عبدلله اسفندياري
بخش اول و دوم اين مقاله كه به ترتيب به مرور سينماي ايران در دو دهه شصت و هفتاد از خلال جشنواره فجر در ان سالها مي پرداخت، در دو شماره قبل به چاپ رسيد و اينك بخش سوم و آخر اين مقاله ارائه مي گردد كه به سالهاي سينمايي دهه هشتاد و نود مي پردازد. اين مقاله قبل از برگزاري جشن سي و دوم سينماي ايران نگاشته شده و از همين رو در شماره بعد در مقاله اي مستوفي به دوره اخير جشنواره پرداخته خواهد شد. جناب اقاي عبدلله اسفندياري از مديران پيشكسوت سينماي ايران است كه شناخت قابلي از روند سينماي ايران دارد. براي معرفي بيشتر ايشان به دو شماره قبل تصوير نامه مراجعه كنيد.
جشنوارة بيستم فيلم فجر:(بهمن ماه 1380)، فيلمهاي مطرح اين دوره عبارت بودند از: «ارتفاع پست» ساختة ابراهيم حاتميكيا، «خانهاي روي آب» بهمن فرمان آرا، «قارچ سمّي» رسول مّلاقلي پور، «ايستگاه متروك» عليرضا رئيسيان، «بماني» داريوش مهرجويي، «خواب سفيد» حميد جبّلي، «سفر به فردا» محمد حسين حقيقي، «عيسي ميآيد» علي ژكان، «كاغذ بي خط» ناصر تقوايي، «كوير مرگ» اسماعير براري، «مربّاي شيرين» مرضيه برومند، «من ترانه پانزده سال دارم» رسول صدر عاملي، «نامههاي باد» عليرضا اميني و «سفر سرخ» حميد فّرخ نژاد.
در اين دوره، ابراهيم حاتميكيا كه هميشه فيلمي در دفاع مقدس و حواشي آن را عرضه ميكرد، به دليل سرخوردگي از برخوردي كه با «موج مرده» انجام گرفت، سراغ موضوعي ديگر رفت و ماجراي فرار جوانان از كشور را دستماية فيلمي طنز قرار داد و موضوع را با موفقيت به تصوير كشيد و در عين حال از مضامين هميشهگياش كه مضاميني ديني و معنوي بود، دست نكشيد و اشاراتي داشت، به حدّي كه برخي تصاوير ذهني اين فيلم در انتهاي آن، به نوعي تصاوير ماورائي شبيه بود. البته در همين سالها سريالي در سيماي جمهوري اسلامي ساخت كه تمام قد با قصّه اي معناگرايانه و با حضور روح بيكالبد حميد فّرخ نژاد كه به كُما رفته بود، در جاي جاي قصّه و كوشش آن روح براي تماس و اثرگذاري بر روي عالم مادّي همراه بود و موفقيتي نسبي داشت.
در ميان فيلمهاي معنوي امسال «ايستگاه متروك» عليرضا رئيسيان اشاراتي قابل تأمّل داشت و «خواب سفيد» حميد جبّلي فيلمي قابل بحث و ارزشمند بود، «سفر به فردا»ي محمد حسين حقيقي، حاوي معاني ديني و قابل اعتنايي بود، «عيسي ميآيد» علي ژكان به طور استعاري اشاراتي داشت و ... امّا در اين ميان ، دوّمين فيلم از سه گانة«بهمن فرمانآرا» با نام «خانهاي روي آب» از نظر ارائه مفاهيم معنوي و تذكّر مرگ، بهتر از سايرين درخشيد و بدون اينكه ادّعاي ديني داشته باشد، خانة سُست بنيان دينا پرستي را در تصويري بسيار زيبا به خانة عنكبوت شبيه كرده بود و «خانة روي آب» همان خانة عنكبوت بود و اشاره به اين گفته قرآن كريم داشت كه «همانا سُست ترينخانهها، خانة عنكبوت است» و در جاي جاي فيلم نيز با تصاوير استعاري، اشاراتي معنوي وجود داشت. امّا فيلم برجسته و بيشتر اجتماعي(و اندكي ديني) امسال، فيلم «من ترانه پانزده سال دارم» ساختة رسول صدر عاملي بود كه نشانة بلوغ تواناييهاي فيلمساز بود. در اين فيلم، دختري جوان كه نامزدي ناموفّقي داشت، به پاي نقش جديد مادر بودن ميايستاد و حقانّيت خود را اثبات ميكرد. اين مفهوم مادر بودن دخترك و ايستادگياش پاي حقي كه از او دريغ ميشد، دقيقاً يك مفهوم اسلامي بود و عملكرد قهرمان فيلم كه از طريق قانون و بدون ماجراجوئي- عليرغم نارساييهاي قضايي- كار را دنبال مينمود، نشان بلوغ فيلمسازي بود كه در اغلب ساختههاي قبلياش، در جذب تماشاچي عام موفق بود و تحسين خواص را هم با خود داشت.
نكتة قابل ذكر ديگر در اين دورة جشنواره، نمايش فيلم «ديگران» ساخته الخاندرو آمنابار در بخش خارجي جشنواره بود كه فيلم برگزيدة تماشاگران شد. اين فيلم كه بعدها در اكران سينمائياش نيز فيلمي موفّق بود و همچون فيلم «مسير سبز»دارابونت به جريان معناگرايي در سينماي ايران كمك كرد1
جشنوارة بيست و يكم فيلم فجر، (بهمن ماه 1381)، فيلمهاي قابل بحث در اين دوره از اين قرار بودند: «اينجا چراغي روشن است» رضا مير كريمي، «رقص در غبار» اصغر فرهادي، «بهشت جاي ديگري است» عبدالرّسول گلبن، «دينا» منوچهر مصيري، «دوشيزه» محمد درمنش، «ديوانهاي از قفس پريد» احمدرضا معتمدي، «شبهاي روشن» فرزاد مؤتمن، «سال سخت در خمين» و «صنوبر» مجتبي راعي، «گاهي به آسمان نگاه كن» و «فرش باد» كمال تبريزي، «نغمه» ابوالقاسم طالبي «نفس عميق» پرويز شهبازي، «واكنش پنجم» تهمينه ميلاني ، «خورشيد مصر» بهروز يغمائيان، «دخيل» داريوش ياري و «ستارههاي سُربي» مهدي ودادي.
