اشاره: از آغاز سال 1391 موضوع كاهش روزافزون جمعيت كشور به دغدغهاي براي برخي از مديران و مسئولان نظام جمهوري اسلامي تبديل شد و آنان را به تكاپو براي اصلاح سياست جمعيتي كشور واداشت. نخستين اقدام در اين زمينه، تدوين «راهبردها و اقدامات مليِ مربوط به جلوگيري از كاهش نرخ باروري و ارتقاي آن متناسب با آموزههاي اسلامي و اقتضائات راهبردي كشور»، مصوب 2/3/1391 شوراي عالي انقلاب فرهنگي بود.
با بازتاب نگرانيهاي كارشناسان و مسئولان كشور در زمينه كاهش جمعيت به مقام معظم رهبري، ايشان نيز در تاريخ 3/5/1391 در ديدار با مسئولان و كارگزاران نظام بر ضرورت تجديدنظر در سياست تحديد نسل تأكيد كردند. با گذشت نزديك به دو سال از اين ماجرا، هنوز حركتي جدي و اساسي در جهت تغيير سياست جمعيتي كشور و فرهنگسازي براي افزايش زاد و ولد شكل نگرفته و اين موضوع ضرورت ورود جديتر رسانه ملي به اين عرصه را دو چندان ساخته است. بر اين اساس، ميزگرد كارشناسي اين شماره نشريه به بررسي «گفتمانسازي در زمينه افزايش جمعيت» با تأكيد بر نقش رسانه ملي اختصاص يافته است.
گفتني است در ابتدا قرار بر اين بود كه اين نشست، در قالب اقتراح با حضور سه تن از صاحبنظران؛ آقايان حجتالاسلام دكتر مسعود آذربايجاني، حجتالاسلام دكتر محمدحسين پورياني و دكتر سيد حسين شرفالدين ارائه شود، ولي با توجه به اينكه ديدگاه جناب آقاي دكتر آذربايجاني در اين زمينه قدري با ديگر صاحبنظران متفاوت بود، امكان ارائه يك جاي ديدگاههاي صاحبنظران وجود نداشت و ازاينرو، به ناچار ديدگاه دو تن از صاحبنظران، در كنار هم ارائه شد و ديدگاه جناب آقاي دكتر آذربايجاني به صورت مستقل. اميدواريم كه اين اقتراح مورد استفاده مديران و برنامهسازان رسانه ملي قرار گيرد.
آقاي شفيعيسروستاني: بسم الله الرحمن الرحيم. از سروران محترم براي حضورشان در اين جلسه تشكر ميكنم. اميدوارم بحث و گفتوگوي خوبي در زمينه گفتمانسازي در حوزه افزايش جمعيت داشته باشيم. قبل از ورود به بحث، لازم ميدانم به نكتهاي اشاره كنم و آن اينكه در يك سال اخير كه بحث افزايش جمعيت توسط مقام معظم رهبري عنوان شده، گفتوگوهاي بسياري در اين زمينه انجام شده، كتابهايي منتشر گشته و همايشهايي برگزار شده است، اما در اين گفتوگو، فراتر از بحث افزايش جمعيت، قصد داريم درباره گفتمانسازي هم بحث كنيم. به بيان ديگر، در اينجا به دنبال بحث از چيستي، چرايي و چگونگي گفتمانسازي، هم هستيم. اهميت گفتمانسازي از آنجا نشأت ميگيرد كه مقام معظم رهبري، در سال گذشته به مناسبت بحثهاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، به موضوع گفتمانسازي و دعوت به گفتمانسازي اشاره داشتهاند. منتها اصل واژه «گفتمانسازي» شناخته شده نيست. چه برسد به روشها و چگونگي تحقق آن. به دليل نقش بيبديل رسانه ملي در گفتمانسازي لازم است كه قدري بيشتر در اين باره صحبت شود. بنابراين طرح سؤالاتي در حوزه گفتمانسازي به دليل ضرورت شناخت هر چه بيشتر اين حوزه و استفاده از آن است. اگر بحث گفتمانسازي روشن شود، ميتوان از اين بحث در حوزههاي ديگر، به ويژه حوزه مباحث فرهنگي كه امسال مورد توجه مقام معظم رهبري بوده است، نيز استفاده گردد. با اين مقدمه، نخستين سؤالم را اينگونه طرح ميكنم كه:
برخي كارشناسان بر اين باورند كه كاهش نرخ زاد و ولد در دهه هفتاد و هشتاد و به تبع آن، كاهش ناگهاني رشد جمعيت، بيش و پيش از آنكه ناشي از اعمال سياستهاي تحديد جمعيت نظام اسلامي باشد، ناشي از تحولات ساختاري، تغيير سبك زندگي و تسلط گفتمان فردگرايانه و مصرفگرايانهاي بود كه در پي اجراي الگوهاي توسعه غربي از اواخر دهه شصت به بعد در كشور رخ داد. به نظر شما اين سخن تا اندازه چه درست است؟
آقاي شرفالدين: ترديد نيست كه تصميم سازمانهاي دولتي در خصوص كنترل يا كاهش زاد و ولد و تعديل نرخ رشد جمعيت كشور در 1368 به عنوان يك سياست راهبردي و اعلان رسمي آن و نيز تمهيد برخي برنامهها و اقدامات اجرايي جهت عينيتيابي تدريجي آن، در تحقق اين مهم و ابتلا به وضعيت موجود تأثيرگذاربوده و دستكم در تسريع آن نقش داشته است؛ اما نبايد در خصوص آن مبالغه كرده و به عنوان تنها عامل تعيينكننده از آن ياد شود. بديهي است كه اين تصميم راهبردي نه در خلأ كه متعاقب بروز برخي تحولات محقق و در حال وقوع اتخاذ شد و تحليلهاي كارشناسانه آن روز، همه از ظهور تدريجي وضعيتهايي حكايت ميكرد كه ميتوانست روند نوپاي توسعهآفريني همهجانبه كشور را با مشكل مواجه سازد. علت العلل وقوع و تشديد اين وضعيت نيز ـ درست يا غلط ـ رشد بيرويه و مهارناپذير جمعيت تشخيص داده شد. از ديد برخي كارشناسان، شايد اگر چنين سياستي هم تدبير و اعلان نميشد، روند تحولات ساختاري و دستهاي نامريي، جامعه را در عمل به تجديدنظر در روند جاري سوق ميداد. برخي از تحولاتي كه بالقوه ميتوانست منطق عملي مردم را در اين خصوص متأثر سازد يا زمينهساز اتخاذ اين تصميم از سوي دولتمردان گردد، از اين قرارند:
بالابودن نرخ رشد جمعيت كشور نسبت به امكانات بالفعل و روند فعليتيابي تدريجي ظرفيتها، ورود بيرويه و غيرمنتظره خيل عظيم مهاجران افغان متعاقب جنگ داخلي آن كشور، وقوع جنگ تحميلي و رانش اجباري بخشي از جمعيت مناطق جنگي و استانهاي مرزي به ساير مناطق و تحميل نوعي تراكم ناخواسته بر بخشهاي مركزي، مهاجرت گسترده از روستاها به شهرهاي كوچك و از شهرهاي كوچك به شهرهاي بزرگ، طرح توقعات متنوع و فزآينده جمعيت شهرنشين بعد از پايان جنگ و عدم توان دولت در تأمين اين نوع مطالبات روزافزون، تلاش حاكميت در جهت برونرفت سريع از معضلات موجود و ترميم عقبماندگيهاي موروثي دوران طولاني حاكميت طاغوت حسب وعدههاي انقلاب و انتظارات ايجاد شده، ضرورت ترميم ويرانيهاي گسترده ناشي از هشت سال جنگ تحميلي، ضرورت بازسازي زيرساختهاي كهنه وفرسوده، لزوم توسعهآفريني متناسب با نيازها و ضرورتهاي به وجود آمده در بخشهاي مختلف، تحميل تحريمهاي سنگين از سوي دشمنان و كندي روند بازسازي و توسعه كشور، بروز برخي مشكلات ملموس نظير چند شيفته شدن مدارس، كثرت روزافزون پشت كنكوريها، بيكاري شايع، افت كيفيت در بيشتر استاندارهاي زيستي و... . اين تحولات در كنار سايرعوامل ساختاري، نقش تعيينكنندهاي در اتخاذ اين سياست داشت. در كنار اين عوامل، سياستهاي تنظيمي و توصيههاي كنترلي مؤكد سازمان ملل به كشورهاي در حال توسعه، نيز تصميم دولت سازندگي به اعمال سياستهاي كنترلي و ترغيب به كاهش نرخ رشد جمعيت (با شعار: دو تا بچه كافيه، فرزند كمتر زندگي بهتر و...) را شدت بخشيد و بر ضرورت آن مهر تاييد نهاد.
از اين تحولات بنيادين كه بگذريم، وقوع برخي ديگر از تحولات ساختاري در دو دهه اخير، نيز زمينههاي فرهنگي، اجتماعي لازم و كافي براي سوقيابي تودهاي به اين سياست را تشديد كرد. در پاسخ به سؤالهاي بعدي به برخي از اين تحولات ساختاري اشاره خواهم كرد.
آقاي پورياني: بنده، به ميزان زيادي با اين ديدگاه موافقم، و كاهش شديد رشد جمعيت را بيشتر متأثر از عوامل فرهنگي ميدانم تا اقتصادي و حتي سياسي (سياستهاي تحديد جمعيت). از اواخر دهه 60 با طراحي و اجراي برنامههاي توسعهاي كه بيشتر الگو گرفته از برنامههاي عمراني ـ اقتصادي قبل از انقلاب بودند، تغييرات بنيادين در نظام ارزشي، و زيباييشناختي مدرن جامعه ايجاد شد و به تبع آن زندگي اقشار مختلف جامعه در راستاي مصرفگرايي، جهت يافت. گسترش مصرفگرايي و تقويت دنياگرايي در بين خانوادهها زمينه را براي كاهش تمايل به فرزندآوري فراهم كرد. البته گسترش فرهنگ آپارتماننشيني و تغيير طراحي مسكن نيز در عقيمسازي روحي و ذهني مردم تأثيرگذار بوده است.
آقاي شفيعيسروستاني: معنا و مفهوم «گفتمان» چيست و اين اصطلاح ريشه در كداميك از علوم انساني دارد؟
آقاي شرفالدين: ارائه تعريفي واحد و مورد وفاق از واژه «گفتمان» به دليل تعدد حوزههاي كاربرد، تنوع ديدگاهها و تلقيها و كثرت ابعاد و مؤلفهها، كار آساني نيست. گفتمان در تلقي غالب و متناسب با سؤال شما، بيشتر يك نظام معنايي، يك جهانبيني، باور مرجّح، انگاره مشترك و ديدگاه ترجيحي در خصوص يك موضوع، رويداد، آرمان فرهنگي اجتماعي و... است كه به دلايلي در ذهنيت عمومي يا اكثري غلبه يافته و به صورت ناخودآگاه و غير مستقيم، انديشهها، گفتارها، احساسات، ارادهها، خواستهها و كردارها را همسو با خود جهت ميدهد. لازم به ذكر است كه در تحليل يك گفتمان، واكاوي زمينههاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي، ارتباطي و به طور كلي همه عناصر موقعيتي و فرازباني مؤثر در شكلگيري آن گفتمان، يك ضرورت راهبردي است. گفتمانها داراي سرشت، ماهيت و ساختار اجتماعي هستند و با تغيير زمان، مكان و اوضاع و شرايط فرهنگي اجتماعي دستخوش تغيير ميشوند. شاخص برجسته تحقق و عينيت يابي يك گفتمان يا تبديل يك ايده، ارزش و آرمان به يك گفتمان فرهنگي اين است كه ميتوان آن را در ذهن، زبان، نظام ترجيحي و جهتگيري رفتار تودهاي مشاهده نمود. در خصوص جمعيت نيز گفتمان غالب و منطق نظري و عملي ترجيحيافته، همچنان بر ضرورت استمرار رويه موجود و توجيهپذيري سياستهاي كنترلي (كاهش يا محدودسازي) و متقابلاً پسزدن ايدهها و انتظارات مخالف، تأكيد و تصريح دارد.
