انسانها تنها موجوداتي هستند كه به طور فطري حقيقتجو و حقيقتمدارند، ازاينرو، آنها در تمامي دوران حيات خويش در پي كمال و زيبايي متعالي در حركتند. بنابراين، خداوند در هيچ برههاي بشر را بدون راهنما رها نكرد؛ زيرا همواره افسونگراني پيدا ميشوند كه براي رسيدن به اهداف خويش سر راه اهل سلوك قرار ميگيرند تا كالاي جعلي و ناسره خويش را به عنوان متاعي سره، غالب كنند. امروزه در عصري زندگي ميكنيم كه بايد عصر معنويت ناميد؛ زيرا بشر امروزي براي رهايي با گذشت عصر مدرنيته و خستگي مفرط، از آلام روحي و رواني آن، به طور گسترده به معنويت روي آورده است و شياطين نيز براي دوران استعماري جديد خويش با اسلحه معنويت به جنگ با معنويت ناب آمدهاند. البته كشوري چون ايران كه مهد اولين انقلاب معنوي عصر حاضر به حساب ميآيد و توانسته است با معنويتگرايي حركتي پرشور و پويا را در جهان معاصر ايجاد كند؛ بيشتر مورد تهاجم معنويتهاي كاذب و دروغين داخلي و خارجي است. متأسفانه مسئولان و دستاندركاران عرصههاي فرهنگي نيز برخي اوقات، به دليل جهل به موضوع، وسيله رشد و ترويج بسياري از آنها را در سطح كشور فراهم كردهاند. از سويي ديگر نبود آثار علمي مكتوب و رسانهاي، اعم از صوتي و تصويري و...، فرصت رشد بيشتر اين جريانهاي معنويتگراي انحرافي را ايجاد كرده است. ما هنوز اثر علمي دقيقي براي معرفي فرقهها و مكاتب نوپديد در كشور نداريم و محققان به خود اجازه نميدهند در نقد برخي از فرقهها صفحهاي بنويسند. بنابراين، قلمها و بيانهاي سحّاري به راحتي و با كمترين هزينه و با فرصتي كه خود ايجاد ميكنيم در لايههاي دروني جامعه جوان و تشنه معنويت رسوخ و افكارشان را از راه راست منحرف ميكنند. امير بيان، امام علي عليه السلام چه زيبا در معرفي اين جريانها فرمودند: ">فَلو اَنَّ الباطلَ خَلَصَ مِن مِزاج الحَقِّ لَم يخفَ عَلي المُرتادِينَ وَلَو اَنّ الحقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ الباطلِ اِنقَطَعت عَنهُ اَلسنُ المعاندينَ ولكن يؤخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و مِن هذا ضِغثٌ فَيمزَجانِ فَهُنالِكَ يستَولي الشَّيطانُ عَلي اوليائهِ وَ ينحوُالّذين سَبَقَت لَهُم مِنَ اللهِ الحُسني ">پس اگر باطل با حق مخلوط نميشد، بر طالبان حق پنهان نميماند و اگر حق از باطل جدا و خالص ميشد، زبان دشمنان قطع ميگرديد. اما قسمتي از حق و قسمتي از باطل را ميگيرند و به هم ميآميزند؛ آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره ميشود و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت نويسنده در اثر حاضر به اندازه توان، معنويت دروغين و حقيقي و ناب را معرفي كرده است. ازاينروي سعي كرده با نگاه انتقادي اشكالهاي برخي مكاتب معنويتگراي انحرافي نوپديد را بيان نمايد.
