حسن اردشيري لاجيمي
بيگمان هر فردي از انسان و هر قوم و ملّتي از انسانها با نظر به چگونگي و تفسير و توجيهي كه درباره حيات خود دارند و با نظر به فرهنگي كه در آن زندگي ميكنند، حقايق را به عنوان آرمانها و ايدههاي اعلا براي خود پذيرفتهاند. اين آرمانها و ايدهها اگر از سنخ عظمتهاي معقول، مانند عدالت و آزادي و نظم و صدق و اخلاق و فداكاري و ديگر تجليات تكاملي روح باشند، تحقق و انطباق آنها در رندگي عيني انسانها، جمال معقول و زيبايي عقلاني و والا ناميده ميشود، و اگر از سنخ تركيبات و كيفيات محسوس باشند، زيبايي حسي نام ميگيرد.
اين تقسيم درباره زيبايي، جمال معنا و جمال صورت يا زيبايي معقول و زيبايي محسوس، ريشههايي بس ژرف در احساسات اعلاي بشري دارد. اينكه سعدي ميگويد:
اينكه انسان تا كجا ميتواند اوج بگيرد و خدايي گردد و فاني در او، در «ميدان عمل» روشن ميشود. كربلا نشان داد سقف تعالي انسان و آستانه رفعت روحي و تصعيد وجودي و ظرفيت كمالجويي و كماليابي او تا كجاست. پرونده آن حماسه نشان داد «كه تا چه حد است مقام آدميت». اين نكته براي جويندگان ارزشها بسي زيباست و معيار. (نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها: 1389: 252)
يكي از زيباييهاي حماسه عاشورا، تجلي ادب بود. با مطالعه عاشورا درمييابيم كه عاشورا، يعني ادب. مصداقهاي فراواني ميتوان براي اين صفت زيبا برشمرد؛ مثل ديدار حر با امام حسين عليه السلام ؛ ديداري كه سرنوشت حر بن بزيد رياحي را تغيير داد و او را از نامآوران عرصه زيباييهاي عاشورايي قرار داد.
داستان از اين قرار است كه حر در برخوردهاي اوليه با امام، وقتي كه مانع از حركت و بازگشت حضرت شد، امام او را خطاب نمود و فرمود: «ثكلتك امّك ما تريد»؛ يعني مادرت به عزايت بنشيند! از ما چه ميخواهي؟ حرّ گفت: اگر ديگري جز تو نام مادر مرا ميبرد، البته متعرض مادرش ميشدم و پاسخ او را همينگونه ميدادم، هر كه خواهد باشد، اما در حق مادر تو جز بزرگداشت سخني بر زبان نميتوانم آورد. (قمي: 1368، ج1: 393)
اين ادب جناب حرّ را ميرساند كه با وجود علاقه به مادرش، در برابر عظمت شخصيتي چون فاطمه عليها السلام سر تعظيم فرود ميآورد و ادب را رعايت ميكند و البته كه همين ادب سبب مقامي كمنظير براي او ميشود.
شايد يك از مقامهاي عالي اخلاقي و عرفاني كه درك آن مشكل و البته واجد شدنش ارجمند است، مقام رضاست. پس اگر حضرت زينب عليها السلام عاشورا را نماد زيبايي ميخواند، به همين دليل است.
جلوگري رضاي الهي در عاشورا چنان است كه بايد روي ديگر اين حماسه را تبلور رضا ناميد. در حقيقت كربلا تجليگاه رضاي الهي است. امام حسين عليه السلام در واپسين لحظات حيات در قتلگاه چنين زمزمه ميكند: «الهي رضي بقضائك».
اين مرحله از عرفان، يعني خود را هيچ نديدن و جز خدا نديدن و در مقابل پسند خدا اصلاً پسندي نداشتن. در آغاز حركت از مكه به سوي كوفه نيز در خطبهاي فرمود:«رضا الله رضانا اهل البيت؛ رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».