آقاي پورياني: مفهوم گفتمان، در ادبيات علمي، معاني متعددي دارد. اين مفهوم معادل واژه «discourse» در زبان انگليسي است. انديشمندان مختلف، تعاريف متفاوتي از اين واژه كردهاند. در اين ميان، انديشمنداني چون فردينان دو سوسور،1 زليك هريس،2 مايكل هاليدي،3 ميشل فوكو،4 يورگن هابرماس،5 ارنستو لاكلائو6 و چانتال موفه7 براي تعريف اين واژه و تبيين مفهوم آن تلاش كردهاند. بنابراين، تعريف واحد و قابل اجماعي از اين مفهوم وجود ندارد. البته معمولاً در فضاي اجتماعي و سياسي جامعه آنچه از مفهوم گفتمان فهميده ميشود، بيشتر تحت تأثير انديشه لاكلائو و موفه قرار دارد. اين دو، گفتمان را به معناي «يك نظام معنايي متشكل از دالها و مدلولها ميدانند كه در رابطه خاصي با يك نظام معنايي ديگر قرار دارد» تعريف كردهاند. اگر بخواهيم تعريف فوق را درخصوص جمعيت تطبيق دهيم، ميتوان گفت، گفتمان كاهش جمعيت يك نظام معنايي است كه در رابطه خاصي با گفتمان افزايش جمعيت قرار دارد و اين دو از سوي نهادها يا كارگزاراني تبليغ ميشوند و هركدام بر آن هستند تا نظام معنايي خود را در سطح افكار عمومي جامعه رواج و غلبه دهند، بعضي اجماع عمومي را به نفع خويش ايجاد كنند.
در حال حاضر دو رويكرد كلان در باب گفتمان وجود دارد. رويكرد نخست «زبانشناختي» است كه ريشه در انديشه «فردينان دوسوسور» دارد و در قالب سه رويكرد فرعي «ساختارگرا»، «كاركردگرا» و «انتقادي» استمرار يافته است. رويكرد دوم نيز «سياسي ـ اجتماعي» است. اين رويكرد نيز در قالب رهيافت ميشل فوكو و نظريه گفتمان لاكلائو و موفه انسجام و استمرار يافته است.
بنابراين، ميتوان گفت واژه گفتمان (discourse) در انديشههاي زبانشناسان، تأويلگرايان و همچنين در تفكرات انديشمنداني متأخر چون ميشل فوكو و هابرماس ريشه دارد و به معناي «يك تعداد گزارههايي است كه فضاي معنايي كل واحدي را شامل ميشود. در اين مفهوم تكيه بر رابطه تعاملي بين متن8 و زمينه9 است. يعني زمينهها و شرايط، رابطه محكمي با توليد مفاهيم دارد.
اين مفهوم، گاه به اشتباه در زبان فارسي به جاي گفتوگو به كار برده ميشود. البته اين كاربرد به طور تسامحي يا با جعل قرينه اشكالي ندارد، ولي در دستگاه معرفتي اسلام، مجموعه اصول ثابت و محكمي وجود دارد كه در آنها كمتر جاي گفتمان وجود دارد؛ زيرا شرايط و زمينهها در اين اصول و ثوابت، نميتواند اثر گذار باشد.
فوكو و هابرماس ميگويند بايد در يك فضاي عرفي با يكديگر نشست و با توجه به شرايط و زمينهها، حقيقتي را ساخت. در حالي كه از نظر اسلام حقيقت ساختني نيست آن هم در فضاي عرفي!
پس اگر اين واژه (گفتمان) در مباحث بومي، اسلامي استفاده ميشود بايد توجه داشت كه از مفهوم اصلي خود (كه مورد نظر تأويلگرايان و هابرماس و فوكو است) جدا شده است. چون هر مفهومي كه استفاده ميشود، بستر مفهومي را به همراه خود خواهد آورد.
اما گذشته از اين مقدمه، گفتمان فضاي واحد حاكم بر تعدادي از فرضيهها، نظريهها و روشها است كه مانند چتر واحدي بر سر آنها عمل ميكند. مثلاً انقلاب اسلامي را اگر يك گفتمان كلان و اصلي در ايران در نظر بگيريم چندين گفتمان ريزتر در ذيل آن تاكنون توسط دولتها به وجود آمده است؛ گفتمان توسعه و عدالت، گفتمان آزادي و دموكراسي، گفتمان عدالت و گفتمان اعتدال. اينها در پارادايم سياسياش است اما در زمينههاي ديگر نيز ميتوان با اتفاق يك سري از نظريههاي كلان و روشها به گفتمان دست يافت.
وقتي گفته ميشود گفتمان، بايد بتواند تمام زنجيرههاي ارتباطي را از عرصههاي مختلف به سوي يك مسير واحدي بسيج كند؛ يعني هم از سياست بتواند ياري بطلبد و مقبول باشد هم به لحاظ فرهنگي و ايدئولوژيكي پر توان باشد هم با اقتصاد و معاش مردم در ارتباط باشد و هم با عملكرد سياسي و فلسفه سياسي يك جامعه مرتبط باشد. گفتمانسازي بدون توجه همه جانبه ممكن نيست و به وجود نميآيد.