در دو دهه گذشته، اندك موضوعاتي توانستهاند به اندازه بحث درباره فصل مشترك دين و رسانه، توجه صاحبنظران را به خود جلب كنند. براي نمونه، به كليساهاي مجازي، زيارت مجازي، تبليغ اينترنتي، اَبَركليساها، كليساهاي تازه تأسيس، معابد مجازي، دعاي اينترنتي، وبلاگهاي ديني تلهونجليسم و راديوي ديني، ميتوان اشاره كرد. محبوبيت برخي ژانرهاي رسانهاي نظير موسيقي راك معنوي، رمانهاي ديني معاصر و بازيهاي ويديويي ايمانمحور هر روز افزايش مييابد. اماكن عبادي با به كارگيري فناوري ويديو پروجكشن و پردههاي بزرگ و سيستمهاي نورپردازي و صدابرداري پيچيده، به محيطهايي چندرسانهاي تبديل شدهاند. تجمع عبادتكنندگان، ديگر به حضور فيزيكي آنها در محلي مشخص، محدود نيست؛ چون رسانههاي تعاملي، كليساهاي مجازي يا آنلاين را خلق كردهاند. اين پيشرفتها، بررسي و مطالعه دقيق را ميطلبند. شيوه بازنمايي اديان مختلف در رسانهها به دغدغهاي مهم بَدَل گرديده است؛ زيرا رسانهها بخش عمدهاي از اطلاعات مردم را درباره اين اديان فراهم ميآورند. در نهايت، اين حقيقت تعيين ميكند كه گروههاي مختلف چگونه نمايش داده شده و شناخته شوند. از اين روي، گروههاي ديني براي جلوگيري از سوءبرداشتها، در بخش روابط عمومي، از افراد خبره بهره ميگيرند. دو دهه قبل، رابطه ميان دين و رسانه، موضوعي بود كه تازه توجهها را به خود جلب كرده بود. امروزه اين رابطه به يك حوزه مطالعاتي پيشرفته بَدَل گشته است؛ حوزه تحقيقاتي نويدبخشي كه نه تنها رويكردي تازه به دين و رسانه دارد، بلكه به نظريهپردازي در حوزه كليِ ارتباطات جمعي نيز كمك ميكند.
عمر قصه و قصهگويي، به اندازه عمر پيدايش زبان و گويايي بشر است و آن را جزو نخستين هنرهاي بشر ميتوان شمرد؛ زيرا از همان ابتدا انسان آنچه بر وي رفته بود، براي ديگران تعريف ميكرده و داستان گذشتگان نيز سينه به سينه نقل شده است. زندگي انسان هيچگاه از روايت كردن و قصه گفتن خالي نبوده است. وي شرح جنگها، تكاپوها، آمد و شد اقوام و آنچه قهرمانان ملي يا مذهبي انجام ميدادهاند، در قالب قصه بيان ميكرده است. مادران براي انتقال تجارب خود به كودكان قصه ميگفتهاند. قصه به ظاهر، روايتي ساده از ماجراست، ولي در بنياد خود منعكسكننده ديدگاه انسان در هر دوره و زماني درباره هستي و خود انساني و نيز عامل انتقال آداب، سنن، اعتقادات و تاريخ يك نسل به نسل ديگر است. انسان به دليل ويژگيهاي رواني خود، نسبت به قصه و پي گرفتن سرگذشت و سرنوشت قهرمانان داستانها كشش خاصي دارد و همين شخصيتهاي داستاني هستند كه الگو و آينهاي براي كنش و عمل در زندگي قرار ميگيرند. به همين سبب، روايتگري و قصهگويي، راهي براي آموزش تفكر و بايدها و نبايدهاي موردنظر بوده است و عموم معلمان بشري از اين روش براي انتقال آموزههاي خود بهره بردهاند.در همين راستا، خداوند متعال نيز در قرآن مجيد از اين شيوه بسيار استفاده كرده است. قصههاي قرآني بخش زيادي از حجم قرآن كريم را به خود اختصاص داده است. اين حجم، گوياي آن است كه قسمتي از معارف اصيل ديني از اين طريق ارائه شده است؛ چرا كه قرآن كريم كتابي براي هدايت همه مردم است و مخاطباني خاص ندارد. از آنجا كه بسياري از مردم از طريق داستان، معارف عميق را سادهتر درك ميكنند، خداوند در قرآن كريم از قالب قصه هم استفاده كرده است. سرگذشت پيامبران پيشين و چگونگي برخورد آنان با اقوام خود و سرانجام اطاعت يا معصيت، ايمان يا كفر اين اقوام، جزئي از معارف اصيل ديني است كه از طريق قصه انتقال مييابد. بر اين اساس، كاوش در قصههاي قرآني، جستوجو در بخشي از معارف الهي است و پژوهش در قصههاي قرآني بدون