتي به امور مقدس و خدا و مقدسات است».1
كلمه مقدس، از قدس گرفته شده است. «قَدَّسَ ه : تقديس كردن، تطهير كردن (كسي يا چيزي را)، قداست بخشيدن. (به كسي يا چيزي) اختصاص دادن، وقف كردن، اهدا كردن (چيزي را) بزرگ و منزه خواندن (خداوند را)، حرمت كردن، احترام گذاردن، محترم شمردن (كسي يا چيزي را)، در زمره مقدسان و قديسين شمردن». (آذرنوش، 1379: 530)
«قدسي: پاك، مقدس، فرخنده، قدسي، در خور اولياالله و قديسين، مقرّب، ولي، قدّيس». (همان)
با توجه به مفهوم كلمه مقدس، دانسته ميشود كه مكانهاي مقدس، مكانهايي هستند كه در آن، ولياي از اولياي الهي، پيامبري، امامي يا فردي وارسته و متصل به كانون معنويت جهان، قرار دارد. خواه زنده باشد يا به عالم ديگري رفته باشد. با همين معناست كه بيتالله، مقدس است. محضر پيامبر در قيد حيات و مماتش، مقدس است.
فلسفه قداست آن فرد، ارتباطش با خداي متعال و ذوب شدن و فاني شدنش در ذات الهي است. با اين وصف، صور قدسي فراوانند كه شامل كتاب (كتاب آسماني) تمثال و صورت مقدس، علم مقدس، انسان قدسي، زمان قدسي (ليلة القدر) مكان قدسي، (مكه، مدينه، نجف، كربلا و مشهد) دين مقدس (اسلام و...) ميشود.
«كثرت صور قدسي، امري بديهي و انكارناپذير است كه متأسفانه امروز به عنوان بهانههايي براي نفي و انكار همه صور قدسي و نيز علم قدسي كه در پس اين صور و وراي آنها قرار دارد، مورد استفاده واقع شده است». (نصر، 1380: 464)
بنابراين، امر مقدس، در مكانهاي مقدس، مانند حرمها، مساجد، كتابهاي آسماني، شخصيتهاي قدسي، تجلي و بروز مييابد. در قرآن مجيد، كلمه قداست و مشتقات آن، حدود ده بار به كار رفته است. مثلاً قدوس.2 از اسما و صفات الهي ارض مقدس3 يا وادي مقدس4، روح القدس به كار رفته است.
در تعبيرهاي اسلامي، امر قدسي و مقدس، هر آن چيزي است كه پيوسته و وابسته به خداوند، به عنوان قدوس هستي است. به همين دليل، برخي مكانها، مانند كعبه، مدينه، بقيع، نجف، داراي قداست ويژه و مقدسي هستند.
امر مقدس، فراعقلاني است و با مقياسهاي مادي قابل وصف و ادراك نيست كه اين امر فراعقلاني درباره كعبه، مساجد، حرمها، امامزادهها، قبور و مزارات عرفا و قديسان، قابل ادراك فراعقلاني، يعني روحاني ميشود.
اماكن شريفهاي كه در آنها، پيامبر يا امام يا ولياي از اولياي الهي مدفونند، دروازه ملكوت الهياند و «نماد انقطاع از سطحي به سطح ديگر، و ارتباط با ملكوت است». (ايلياده، 1372: 72)
اينكه اماكن مقدس، دروازه ملكوتند، به اين دليل است كه در درون جان انسان، شبكههاي معنويت وجود دارد، كه در هنگامههاي خاصي، اين دروازهها و شبكهها به سوي ملكوت گشوده ميشوند. چنانكه در ليلة القدر و در سفر روحاني حج و در هنگامه نماز و نيايش و شنيدن موعظههاي اثرگذار، شبكههاي معنايي وجود انسان، به سوي افق ملكوت گشوده ميشود. حرمهاي مقدس، خود دروازه ملكوتند و هر كس بدانجا راه يابد، پروازي به ملكوت ميكند و به افق معنايي جهان مينگرد و متصل ميشود. در واقع، ملكوتي در قطعه اي زمين، به وسيله قرار گرفتن بدني قدسي، به وجود آمده و آنجا را دروازه ملكوت ساخته است.
سيد محسن امين، در العقود الدّريه چنين مينگارد:
خداوند بين آفريدههايش، تفاوتهايي قرار داده است. خاك، با طلا برابر نيست. ماه رمضان بر ماههاي ديگر فضيلت دارد. از ايام هفته و ساعتهاي روز، برخي برترند. خورشيد بر سَها (نام ستاره) و ماه، بر فرقد ( نام ستاره) برتري روشن دارد. سرزمينها هم همينگونه متفاوتند. شرافت مكه، بيش از صرخد (شهري در شام) است و مسجدالاقصي در فضيلت، مانند ديگر جاها نيست. قبرها هم به اعتبار كساني كه در آن آرميدهاند. در فضل و شرف متفاوت است». (امين، 1374: 289)
از ابيبصير، از امام صادق عليه السلام نقل شده كه ايشان از پدرانشان نقل فرمودهاند كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله فرموده است:
عن ابيبصير، عن ابيعبدالله، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ اخْتَارَ مِنْ كُلَّ شَيء، شَيْئاً، اَخْتَارَ مِنَ الاَرْضِ مَكَّة، وَاخْتَارَ مِنَ المَكَّة المَسْجِدَ وَاخْتَارَ مِنَ الْمَسْجِِدِ المَوْضعَ الَّذي فِيهِ الكَعْبَة، ... وَاخْتَارَ مِنْ الاَيَّامِ يَوْمَ الجُمْعَة، وَ اخْتَارَ مِنَ الشُّهُورِ شَهْرِ رَمَضَان، وَ مِنَ اللَّيَالِي لَيْلَةَ الْقَدْر، وَاخْتَارَ مِنَ الْناسِ بَنيِ هاشِمَ وَاخْتارَنيِ وَ عَليَاً من بَني هَاشِم، وَاخْتَارَ مِنّيِ وَ مِن عِليٌّ، الحَسَنَ وَ الحُسَين وَ يُكَمِّلُهُ اِثنَي عَشَرَ اِمَاماً من وُلدِ الْحُسَينِ، تاسِعُهُم باطِنُهُم وَ هُوَ ظاهِرُهُم وَ هُوَ اَفْضَلَهُم وَ هُوَ قائِمُهُم؛ (كليني، 1363: ج4: 68)
خداوند متعال از هر موجودي در عالم، چيزي را برگزيده، از زمين، مكه را برگزيده و از مكه، مسجد را و از مسجدالحرام، مكاني را كه در آن كعبه قرار دارد و از روزها جمعه را برگزيده و از ماهها، ماه رمضان را، و از شبها، شب قدر را و از مردم، بني هاشم را و من و علي را از بني هاشم برگزيده، و از من و علي، حسن و حسين را برگزيده و با دوازده نور پاك از فرزندان حسين عليه السلام آنها را كامل نمود. نهمين از نسل حسين عليه السلام ، باطن آنهاست و او برترينشان و قائمشان ميباشد.