يك گفتمان برتر (يا به تعبير ديگر دالّ برتر) همه حوزهها را به استخدام ميگيرد و در سطوح مختلف توصيف، تغيير و تبييني حرف براي گفتن دارد.
آقاي شفيعي سروستاني: چگونه در زمينههاي گوناگون فرهنگي، سياسي و اقتصادي يك «گفتمان» شكل ميگيرد؟
آقاي شرفالدين: واژه گفتمان در حوزههاي معرفتي مختلفي همچون روانشناسي ادراكي و اجتماعي، جامعهشناسي، انسانشناسي، علوم سياسي، ارتباطات، مطالعات فرهنگي و ادبيات ريشه دارد وبه لحاظ تبارشناسي نيز به ديدگاههاي ساختارگرا در حوزه زبانشناسي و نشانهشناسي نسب ميبرد. شكلگيري گفتمان به عنوان يك فرايند و تلاش برنامهريزي شده در جهت ايجاد يك گفتمان به عنوان يك پروژه، مستلزم تمهيد زمينهها و شرايط فرهنگي اجتماعي متناسبي است كه البته بسته به نوع موضوع، اهداف و انتظارات، كم و كيف اين زمينهها نيز متفاوت خواهد بود. يك گفتمان معمولاً تحت تأثير بحث و گفتوگوها و مجادلات مفهومي و كلامي، تبليغات، رويههاي عملي همسو، منازعات معنايي با گفتمانهاي رقيب، مساعدت افكار عمومي و ذهنيت جمعي، فرصتها و ظرفيتهاي فرهنگي اجتماعي، وفاق اكثري اتفاقي يا هدايت شده ميان افراد ذينفوذ، فشارها و تقاضاهاي محيطي، فشار ارباب قدرت و اقتضائات منفعتي گروههاي ذينفوذ، انجماد و انسداد معنايي گفتمانهاي موجود و... شكل ميگيرد و عمدتاً تحت تأثير تغييرات محيطي و اوضاع فرهنگي اجتماعي، دستخوش تغيير ميشود.
آقاي پورياني: اگر گفتمان را به تعبير لاكلائو و موفه، يك نظام معنايي تلقي كنيم، براي شكلگيري يك نظام معنايي ميبايست ابتدا دالهاي اصلي شكلدهنده نظام معنايي مسلط و موجود شناسايي شوند، سپس ضمن شناخت و طراحي دالهاي نظام معنايي رقيب، در راستاي ساختار شكني از گفتمان مسلط و جايگزينسازي آن با گفتمان مطلوب تلاش كرد.
سازوكار گفتمانساز و تلاش براي شالوده شكني از گفتمان مسلط، بايد همزمان در دو عرصه و سطح فرهنگ نخبگاني و فرهنگ عمومي پي گرفته شود. براي گفتمانسازي در عرصه فرهنگ نخبگاني، بايد از طريق نظام آموزشي و علمي در سطوح عالي و دانشگاهي اقدام كرد. يكي از مهم ترين راه كارها در اين خصوص نقد مباني معرفتي علوم انساني مدرن و تلاش براي توليد علوم ديني مبتني بر مباني معرفتي اسلامي است. براي گفتمانسازي در عرصه فرهنگ عمومي و سبك زندگي، معمولاً از سازوكار قهرمانسازي و نمادپردازي استفاده ميشود و در اين خصوص نقش رسانه به ويژه رسانههاي مدرن (تلويزيون، ماهواره و اينترنت) بسيار بارز و پر رنگ است.
آقاي شفيعي سروستاني: چگونه ميتوان در يك زمينه اقدام به گفتمانسازي يا تغيير گفتمان كرد، روشها و مكانيزمهاي آن چيست؟
آقاي شرفالدين: با توجه به نكاتي كه در پاسخ سؤال دوم و سوم مطرح كردم و براي اينكه قدري عينيتر و واقعيتر به سؤال شما پاسخ دهم، به طور خاص به راهكارهاي تغيير گفتمان در زمينه فرزندآوري ميپردازم. به نظر بنده براي تحقق هدف يادشده، انجام اين قبيل اقدامات ضروري است:
ـ تبيين و تشريع ديدگاه اسلام در خصوص ضرورت قبض و بسط كمي جمعيت، به استناد ملاحظات عقلاني، ضرورتهاي كاركردي، نيازها واقتضائات محيطي و انعطاف اين مواضع به تناسب ملاحظات ثانوي؛
ـ جا انداختن اين موضع كه توصيههاي ارشادي دين، ناقض توصيههاي كارشناسانه داراي پشتوانههاي منطقي و توجيهات و ترجيحات عقلاني نيست؛
ـ ايجاد وفاق حداكثري ميان انديشمندان و صاحب نظران و افراد ذينفوذ در افكار عمومي؛
ـ اقناع افكار عمومي به توجيهناپذير بودن استمرار سياستهاي كنترلي دو دهه گذشته با توسل به تحليلهاي عقلاني، دلايل كارشناسي، شواهد آماري، مطالعات كاركردي و تجربه سايركشورها؛
ـ تصحيح تدريجي انگارههاي نظري و رويههاي عملي شكليافته و رسوبات القايي؛
ـ كاهش نگراني افكار عمومي از پيآمدهاي ازدياد جمعيت؛
ـ سياستگذاري مناسب و تمهيد اقدامات بايسته جهت تشويق و ترغيب تودهها به اصلاح روند موجود؛
ـ عطف توجه به تبعات قهري ناشي از استمرار رويه موجود در پرتو مطالعات آيندهپژوهي، تبعاتي مانند:
( كاهش ميزان جمعيت كل كشور؛
( كاهش نيروي مناسب در سن كار؛
( بروز بحران سالمندي و پيري تدريجي جمعيت با اقتضائات ويژه؛
( زمينهيابي براي پذيرش ناخواسته جمعيت مهاجر خارجي و تبعات آن؛
( كاهش تدريجي سرمايه اجتماعي ناشي از كميت جمعيت؛
( كاهش تدريجي نيروي جوان؛
( كاهش تدريجي توان دفاعي و امنيتي؛
( عدم امكان پراكنش جمعيت متناسب با نيازها و ظرفيتهاي مناطقهاي مختلف و... (در سطح كلان)، و آثار و پيآمدهاي منفي آن در سطوح فردي و خانوادگي(سطح خرد).