در اين دوره، «جايزه بين المذاهب» به بخش بين المللي جشنواره اضافه گرديد كه زمينه را براي بررسي نگاه ديني ساير اديان نيز فراهم ميكرد. در اين سال فيلمهاي ديني و معنوي در تعداد بيشتري نمود داشتند: «فيلم بهشت جاي ديگري است» ساخته عبدالرّسول گلبن با مفاهيم معنوي، امّا با ساختاري متوسّط كه توفيق چنداني نداشت، فيلم «گاهي به آسمان نگاه كن» كمال تبريزي كه برداشتي از «رمان مشهور مرشد و مارگريتا ترجمه عباس ميلاني نوشته ميخائيل بولگاكف بود و البته به توفيق چنداني دست نيافت و فيلم «فرش باد» تبريزي اگرچه بيشتر اجتماعي بود ولي در بخشهاي مؤثري از فيلم اشاراتي معنوي داشت و بيش از فيلم ديگرش مورد توجّه قرار گرفت. فيلمهاي «صنوبر» و «سال سخت در خمين» ساختة مجتبي راعي كه به زندگي دوران كودكي و اجداد امام خميني پرداخته بود، چندان مورد توجّه قرار نگرفت. فيلم «دخيل» ساختة داريوش ياري كه به نقد «قمهزني» ميپرداخت و نهايتاً با كرامتي از سوي امام به پايان ميرسيد نيز به دليل ضعف در ساختار چندان توجّهي جلب نكرد.2 از جمله فيلمهاي دفاع مقدس، فيلم فلسفي «ديوانهاي از قفس پريد» احمدرضا معتمدي كه مضامين ديني را دنبال ميكرد، از استقبال نسبي برخوردار شد و نهايتاً فيلم «اينجا چراغي روشن است» سيد رضا مير كريمي، شايد مهمترين فيلم ديني امسال بود كه آن هم به اندازة مضامينش مورد توجّه واقع نگرديد. اما شايد مهمترين فيلم ديني و اجتماعي امسال، فيلمي انتقادي بود كه براي تماشاچي عام ساخته شده و نسبت دين رياكارانه و دينداران مرور ديدگاني منتقدانه داشت، اين فيلم كه با ساختاري طنز ساخته شده بود، «دنيا» ساخته منوچهر مصيري (با بازي محمرضا شريفينيا) بود كه اگرچه در جشنواره توفيق نداشت ولي در اكران عمومي توفيق فراوان يافت و از پرفروشهاي سينما محسوب گرديد و ميتوان گفت باعث حيات دوبارة فيلمهاي انتقادي مذهبي گرديد. شايد بايد بگوئيم كه فيلمهاي جدّيتر اين دورة جشنواره، بيشتر فيلمهاي اجتماعي بود كه نشان از فيلمسازان نسل بعدي نيز ميداد: فيلمهاي شهبازي و اصغر فرهادي و همچنين «شبهاي روشن» فرزاد مؤتمن كه اقتباسي از يكي از داستانهاي كوتاه داستايفسكي بود و «واكنش پنجم» ميلاني كه مثل اغلب كارهاي او زنمحور و مردستيز بود. شايسته است به فيلم انيميشن «خورشيد مصر» بهروز يغمائيان نيز اشارتي داشته باشيم كه قصهاي ديني داشته و از آغازگران سينماي انيميشن تاريخي-مذهبي محسوب ميشود و نيز فيلم «دوشيزة» محمد درمنش كه قصد نقد اجتماعي- و حتي ديني- داشت ولي توفيقي نداشت.
جشنواره بيست و دوّم فجر، (بهمن ماه 1382)، فيلمهاي مطرح ايندوره عبارت بودند از: «دوئل» احمدرضا درويش، «گاو خوني» بهروز افخمي، «مزرعة پدري» رسول مّلاقليپور، «اشك سرما» عزيز اله حميد نژاد، «او» رهبر قنبري، «به من نگاه كن» شهرام اسدي، «پردة عشق» جمال شورجه «پروانهاي در باد» عباس رافعي، «روايت سهگانه» («ننه گيلانه» رخشان بني اعتماد، «شوخيهاي خدا» عبدالحسن برزيده)، «آرزوهاي كوچك» پرويز شيخطادي، «شكلات» افشين شركت، «شهر زيبا» اصغر فرهادي، «عروس افغان» ابوالقاسم طالبي، «قدمگاه» محمد مهدي عسگرپور، «مارمولك» كمال تبريزي، «مهمان مامان» داريوش مهرجويي، «ملاقات با طوطي» داودنژاد، «برگ برنده» سيروس الوند، «آخرين تير آرش» حبيب احمدزاده، «بوتيك» حميد نعمتاله، «قناري» جواد اردكاني و «كودك شاعر» امير قاسم رازي.
امسال نيز حضور فيلمهاي ديني و معناگرايانه قابل توجّه بود. البته در ميان فيلمهاي دفاع مقدّس فيلم «دوئل» احمدرضا درويش بيش از همه مورد توجّه واقع شد كه بيشتر، اجرا و نه مضمونش قابل توجه بود. ولي نميتوان به «روايت سه گانه» خصوصاً فيلم رخشان بني اعتماد با عنوان «گيلانه» نام نبرد كه فيلمي در خورد تحسين بود. «اشك سرما»ي عزيز اله حميد نژاد نيز به اندازة قدرش مورد توجّه قرار نگرفت حالآنكه فيلمي قابل بحث بود.
در ميان فيلمهاي معنوي از قبيل «او» ساخته رهبر قنبري، «به من نگاه كن» به كارگرداني شهرام اسدي، «پردة عشق» به كارگرداني جمال شورجه، «پروانهاي در باد» اثر عباس رافعي و فيلمي كه بيش از سايرين مورد توجّه قرار گرفت «قدمگاه» محمد مهدي عسگرپور كه به مفهوم انتظار و اعتقادات شيعي ميپرداخت و از ساخت قابل قبولي برخوردار بود.
در ميان فيلمهاي اجتماعي نيز «بوتيك» حميد نعمتالله و «ميهمان مامان» مهرجويي- كه فيلمي نمونه در سينماي ملّي بحساب ميآيد- قابل اعتنا بودند و مورد توجّه قرار گرفتند. امّا «حادثة» امسال فيلم جنجالي «مارمولك» ساختة كمال تبريزي بود كه برگزيدة تماشاگران شد. اين فيلم كه داستانش در زمينة مفاهيم ديني و با شخصيتي روحاني شكل ميگرفت و مفهومي مهّم همچون «الطّرقُ الي الله بعَدَدِ اّنفسِ الخلائق» را در سرتاسر خود جاري ميساخت، با ساختاري طنز، توانست نظر تماشاگران عام را جذب كند و در اكران به ركورد فروش تاريخ سينماي ايران نزديك شود، ولي چنان موجي منفي عليه فيلم پديد آمد كه به ناچار، خود تهيه كننده فيلم را از اكران پائين كشيد. داستان فيلم كه دقيقاً در جهت تكريم و تأييد علماي اسلام و روحانيت بود، در اين جنجال مغفول ماند: ابتداي قصّه شباهتي به بينوايان ويكتورهوگو و آن كشيش مؤثّر در تحوّل شخصيت «ژان وال ژان» داشت و در طول فيلم دزدي كه تحت تأثير يك روحاني پاكنهاد قرار گرفته بود و براي فرار از زندان لباس آن روحاني را ميدزديد و به تن ميكرد، كم كم به تحوّلي شخصيتي دچار ميشد و گويا از لباس روحانيت رنگ ميگرفت و به سوي صلاح گام بر ميداشت، امّا شايد همة مشكل در اينجا بود كه نام مستعار آن دزد در زندان «مارمولك» بود و اكنون كه فيلم اكران شده بود، صرف نظر از محتواي مثبت فيلم،كلمة مارمولك در دهان برخي از مردم به طعنه مورد استفادة نابجا قرار ميگرفت و عدهاي از روحانيون را آزرده كرده بود. فيلم «مارمولك» قرباني نامش شد و اين ماجراي نياز به تحليلي جامعه شناختي در شرايط خاصّ زمان و مكاني خودش دارد.
جشنوارة بيست و سوّم فيلم فجر(بهمن ماه 1383) فيلمهاي مطرح در اين دوره عبارت بودند از: «بابا عزيز» ناصر خمير با تهيهكنندگي عليرضا شجاع نوري3، «خلي دور، خيلي نزديك» سيدرضا مير كريمي، «سفر بزرگ» اسماعيل فروخي4، «يك تكّه نان» كمال تبريزي، «باغهاي كندلوس» ايرج كريمي، «بشارت منجي»، نادر طالبزاده، «به رنگ ارغوان» ابراهيم حاتميكيا(كه حذف شد)، «شكوفههاي سنگي» عزيز الله حميد نژاد، «غروب شد بيا» انسيه شاه حسيني، «كافه ترانزيت» كامبوزيا پرتوي، «بيد مجنون» مجيد مجيدي، «بيدار شو آرزو» كيانوش عياري، «پشت پرده مه» پرويز شيخ طادي، «رستگاري در هشت و بيست دقيقه» سيروس الوند، «زن زيادي» تهمينه ميلاني ، «گيلانه» رخشان بني اعتماد و محسن عبدالوّهاب، «ما همه خوبيم» بيژن مير باقري، «ماهيها عاشق ميشوند» علي رفيعي، «مرثية برف» جميل رستمي، «خواب تلخ» محسن امير يوسفي، «طبل بزرگ زير پاي چپ» كاظم معصومي و «گل يخ» كيومرث پور احمد.