نمونههاي فراواني مانند اين حديث شريف است كه نفوس قدسي را در عالم حقيقت، خداي متعال برگزيده است.
نفس قدسي، چنانكه اشاره شد و از عنوانش پيداست، عنصري رحماني و ملكوتي است كه جسمش به ظاهر، در ساكنان عالم ملك است، ولي روحي طاهر، رها شده از ظلمتها دارد و به همه نفسانيات، پشت پا زده و متصل به عالم ملكوت است. چنانكه علي عليه السلام درباره آنان ميفرمايد: «لَهُمٌ اَبْدَان أروَاحُهَا مُعَّلَقَه بِالمَحَلِ الاَعْلَي؛ آنان را بدنهايي است، ولي روحهاي پاكشان چسبيده به محل اعلاي هستي است». 1
نفس قدسي، انساني است كه آب از سرچشمه خورده است، ميوهها را از شاخهها چيده، نامه را سر بسته ميخواند، حقايق را بيپرده رؤيت ميكند. از مبدأ هستي، قبسها برگرفته و نورها كسب كرده است.
مشاهده عالم نور و رهايي از حجاب تن و تابش اشراقهاي بيپايان، از سوي نورالانوار كه بيواسطه يا با واسطه انجام ميگيرد، خوشي و سعادت انوار اسپهبدي (نفوس) است كه پس از آگاهي از حقايق و مزين شدن به سرچشمههاي نور و حيات و پاك شدن از پليدي اجسام، قابل حصول است. (سهروردي، 1380: 226)
نفوس قدسي، پس از اينكه صاحب شرف شدند و به واسطه تقدس الهي و ارتباطي كه با او يافتند، قداست مييابند و صاحب قدرت، جلالت و نفوذ و تسلط بر ممكنات عالم ميشوند و رأس همه نفوس قرار ميگيرند. سعادت نفوس و عظمت و رهايي آنها از عالم تن و حضورشان در عالم قدس، بر مبناي نوعي قرب و ادراك آنها از عظمت حق است.
فَإِذا انقَطَعَت تِلكَ العَلاقَةُ بِالكُلِّية ارتَفَعَتِ الشَواغِلُ وَ زَالَ الحِجابُ فَشاهَدَت ذاتهَا وَ جَميع المُجَرَّداتِ العَقلِية؛ هنگامي كه اين ارتباط با عالم ماده به كلي قطع گردد، تمام مانعها برطرف گشته و حجابها برداشته ميشود. نفس قدسي، ذات حقيقي عالم را ادراك كرده و جميع مجردات عالم عقلي را رؤيت ميكند. (شهروزي، 1372: ج 2: 6 و 9)
نفس قدسي، اتصال دمادم با حضرت حق و با حضرت اعيان ثابته جميع عالم وجود است.
«ظهور لوازم اسما در حضرت اعيان ثابته، تنها توسط عين ثابت انسان كامل صورت ميگيرد، بنابراين ظهور اعيان، ظهور عين انساني است. وتنها ارباب شهود به مقام عرفان، به اين امر دست مييابند». (امام خميني، 1360: 34)
مرحوم نراقي در جامع السعادات، چنين مينگارد: «بدان كه نفوس قدسي، خصوصاً پيامبران عظيم الشأن و ائمه عليهم السلام ، هنگامي كه بدنهاي خود را واميگذارند و از آن مجرّد ميشوند و به سوي آسمان صعود مينمايند، در نهايت احاطه و استيلا و توجه بر عالم هستند و دنيا براي آنان، مكشوف و ظاهر است و هر كس كه قبرهاي آنها را زيارت كند، بر اين امر اطلاع پيدا ميكند و آنان بر اين معنا شاهد هستند. (بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)، پس آنها اطلاع و آگاهي كامل از زوار قبور خود داشته و تقاضاهاي آنها را ميشنوند و توسل آنان را درك ميكنند، پس الطاف خود را شامل حال آنان كرده و از انوار خود بر آنان افاضه كرده و در پيشگاه خداوند تعالي شفاعتشان ميكنند تا گناهانشان بخشيده و حوائجشان برآورده شود و سختيها از آنان برداشته شود». (نراقي، 1963: ج 3، 398)
امام رضا عليه السلام ، به دليل برخورداري از ملكه نفساني عصمت و فنا در ذات الهي و ارتباط عميق و همه جانبه با مبدأ نور در عالم هستي، به سراجالله ملقب شدهاند. اين لقب است كه انسان متعمق و ژرفانديش را وا ميدارد كه در اين نور الهي، ذوب و فاني شود تا به بقا و ابديت دست يابد. وجودش، چشم و گوش و قلب و زبان و همه هستياش، منور و از وجودش، نور الهي ساطع شود.