البته مقام رضا ثمره محبت است. (سجادي: 1372، 31) نمونه ماندگار ديگري كه نقل آن آموزنده است، داستان جناب «عابس بن ابي شبيب» است كه از شجاعت و دليرياش كسي جرئت نزديك شدن به او را نميكرد. از اين رو، دشمن به سنگباران و تيرباران او دست زد. در اين وقت بود كه او بيباكانه زره و كلاه خود خويش را كند و وقتي دشمن به او ندا داد: « آيا نميهراسي كه در گرماگرم جنگ سر برهنهاي؟» پاسخي داد كه ترجمان ديگري از زيباييشناسي است. فرمود: «آنچه از دوست به دوست برسد، آسان و زيبا است». (مازندراني حائري: بيتا، ج1: 39)
يكي ديگر از لحظات زيباآفرين عاشورا، داستان شهادت جناب «جون» است كه جز در سايه ولايتخواهي پديدار نميگردد. «جُون» غلام سياه و بدبويي كه در زيباترين حالت، چون ما ميزيست، ولي در سايه متعالي ولايت، به حياتي زيبا رسيد و بلكه صورتي زيبا و بوي خوشي يافت.
امام حسين عليه السلام به او فرمود: تو از طرف من آزادي. تو در جستوجوي عافيت از پي ما آمدي؛ اينكه خود را به راه ما گرفتار مساز! جون عرض كرد: اي فرزند رسول خدا، من در آسودگي بر سر خوان شما باشم و در روزگار گرفتاري از شما دست بردارم؟! به خدا سوگند! بدبو و كمآبرو و سياهم، بهشت را بر من ارزاني دار تا بويم خوش و آبرويم شريف و رنگم سپيد شود. نه به خدا قسم! از شما جدا نميشوم، تا اين خون سياهم با خون شما بياميزد.
يكي ديگر از جلوههاي زيبايي شناسي كربلا، وفاست كه در شخصيتي چون سعيد بن عبدالله حنفي آشكار ميشود. وي كه در شب عاشور از ميان دو انگشت ولي خدا مقامش را مشاهده كرده، چرا مست و مسرور نباشد و ظهر عاشورا خود را سپر بلاي امام خويش براي اقامت نماز نكند؟
وقتي با سر و صورت و چشم و پهلوي زخمياش روي زمين افتاد، از امام خويش پرسيد: «اوفيت يابن رسول الله؟؛ آيا وفا كردم» و تأييد شنيد: «نعم انت امامي في الجنه؛ بله! تو جلودار من در بهشتي!» (قنبريان: 1381، 409)
عاشورا سراسر زيبايي و شكوه است؛ زيرا به دست انسانهايي رقم خورده كه در نهايت كمال و زيباييهاي انساني و اخلاقي ميزيستند. به همين دليل امام حسين عليه السلام ياران خود را بهترين انسانها برشمرد و در شب عاشورا مقاماتشان را به آنها نشان داد؛ زيرا ميدانست آنها زيبايي مطلق را درك كرده و خود زيبا شدهاند و هرگز تمناي زشتي و پليدي ندارند و خلاصه آنكه «ما رأيت الاّ جميلا».
جعفري، محمدتقي. 1375. زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام. تهران: نشر كرامت. چاپ دوم.
سجادي، سيد ضياءالدين. 1372. مقدمهاي بر مباني عرفان و تصوف. تهران: سمت.
قمي، شيخ عباس. 1368. منتهي الآمال. تهران: مطبوعات حسيني. چاپ پنجم.
قنبريان، محسن. 1381. حسين عليه السلام زيباساز حيات، مجموعه مقالات همايش امام حسين عليه السلام . تهران: مركز چاپ و نشر مجمع جهاني اهل البيت عليهم السلام . چاپ نخست.
مازندراني حائري، شيخ محمدمهدي. بيتا. معالي السبطين. تبريز: بينا.
مجلسي، علامه محمدباقر. 1403ق. بحارالانور. بيروت: داراحياء التراث العربي. چاپ سوم.
محدثي، جواد. بيتا. فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام . قم: نشر معروف.
نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها. 1389. پرسشها و پاسخها، ويژه محرم. قم: دفتر نشر معارف. چاپ شانزدهم.