در اين دوره براي اوّلين بار در بخش مسابق بين الملل جشنواره، قسمتي تحت عنوان «مسابقه سينماي معناگرا» تأسيس شد كه توسّط پنج داور بين المللي قضاوت ميشود5. از تعداد قابل توّجه فيلمهاي ايراني كه مفاهيم ديني و معناگرايانه داشتند، فيلمهاي «بابا عزيز»، «خيلي دور، خيلي نزديك» و «يك تكّه نان» به اين بخش راه يافتند كه خصوصاً دو فيلم از آنها داراي وجوه عميق ديني بودند: «يك تكه نان» كمال تبريزي به مفاهيمي مثل معجزه و شهود ميپرداخت و به نحوي غير شعاري و ظريف مفاهيم معنوي را ارائه ميرد و فيلم «خيلي دور، خيلي نزديك» ميركريمي عظمت خداوند و ضعف بشر را به نحوي ملموس و با قصّه اي جذّاب بيان ميكند و اين فيلم در اكران عمومي هم موّفق به جذب تماشاگر عام شد و خواص هم در تكريم فيلم بسيار نوشتند. در بخش فيلمهاي خارجي مسابقه معنا گرا، فيلم «سفر بزرگ» اسماعيل فرّوخي، حكايت سفري طولاني از يك پدر و پسر به سوي مكّه، و مرگ پدر در مكّه و تحول پسر به سوي معنويت را روايت ميكرد. البته فيلمهاي ديني و معنا گراي ديگري هم كه در اين دوره وجو داشتند و اغلب داراي ارزشهاي قابل توجّهي بودند: از جمله فيلم «رستگاري در هشت و بيست دقيقه» سيروس الوند، «باغهاي كندلوس» ايرج كريمي، «پشت پردة مه» شيخطادي، «غروب شد بيا» انيسه شاه حسيني (كه دفاع مقدسي هم بود)، «گيلانه» رخشان بني اعتماد و عبدالوّهاب (كه كامل و مستقل شدة سه گانه سال قبل بود و جايزه هم گرفت)، «مرثيه برف» جميل رستمي كه در فضاي كردستان ميگذشت و شكلي از سلوك و كرامات را روايت ميكرد و «خواب تلخ» محسن امير يوسفي كه داستان يك مرده شوي را با طنز روايت ميكرد و مفاهيمي معناگرايانه را ارائه مينمود، همگي فيلمهايي با ارزش و قابل نقد و تحليل بودند ولي در ميان اينها شايد كم اقبالترين فيلم، فيلم «بشارت منجي» ساخته نادر طالبزاده بود كه هيچ توفيقي نداشت و عليرغم تبليغات فراوان و ادّعاهاي بزرگي از جانب طرفداران و سازندگان فيلم بيان ميشد، اغلب تماشاگران خاصّ و عام را مأيوس كرد. در اين ميان شايد خوش اقبالترين فيلم، «بيد مجنون» مجيد مجيدي بود كه نوعي امتحان الهي براي بشر را دستمايه قرار داده بود و به مفهوم آية «عسي اَن تكرهوشيئاً و هُوّ خير لكم ....» بدون اشارة مستقيم رهنمون ميشد.
البته در ميان فيلمهاي اجتماعي هم، كارهاي ارزشمند و قابل بحث كم نبودند و فيلمهاي «شكوفههاي سنگي» عزيز الله حميدنژاد و «ماه همه خوبيم» بيژن ميرباقري (كه پديدة امسال بود) و «بيدار شود آرزو»ي عياري كه اثري تكان دهنده با موضوع زلزله بم بود، همگي ارزشمند بودند.
نكتة قابل توّجه اين دوره، بخشي بود با عنوان «جلوههاي ويژة بصري» كه فيلمهايي مثل آثار « استيون اسپيلبرگ» را نمايش ميداد و اين بخش، گرچه بيشتر گرايش تكنيكي داشت، ولي بر روند سينماي ديني مؤثّر بود و اينجانب اعتقاد دارم كه فيلمهاي علمي- تخيلّي كه جلوههاي بصري فرا واقعي را در سينماي جهان گسترش دادند، باعث و باني پيدايش سينماي ماوراء و فراواقع گرا6 در شدند و البته مسئولين وقت وزارت ارشاد، پس از مشاورت زياد با صاحب نظراني چند، با توجّه به فرهنگ عميق عرفاني و معنوي ايران اسلامي، آن تعبير را در ايران «سينماي معناگر» با توجّه به مفهوم معنا در قبال صورت، نام نهادند7 .
جشنوارة بيست و چهارم فيلم فجر، (بهمن ماه سال 1384)، فيلمهاي قابل بحث در اين دوره عبارت بودند از: «سفر به هيدالو» مجتبي راعي، «وقتي همه خواب بودند» فريدون حسنپور، «به نام پدر» ابراهيم حاتميكيا، «كارگران مشغول كارند» ماني حقيقي، «باغ فرودوس؛ پنج بعدازظهر» سامك شائقي، «به آهستگي» مازيار ميري ، «چند ميگيري گريه كني؟» شاهد احمدلو، «چهارشنبه سوري» اصغر فرهادي، «شاهزادة ايراني» محمّد نوري زاد، «شب بخير فرمانده» انيسه شاه حسيني، «كافه ستاره» سامان مقدّم، «گفتگو با سايه» خسرو سينائي، «هوو» عليرضا داودنژاد، «ابراهيم خليل الله» محمّدرضا ورزي، «چند كيلو خرما براي مراسم تدفين» سامان سالور، «مسيح» نادر طالب زاده، «آفسايد» جعفر پناهي، «راه طي شده» عباس رافعي، «مواجهه» سعيد ابراهيميفر، «تقاطع» ابوالحسن داوودي، «جايي در دور دست» خسرو معصومي و «ستارهها»- سه فيلم- فريدون جيراني.
در اين دوره چند فيلم ديني، معنوي و حتّي عرفاني در جشنواره حضور داشتند كه برخي از آنها به قدر خود جذّاب بودند. يكي از اين فيلمها كه توسّط مجتبي راعي ساخته شد، فيلم «سفر به هيدالو» بود. اين فيلم آموزههاي ديني را بر مبناي روايتهاي صحيح و عرفان اصيل اسلامي در خود متبلور ساخته بود و فيلمساز اين مفاهيم را خود از كساني مثل مرحوم دولابي كسب كرده بود. امّا فيلم در جشنواره به حّد كافي و در خود قدرش ديده نشد و متأسّفانه بعدتر هم به دليلي عجيب در اكران فيلم خودداري شد.8 امّا فيلم جذّاب و معناگراي امسال، فيلم «وقتي همه خواب بودند» ساخته فريدون حسنپور بود كه داستان بچّههاي دهي را روايت ميكرد كه براي دلخوشي پيرزني بيمار، او را بطور استعاري به سفر حج ميبردند و در طي اين ماجرا، امدادهاي غيبي هم به كمكشان ميآمد. فيلم ديگري كه در قالب كمدي ساخته شده و تذكراّتي از مرگ و عقوبت را نيز با خود داشت، فيلم «چند ميگيري گريه كني» ساختة شاهد احمدلو بود كه عليرغم «كارِ اوّلي» بودن و شتابزدگيهايي كه در ساخت داشت، هم در جشنواره تقدير شد و هم در اكران با اقبال نسبي مواجه گرديد. فيلم «راه طي شده» عباس رافعي نيز داراي مضامين ديني بوده و سعي ميكرد «عمل صالح» را با داستانش تعريف كند. فيلمهاي «ابراهيم خليل الله» محمدرضا ورزي «شب بخير فرمانده» شاه حسيني، «مسيح» طالبزاده، «هوو»ي داودنژاد، «به آهستگي» مازيار ميري «جايي در دور دست» خسرو معصومي و «تقاطع» ابوالحسن داوودي هم هر كدام در حدّ توان خود و با ضعف و قوّتهايي داراي مضامين معناگرايانه بودند. فيلم «به نام پدر» حاتميكيا هم كه حكايت جدائي بين نسلها را دستمايه كرده بود، جاي بحث جداگانه دارد. ولي در ميان فيلمهاي امسال پديده اي متفاوت و فيلمي مستند از خسرو سينايي وجود داشت به نام «گفتگو با سايه» كه به تحليل و بررسي شخصيت و تفكّر صادق هدايت پرداخته بود و ضمن كاووشي منتقدانه در شخصيت وي- كه در فضاي روشنفكري به بُتي تبديل شده بود-، تأثيرپذيري او را از فيلمها و كتب دورانش كه اغلب مباحثي فكري و بعضاً فلسفي و حتّي ماورائي بوده، مطرح ميكرد.