علي بن موسي الرضا عليه السلام ، سراجالله است كه در همه قطعات و لحظات پربار عمر شريفشان، چه در مدينه، آن هنگام كه شيعيان از آن حضرت بهره ميگرفتند و پرسشهاي عميق علمياش را در ابواب مختلف ميپرسيدند يا درباره تعاملاتشان با انسانها و با حاكميت، از آن حضرت مطالبه راهنمايي ميكردند و چه زماني كه به جبر از مدينه، به سمت خراسان آورده ميشدند و چه پس از پذيرش اجباري ولايتعهدي و دوران سخت و جانكاه ولايتعهدي اجباري كه هرگز آن را نپذيرفتند و چه در مناظرات علمي با رؤساي اديان مختلف و چه زماني كه براي نماز باران و نماز عيد فطر رفتند، همه وجود نورانياش، سراج و چراغ روشن راه بود و اكنون ذخاير گرانسنگ و ميراث گرانبهاي وجودياش و نيز قبر و مضجع نورانياش، سراجالله است و همچون خورشيدي فروزنده ميدرخشد و راه مينمايد و تشنگان حقيقت و طالبان زلال معرفت را هادي و راهنماست و در زدودن غمها و خواستههاي دل زائرانش، خورشيدي روشنگر و راهنما و باب برآورده شدن حاجات است.
علي بن ابيعبدالله خوافي در رثاي آن وجود گرامي چنين سروده است:
حضور در محضر نوراني امام همام، علي بن موسي الرضا عليه السلام و زيارت آن وجود نوراني، سراج الهي، نُورُالهُدي، مَكِيدَةٌ المُلحِدِين، كافِي الخَلق، الرَضي و الِّرضا،
به حقيقت، از بزرگترين عطيهها و هداياي الهي است كه به زائر عاشق آن وجود نوراني، داده ميشود. به انجام رساندن عهدي از جانب خداست كه برگردن شيفتگان و مواليان آن حضرت قرار دارد.
آن حضرت درباره اين ميثاق الهي ميفرمايد:
إنَّ لِكُلِّ امام عَهْداً فِي عُنُقِ اَولِيائِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ إِنَّ مِن تَمامِ الوَفاءِ بِالعَهدِ وَ حُسْنِ الاَداءِ زِيارَةُ قُبُورِهِمْ، فَمَنْ زَارَهُمْ رَغَبةً فِي زِيارَتِهِمْ وَ تَصْدِيقاً بِمَا رَغِبُوا فِيهِ كانَ اَئِمَّتهُم شُفَعائهُم يَوْمَ القِيامَة؛ هر امامي را عهدي و پيماني است بر عهده دوستداران و شيعيانش، و از جمله تمامت و انجام عهد و وفاي به آن، زيارت قبور آنهاست. پس هر كس آنها را با رغبت و عشق، زيارتشان نمايد، (امامان) شفعاي آنها در قيامت خواهند بود. (حر عاملي، 1409: ؛ صدوق، 1373: 2: 643)
زيارت آن حضرت، به عنوان امام واجبالاطاعه، حاكم بر قلبها و ضمائر و نيتها، از اهميت والايي برخوردار است كه ميفرمايد:
كسي كه با دوري راه، خانه و مزارم را زيارت كند، روز قيامت در سه مكان، نزد او خواهم آمد و او را از بيم و گرفتاري نجات خواهم داد. (إذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَميِناً وَ شِمالاً. ) هنگامي كه نامههاي اعمال به راست و چپ پراكنده شوند. (و عِندَ الصِّراطِ) در نزد صراط (عبور به سوي مقصد در جهان آخرت) (وَ عِندَ المِيزانِ) هنگام سنجش و وزن شدن اعمال. (صدوق، 1373: 2: 626)
و نيز فرمود:
براي زيارت هيچ قبري بار سفر مبنديد و سفر ننماييد، مگر براي زيارت قبور ما اهل بيت، بدانيد كه من با زهر، شهيد خواهم شد و محل دفنم در غربت خواهد بود. پس هر كس براي زيارت من سفر نمايد، دعايش مستجاب و گناهانش آمرزيده خواهد شد. (همان)
در روايتي ديگر، آن حضرت، محل دفن خويش را محل آمد و شد ملائكه معرفي فرمودهاند. چنانكه ميفرمايد:
قَالَ: إِنَّ بِخُرَاسَانَلَبُقْعَةً يَأْتِي عَلَيْهَا زَمَانٌ تَصِيرُ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ فَلَا يَزَالُ فَوْجٌ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ إِلَي أَنْ يُنْفَخَ فِي الصُّور؛ همانا در سرزمين خراسان بقعهاي است كه در زماني، محل آمد و شد ملائكه خواهد شد. و همواره گروهي از ملائكه، فرود آمده و گروهي بالا ميروند، تا زماني كه در صور دميده شود. (همان، 630)
زيارت امام رضا عليه السلام ، در خراسان، فضيلتي بالاتر از حدّ ادراك و تصور دارد كه حتي برتر از حج و عمره و نيز در رواياتي برتر از زيارت سيدالشهداء امام حسين عليه السلام دانسته شده است. عبدالعظيم حسني، از قول امام جواد عليه السلام نقل فرموده است كه آن حضرت فرمودند: «ضَمِنتُ لِمَن زارَ اَبِي عليه السلام بِطُوسٍ، عارِفاً بِحَقِّهِ الجَنَّة عَلَي اللهِ تَعَالَي؛ براي كسي كه مزار پدرم امام رضا عليه السلام را در طوس زيارت كند، در صورتي كه عارف به حق ايشان باشد، بهشت را از جانب خداي متعال ضمانت مينمايم». (همان، 629)
در روايت ديگري فرمود: «زيارت پدرم افضل از زيارت امام حسين عليه السلام است؛ زيرا حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام را همه مردم زيارت ميكنند، اما پدرم را جز خواص شيعه زيارت نميكنند». (همان، 263)
هر كس به اندازه اوج و صعودش و به اندازه توجه قلبي و باطنياش، از زيارت امام رضا عليه السلام بهره ميگيرد و فضيلتها به چنگ ميآورد. زائر به اندازه حضورش در محضر نوراني امام، مرتبط ميشود و اتصال به نفس قدسي و ملكوتي امام حاصل ميكند. زائر با اين اتصال و ارتباط، حضوراً وارد گفتوگو ميشود و نياز وجودي خود را در هر زمينهاي با امام مطرح ميكند.