توجه به ظرافتهاي روايتگري در اين قصهها، استفادهاي ناقص خواهد بود. پس مطالعه، پژوهش و تلاش براي فهم ظرافتهاي بياني و روايتي اين قصهها، ضرورتي اجتنابناپذير و به منظور استفاده هر چه بيشتر از معارف قرآن كريم، راهگشا خواهد بود. علاوه بر اين، ما نياز داريم بدانيم چگونه و در چه مواردي ميتوانيم از فرم و محتواي قصههاي قرآني در روايتگري بشري خود استفاده كنيم كه اين مورد آخر، خود مجالي گسترده ميطلبد. اما نكته آخر اينكه پژوهشگران سرشناسي به گردآوري قصههاي قرآني و بحث در مورد آنها اهتمام داشتهاند، ولي توجه خاص به جنبههاي ادبي و هنري قصص قرآن، موجي جديد است كه به طور عمده در مصر مطرح شده است. در اين ميان، كتاب الفنّ القصصي نوشته دكتر خلفالله، به دليل نظراتي كه در آن مطرح شد، باعث التهابها و توجه روزافزون به جنبههاي هنري قصههاي قرآني در جامعه علمي مصر گشت. اين موج از طريق ترجمه در ايران بازتاب داشت و زمينه نوشتن كتابها و مقالات متعددي را كه همگي از همان پژوهشها متأثرند، فراهم كرد. اما نگاه روايتشناختي به قصص قرآني، نگاه جديدي است و نگاشتهها به زبان فارسي در اين زمينه، بسيار اندك است. اين كتاب در چهار بخش تنظيم شده است اميد اينكه اين نگاشته گام كوچكي در اين راستا باشد. در بخش اول كلياتي در باب قصه و قصهگويي در قرآن آمده است در بخش دوم كه اصليترين بخش كتاب است سطوح روايت در قصههاي قرآن ذيل پنج سطح: سبك، طرح، داستان، معاني و مباني ذكر شده؛ در بخش سوم همين سطوح به طور خاص روي قصه يوسف عليه السلام پياده شده تا كارايي مباحث ذكر شد، يكجا ديده شود و در بخش چهارم مطالب جمعبندي شده كه در آن سعي شده تا خلاصهاي از تمام مطالب آورده شود تا مروري سريع بر تمام مطالب باشد. در پايان از خداوند متعال (جل جلاله) عاجزانه خواهانم كه اين تلاش ناچيز در اعتلاي فرهنگ قرآن كريم را مورد قبول قرار دهد و ثوابش را به روح امام امت بنيانگزار جمهوري اسلامي و ارواح شهداي اسلام واصل فرمايد.
وهابيان، گروهي افراطي هستند كه عمري كمتر از دو قرن دارند. آنان با كمك قدرتهاي استعماري و زير چتر افكار انحرافي محمد بن عبدالوهاب به قدرت رسيدند. بعدها دلارهاي نفتي نيز به كمك آنها آمد تا مثلث شوم زور، تزوير و زر كامل شود. اين گروه، خود را از اهلسنت ميداند، درحاليكه عقايد و رفتاري خلاف بيشتر اهلسنت دارند. آنان از مسلماني جز ظواهر آن چيزي را به ارث نبردهاند. بدينترتيب، با كمكهاي مالي به دولتهاي اسلامي ميكوشند باورهاي پست و منحرف خود را ميان مسلمانان تبليغ و ترويج كنند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، وهابيان كه اين انقلاب را مخالف اهداف خود ميديدند، تبليغات گستردهاي بر ضد شيعيان به راه انداختند كه القاي شبهههاي ديني ميان مردم بهويژه جوانان، يكي از آنها بود. وهابيان چون از رويارويي با علماي شيعه هراس داشتند، با رواج اين شبههها باور مردم را هدف قرار دادند. عالمان ديني و فرهيختگان اين مرز و بوم وظيفه دارند پاسخهاي مستدل به اين شبههها را تنظيم كنند و در گام بعدي، فن و تدبير تازهاي به كار گيرند و به جاي دفاع، با طرح ايرادهاي اصولي و مستند و طرح تناقضهاي وهابيت با قرآن و سنت و عقل، به ياري مسلمانان بشتابند. در اين ميان، رسانه صدا و سيما نيز بهعنوان ابزاري مدرن و پردامنه، در پيشبرد اين هدف، نقش مهم و حساسي دارد. بدين منظور، پژوهش حاضر به قلم حجج اسلام سيد حسين اسحاقي و علي باقرشيخاني به انجام رسيد تا پشتوانهاي براي برنامهسازان گرامي باشد. با سپاس از اين دو بزرگوار، اميدواريم دستاندركاران رسانه ملي از اين اثر بهره برند.