جشنوارة بيست و پنجم فجر، (بهمن ماه 1385)، فيلمهاي قابل بحث در اين دوره از اين قرار بودند: «خون بازي» رخشان بنياعتماد، «قاعدة بازي» احمدرضا معتمدي، «مثل يك قصّه» خسرو سينائي، «فرش ايراني» ساخته پانزده تن از كارگردانان صاحب نام سينماي ايران، «آفتاب بر همه يكسان ميتابد» عبّاس رافعي، «پا برهنه در بهشت» بهرام توكلّي، «آدم» عبدالرضا كاهاني، «اتوبوس شب» كيومرث پور احمد، «اخراجيها» معسود دهنمكي، «اقليما» محمد مهدي عسگرپور، «پاداش سكوت» مازيار ميري ، «بچّههاي ابدي» پوران درخشنده، «دستهاي خالي» ابوالقاسم طالبي، «روز سوّم» محمد حسين لطيفي، «سنتوري» داريوش مهرجويي، «ميناي شهر خاموش» امير شهاب رضويان، «مصائب دوشيزه» مسعود اطيابي، «آخرين ملكة زمين» محمدرضا عرب، «آرامش در ميان مُردگان» مهرداد فريد، «پايان راه» افسانه مرادي، «خدا نزديك است» علي وزيريان، «ايستگاه بهشت» نادر مقدّس، «روز ياران» اسماعيل براري، و «سينه سرخ» پرويز شيخطادي.
در اين دوره فيلمهاي دفاع مقّدسي و معنوي هر دو قابل بحث بودند: «روز سوّم» محمدحسين لطيفي كه به ماجراي سقوط خرمشّهر در ابتداي جنگ تحميلي و مقاومت دليرانة مردم تا آخرين نفس پرداخته بود، فيلمي خوش ساخت و جذّاب بود كه حاوي معاني ايثار و ايمان و شهادت بود و علاوه بر جوايز جشنواره، در اكران عمومي نيز با اقبال خوبي روبرو گرديد. فيلم «دستهاي خالي» ابوالقاسم طالبي كه به موضوع جانبازان پرداخته بود، در مقام بهترين و عميقترين كار وي تا كنون، مورد تقدير خاص و عام قرار گرفت و در اين فيلم بود كه ابوالقاسم طالبي از شعارزدگيهاي پيشين فاصله گرفته و به زبان سينما نزديكتر شده بود و روايت را با عاطفه و معنويت آميخته كرده بود. «اتوبوس شب» كيومرث پور احمد نيز حاوي معنا و عمق بود و مورد تقدير واقع شد، «مثل يك قصّه» خسرو سينائي توفيقي متوسّط داشت، «پاداش سكوت» مازيار ميري، ايثاري تلخ را روايت ميكرد كه برخي مخالفتها را هم بر انگيخت، امّا جنجاليترين فيلم دفاع مقدسي اين دوره «اخراجيها»ي دهنمكي بود كه با روايتي طنز و فضايي كُمدي به موضوع پرداخته بود و يكي دو سكانس معنوي ارزشمند هم داشت(يكي سكانس بسيجي لكنت زباندار كه خود را روي نارنجك مياندازد و ديگري سكانسي كه فرمانده با فرمان بشين و پاشوي خود در پي توبيخ افراد بود). اين فيلم به دليل مزّهپرانيها و شوخيهايش در زمان اكران از استقال وسيعي هم برخوردار شد.9 در هر صورت فيلم اخراجيها قابل نقد و تحليل فراوان است ولي به يك دليل نقطة عطفي در سينماي بعد از انقلاب محسوب ميشد و آن هم باز كردن دوبارة پاي فيلمفارسي به سينما بود! سينماي ايران كه جاهلها و كلاه مخمليهاي فيلمفارسي را از در بيرون رانده بود، اكنون با تأسّف شاهد بازگشت دوبارة آنها از دروازة اخراجيها شده بود و دورة ديگري از فيلمفارسي را انتظار ميكشيد!
فيلمهاي معنوي امسال نيز قابل توجّه بودند: «قاعدة بازي» احمدرضا معتمدي، عليرغم محتواي قابل توجّهي كه مَدِ نظر داشت، به دليل خاموشي در طنزي كه به كار گرفته بود به توفيقي دست پيدا نكرد. «آفتاب بر همه يكسان ميتابد» عباس رافعي كه ميهمان بخش معناگراي جشنواره بود، «آدم» كاهاني، «اقليماي» عسگرپور، «ميناي شهر خاموش» رضويان، «آرامش در ميان مردگان» مهرداد فريد، «ايستگاه بهشت» نادر مقدس، «روز باران» اسماعيل براري و «سينه سرخ» شيخ طادي(كه جايزة بين المذاهب جشنواره را گرفت)، همگي مفاهيم معنوي و ديني را با خود داشتند و قابل نقد و تحليل بودند و در اين ميان البته «خدا نزديك است» علي وزيريان شاخصتر بود. امّا پديدة معناگراي امسال كه در جشواره گوي سبقت را از همة رقيبان ربود و جوائز داخلي و بين المللي بسياري را از آن خود كرد فيلم تحسين شدة «پا برهنه در بهشت» ساختة بهرام توكلّي بود. اين فيلم با دستمايه قرار دادن عمل فداكارانة يك روحاني در پرستاري از بيماران دچار ايدز ، ظرائف و صحنههاي ارزشمند معنوي را خلق كرده بود كه در سينماي ايران ماندگار شد.
البته در ميان فيلمهاي اجتماعي امسال مثل «خون بازي» بني اعتماد و عبدالوهاب و «سنتوري» مهرجويي و «مصائب دوشيزه» و «آخرين ملكه زمين» و حتّي برخي از قسمتهاي 15 فيلم كوتاه فرش ايراني نيز لحظهها و سكانسهاي معنوي قابل توجّهي وجود داشت.
جشنوارة بيست و ششم فيلم فجر، (بهمن ماه 1386): فيلمهاي قابل اعتناي اين دوره از اين قرار بودند:«آتش سبز» محمدرضا اصلاني، «باد در علفزار ميپيچد» خسرو معصومي، «استشهادي براي خدا» عليرضا اميني، «به همين سادگي» سيد رضا مير كريمي، «در ميان ابرها» روحالله حجازي، «شب» رسول صدر عاملي، «فرزند خاك» محمد علي باشهآهنگر، «آواز گنجشكها» مجيد مجيدي، «پرچمهاي قلعة كاوه» محمّد نوريزاد، «تولّدي ديگر» عباس رافعي، «جعبة موسيقي» فرزاد مؤتمن، «محيا» اكبر خواجوئي، «هميشه پاي يك زن در ميان است» كمال تبريزي، و «سبز كوچك» غلامرضا رمضاني.