زائري كه قادر شده است اين ارتباط را برقرار كند، گاهي در خطابهايش چنان صريح ميشود كه گويا هيچ حجاب و فاصلهاي بين او و امام وجود ندارد. با هر سلامش، جوابي را و با هر خواستهاش، پاسخ و اجابتي را دريافت ميكند.
زيارت، كلاس تربيت نفوس مستعد است؛ زيرا نفوس مستعد بر اثر اين ارتباط، به مفاهيم عاليه معنوي انس ميگيرند. عامل تعالي روح و معنويت است؛ زيرا بر اثر همنشيني روحاني با مزور، روح تصعيد و تكامل مييابد. اتصال قلبي با مبدأ فيض، كسب نور از واسطه در فيض است و اتصال با كسي است كه همواره در نور فرو رفته است. راهيابي و هدايت است؛ زيرا با مهدي و هدايتيافته رباني، اتصال و ارتباط حاصل ميشود. عامل قرب به خداوند به وسيله اتصال با نفسي رحماني و قدسي است. به همين جهت فرمود: «مَن زارَنِي فِي غُربَتِي... جعل فِي الدَّرَجاتِ العُلَي فِي الجَنَّةِ رَفِيقَنا؛ هركس مرا در غربتم زيارت نمايد، خداوند او را در درجات عاليه بهشت با ما محشور ميكند و او رفيق ما و همراه ما در بهشت خواهد بود». (همان، 630)
در زيارت با اولياي الهي، همانگونه عمل ميشود كه طهارت و قدسيت مزور، آن را طلب ميكند؛ يعني حضور در محضر و از او مطالبت كردن و كاستيها را مرتفع ساختن و به خواستههاي دل، نائل شدن و رسيدن.
زيارت امام رضا عليه السلام داراي بهرهها و دريافتهايي است كه بر حسب روايات، به بهرهها و دريافتها اشاره ميكنيم.
زيارت معصومان وارهيده از ظلمتهاي عالم ماده و فرو رفته در انوار الهي، كتاب وجودي انسان را در محضر ولي خدا ميگشايد و به نقاط نقص و ضعف زائر، اشاره و آنها را براي ولي خدا كه چشمي باز و بنياد اطلاعي گسترده دارد، مكشوف ميكند. از نمونههاي برجسته چنين حضوري، حضور در محضر نوراني امام رضا عليه السلام است؛ امامي كه ملقب به امام رئوف است. حبل الهي است.
عَنِ النُعمَانِ ابنِ سَعدٍ، قال: قالَ اَمِيرالمؤمنينَ عَلِي بنِ اَبِيطالِب عليه السلام : سَيقتَلُ رَجُل مِن وُلدِي بِأَرضِ خُراساٍن بِالسَّم ظُلما ً، اِسمُهُ اِسمِي وَ اِسمُ اَبِيهِ اِسمُ ابنِ عِمران مُوسَي عليه السلام ، أَلا فَمَن زَارَهُ فِي غُربَتِهِ، غَفَرَاللهُ تَعَالَي لَهُ ذُنُوبِهِ مَا تَقَدَّمَ مِنهَا وَ مَا تَأَخَّرَ وَ لَو كانَت مِثلُ عَدَدِ النُجُومِ وَ قَطرُ الاَمطارِ وَ وَرَقِ الاَشجَار؛ نعمان بن سعد روايت كرده كه گفت: امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام فرمودند: از فرزندان من، مردي در سرزمين خراسان با زهر به قتل ميرسد، از روي ظلم و ستم. نام او نام من است و نام پدرش، نام پسر عمران، موسي عليه السلام است. آگاه باشيد كه هر كس قبر او را در غربت زيارت نمايد، خداوند تعالي ميآمرزد گناهان او را. گناهان اوليه و آفرينش را. هر چند به عدد ستارگان و قطرههاي بارانها و برگهاي درختان باشد. (همان، 637)
زيارت علي بن موسي الرضا عليه السلام و معصومان و اولياي الهي، موجب تقرب به خداوند است؛ زيرا ارتباط با نفس رحماني آن امام همام، در نزديكي و قرب به خدا تأثيري شگرف دارد كه به اين مقوله در روايات فراواني اشاره شده است. حمزه بن حمران روايت كرده كه گفت: امام صادق عليه السلام فرمودند:
نوه من در خراسان، در شهري به نام طوس به شهادت ميرسد. هر كس به زيارت آن حضرت برود و به حق او آشنا و عارف باشد. (مقام و عظمت او را بشناسد) روز قيامت من دست او را گرفته داخل بهشتش خواهم نمود، هر چند از اهل گناهان بزرگ باشد. حمزه بن حمران ميگويد: پرسيدم: فدايت شوم عرفان حق او چيست ؟ فرمود: بداند كه او امام واجب الاطاعه است و بداند كه او را شهيد نمودهاند هر كس او را با اين شناخت زيارت نمايد، خداوند اجر هفتارهزار شهيد، از شهدايي كه به حقيقت، در پيش رسول خدا صلي الله عليه و آله و در ركابش شهيد شدهاند».1
علت اين امر آن است كه زائر حريم رضوي، آهنگ پيوست به خدا ميكند و اين آهنگ را با زيارت آن حضرت عملي ميكند و به مقياس حضور و دركي كه از روح امام دارد، به خدا تقرب ميجويد و اين، نهايت كمال معنوي و روحاني است. زيارت، تجديد ديدار و پيمان با انسان كامل است، پيمان قرب الي الله و انفصال از ماسواي او.