مهرورزي و محبت همانند رايحه دلانگيزي است كه هر انساني را به سوي خود ميكشاند و انديشه و احساس آدمي را تحت تأثير خود قرار ميدهد ازاينرو دوست و همدم، تأثير شگرفي در شكلگيري شخصيت و افكار انسانها دارد. آيين سراسر رحمت و عطوفت اسلام، توجه بسيار ويژهاي به مهرورزي نموده است به گونهاي كه در روايات اهل بيت تعابير خاصي در اين باره وارد شده است. در اين پژوهش به دنبال تبيين مهرورزي صحيح هستيم و ميخواهيم به بررسي شيوه دوستيابي و آداب رفاقت از منظر اسلام بپردازيم. از آنجا كه جامعه ما نياز شاياني به پرداختن به اين بحث دارد اميدواريم با به كار بستن تعاليم اسلام، زمينه ارتقا فرهنگ مهرورزي در جامعه ما مهيا شود.
«نماز»، عامل پيوند بنده ناچيز و ضعيف با خالق قادر و تواناست؛ راز و رمزگويي با خدا و مددخواهي از اوست و پاسخ به دعوت خداوندي است. در نماز، خود را به او نزديك ميبينيم؛ نزديكتر از رگ گردن." سخن خود را با او در ميان ميگذاريم و از او كمك ميخواهيم كه عامل ايجاد معنويت و نور و صفاست. در نماز نام «الله» و وصف او را تكرار ميكنيم و او را به پاكيها و قداستها ميستاييم و اين امر نقش تلقيني مؤثري در ما بر جاي ميگذارد. «نماز نوعي خلوت كردن با خدا و بيان رازهايي است كه آن را به نزديكترين افراد خود نميتوانيم بگوييم. در قنوت و سجود، از ضعف خود، از مشكلات خود، از دردهاي نهاني خود، از اسرار ناگفتني خود حرف ميزنيم و نزديكترين حالات «قرب» را در سجدهها ميبينيم. ما در نماز با تمام وجود در محضر و پيشگاه او هستيم، خود را به او نزديك ميبينيم و احساس ميكنيم تحت پوشش، مهر و عنايت كامل او قرار داريم و با اين پيوند و نزديكي با خداوند، احساس قدرت كرده، خود را قدرتمند ميبينيم. پس نماز ميتواند چنان قدرتي در نمازگزار ايجاد كند كه او [در برابر] همه معضلات و سختيهاي زندگي مقاومت كند». در مقابل، افراد بينماز، از اين پشتوانه قوي در تحمل سختيها محرومند و بيشتر آنها مغلوب حوادث ميشوند. پس نماز كليد حل بسياري از مشكلات است؛ مشكلاتي از قبيل تكبر و خودبزرگبيني، بيحجابي، بينظمي، وسوسههاي شيطاني؛ مشكلات روحي و رواني مثل اضطراب و استرس، وسواس و گوشهگيري؛ مشكلات خانوادگي مانند اختلافات خانوادگي و ناآگاهي از تربيت ديني فرزندان؛ مشكلات اقتصادي مانند بيكاري، ربا، احتكار و رشوهخواري و مشكلات فرهنگي و اجتماعي مانند تهاجم فرهنگي و احترام نگذاشتن به حقوق ديگران. پس چه بسيار مشكلاتي كه در سايه توجه به خدا و تقرب به او و استمداد از او حل و رفع ميشود. با توجه به آثار نماز و تأثير آن در حل مشكلات زندگي، اين پژوهش شامل دو بخش است. در بخش اول بعد از بيان كليات، به مفاهيم نماز و معاني آن پرداخته شده است. فصل دوم به جايگاه نماز در قرآن و روايات اختصاص دارد و در فصل سوم به فلسفه نماز اشاره شده است. بخش دوم كه به آثار و فوايد نماز ميپردازد، دو فصل دارد. در فصل اول به آثار دنيوي نماز پرداخته شده است كه شامل آثار فردي، خانوادگي، بهداشت جسمي و روحي و رواني ميشود و در فصل دوم، آثار اُخروي نماز ذكر شده كه شامل برزخ و قيامت است.
معاد از اصول دين همه اديان ابراهيمي است. باور به جهاني ديگر و اينكه مرگ پايان زندگي نيست از اصول اساسي اين اديان است. اين باور نقش اساسي در افكار و رفتار انسانها دارد و نگرش آنها را به زندگي دگرگون ميكند. اسلام با پيوندزدن دنيا به اخرت، افق ديد را وسيع ميكند و با اين كار زندگي دنيا و لذتهاي آن را بسيار حقير و كوچك ميكند. از اين رو كساني كه داراي همت والا و قلبي سليم هستند تن به ذلت گناه و پيروي از شهوات نميدهند و چشم به لذتهاي معنوي و لقاء يار در آخرت دوختهاند. بيشك پيامبرگرامي صلي الله عليه و آله كه الگو و اسوه همه انسانهاست در اين وادي نيز بهترين سرمشق است. سيره رفتاري و گفتاري ايشان در موضوع معاد ميتواند در تعميق باور به جهان ديگر بسيار مؤثر باشد.