آقاي پورياني: در پاسخ سؤال قبلي تا حدي به اين سؤال هم پاسخ داده شد، ولي اگر بخواهيم توضيح بيشتري بدهيم، بايد گفت: گفتمان در اصطلاح رايج در جامعه ما، به معناي ايجاد فضاي واحد است؛ يعني چتر واحدي كه بر عرصههاي مختلف سايه انداخته است. بنابراين در گفتمانسازي به چند نكته توجه شود:
ـ نخست، ايجاد ارتباط بين عرصههاي مهم سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي و بسيج آنها در جانب واحد؛
ـ دوم، مشخص كردن قواعد، نظام و اصول نظام معنايي، و حركت كردن بر اساس آن؛ (يعني پس از جعل قوانين و قواعد و ضوابط ،هيچ خرده گفتماني نبايد در ذيل آن مخالفت كنند و ساز مخالف بزند)؛
ـ سوم، تلاش اساسي در هر سه سطح گفتمان. گفتمان داراي سه مرحله و سه لايه مختلف است كه در هر سه سطح بايد تلاش اساسي كرد:
يك ـ سطح توصيف: كه در آن به ويژگيهاي ظاهري مفاهيم و واژهها و پديدهها پرداخته ميشود. (تحليل واژهها، طبقهبندي آنها، ارتباط واژهها و مفاهيم با هم و ساختارهاي منطقيشان)
دو ـ سطح تغيير: در اينجا به مباحثي فراتر از سطح توصيف پرداخته ميشود، يعني اينكه چه برداشتهايي از مفاهيم وجود دارد و برداشت اصلي و مورد نظر ما چه بايد باشد.
سه ـ سطح تبيين: كه به عوامل اجتماعي، جهان بينيها و ايدئولوژيها پرداخته ميشود همچنين به بحث نسبت و عمق تأثيرات مولفهها بر همديگر بحث ميشود.
پس براي گفتمانسازي در هر زمينهاي، نخست بايد تعريف درستي از گفتمان داشت؛ دوم، ضوابط و چارچوب و قواعد آن را مشخص كرد؛ و سوم اينكه تمام عرصهها را به صورت هم افزا براي تحقق گفتمان، به كار گرفت و بسيج كرد و زمينهها را فراهم گرد. (بدون توجه به اقتصاد مردم يا فرهنگ مردم يا گرايشهاي سياسي و ايدئولوژيكي نميتوان كار يك سويه كرد) و در نهايت بايد در گفتمانسازي به سه سطح توصيف، تغيير و تبيين به خوبي توجه كافي داشت. كه هر يك اين مباحث بحث موضوع خود را ميطلبد.
آقاي شفيعيسروستاني: مؤلفههاي گفتماني كه در جامعه ما در زمينه باروري و فرزندآوري شكل گرفته است، چيست؟
آقاي شرفالدين: چنانكه در پاسخ به سؤال اول اشاره كردم، در دو دهه اخير برخي تحولات ساختاري در جامعه ما رخ داده است كه زمينهساز ايجاد گفتماني خاص در زمينه فرزندآوري شده است. برخي از اين تحولات ساختاري عبارتند از:
ـ ميل مفرط جوانان اعم از دختر و پسر به تحصيلات عالي تا بالاترين سطوح ممكن به عنوان ارزش برتر و تنها مجراي كسب هويت و اعتبار اجتماعي كه قاعدتاً به تعويق ازدواج و تشكيل خانواده منجرميشود؛
ـ بالا رفتن ميانگين سن ازدواج به دليل اشتغالات تحصيلي؛
ـ طولاني شدن مقدمات ورود به بازار كار، بيكاري و عدم استقلال مالي؛
ـ احياناً امكانيابي ارضاي نياز جنسي از مجاري غير رسمي؛
ـ به تعويق انداختن اختياري توليد فرزند در سالهاي اوليه ازدواج (به دليل احساس نياز زن و شوهر به كار و تلاش اقتصادي با هدف تأمين نيازها و ملزومات زندگي مشترك، كسب موقعيت اجتماعي، ضعف اطمينان زنان از آينده زندگي مشترك، مانع دانستن وجود يا تعدد فرزند براي كسب موفقيتهاي شغلي توسط مادران، پرهزينه بودن اداره فرزندان بهويژه تأمين ملزومات رفاهي، پرورشي و تحصيلي آنها در مقايسه با متوسط درآمد خانوادهها؛ دوري غالب زوجهاي جوان از والدين و عدم امكان بهرهگيري از مشاركت ايشان در سرپرستي بچهها، عدم وجود پرورشگاههاي سرپرستي بچهها متناسب با نياز)؛
ـ هستهاي شدن خانواده؛
ـ غلبه تك همسري به عنوان الگوي رايج در مقياس جهاني؛
ـ شيوع نازايي؛
ـ عادي شدن موضوع سقط به بهانههاي مختلف؛
ـ فاصلهگذاري زياد ميان فرزندان؛
ـ محدود كردن دوران مناسب باروري به سنين 20 تا 35 سال تحت تأثير هشدارهاي علم پزشكي و تهديد به بروز عوارض سوء در مقاطع بعدي؛
ـ كماعتبار شدن شان مادري و خانه داري در مقايسه با موقعيتهاي شغلي بيروني؛
ـ شيوع آلودگيها و آسيبهاي فرهنگي اجتماعي محيط و تهديد فرزندان بهويژه در سنين نوجواني و جواني كه خود در كاهش تمايل به تكثير فرزندان بيتأثير نبوده است؛