به همين دليل، در روايات معصومان، از قول موسي بن جعفر عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «مَن زَارَ قَبرِ ولدِي عَلِي كَانَ كَمَن زَارَ الله تَعَالَي فِي عَرشِهِ؛ هر كس قبر فرزندم علي را زيارت كند، مانند كسي است كه خدا را در عرش زيارت نموده است».2
ورود در محضر نوراني رضوي، ورود به عالم قدس و طهارت است كه قطعهاي از بهشت است. زائر با ورود به حريم رضوي، وارد قطعهاي از بهشت ميشود، چنانكه امام فرمود: «إنَّ بَينَ جَبَلَي طُوس قَبضَۀً قبَضتَ مِنَ الجَنَّةِ، مَن دَخَلَهَا كانَ آمِناً يومَ القِيامَة؛ به راستي كه در ميان دو كوه شهر طوس، مشتي خاك از بهشت است. (قطعهاي از بهشت)، هر كس در آن وارد شود، روز رستاخيز در امان خدا خواهد بود». 1
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «به زودي پارهاي از تن من در سرزمين خراسان مدفون ميگردد، هيچ مؤمني به زيارتش نرود، مگر اينكه واجب نمايد خدا بر او بهشت را. «اَوجَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ الجَنَّة» و بدنش را بر آتش جهنم حرام فرمايد».2
شفاعت، به مفهوم تقويت و كمك كردن به فرد ضعيف است و نيز به مفهوم درخواست بخشش براي كسي است.
«در اصطلاح شرعي و مذهبي، شفاعت جايي مطرح ميشود كه شخصي در نزد خداوند براي ديگري طلب مغفرت و آمرزش كند يا بخواهد عقابي كه بر اثر گناه، متوجه نفس گنهكار شده، از او برداشته شود يا تخفيف يابد. در اين حال، شخص گنهكار، شفاعت شونده و خداوند، پذيرنده شفاعت شفيع خواهد بود. شفاعت، به اين معنا از مسلمات دين اسلام به شمار ميرود».1
زيارت، يكي از انوار طيبه اهل بيت عليهم السلام و ارتباط با روح كلي ولايت الهي است كه به همين معنا اشاره دارد. به همه آنها نور واحدي هستند كه زيارت نفوس قدسي يكي از آنها، براي زائر اين توفيق و امكان را فراهم ميسازد از شفاعت اهل بيت عليهم السلام و همه آنها برخوردار شود. چنانكه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام ميفرمايد:
اي اباالحسن، به درستي كه خداي تعالي قبر تو و فرزندان تو را بقعههايي از بقعههاي بهشت قرار داده و دلهاي بزرگان و برگزيدگان بندگان خود را به آنها متمايل ساخته تا اذيت و خواري در راه زيارت شما را متحمل شوند، قبور شما را تعمير كنند و بسيار به زيارت قبور شما بيايند تا موجبات تقرب به خدا و دوستي پيامبرش را فراهم كنند. يا علي، شفاعت من مخصوص اين گروه خواهد بود و آنان بر حوض من وارد خواهند شد و زيارت كنندگان من در بهشت خواهند بود.2
و نيز امام علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود: «هيچ فردي از دوستدارانم و شيعيانم مرا زيارت نميكند، در حالي كه عارف به حق من باشد، مگر اينكه او را در روز قيامت شفاعت خواهم نمود».3
و نيز فرمود: «من در سرزمين شما دفن ميشوم. من پاره تن پيامبرم. من، امانت و ستاره آن خاندانم. هر كه مرا با شناخت آنچه خداوندتبارك و تعالي از حقم و اطاعتم واجب نموده، زيارت كند من و پدرانم در روز قيامت شفيع اوخواهيم بود وهركس را كه ما شفيع او در قيامت باشيم، جزء نجاتيافتگان است، گرچه به قدر جن و انس گناه داشته باشد».4
اين مسئله از مسلّمات آموزههاي اسلامي، به ويژه شيعي است كه ولايت، ستون اصلي خيمه دين و محور اصلي اعمال است و بدون ولايت هيچ عملي، پذيرفته نميشود. چرخيدن بر مدار ولايت انسان الهي به همه اعمال، افكار و انديشهها و اقدامهاي انسان مسلمان جهت ميدهد. چنانكه حركت امام حسين عليه السلام از صحراي عرفات و ناتمام گذاشتن حج، براي عملي شريفتر و بس عظيمتر بود و آن، حفظ ولايت الهي و تعارض عملي با ولايت غيرالهي و ولايت طاغوت بود. اين شيوه و منش را، همه امامان شيعه در دوران حيات سياسي خود نشان دادند. چنانكه علي بن موسي الرضا عليه السلام در حديث سلسلة الذهب، ولايت خويش را مدار همه امور قرار ميدهد و ميفرمايد: «الاّ بِشَرطِهَا وَ شُرُوطِهَا وَ أَنَا مِن شُرُوطِهَا».1 آگاه باشيد، «لااِلهَ إِلاّ الله» دژ محكم الهي است، اما به شرطش و من از جمله شرطهايم كه مفهوم اين است كه بدون اين شرط آن سخن و عقيده ناتمام است.