ضرورت پرداختن به بحث تربيت قرآني بر كسي پوشيده نيست، اما به پژوهشهاي جامع، نو پردازانه و اصيل در منابع ديني، نياز است؛ زيرا اكنون هر كسي ميتواند در باب تربيت اسلامي چيزي بنويسد و تكرار آثاري مربوط به تربيت اسلامي، فراوان ديده ميشود. در اين پژوهش تلاش شده است كه نتايج ، به گونهاي ارائه شود كه براي فرهنگسازي رسانهاي بتوان از آن استفاده كرد. در فصل اول اين پژوهش، به بررسي تعاريف لغوي و اصطلاحي تربيت پرداخته ميشود. در فصل دوم، پس از معرفي الگوي طبقهبندي روشهاي تربيتي، آياتي از قرآن ذيل هر روش آورده ميشود كه بر روشهاي تربيتي معرفي شده، انطباقپذير باشند. در فصل آخر نيز به بررسي برخي شيوههاي استفاده از روشهاي تربيتي قرآن براي ترويج در جامعه، به استفاده از رسانه پرداخته خواهد شد.
امام حسين عليه السلام ، سبط اصغر پيامبر گرامي اسلام و جزو اهل بيت عليهم السلام است. روايات فراواني در منابع روايي شيعه و سني درباره شأن و فضايل ايشان وارد شده كه نشاندهنده جايگاه والاي آن حضرت در ميان مسلمانان است.رسول گرامياسلام درباره امام حسين عليه السلام فرموده است: «حسن و حسين، دو سرور جوانان اهل بهشت هستند». پرداختن به زندگاني اين امام آثار متعددي دارد كه از آن جمله ميتوان به الگوسازي براي نسل جوان، فرهنگسازي براي ارتقاي اخلاق فاضله در جامعه، آشنايي مردم مسلمان جهان با شخصيتهاي مهم صدر اسلام، زمينهسازي براي ايجاد وحدت در بين مسلمانان و كاهش اختلافات مذهبي اشاره كرد.بنابراين، شايسته است رسانه ملي كه وظيفه رشد اخلاقي و پالايش دروني افراد و ايجاد همدلي بين مسلمانان را بر عهده دارد، با پرداختن به اين اسوههاي مشترك، نقش مهم خود را ايفا كند. در پايان، از جناب حجتالاسلام علي باقر شيخاني كه اين اثر را نگاشته است، قدرداني ميكنيم. همچنين اميدواريم برنامهسازان و تهيهكنندگان رسانه ملي اين اثر را بپسندند.
در دوران اخير موسيقي نه فقط براي رسانه ملي كه براي كل جامعه به عنوان موضوعي حساس، بحثانگيز و چالشي مطرح بوده است و البته كاركردهاي جديد رسانهاي، گستره آثار و پيآمدهاي اجتماعي و در نتيجه حساسيت موضوع را به مراتب بيشتر كرده است. مهمترين دليل اين وضيعت را مي توان پيچيدگي و ابعاد گوناگون موسيقي دانست كه تشتت ديدگاهها و مناظر گوناگون، به ويژه پايگاههاي متفاوتي را در تحليل آن، در پي داشته است. به همين جهت حل مسئله موسيقي چه از جهت مشروعيت و چه از جهت تخصصي و كاربردي آن، با نگاه بخشي، تفكيكي و مطالعات گسسته از هم در حوزههاي گوناگون (فقهي، فلسفي، هنري و تخصصي و ...) ميسر نخواهد شد. بلكه تحقيق اساسي در اين موضوع، نيازمند نگاهي جامع و نظاممند است. به گونهاي كه كليه مطالعات، از اساسيترين مفاهيم و بنيانهاي فلسفي و معارفي گرفته تا جزييترين مسايل تخصصي و كاربردي، بر اساس مباني و پيشفرض هاي منبعث از مكتب متعالي اسلام انتظام و انسجام يابد و مطالعات تخصصي و كاربردي موسيقي همراه و همگام با مطالعات فقهي فلسفي و البته با محوريت آنها سامان گرفته و توسعه يابد تا بتوان بر آن اساس معيارهايي روشن