امسال فيلمهاي ديني و معناگراي جشنواره از نظر كمّي وضع خوبي داشت و از نظر كيفي هم بعضاً كارهاي درخشاني در ميان آثار وجود داشت و بايد اضافه كنم برخي از كارهاي ارائه شده، حاصل حمايتهاي «حوزه سينماي معناگرا» در بنياد فارابي بود كه از فيلمنامه تا ساخت، كارهايي را مورد حمايت قرار داده بود. فيلمهاي معناگراي امسال جدا از فيلم «آتش سبز» محمّدرضا اصلاني كه بيشتر كاري استعاري و براي مخاطب خاص بود، و فيلم «در ميان ابرها»ي روحالله حجازي كه ميهمان بخش معناگرا و فيلمهاي اوّل بود و جايزه نيز گرفت، «شب» رسول صدر عاملي كه موضوعش زيارت امام رضا و طلب شفا از آن آستان بود، جداي از اينها، فيلم «جعبة موسيقي» در فضايي نيمه فانتزي فرشتة مرگ را به نحوي تصوير كرده بود كه براي نوجوانان قابل فهم و حتّي دوست داشتني جلوه كرده بود و معناي مرگ و زندگي پس از مرگ را كاملاً ديني ارائه كرده بود. فيلم «محيا»ي اكبر خوجوئي نيز در همين زمينه نگاه به مرگ به عنوان يك سفر يا «ارتحال»، داستاني جذّاب را از سلوك يك انسان امروزي به نمايش ميگذاشت. امّا در ميان همة اين فيلمهاي معناگرايانه و ديني، دو فيلم شاخصتر بودند: «فرزند خاك» محمّدعلي باشه آهنگر به نويسندگي محمدرضا گوهري كه در زمينة تفحّص اجساد شهداي جنگ تحميلي روايت ميشد و ظرافت و شاعرانگي و معنا را در زمينهاي تلخ، به نحوي تحسين برانگيز به رُخ تماشاگر بكشد و فيلمي ارزشمند را به تاريخ سينماي ايران اضافه كند. فيلم ديگر «استشهادي براي خدا» ساخته عليرضا اميني بود كه ضمن ثبت نگاه «آخرت مدارانه»، در تصاويري بسيار زيبا، شاعرانه و سخت، طوافي استعاري از «عشق و پرستش» را خلق كرده بود. در ميان فيلمهاي اجتماعي امسال هم نمونههاي برجسته و ارزشمندي وجود داشت كه در عين اجتماعي بودن، حاوي نگاه ديني و معنويت بود: «باد در علفزار ميپيچد» خسرو معصومي، «آواز گنجشكها»ي مجيد مجيدي، «به همين سادگي» رضا مير كريمي، «پرچمهاي قلعة كاوه» محمّد نوري زاده و «هميشه پاي يك زن در ميان است» كمال تبريزي «همگي فيلمهايي اجتماعي بودند كه در عين حال حاوي معنويت، اخلاق و نگاه الهي بودند. ميتوان گفت در جشنوارة امسال، بلوغ سينماي معناگرا در سطحي وسيعتر ديده ميشد و انتظار براي كارهاي بهتر را ارتقاء ميداد.
جشنوارة بيست و هفتم فجر، (بهمن ماه 1387)، فيلمهاي قابل اعتناي اين دوره، عبارت بودند از: «به كبودي ياس» جواد اردكاني، «بي پولي» حميد نعمتالله، «بيست» عبدالرّضا كاهاني، «پستچي سه بار در نميزند» حسن فتحي، «پنالتي» انسيه شاه حسيني، «ترديد» واروژ كريم مسيحي، «درباره الي» اصغر فرهادي، «دوزخ، برزخ، بهشت» بيژن مير باقري، «زاد بوم» ابوالحسن داوودي، «زمزمة بودا» قاسمي جامي، «سوپر استار» تهمينه ميلاني ، «صندلي خالي» سامان استركي، «عيار 14» پرويز شهبازي، «كودك و فرشته» مسعود نقاش زاده، «وقتي همه خوابيم» بهرام بيضائي، «هر شب تنهايي» رسول صدر عاملي، «هفت و پنج دقيقه» محمد مهدي عسگرپور، «اخراجيهاي 2» مسعود ده نمكي، «شبانهروز» كيوان عليمحمدي و اميد بنكدار «يك وجب از آسمان» علي وزيريان، «اشكان انگشتر متبرك و چند داستان ديگر» شهرام مُكري، «زينب» عليرضا توانا و «زماني براي دوست داشتن» ابراهيم فروزش.
در ايندوره نيز بخش معناگرا و ديني جشنواره پر بار بود. ابتدا در ميان فيلمهايي كه به نوعي به دفاع مقدس مربوط مي شد، فيلمهايي مثل «پنالتي»، «به كبودي ياس» و «كودك و فرشتة» نقاش زادة، همگي ضمن بازگويي بخشي از ارزشهاي دفاع مقدّس، نمونههايي از ارزشهاي ديني و معنوي انباشته در فضاي آن سالها و آن آدمها را روايت ميكردند. در فيلمهاي اجتماعي هم اشارات معنوي مشاهده ميشد: «بيست» كاهاني تشويق به عمل صالح و نتيجه معنوي آن بود. امّا فيلمهاي معناگراي امسال حكايت ديگري داشت: «سوپر استار» تهمينة ميلاني ، بر خلاف انتظاري كه غالباً از اين فيلمساز وجود دارد، بجاي پرداختن صرف به حقوق زنان، اين بار مردي را نشان ميداد كه در اثر شهرت بسيار مغرور و غافل شده و در معرض يك امتحان سهمگين قرار ميگرفت: دختري به سراغش مي آمد ميشد كه ابتدا گمان دوستي با او را داشت ولي ميفهميد كه اين دختر فرزند خودش است. اما پس از آن به نحوي استعاري او را گمُ ميكرد و بدنبالش سرگردان ميگشت. فيلم «سوپر استار» از جمله فيلمهاي معناگرايي بود كه تماشاچي عام را هم جذب كرد و تأكيدي بود دوباره بر وجوه معنوي و اخلاقي انسان در يك فيلم سينمائي جذّاب. فيلم «هر شب تنهايي» رسول صدر عاملي هم مجدداً به زيارت امام رضا(ع) و مسائل اجتماعي، روحي و معنوي اين سفر پرداخته و سكانسي زيبا و شاعرانه در هنگام نواختن نقارهخانه و چرخشهاي كودكانه دختركي در فيلم تصوير كرده بود. «صندلي خالي» استركي نيز به نحوي استعاري گمگشتگي انسان را روايت ميكرد، «يك وجب از آسمان» علي وزيريان موضوعي معناگرايانه داشت، «زماني براي دوست داشتن» ابراهيم فروزش هم حاوي همين گونه ارزشها بود و يكي از فيلمهاي معناگراي امسال «اشكان انگشتر متبرك و چند داستان ديگر» شهرام مكري بود كه از تولد كارگرداني صاحب ذوق و جوان در سينماي ايران حكايت ميكرد. فيلم «زينب» عليرضا توانا نيز فيلمي معنوي بود. اما جداي از اينها، دو فيلم مشهور اين دوره هر كدام از جهتي قابل توجّه و مسئلهساز بودند: «اخراجيهاي 2» مسعود دهنمكي كه همان ايرادهاي اخراجيهاي يك را داشت بدون آنكه محاسن آنرا داشته باشد، و نشان دهندة شتاب بيشتر در حركت اين نوع فيلمسازي به سوي لُمپنيسم و احياي فيلمفارسي بود. و فيلم ديگر مشهور و بحثانگيز امسال، فيلم «دربارة الي» اصغر فرهادي بود كه طرفداران زيادي داشت و بيشتر فيلمي اجتماعي محسوب ميشد ولي از نظر اينجانب، اثري تماماً معناگرايانه بحساب ميآمد: در ميان يك سفر دوستانه و زندگي عادي، ناگهان بدون هيچ زمينه اي، يكي از همراهان غرق ميشود و همهچيز به هم ميري زد و كمكم افراد متوّجه ميشوند كه كوچكترين اعمال آنها در رابطه با فرد غرق شده زير سئوال ميرود: با ورود مرگ همه امور دگرگون شده و دستگاه ارزشي جديدي حاكم ميشود كه حيرتآور است. اين فيلم اشاره اي تكان دهنده به آخرت و روز جزا در خود دارد.