ولايت، والاترين، بالاترين و ارجمندترين و عظيمترين آموزه اسلامي است و به فرموده آن حضرت، «أُسُالْإِسْلَامِ النَّامِي».2 اساس اسلام بالنده است. با اين دريافت روشن است كه هزاران حج بيولايت، كمترين ارزشي را ندارد و داشتن ولايت و چرخيدن بر مدار ولي و حركات خود را بر آن مبنا تنظيم كردن، برتر از هزار حج و هزار عمرهاي است كه در آنها ولايت تجلي نمييابد. در همين زمينه ميفرمايد:
مَن زَارَنِي فِي تِلكَ البُقعَة كَانَ كَمَن زارَ رَسوُل الله صلي الله عليه و آله وَ كَتَبَ اللهُ تَعَالَي لَهُ ثَواب اَلفَ حجَّةٍٍ مَبرُورُةٍ وَ اَلف عُمرَة مَقبُولَةِ؛ هركس مرا در اين بقعه شريفه زيارت نمايد، همچون كسي است كه پيامبر را زيارت كرده و خداوند برايش پاداش هزار حج و عمره كامله و مقبوله را مينويسد.3
و در موردي ديگر ميفرمايد: «... اَلا فَمَن زَارَنِي فِي غُربَتِي، كَتَبَ اللهُ تَعالَي لَهُ اَجرَ مِأَة اَلف شَهِيدٍ وَ مِأَة اَلفِ صِدّيقٍ وَ مِأَةَ اَلفِ حاجٍ وَ مُعتَمِر... ؛ آگاه باشيد، هر كس مرا در غربتم زيارت نمايد، خداوند متعال براي او اجر و پاداش يكصد هزار شهيد و يكصد هزار صديق و يكصدهزار حاجي و معتمر را مينويسد». (همان، 585)
امام جواد عليه السلام در پاسخ به پرسش سائلي كه از ثواب هزار حج تعجب كرده بود، فرمود: «اَي وَالله اَلفَ اَلفَ حجه لِمَن زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّةِ؛ آري به خدا ثواب هزار هزار حج براي كسي است كه او را با معرفتش زيارت كند».
در اين زمينه، روايات فراواني وجود دارد كه به ذكر اين نمونهها بسنده ميكنيم.
امامان شيعه و از جمله علي بن موسي الرضا عليه السلام ، درهاي ورودي اسلامند. به همين دليل، باب حاجات و برآورده شدن آن هستند. نيك ميدانيم كه آنها زنده ابديند، ميشنوند و از خدا اجابت دعاي زائر خويش را ميطلبند و اجابت ميشود. چنانكه فرمود: «اَلا وَ إِنِّي مَقتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلماً وَ مَدفُونٌ فِي مَوضِعِ غُربَة. فَمَن شَدَّ رَحلِهِ اِلَي زِيارَتِي استَجِيبَ دُعاؤُهُ... ؛ بدانيد كه من با زهر، شهيد خواهم شد و محل دفنم در غربت خواهد بود. پس هر كس، براي زيارت من سفر كند، دعايش مستجاب و حاجاتش برآورده خواهد شد». (همان، 626)
زيارت هر يك از امامان شيعه عليهم السلام ، با شناخت مقام و جايگاه آنها كامل ميشود. از اين رو، زائر ميكوشد اين مقامات عاليه را بشناسد. البته در بين زيارات، زيارت جامعه كبيره كه از امام هادي عليه السلام وارد شده، مدخلي عالي بر شناخت مقامات عاليه امامان است. زائر عارف ميكوشد، اين زيارت را با دقت و توجه به مضامين بينظيري كه دارد، بخواند كه خود وقوفي كامل بر مقامات بلند نفوس قدسيه امامان را دربردارد.
«اهل بيت نبوت، جايگاه رسالت، محل آمد و شد ملائكه، جايگاه هبوط وحي الهي، معدن رحمت، خزانههاي علوم و دانش، منتهاي حلم و بردباري، استوانههاي كرامت و ارجمندي، رهبران امم، صاحبان نعمتها، اركان و بنمايههاي نيكان، سياستمداران خلق، اركان شهرهاي خدا، درهاي ايمان، امناي الهي، سلاله نبوتها، انتخاب شده همه مرسلين، عترت بهترين پيامبر الهي، امامان هدايت، چراغهاي در تاريكيها و ظلمت، علمها و نشانههاي تقوا، صاحبان درك و خرد، پشتوانه بشريت، حجتهاي الهي بر اهل دنيا، جايگاههاي معرفت الهي، مساكن بركت خدا، معدنهاي حكمت خدا، حافظان سرّ الهي، حاملان كتاب خدا، اوصياي نبي و رسول خدا صلي الله عليه و آله و...». (قمي، 1372: 544)
خصلتهاي ياد شده، بخشي از آغازين جملات زيارت جامعه كبيره است كه هر كدام از اين صفات و صفات والاي ديگري كه در ادامه زيارت آمده، نيازمند شرحي جامع و بلند است كه بابي بلند بر شناخت مقام امامان، از جمله حضرت امام رضا عليه السلام است كه خوانندگان محترم را به دقت در مضامين عرفاني و معرفتي و بلند زيارت جامعه كبيره فرا ميخوانيم.
زيارت، عالمي ويژه، حسي معنوي و مينايي و انجذابي روحاني و ملكوتي است كه دنياي ويژهاي دارد. ورود به اين عالم كه همان وادي قدس است، براي هر مدعي رخ نميدهد، بلكه ورود به اين عالم، داراي شرايط ويژهاي است. هر فردي به اندازه بهرهمندي از اين شرايط و به ميزان برخورداري از آنها، وارد عالم زيارت، كه همان عالم قدس و طهارت و دلدادگي و انجذاب است، خواهد شد. از اين رو، در بخش پاياني نوشتار، بايد شرايط ورود به اين عالم بهجتافزا و فرحانگيز را به اختصار و ايجاز توضيح دهيم.
انسان تا هنگامي كه در ظلمت ماده غوطهور است و در درياي كثرتها غوطه ميخورد و باطنش با ماده عجين شده، امكان ندارد به فضاي قدس و طهارت وارد شود. ارادهاي عظيم ميخواهد كه باطن را از اغيار، تخليه و به عشق دوست، تحليه و زينت و زيور كند.
«بشر مادي در بيداء ظلمت ماديت زندگي ميكند و در درياي بيكران شهوات و كثرات، غوطه ميزند و هر آن، موجي از علايق و وابستگيهاي مادي، او را به طرفي پرتاب ميكند. هنوز از لطمات و صدمات آن موج، به حال نيامده، موجي سهمگينتر و دهشتانگيزتر، كه از علايق به مال و ثروت و زن و فرزند سرچشمه ميگيرد، سيلهاي متوالي به صورت او نواخته و او را در قعر امواج خروشان اين بحر ژرف و درياي هولناك فرو ميبرد». (حسيني تهراني، 1389: 24)
هنگامي كه زائر قصد ورود به مضجع نوراني نفوس قدسي را دارد، نفحهاي الهي ميورزد كه بايد قدرش را بداند. بايد باطن را از اغيار پاك كند و به نور محبت دوست و ولي الهي و امام شهيد و مزور خود بيارايد تا زمينه براي ورود به عالم قدس و طهارت فراهم شود.