براي كاربرد موسيقي و مديريت آن در كلان جامعه و به طور خاص، رسانه ملي ارائه كرد. بر اين اساس پروژه پژوهشي «موسيقي و رسانه» «فقه موسيقي و معيارهاي كاربردي» از مدتها قبل در مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما تعريف و با بررسي و مشاورههاي مقدماتي در مورد شيوه انجام پژوهش، احصاء سؤالات و مسايل مهم، شناسايي منابع و صاحبنظران اين حوزه، آغاز شد و با انجام مطالعات لازم و جلسات مستمر بحث و بررسي و نشست با عالمان و كارشناسان در اين حوزه ادامه يافت. مجموعه حاضر نتيجه مرحله اول اين پژوهش است كه داراي امتيازات و دستآوردهاي زير ميباشد: نگاه جامع، نظاممند و منسجم به موضوع و توجه به ابعاد مفهومي، فقهي و تخصصي آن؛ طبقه بندي منطقي و عيني ابعاد و اجزاء موسيقي براي تبيين بهتر و تفصيل دقيقتر مباحث،خصوصاً معيارهاي نهايي؛ بررسيهاي همه جانبه و مشروح ديدگاههاي گوناگون و قابل اعتنا و تبيين مستدل آنها؛ وفاداري به روش اصوليون (فقه جواهري) در مباحث فقهي در عين توجه به پويايي و دخالت عنصر زمان و مكان؛ سعي در تشخيص و تثبيت مباني متقن جهت ايجاد هماهنگي و انسجام بين مطالعات و ديدگاههاي فلسفي ـ عقلي و تخصصي(هنري) با مطالعات معارفي و فقهي؛ تبيين مسئله موسيقي آوازي و سازي از منظر شرع به طور مستدل و مفصل و به دور از گرايشهاي جانبدارانه و غيرعلمي؛ ارائه ملاكها و معيارهاي كاربردي جهت ضابطهمند كردن رفتارهاي فردي، گروهي و رسانهاي در اين زمينه؛ همسويي و هم پاياني مباني، نتايج و يافته هاي اين پژوهش با آخرين ديدگاههاي امام خميني(ره) و آيتالله العظمي خامنهاي (مدظله العالي). اين مجموعه شامل دو قسمت در يك مجلد واحد تحت عنوان كلي «موسيقي و رسانه» مي باشد. قسمت اول ـ «فقه غنا و موسيقي» ـ علاوه بر تحقيق در مفردات و مفاهيم، عمدتاً مسئله مشروعيت موسيقي ،اعم از سازي و آوازي را مورد تحقيق و تدقيق قرار داده است. و قسمت دوم كه هماهنگ با مباني و نتايج به دست آمده، ـ معيارها و ملاكهاي موسيقي ـ و نيز راهبردهاي كلي رسانهاي را به تفصيل بيان كرده است. گفتني است مراحل بعدي طرح، بررسي مفصلتر موسيقي از ديدگاه فلسفي، تاريخي و سپس بررسيهاي حرفهاي در موسيقي شامل شناخت ويژگيهاي روشها، سبكها و دستگاههاي موسيقي و نيز بررسي ابعاد روانشناختي و جامعه شناختي آنهاست كه همگي انشاءالله بر مبناي نتايج و معيارهاي حاصل از اين مرحله انجام مي گيرد تا از اين رهگذر معيارها و ملاكهاي دقيقتري به دست آيد. ضمن تشكر از محبتهاي خاص آيتالله مروجي و حجتالاسلام و المسلمين رضا مختاري و حمايتها و مشاركتهاي حجت الاسلام و المسلمين هادي صادقي، حجت الاسلام و المسلمين سيد حميد ميرخندان جا دارد از جناب حجت الاسلام و المسلمين سيد مصطفي حسيني رودباري (مؤلف قسمت اول)، آقاي دكتر محمد سليمي (مؤلف قسمت دوم)، و نيز پژوهشگر گرانقدر جناب آقاي مهندس عباس معلمي به خاطر همكاري و ارائة نظرات اساسي و راهگشايشان و ساير كارشناسان، پژوهشگران و همكاران به ويژه خواهر گرامي، سركار خانم حبيبه برغمدي سپاسگزاري كنيم. والحمدلله اداره كل پژوهش