جشنوارة بيست و هشتم فجر، (بهمن ماه 1388)، فيلمهاي مطرح امسال: «آناهيتا» عزيز الله حميد نژاد «به رنگ ارغوان» ابراهيم حاتميكيا، «بيداري رؤياها» محمد علي باشه آهنگر، «چهل سالگي» عليرضا رئيسيان، «پسر آدم، دختر حوّا» رامبد جوان، «پرسه در مه» بهرام توكلّي، «خوابهاي دنبالهدار» پوران درخشنده، «سنگ اوّل» ابراهيم فروزش، «شب واقعه» شهرام اسدي، «شكارچي شنبه» پرويز شيخ طادي، «شكلات داغ» حامد كلاهداري «طلا و مس» همايون اسعديان، «طهران تهران» داريوش مهرجوئي و مهدي كرمپور، «عصر روز دهم» مجتبي راعي، «كيميا و خاك» عباس رافعي، «لطفاً مزاحم نشويد» محسن عبدالوّهاب، «ملك سليمان» شهريار بحراني، «ناسپاس» حسن هدايت، «نفوذي» احمد كاوري و مهدي فيوضي، «هفت دقيقه تا پائيز» عليرضا اميني، «بدرود بغداد» مهدي نادري، «خانوادة ارنست» محسن دامادي، «دموكراسي تو روز روشن» علي عطشاني، «سفر مرگ» حسن آقا كريمي، «معبد جان» محمد درمنش، «يوسف پيامبر» فرج اله سلحشور، «چيزي شبيه معجزه» عبدالحسين برزيده، «روزنهاي به بهشت» كاوه سجّادي حسيني، «آل» بهرام بهراميان، «آتشكار» محسن امير يوسفي و «صد سال به اين سالها» اثر سامان مقدم كه فيلمي رفع توقيف شده بود.10
و امّا فيلمهاي امسال: در زمينة دفاع مقدس سال پرباري بود: «بيداري رؤياها» باشهآهنگر، فيلمي با معاني اخلاقي و ديني بود، «عصر روز دهم» مجتبي راعي، تكميل شدة فيلمي بود كه مرحوم ملّاقليپور آغازگر آن بود و به عمرش كفاف نداد و فيلمي حاوي صحنههاي معنوي و ديني غير قابل انكار و ارزشمند بود، «شب واقعه» شهرام اسدي داستان درياقلي سوراني شهيد اهوازي بود كه با اشاراتي معناگرايانه ساخته شده بود، «دموكراسي تو روز روشن» فيلمي در زمينة دفاع مقدس بود كه بخش عمدة فيلم در عالم «برزخ» اتفّاق ميافتاد و مفاهيم اخلاقي و ديني را مورد كنكاش قرار ميداد.
در اين دوره فيلمهاي «سياسي- اجتماعي» كه برخي مثل «نفوذي» احمد كاوري و مهدي فيوضي، «بدرود بغداد» مهدي نادري و «شكارچي شنبه» پرويز شيخ طادي قصه خود را در آنسوي مرزها روايت مي كردند، هر كدام به اندازه ظرفيت خودشان مفاهيمي ديني و اخلاقي را مورد اشاره قرار داده بودند. همچنين فيلم «به رنگ ارغوان» حاتميكيا امسال به نمايش درآمد و معلوم شد كه چگونه درك شخصي و كج فهمي برخي از دوستان به دلايلي نامفهوم و گاه ناموجود، چگونه يك فيلم ارزشمند را شش سال از امكان ديده شدن توسط مخاطبين خود محروم كرده بود.
با موضوعات مشخصتر ديني و معنوي نيز فيلمهاي قابل توجّهي حاضر بودند: «پرسه در مه» بهرام توكلّي «سنگ اوّل» ابراهيم فروزش، «كيميا و خاك» عباس رافعي، «ملك سليمان» شهريار بحراني (كه مستقيماً به داستان حضرت سليمان بر اساس قرآن پرداخته بود)، «ناسپاس» حسن هدايت (كه قصة قرآني بقره و ماجراي گاو زرد بني اسرائيل را روايت ميكرد.)، «خانواده ارنست» محسن دامادي كه در تداخل ميان رؤيا و واقعيت در جستجوي هويت و سنت بود، «معبد جان» درمنش كه در نقد خُرافات ساخته شده بود و «يوسف پيامبر» كه از سريال يوسف استخراج شده بود، «آل» بهرام بهراميان كه به نوعي خرافه اشارت داشت و از همه اينها مهمتر و موفّقتر فيلم «طلا و مس» اسعديان كه به زندگي خانوادگي يك طلبة جوان پرداخته و ميزان رعايت اخلاق و عشق و عاطفة عفيف را نمايش داده بود و كاري ماندگار شد. اينها البته همه فيلمهايي بودند كه مستقيم و غير مستقيم به مفاهيم ديني و معنوي ميپرداختند و هر كدام جاي بحث فراوان دارند.
البته فيلمهاي ديگري هم بودند كه ذكر همة آنها نوشته را به دارازا ميكشد، امّا ذكر دو نكته دربارة دو فيلم از فيلمهاي ياد شده ضروري است: «دموكراسي تو روز روشن» كه با فضايي كاريكاتورگونه و طنز در فضايي معناگرايانه سير ميكرد، اندك نقدي هم به بعضي قصورهاي برخي رزمندگان در عمل مخلصانه آنها داشت كه از سوي برخي از جريان هاي فرهنگي و فكري مورد انتقاد قرار گرفت كه بيش از هرچيز نشان از آستانه پايين تحمل از انتقاد داشت! ديگر فيلم خوب «طلا و مس» بود كه بخش اعظم موفقيتش را در معرّفي مثبت يك روحاني جوان، با پرهيز از سياسي كردن او به دست آورده بود، اما برخي نيز متاثر از بينشي سياستزده عيب بزرگ اين فيلم را، سياسي نبودن روحاني فيلم اعلام كردند.
جشنوارة بيست و نهم فجر، (بهمن ماه 1389): فيلمهاي مطرح اين دوره عبارت بودند از «23 روز» جمال شورجه، «آسمان محبوب» داريوش مهرجوئي، «آقا يوسف» علي رفيعي، «آلزايمر» احمدرضا معتمدي، «آينههاي روبرو» نگار آذربايجاني، «اخراجيها 3» مسعود دهنمكي، «اينجا بدون من» بهرام توكلّي، «پارس تا پاريس» لطيفي، «پايان نامه» حامد كلاهداري، «جدايي نادر از سيمين» اصغر فرهادي، «جُرم» مسعود كيمايي، «خاك و آتش» مهدي صباغ زاده، «خانه امن است»، ناصر رضائي، «خيابانهاي آرام» كمال تبريزي، «راه آبي ابريشم» محمّد بزرگنيا، «سعادت آباد» مازيار ميري ، «سيب و سلما» حبيبالله بهمني، «فرزند صبح» بهروز افخمي، «گزارش يك جشن» ابراهيم حاتميكيا، «گلچهره» وحيد موسائيان، «گلوگاه» محمّد ابراهيم معيري، «گلوگاه شيطان» حميد بهمني، «مرگ كسب و كار من است» امير ثقفي، «مصائب چارلي» سعادتنيا، «ندارها» محمدرضا عرب، «ورود آقايان ممنوع» رامبد جوان، «يه حبّه قند» سيد رضا مير كريمي، «سفر سرخ» حميد فرخّ نژاد-كه رفع توقيف شده بود- «چتر سفيد» جابر قاسمعلي، «داشتن و نداشتن» رهبر قنبري، «شهر خاموش» عبدالحّي شمّاسي، «عبور در غبار» حجت الله سيفي، «غبار زمان» خسرو معصومي، «مسافر ارغوان» اسماعيل رحيمزاده «ميان ماندن و رفتن» بهروز شعيبي، «توطئه» حسن هدايت، «چمدان» ماني حقيقي، «دوستي از جنس آتش» امير قويدل، «ديو و دلبر» وحيد نيكخواه آزاد، «اسب حيوان نجيبي است» عبدالرضا كاهاني، «پرتقال خوني» سيروس الوند، «چشم» جميل رستمي، «سوت پايان» نيكي كريمي، «قبرستان غير انتفاعي» محسن دامادي، «مرهم» عليرضا داودنژاد، «يكي از ما دو نفر» تهمينه ميلاني ، «سيزده 59» سامان سالود و «جعبه سياه 11 سپتامبر» محمدرضا اسلاملو.