«سالك بايد بسيار بيدار و هوشيار باشد كه در زواياي خانه دل، چيزي از اين خيالات به جاي نمانده باشد؛ زيرا دأب اين موجودات خيالي، اين است كه در موقع بيرون كردن آنها، خود را در گوشه و زواياي مخفيه دل پنهان ميكنند، به طوري كه سالك فريبخورده گمان ميكند از شرّ آنها خلاص شده، ولي آن هنگام كه مسافر ميخواهد به چشمه حيات راه يافته و از عيون حكمت سيراب گردد، ناگهان بر او تاخته و با تيغ قهر و جفا، كارش را ميسازند». (همان، 27)
زائر بايد خود را از شرّ موجودات خيالي در هنگام قصد مزور و وليالله، رها كند و بداند كه امام، محط كرامت الهي و منبع خزانه سرّ الهي است و زنده و جاويد است و او را به محضر راه ميدهد و بايد در محضر او كه بيت الهي است، پاك و صاف شد و با پاكي و صافي وارد شد. البته عشق ولّي الهي، باطن را صفا ميدهد و جان را آماده ديدار ولي الهي ميكند، به گونهاي كه افرادي خاص، با ولي الهي سخن ميگويند و كلام ولي الهي را ميشنوند و او را رؤيت ميكنند.
معرفت و شناخت عظمت و ژرفاي وجودي امام، از مهمترين اركان زيارت و ورود به عالم آن، كه همان عالم قدس است، به شمار ميرود. معرفت مقامات معنوي، روحاني، الهي، علمي و فكري و اخلاقي امام، باعث ميشود زائر ادب حضور را رعايت كند و با طمأنينه و وقار و جلالت و ابهّتي ويژه به محضر راه يابد.
امام رضا عليه السلام ، عالم آل محمد صلي الله عليه و آله ، «پيشواي هدايتپيشگان، مخزن سرّ الهي، صاحب وديعه الهي، مهبط وحي الهي، معدن حكمت الهي، حجت الهي، مصباح هدايت، مثل اعلاي بندگي، حجت، نور، برهان، صراط الهي، معصوم، صادق، برگزيده، معدن سرّ، پاك از هر رجس و ناپاكي است. و امامي است كه كلامش نور، امرش رشد، وصيتش تقوا، و عادتش احسان و كرم است و همه صفات والايي كه در يك فرد هادي و راهنما و امام بايد باشد، در او تمثّل عيني و وجودي دارد». (قمي، 1372: 545)
با اين نوع شناخت ميتوان به محضرش وارد شد و در محضرش، نورانيت را به دست آورد و از قدسيتش بهره برد.
كسب طهارت، انجام وضو و تنزيه ظاهر و باطن، ادبي مهم است كه آداب ديگر پس از آن، مورد توجه زائر بايد قرار گيرد تا با طهارت و رعايت آداب، به عالم قدس راه يابد.
در عنوان طهارت، غسل زيارت، پوشيدن لباس نظيف، پاك و از مال حلال و بهره بردن از عطر و بوي خوش، بسيار اثرگذار است و در رعايت آداب وقار و طمأنينه، خضوع و خشوع، ذكر تكبير، تسبيح و تهليل، بالا برنده عظمت زائر و پاكي او در نزد امام معصوم و مزور است. چنانكه بايد اذن دخول بخواهد، به جايگاه ولي الهي ارج نهد. به قبر و مضجع نوراني نزديك گرديده و نسبت به قبر مطهر با تكريم و تعظيم و توجه قلبي و ادراك باطني بنگرد.
از آداب باطني زيارت، خواندن زيارتهايي مانند زيارت جامعه كبيره است و در نزد مضجع نوراني، دعاي بسيار كردن و قرائت قرآن را شعار خود ساختن است.
محدث قمي نقل ميكند كه «شيخ صدوق در فقيه و عيون نقل روايت كرده از موسي بن عبدالله نخعي كه گفت: «عرض كردم به خدمت امام علي النقي كه يابن رسول الله مرا تعليم فرما زيارتي با بلاغت كه كامل باشد كه هرگاه خواستم زيارت كنم يكي از شما را، آن را بخوانم. فرمود: چون به درگاه رسيدي بايست و بگو شهادتين را، أشهَدُ أَن لا إله إلاّ الله وَحدَهُ لا شريكَ له وَ أَشهَدُ أنَّ مُحَمّداً صلي الله عليه و آله عبده و رسوله و با حال غسل باشي تا داخل حرم شوي و...». (قمي، 1372: 544)
در موردي ديگر امام هادي عليه السلام فرمودند:
مَن كانَت لَهُ اِلَي اللهِ حَاجَةٌ فِي قُنُوتِهِ فَإِنَّهُ يستَجِيبُ مَا لَم يسئَل مإثماً أَو قَطِيعَه ٌرَحِم؛ هر كس به درگاه خدا حاجتي دارد. در قنوت نماز، حاجتش را از خدا بخواهد، خداوند اجابت ميكند اگر خواستهاش گناهي يا قطع رحمي نباشد. (عاملي، 1409ه .ق: 10: 407)
آداب و شرايط فراوان ديگري براي ورود به عالم روحانيت و قدس و مضجع نوراني امام وجود دارد كه به كتابهاي مربوط ارجاع ميدهيم.
رهآورد و نتيجهاي كه از اين نوشتار به دست ميآيد، ميتوان در چند نكته مطرح كرد:
1. زيارت، تجلي حس معناخواهي انسان است و گرايشي قوي در باطن است كه بر اثر آن انسان، با اتصال به وجودي قدسي ميخواهد اين گرايش باطني و تشنگي نهايي را پاسخ گويد.