ـ آپارتماننشيني غالب در شهرهاي بزرگ؛
ـ احساس استقلال و فرديت جوان و كاهش حمايتها و روابط بيننسلي خانوادگي به شيوه رايج در خانواده گسترده وجامعه سنتي؛
ـ كاهش موقعيت والدين در خانواده و در نتيجه كاهش انگيزه آنها براي يافتن اين موقعيت از طريق توليد فرزند؛
ـ عدم احساس نياز والدين به فرزند يا فرزند زياد تحت تأثير خدمات تأميني و اطمينان از حمايتهاي دولت در دوران بازنشستگي و كهولت، عاملي كه خود در جامعه سنتي همواره مستند و توجيهگر فرزند خواهي بود؛
ـ كاهش انگيزه يا عدم احساس نياز به افزايش نسل به دليل از ميان رفتن برخي آثار مترتب بر افزايش نسل در جامعه سنتي و توجيهات كاركردي آن؛
ـ عدم احساس نياز خانوادهها و كشور به جمعيت زياد به دليل روند مكانيزه شدن بخشهاي مختلف صنعتي، كشاورزي و خدماتي؛
ـ مصرفگرايي و افزايش تدريجي هزينههاي زندگي و در نتيجه ميل به كاهش تعداد اعضا با هدف كاهش هزينهها؛
ـ آمار بالاي طلاق و كاهش ضريب امنيت زنان از ادامه زندگي مشترك و در نتيجه اشتياق به محدودسازي تعدد فرزندان؛
ـ تأثيرپذيري از برخي ايدئولوژيهاي عصري نظير فمينيسم و مخدوش شدن توجيهات نظري توليد نسل و چرايي آن و دهها عامل ريز و درشت ديگر.
اين وضعيت رفته رفته يك فضاي ذهني رواني مسلط (هژمونيك) را بر جامعه مستقر ساخته و قاعدتاً همه كساني كه بخواهند برخلاف اقتضائات قهري اين فضا، به تكثير نسل بينديشند، فشارهاي هنجاري سنگيني را متحمل خواهند شد. الآن در جامعه ما وضع به گونهاي است كه غالب والدين از داشتن فرزند چهارم چندان خشنود نيستند و در پاسخ به ايرادات و خردهگيريهاي محيطي، ناخواسته بودن آنها را بهانه ميكنند.
در مجموع، عوامل يادشده موجب تغيير نگرش و رفتار خانوادهها در زمينه فرزندآوري و حاكميت گفتماني ويژه در اين باره شده است. گفتماني كه در آن فرزند زياد داشتن برابر با پذيرش مسائل و مشكلات گوناگون فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي و كاهش سطح رفاه و آسايش خانواده است.
آقاي پورياني: با تغيير بخشي از گفتمان جامعه؛ يعني گرايش از آخرتگرايي، معنويتگرايي، سادهزيستي، قناعت و... به دنياگرايي، ماديگرايي، تجملگرايي، زيادهطلبي و... در عرصه جمعيت نيز سياست كنترل جمعيت در دستور كار دولت وقت قرار گرفت. البته اين سياست در دولتهاي بعد نيز پي گرفته شد. به موازات سياستهاي كنترلي صريح (عقيمسازي زنان و مردان، ارائه خدمات پيشگيري از باروري، عدم پرداخت حق اولاد و خدمات بيمهاي به فرزندان چهارم به بعد...) سياستهاي فرهنگي كنترل جمعيت نيز در دستور كار قرار داده شد. در كنار سياستهاي كنترل جمعيت، تغيير نظام ارزشي و زيباييشناختي جامعه به دنبال خود تغيير در سبك زندگي اقشار مختلف را نيز رقم زد و مجموع اين عوامل، گفتمان كاهش جمعيت را به گفتمان مسلط جامعه تبديل كرد. در گفتمان كاهش جمعيت، بر اساس رويكرد فردگرايانه، مصرفگرايانه و رفاهطلبانه، وجود فرزندان، مخل راحتي زندگي و موجب افزايش مشكلات عديده اقتصادي، آموزشي و تربيتي قلمداد شد.
با تكرار شعار «فرزند كمتر - زندگي بهتر»، در عرصه فرهنگ عمومي، داشتن راحتي و آرامش زندگي در مقابل داشتن تعداد فرزندان بيشتر قرار گرفت و زمينه شكلگيري اين باور عمومي را فراهم آورد كه با افزايش كميت فرزندان، از ميزان راحتي و سطح كيفيت زندگي كاسته ميشود.
آقاي شفيعيسروستاني: تا چه حد ميتوان اميدوار به تغيير اين گفتمان بود؟
آقاي شرفالدين: تنها در صورت توجه به چند موضوع مهم ميتوان به تغيير اين گفتمان اميدوار بود: اول، مشاركت مسئولانه و متعهدانه همه سازمانهاي مربوط و همكاري وثيق آنها، شرط اصلي تحقق هدفهاي نظام جمهوري اسلامي در زمينه افزايش جمعيت است.
دوم، فرايند فرهنگسازي و زدودن ذهنيتها و موانع موجود، كاري طولاني مدت و پرتنش است. ازاينرو، توقع دريافت سريع بازخورد مثبت و اخذ نتايج فوري، بيمورد خواهد بود.