در اين دوره تعداد فيلمهاي حاضر در جشنواره زياد بود: كميت بالا و كيفيت پائين و البته حواشي برنامههاي جشنواره نيز زياد بود و نوعي سردرگمي در ميان آثار به چشم ميخورد، تركيب هيئت داوران و انتخاب نيز بيربط با نگاهي سياسي نبود.
اما در موضوع فيلمهاي دفاع مقدس، آثار مثل «23 روز» جمال شورجه(كه در مورد مقاومت لبنان و حزب الله بوده و با هزينه اي نسبتاً زياد ساخته شده)، «اخراجيهاي 3» مسعود دهنمكي و «گلوگاه شيطان» حميد بهمني وجود داشتند كه متأسفّانه هيچكدام راضي كننده نبودند.
در ميان فيلمهاي اجتماعي چند اتفّاق ويژه افتاد: «فيلم جدائي نادر از سيمين» چندان برتري داشت كه عليرغم ميل برگزار كنندگان جشنواره، حضور خود را بر اصليترين جوايز تحميل كرد. فيلم «خيابانهاي آرام» و «گزارش يك جشن حاتمي كيا» كمال تبريزي نيز به جهت برخي رويكردهاي سياسي برگزار كنندگان مورد اقبال قرار نگرفت و«سعادت آباد» مازيار ميري و «ندارها»ي محمدرضا عرب نيز از اين بيمهري بينصيب نبودند. امّا فيلمي كه، به دليل فيلمنامه و ساختار نسبتاً خوب، خود را تحميل كرد: «ورود آقايان ممنوع» رامبد جوان بود. اين فيلم در لايههاي زيرين خود، مبحث زن سالاري و مرد سالاري را با ديدگاه متعادل مطرح ميكرد.
امّا در ميان فيلمهاي ديني و معناگراي امسال كه بهره اي از تفكر و معنا داشتند، آثار قابل بحثي وجود داشت: «آسمان محبوب» داريوش مهرجويي كه به دلمشغوليهاي هميشگي مهرجويي و موضوع «جهانهاي موازي» كه در كتاب «جهان هولوگرافيك» ترجمه شده توسّط مهرجويي نيز به آن پرداخته شده بي ارتباط نبود، فيلم «آلزايمر» احمدرضا معتمدي با همان دغدغههاي فلسفي فيلمساز، «سيب و سلما» حبيب الله بهمني با مضاميني معنوي، همگي فيلمهايي ارزنده بوده و هر كدام بهرهاي از تفكّر و معنا را با خود داشتند. فيلمهاي «گلچهره» وحيد موسائيان كه در بخش بين الاديان برندة جايزه گرديد، فيلم «چتر سفيد» جابر قاسمعلي كه مضموني معنوي داشت، «قبرستان غير انتفاعي» محسن دامادي كه متأسّفانه عليرغم موضوع بسيار جذّاب و طنز غريبي كه حتي در «عنوان فيلم» به چشم ميخورد و زمينه اي براي طرح طنّازانة مسائلي معنوي و تذكّر مرگ داشت، ولي به دليل ساخت ضعيف، توفيقي نداشت و البته در ميان فيلمهاي اجتماعي- معنوي، فيلم «مرهم» عليرضا داودنژاد از توفيق نسبي و مفاهيم ارزشمندي برخوردار بود كه آنهم از سوي برگزار كنندگان مورد كم لطفي قرار گرفت.
در ميان همة اين فيلمها، البته به دو فيلم ديگر نيز بايد توجّه كرد: «فرزند صبح» بهروز افخمي كه متأسّفانه پس از توليدي چند ساله و بازيگوشيهاي كارگردان، از آنچه انتظارش ميرفت بسي پائينتر بود و عليرغم موضوع مهّماش كه دوران كودكي و بخشهايي از زندگي امام خميني را روايت ميكرد، چندان دور از انتظار از آب درآمد، در جلسه نشست مطبوعاتياش دچار تنش گرديد و فصلي جنجالي را از سر گذراند! امّا فيلم ديگري كه از بهترين فيلمهاي معنوي امسال بود، فيلم ارزشمند «يك حبّه قند» سيد رضا ميركريمي بود كه عليرغم ساخت خوب و استقبال تماشاگران و عمق مسائل معنوي و ملّي مطروحه در فيلم، در كمال تعجّب از جانب داوران جشنواره مورد بيمهري آشكار قرار گرفت! فيلم «يك حبّه قند» البته بعداً و در زمان اكران موفقّش هم از سوي منتقدين و هم از سوي تماشاگران مورد استقبالي گرم قرار گرفت و به عنوان فيلمي ماندگار در تاريخ سينماي ايران ثبت گرديد.
سيامين جشنوارة فيلم فجر، (بهمن ماه 1390)، فيلمهاي مطرح در اين دوره عبارت بودند از: «آمين خواهم گفت» سامان سالور، «برف روي كاجها» پيمان معادي، «بوسيدن روي ماه» همايون اسعديان، «بي خود و بي جهت» عبدالرضا كاهاني، «بيداري» فرزاد مؤتمن، «پذيرائي ساده» ماني حقيقي، «پل چوبي» مهدي كرمپور، «پلّة آخر» علي مصّفا، «تلفن همراه رئيس جمهور» علي عطشاني، «در انتظار معجزه» رسول صدر عاملي، «روئيدن در باد» رهبر قنبري، «شور شيرين» جواد اردكاني، «ضد گلوله» مصطفي كيايي، «گشت ارشاد» سعيد سهيلي، «ملكه» محمد علي باشه آهنگر، «من و زيبا» فريدون حسنپور، «نارنجيپوش» داريوش مهرجوئي، «يك سطر واقعيت» علي وزيريان، «تهران 1500» شاپور عظيمي، «داستان سامّرا» حسين سلطاني و وحيد چالاك، «سلام بر فرشتگان» فرزاد اژدري، «عطر ولايت» مسعود صمدي، «اينجا شهر ديگري است» احمدرضا گرشاسبي، «بيتابي بيتا» مهرداد فريد، «شانة دوست» محسن محسني نسب، «شير تو شير» ابراهيم فروزش، «قلاّدههاي طلا» ابوالقاسم طالبي، «بهشت» مهدي صباغزاده، «پرواز بادبادكها» علي روئينتن، «روزهاي زندگي» پرويز شيخطادي و «يكي ميخواد باهات حرف بزنه» منوچهر هادي.
در حاشية جشنوارة امسال مباحثي دربارة چند فيلم اجتماعي مطرح شد كه موجب جنجالهائي گرديد. اين فيلم ها به نحوي به مسئله خيانت در زندگي زناشويي اشاره داشت. اقدام يك جانبه حوزه هنري سازمان تبليغات در عدم اكران اين آثار درسالن هاي تحت كنترل خود كه از اموال عمومي و متعلق به بيت المال است، ابعاد جديدي به اين مساله داد و بدين صورت يك مميزّي جديد و مضاعف را در سينماي ايران پديد آورد.