2. زيارت، ديدن حقيقت است و باز شدن دريچههاي ملكوت به سوي انسان زائر.
3. مكانهاي مقدس، نظير كعبه، مدينه، مشاهد مشرفه امامان و حرمهاي اولياي الهي، دروازه ملكوتند.
4. قدسيت، امري فراعقلاني، حسي روحاني و معنوي و مينايي و اصل عالم است و نفوس قدسي، نفوس متصل به عالم قدس و ملكوتند.
5. امام رضا عليه السلام ، نفسي قدسي است كه زيارت ايشان در تعاليم و سيره امامان اهميت فراواني دارد. آن حضرت، سراج الهي و نور تابنده خداوند است.
6. در زيارت امام رضا عليه السلام ، بهرههايي همچون اتصال به ملكوت، بخشش گناهان، تقرب به خدا و برآورده شدن حاجات وجود دارد كه زائر شيفته و عاشق را به خود جذب ميكند.
7. معرفت، تخليه باطن و تحليه آن، و برخورداري از طهارت و قدسيت و پاكي، شرايط وصول به آن رهآوردها و مقامات عاليه است.
با عنايت به نكاتي كه در اين نوشتار در باب زيارت حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام آمد نقش رسانه ملي در چند بعد، نقشي بيبديل خواهد بود:
ـ نخست، آموزش آداب زيارت از منظر اعمال ظاهري زيارت همچون آمادگي كامل داشتن در زمان تشرف، نيت پاك داشتن، توجه كامل قلبي، ذكر «اَستَغفِرُ اللهَ ذَاالجَلالِ و الاِكرام مِن جَميعِ الذُّنوبِ وَ الآثام» از محل اقامت تا ورودي صحن مطهر، با احترام در ورودي حرم مطهر ايستادن و قرائت اذن دخول، استحباب عتبهبوسي و سجده شكر، ذكر شريف «الله اكبر» هنگام رويت ضريح مطهر و قدم برداشتن در روضه مقدسه و ...
ـ دوم، آموزش اسرار و ابعاد باطني زيارت مانند درك لحظات ناب و شيرين وصال. زائر بداند كه زيارت، اول از همه، دل كندن و پاره كردن زنجيرهايي كه ما را از دوست باز ميدارد، بايد به خودمان نهيب بزنيم كه در حريم باشكوه رضوي همان غوغايي برپاست كه در ملكوت و مظلوميت و غربت بقيع است، توجه به ادعيه و ... .
ـ سوم، تهيه ويژه برنامههايي در زمينه رعايت آداب و ادب زيارت ثامن الائمه عليه السلام از زبان بزرگان دين و به تصوير كشيدن حالات معنوي و روحاني خاص زائران بارگاه رضوي به هنگام زيارت، نقش بينظيري در فرهنگسازي و جذب جامعه بيشتر زائران مشتاق زيارت به همراه خواهد داشت.
آموزش آداب زيارت امام رضا عليه السلام براي هر گروه سني، مطابق درك و بينش آن گروه صورت گيرد. مثلاً ضروري است آموزش آداب زيارت براي گروه سني كودك و نوجوان در قالب نمايشهاي كودكانه انجام شود تا كودك قدرت درك محتواي برنامه را داشته باشد.
آذرتاش، آذرنوش. 1379. فرهنگ عربي، فارسي. نشر ني.
ابن فارس، احمد. 1399ه .ق. مقاييس اللغة (جلد3)، بيروت، دارالفكر.
امام خميني، روحالله، 1360. مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية. به اهتمام: سيد محمد فهري.
امين، سيدمحسن. 1374ه .ق. العقود الدّريه. طبيع دمشق.
حرعاملي، 1409ه .ق. وسايل الشيعه. قم: موسسه آل البيت.
حسيني تهراني، سيدمحمدحسين. 1389. رساله لب اللباب. قم: بوستان كتاب.
سبحاني، جعفر، 1380. مفاهيم القرآن (جلد 4). قم: انتشارات اعتماد.
شهروزي، محمدبن محمود. 1372. شرح حكمة الاشراق. پژوهشگاه علوم انساني.
شيخ صدوق، ابن بابويه قمي. 1373. عيون اخبارالرضا (جلد2). ترجمه: علياكبر غفاري. نشر صدوق.
شيخ طوسي، محمد بن حسن. 1418ه .ق. تهذيب الاحكام (جلد 6). نشر صدوق.
صبحي صالح. نهج البلاغه. 1395ه . ق. بيروت: دارالعلم.
عميد، حسن. 1342. فرهنگ عميد. كتابخانه ابن سينا.
قمي، شيخ عباس. 1372. مفاتيح الجنان. دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
كليني، محمدبن يعقوب. 1363. اصول كافي (جلد4). تهران: انتشارات خوارزمي.
لوييس، معلوف. 1378. المنجد في اللغة. چاپخانه قدس.
مجلسي، محمدباقر، 1403ه .ق. بحارالانوار (جلد 49). موسسه الوفاء بيروت:
مولانا محمد بلخي، جلال الدين. 1378. مثنوي معنوي. دفتر ششم. رينولد نيكلسون. مقدمه. بديعالزمان فروزانفر. تهران: انتشارات امير مستعان.
مولوي، جلال الدين محمد، 1405. ديوان شمس.
ايلياده, ميرچا. 1372. رسالهاي در تاريخ اديان. ترجمه: جلال ستاري. تهران: سروش.
نراقي، محمدمهدي. 1963. جامع السعادات (جلد3). النجف الاشرف: چاپ نجف.
نصر، سيدحسين، 1380. معرفت و معنويت. نشر سهروردي. ترجمه: انشاءالله رحمتي.
سهروردي، شيخ شهابالدين. 1380. مصنفات شيخ اشراق. تصحيح: هانري كربن، تهران: پژوهشگاه علوم انساني.