سوم، عملكردهاي متشتت و متناقض سازمانهاي مسئول و متولي امور فرهنگي جامعه از جمله رسانه ملي، به فرايند فرهنگ سازي، الگو دهي و هدايت افكار و رفتار عمومي در اين خصوص لطمه زده و خواهد زد.
چهارم، سازمانهاي فرهنگي تأثيرگذار و مورد توجه عموم همچون رسانه ملي، بايد نقش و رسالت خويش را در ارتباط تنگاتنگ با بدنه كارشناسي كشور(حوزه و دانشگاه) و بهرهگيري عميق از يافتههاي نظري و تجربي به سامان رسانند و از كليشهسازيهاي ملالآور و فراريدهنده، عملكردهاي سليقهاي، توليد محصولات كممايه و ضعيف، طرح مباحث شعاري، ترويج ايدهها و الگوهاي ناهمسو و مشربهاي متناقض بپرهيزند.
پنجم، دولتمردان بايد مقارن با اعمال سياستهاي فرهنگي، به انجام اصلاحات و تحولات ساختاري متناسب همت گمارند. در غير اين صورت، اميد دستيابي به نتايج مورد انتظار، قرين توفيق نخواهد بود.
تذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه برخي از مشكلات و معضلاتي كه غالباً براي توجيه سياستهاي كنترلي و بايستههاي آن مورد استناد كارشناسان و مردم عادي قرار ميگيرد، بيش ازكميت جمعيت از موضوعات پيراموني آن ناشي شده و به خود موضوع جمعيت ارتباط مستقيمي ندارد.
ازاينرو، تنها طريقي كه ميتوان با توسل بدان به تغيير تدريجي فضاي فرهنگي متراكم، عادتوارههاي نهادي شده، حساسيتهاي غالب و ذائقههاي تغييريافته؛ اميد بست اقدام اساسي و برنامهريزيشده در جهت ايجاد تحولات ساختاري متناسب و برهم زدن يا دستكم اصلاح تدريجي وضعيت موجود است. بدون شك، تا زماني كه دولت و نهادهاي مربوط در جهت اصلاح وضعيت ترسيمي فوق، اقدامات اصولي صورت ندهند، هيچ نوع فعاليت فرهنگي در جهت ترغيب تودهها به برهم زدن روند جاري قرين توفيق نخواهد بود. سياستهاي فرهنگي به دليل ماهيت نرم همواره در مقابله با ساختارهاي سخت و متصلب، محكوم به انعطاف و عقبنشينياند.
برخي از كارشناسان، ايجاد تحول جدي در اين وضعيت ساختاري به دليل ماهيت جهانشمول و تناسب علي و معلولي آن با اقتضائات جامعه و انسان مدرن و روندهاي معمول آن، را سخت و توانفرسا، اگر نگوييم غير ممكن، ميدانند.
از طرفي، تجربيات عيني نيز نشان داده كه با موجآفريني تبليغاتي، اعمال شوكهاي رواني، انجام اقدامات مقطعي، اتخاذ تدابير شتابزده و مطالعهنشده، عدم كنكاش در علل و عوامل ايجادكننده و تقويتكننده وضعيتهاي عيني، طرح توصيههاي عاري از پشتوانههاي برنامهاي و تمهيدات راهبردي؛ هيچ تحول درخوري متناسب با سطح انتظار و نياز كشور در جامعه به وقوع نخواهد پيوست. توصيههاي مؤكد رهبري معظم در اين بخش نيز ممكن است مشمول گذر زمان واقع شود.
آقاي پورياني: هر گفتمان همان گونه كه شكل ميگيرد امكان جايگزيني با گفتمان رقيب را نيز دارد. البته بايد به اين واقعيت توجه كرد كه به دليل پيچيدگي پديدههاي فرهنگي به راحتي امكان تغيير گفتمان مسلط فرهنگي وجود ندارد. بنابراين، بسنده كردن به سياستهاي تشويقي و اعطاي كمك مالي و اقتصادي به خانوارها به هيچ وجه به گرايش مردم به فرزند آوري منجر نميشود. در جامعه ما كاهش اقبال به فرزندآوري بيشتر در ميان اقشار متوسط و بالاتر رواج دارد و تمايل به فرزندآوري در اين اقشار ايجاد با بستههاي تشويقي اقتصادي نميشود، بلكه بايد با راهكارهاي فرهنگي ذائقه و ترجيحات آنها در راستاي تمايل به فرزند جهتدهي شود. از آنجا كه ذائقه و ترجيحات شكلدهنده سبك زندگي افراد است، ميبايست ايجاد تغيير در سبك زندگي اقشار مختلف در دستور كار قرار داده شود و گرايشهاي سكولار و دنيوي با گرايشهاي ديني، معنوي و اندماجي (نگاه توأمان به دنيا و آخرت) جايگزين شود.