امّا در ميان فيلمهاي ديني و معناگراي اين دوره فيلمهايي قابل اعتنا را ميتوان سراغ داد كه هر كدام وجوهي از معنوّيت را دارا بودند: فيلم «پلّه آخر» علي مصفّا كه جايزة بهترين فيلمنامه اقتباسي را گرفت، مفهوم پلّهي آخري كه عليرغم محاسبات ناقص ميماند، اشاره به نقطه ضعف محاسبات بشري داشت و حال و هواي فيلم نيز بيشتر عشقي معنوي را تداعي ميكرد تا عشقي كاملاً زميني. فيلم «روئيدن در باد» رهبر قنبري كه در جشنوارة جايزة بين الاديان را گرفت نيز حاوي مفاهيم ديني و معنوي بود. فيلم «ملكه» باشهآهنگر هم به نوعي در حواشي دفاع مقدّس بود و هم فضائي ديني داشت. فيلم «من و زيبا»ي فريدون حسنپور با محورّيت داستان اسبي كه قرار است بخشي از اجراي يك تعزيه باشد و اين براي مالك اسب كه گذشته گناهكارانه اي داشته، نشانه پذيرش توبه از كردار گذشته بود. فيلم «در انتظار معجزه» صدر عاملي نيز طبق روال دوفيلم سابقش به موضوع زيارت امام رضا مي پرداخت. و فيلمهاي «يك سطر واقعيت» علي وزيريان، «داستان سامّرا»حسين سلطاني و وحيدچالاك، «سلام بر فرشتگان» فرزاد اژدري، «عطر ولايت» مسعود صمدي، همگي حاوي معاني ديني بودند. از همه مهمتر، فيلم «اينجا شهر ديگري است» ساخته احمدرضا گرشاسبي بود كه داستان چند شخصيت مختلف و متفاوتي را باز ميگفت كه همگي براي ملاقات با امام علي(ع) در فاصلة نوزدهم تا 21 رمضان به حوالي مدينه ميرسيدند و در نخلستاني يكديگر را ملاقات ميكردند هر كدام تصوير ذهني خود را از امام روايت ميكردند (اين فيلم متأسّفانه مورد توجّه قرار نگرفت و دليلش شايد برخي ديالوگهاي فيلم بود.) فيلم «بهشت» صباغزاده كه جايزه «مصطفي عقاد» جشنواره را برنده شد نيز قابل توجّه بود. فيلم «روزهاي زندگي» پرويز شيخطادي كه جايزه كارگرداني سينماي ايران و «بينالمذاهب» بخش خارجي را گرفت نيز داراي مفاهيم ديني بود. از همة اينها موفقتر، فيلم «بوسيدن روي ماه» همايون اسعديان بود كه به نوعي در پي ارائه همان مضمون فيلم «طلا و مس» و با اشاراتي خدا شناسانه ساخته شده بود. فيلم «نارنجيپوش» مهرجوئي كه بيشتر اجتماعي و محيط زيستي محسوب ميشد، جايزة بين المذاهب گرفت! همچنين فيلم «يكي ميخواد باهات حرف بزنه» هم جايزه بين المذاهب را تصاحب كرد. اينها همگي فيلمهايي بودند كه تا حدودي به مفاهيم اخلاقي و ديني و معنوي پرداخته و هر كدام به سهم خود واجد ارزشهاي قابل بحثي بودند. در ميان فيلمهاي دفاع مقدّسي نيز فيلم «شور شيرين» جواد اردكاني، «ضد گلوله» مصطفي كيايي و يكي دو فيلم ديگري بود كه تا حدّي واجد مفاهيم ياد شده بودند
امّا در بخش بين الملل ايندوره عنوان «سينماي سعادت» اضافه شده بود- كه بيشتر يادآور همان سينماي معناگرا بود- و «بهشت» صباغزاده در آن بخش جاي گرفته بود. همچنين عنوان «مسابقه سينماي كشورهاي جهان اسلام» نيز افزوده شده بود كه فيلمهاي جالب توجهي در آن به نمايش درآمد: فيلم «آزادگان» ساخته اسماعيل فروخي ( كه سالهاي قبل با فيلم «سفر بزرگ» در بخش سينماي معناگرا برنده شده بود) و «ابو پسر آدم» سليم احمد كه هر دو قابل اعتنا بودند. همچنين فيلم «در پناه كعبه» ساخته هاني ساپوترا و «بهشت» ساخته مهدي صباغ زاده نيز در همين بخش به نمايش درآمد.
در اين دورة جشنواره به روال سال قبل بخشي تحت عنوان «سينماي سه بُعدي» در نظر گرفته شده بود كه مانند همان سينماي سينماي علمي- تخيلي (كه تأثيرش بر روي سينماي ماورائي را اشاره كرديم) مي تواند در حكم تلاشي براي معرفي امكانات سينما در بيان مفاهيم و تصاوير در نظر گرفته شود . امسال البته در جشنواره يك فيلم سينمائي انيميشن(پويا نمائي) ايراني هم بنام «تهران 1500» ساخته شاپور عظيمي به نمايش درآمد كه بعدها اكران موّفقي هم داشت . البته در سالهايي نمونههاي ضعيفتري از اين نوع آثار به نمايش در امده بود. اين فيلم عليرغم ضعف هاي جدي در فيلمنامه، نويد امكانات جديدي براي تصوير كردن صحنههاي ناممكن در سينماي رئال را براي سينماي ايران ميداد كه قابل بحثهاي نظري بيشتري است.
به روال سالهاي قبل بخش «نمايشهاي ويژه» نيز حاوي چند فيلم ارزشمند بود كه مهمترين آنها فيلم ديني و ارزشمند «مصائب مسيح» مل گيبسون بود. ديدن مشابهتهايي از تصاوير اين فيلم با اسطورههاي ديني ما حيرتانگيز بود: از جمله تصاوير بستة صورت زخمي و خونچكان حضرت مسيح(ع) ناخود آگاه بينندة ايراني را به ياد سر مقدّس خونچكان امام حسين(ع) ميان داخت.
امّآ جنجاليترين فيلم اين دوره، فيلم سياسي «قلّادههاي طلا» ساخته ابوالقاسم طالبي بود كه گذشته از مضمونش كه جاي بحث بسيار دارد، از نظر استاندارد فيلمسازي نشانة ورزيده شدن فيلمساز نسبت به فيلمهاي قبلياش بود
فيلمهاي ديني و معناگراي اين سي ساله، داراي نقاط قوّت و ضعف زيادي بود ولي هرگز فرصت پرداختن منصفانه و بدور از حُب و بغضهاي سياسي فراهم نشد! چرا كه پيوسته تلاشهاي سينماي ديني و معناگرا، با حاشيهاي از مسائلي سياسي و جناحي همراه بود و پيوسته اين «سياست» بود كه ميكوشيد ارزشها و معيارهاي خود را بر فرهنگ و هنر و حتّي بر دين مردمان تحميل كند و اين ماجرا كه صاحب اين قلم از آن بعنوان «سياست زدگي در سينما» ياد كرده است11، آفت هميشگي فرهنگ و هنر و دين در جمهوري اسلامي ايران بوده است. اكنون كه با نگاهي شتابزده به سي سال تجربه سينماي ديني را مينگارم، نگاه هاي سياست زده را يكي از بزرگترين موانع به ثمر رسيدن تلاش هاي صورت گرفته در عرصه سينماي ديني مي بينم.
در اين نگارش اجمالي ، قطعاً از از فيلمهاي خوب يا بد از قلم افتاده و گهگاه آثار ارزشمندي ناديده گرفته شده و به تغافل فراموش گرديده است. نويسنده از صاحبان آن آثار انتظار چشمپوشي دارد و اميدوار است اين مقاله انگيزهاي شود براي اهل تحقيق و نظر تا ايشان نيز همّت كنند و به دست آوردهاي اين سي و چند سال كَما هُوَ حَقّه بپردازند و منابع تئوريك سينماي اين ديار را گسترش دهند.
در پايان از كاستيهاي اين قلم انتظار چشمپوشي و تذكرّ مشفقانه دارم و اميداورم نيكانديشان عرصة فرهنگ و پژوهش و نظريه پردازي، حقير را از راهنماييهاي برادرانة خود محروم نسازند.