// مقاله / لباسي از عشق بر تن دانش

لباسي از عشق بر تن دانش در یادداشت های شما ذخیره شد. توجه داشته باشید که یادداشت ها موقت بوده وبعداز خروج شما حذف خواهد شد.

لباسي از عشق بر تن دانش

سيده طاهره موسوي

// فصل عطشناك درس

بر تن دانش لباسي از عشق دوخته‌اند؛ روزهايي سرد به نام فصل زرد!
فصلي كه سبزينگي را از بهار استعاره گرفته، در آوازگير برگ‌ها، مهرانه زمزمه مي‌كند شوق سماع را؛ سماعي كه از الفِ آب آغاز مي‌شود و آرام آرام بر آيينه چشمان يار باران مي‌شود؛ ياري كه مي‌تواني در چشمانش، ورق ورق ناديده‌ها را ببيني و به آيينه زاري از حقايق برسي؛ حقايقي كه از لا به لاي روزهاي مهر، سرك مي‌كشند؛ روزهايي كه عطش «درس» را با طعم مدرسه در كام تو شعله ور خواهند كرد.

// كلاس‌هاي منتظر حضور

واژه‌ها منتظرند تا در آغوش انديشه‌ات تاب خورند و تب آموختن را در قاب فرداهايت بارور كنند.
هواي مدرسه آكنده از عطر ذوق است و شوق؛ ذوقي كه تو براي گام نهادن در پلكان پيشرفت داري و شوقي كه مدرسه براي گشودن دروازه‌هايي از دانش بر روي تو دارد.
كلاس‌ها، حس حضور تو را در خود پنهان كرده‌اند و پنجره‌ها گشوده‌اند پنجره‌اي به سمت آفتاب حضورت. نيمكت‌ها آماده‌اند تا مركب پرواز تو شوند؛ پروازي به وسعت دنياي دانايي!

// بيداري سكوت با هياهوي دانش

صبحگاهان ابرهاي «مرمر» با بادهايي «تَر» به ميهماني خميازه‌هاي كش‌دار تو مي‌آيند تا بال و پر گشودنت را در افق‌هاي بيكرانه تماشا كنند.
هر زنگ سيبي به رنگ معماست كه تو گاز مي‌زني تا طعم دلنشين و شيرين يافتن پاسخ را بچشي و آن‌گاه كه خستگي‌هايت تو را به سمت آهنگ استراحت بُرد، در هياهوي رقص خنده‌ها و بازي‌ها غرق شوي و پا به پاي موج‌هاي بازيگوشي، لبخند بر لبان مدرسه بنشاني. بنشاني تصويري از همهمه در چشم‌خانه آسمان؛ آسماني كه در نقاشي‌هايت هميشه سبز است؛ همانند معلم سرشار از مهر و عطوفت و زندگي.
سرود مي‌خوانند لباس‌هاي رنگارنگ با ترانه‌هايي كه با قافيه مهر سروده مي‌شوند و رديف‌هايي كه مانا هستند و پايدار؛ همانند رديف‌هاي نيمكت. مي‌نوازند راهروهاي مدرسه، ضرب‌آهنگ نشاط را با صداي پاي دانش‌آموز؛ همآنكه براي آموختن آمده است و زندگي را در سكوت چارديواري‌ها با همهمه كتاب‌ و عشق فرياد مي‌كند.

/// مقالات