آقاي شفيعيسروستاني: رسانه ملي چه نقشي در تغيير اين گفتمان دارد؟
آقاي شرفالدين: ترديدي نيست كه ابتلاي كشور به وضعيت موجود، محصول و معلول اقدامات ايجابي و سلبي عديدهاي است كه در طي دو دهه اخير به صورت آگاهانه و ناآگاهانه اعمال و اجرا شده و بخش قابل توجهي از آن نيز به اصطلاح، كاركرد پنهان و اثر وضعي و تبعات ناخواسته سياستهايي است كه عمدتاً تحت تأثير وضعيت ساختاري كشور، شرايط سياسي اجتماعي اقتصادي دوران سازندگي، تبليغات، سياستهاي مقطعي دوران گذار، الگوگيري از كشورهاي پيشرفته، جدي گرفتن پيشبينيهاي امثال «مالتوس» مبني بر تصاعد هندسي رشد جمعيت در مقايسه با تصاعد حسابي رشد امكانات و... حاصل شده است و برون رفت از آن نيز قاعدتاً به سياستگذاري، برنامهريزي، تدابير چند مرحلهاي، مهندسيهاي چندجانبه و دقيق نياز دارد و هر نوع شتابزدگي و سطحينگري ممكن است، به تثبيت وضعيت موجود كمك كند. با توجه به اين نكات رسالت عام صدا و سيما به عنوان يك رسانه پرمخاطب و تأثيرگذار، يك دانشگاه عمومي و يك كارگزار فعال فرهنگي ـ اجتماعي، در مقوله پرگستره، پيچيده، حساس، ديربازده و در عين حال، بنيادين و هدايتگر يعني «فرهنگسازي» خلاصه ميشود. البته عملكرد رسانه ملي بهويژه سيما در بخش برنامههاي نمايشي پرمخاطب يعني فيلمها و سريالها، آگاهانه يا ناآگاهانه به سمت و سويي هدايت شده كه خود از جمله عوامل زمينهاي بسيار مهم در اين تغيير ذائقه فرهنگي شمرده ميشود. بديهي است كه استمرار اين رويه، به تثبيت و تحكيم وضع موجود و عقيم گذاشتن ديدگاهها و سياستهاي اصلاحي را موجب خواهد شد.
قطع نظر از اين مناقشات و با عطف توجه به ظرفيتهاي بالقوه رسانه توقع اين است كه رسانه ملي با بهرهگيري از همه ظرفيتها و قالبهاي برنامهاي خود به تناسب موضوع، وارد ميدان شود و اقدامات ذيل را انجام دهد:
ـ در راستاي تحقق اين مهم، ترجيحاً به صورت غير مستقيم، افكار عمومي را نسبت به اهميت موضوع مورد هشدار رهبري و كارشناسان جمعيتي كشور، حساس كند؛
ـ با طرح مستمر مباحث كارشناسي، جنبه مسئلهاي موضوع و آثار و تبعات مختلف آن در آينده كشور را برجسته و مدلّل سازد؛
ـ عوامل ساختاري و فرهنگي مؤثر در حصول وضعيت موجود را شناسايي و تحليل كند؛
ـ راههاي برون رفت از آن را در معرض چارهانديشي و انديشهورزي قرار دهد؛ بدنه كارشناسي كشور را در جهت توليد و استقرار يك فضاي گفتماني همسو بسيج كند؛
ـ موانع موجود در راستاي تحقق آن را شناسايي و تحليل كند؛
ـ بينشها و نگرشهاي مسئولان و مردم را مورد بازخواني قرار دهد؛
ـ به ضرورت بازنگري سياستها، برنامهها، نگرشها، قوانين و مقررات موجود توجه دهد؛
ـ سؤالات و شبهات تودهها در اين خصوص را در معرض مداقهها و تأملات كارشناسان قرار دهد؛
ـ تجربيات ساير كشورها را منعكس سازد؛
ـ كليشههاي ذهني و رويههاي عملي تثبيت شده موجود را با تحليل آسيبشناسانه مورد واكاوي قرار دهد؛
ـ در جهت ترغيب جوانان به ازدواج، تسهيل شرايط ازدواج، كاهش سن ازدواج، استحكام خانواده و كاهش ميزان طلاق، اهميت و كاركردهاي متنوع فرزندداري، تقويت الگوي مادري به عنوان مهمترين وظيفه زنان، فضاسازي كند؛
ـ موضوع دوركاري خانمها براي حضور بيشتر در خانواده را به مسئولان يادآور شود؛
ـ كاهش فاصله مواليد، راههاي درمان ناباروي، ترويج زايمان طبيعي به جاي توسل به شيوههاي طبي كه خود موجب عقيمسازي ميشود، تعدد زوجات به صورت مشروط و مقيد، سياستهاي بهينهسازي نسل، آموزش شيوههاي مديريت خانواده پرجمعيت و... را محور فعاليتهاي فرهنگي تبليغي خود قرار دهد؛
ـ موضع دين و سيره عملي بزرگان دين را تبليغ كند؛
ـ آموزههاي متعالي دين در جهت تأمين معيشت و رفع گرفتاريهاي معمول را تذكر دهد؛
ـ تمايلات سركش و لجامگسيخته به رفاهجويي و تجملخواهي را مهاركند؛
ـ وظايف سازمانهاي مختلف را مكررا به آنها گوشزد نمايد؛
ـ اقدامات انجام شده و در حال انجام را منعكس سازد؛
ـ ضعفها و كاستيهاي موجود در مسير تحقق اين مهم را برجسته و كارشناسي كند؛ اجراي سياستهاي جمعيتي را هوشمندانه رصد كند.
آقاي پورياني: رسانه ملي ميتواند، از يكسو با اتخاذ سياستهاي سلبي به آسيبشناسي و نقد سياسي كنترل جمعيت، تغييرات نظام ارزشي جامعه، سبك زندگي سكولار، وضعيت خانواده در غرب، وضعيت خانواده در ايران، وضعيت رشد جمعيت و آثار و پيآمدهاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و حتي امنيتي آن و .. بپردازد و از سوي ديگر، با اتخاذ سياستهاي ايجابي به معرفي سبك زندگي ديني ـ اسلامي ، شناسايي و معرفي ظرفيتهاي فرهنگي بومي (اسلامي ـ ايراني) فرهنگسازي مناسب، ترويج فرهنگي ديني، تقويت نظام ارزشي ديني و... بپردازد و زمينه فاصلهگيري اقشار مختلف جامعه از فرهنگ سكولار و گرايش به فرهنگ ديني را فراهم آورد. در اين خصوص بايد از ظرفيتهاي مختلف رسانه در توليد قالبهاي برنامهاي (نمايشي، مستند، بحث كارشناسي، آموزشي، كودك...) استفاده كرد.