لن اسپرّي
احمد شاكرنژاد
چكيده
يكي از ابزارهاي قدرتمند جوامع مدرن براي خنثيسازي ارزشهاي ديني اين است كه آن را از فيلتر علم روانشناسي عبور دهند. اگر دينداري از اين فيلتر بگذرد، محصول، همان معنويتگرايي مدرن است. اين محصول از ارزشهايي تهيست كه جامعه مدرن آن را نميپسندد. يكي از اين ارزشهاي ديني، داشتن ارتباط جنسي بين زن و شوهر و تقبيح همجنسگرايي است. معنويت يعني ديني كه از فرآيند روانشناسيسازي گذشته است، ديگر اين امر را تقبيح نميكند و حتي آن را ابزاري براي رشد معنوي نيز ميداند. دانيل هلمينياك، يكي از نويسندگان حوزه دين و معنويت در غرب است كه به همجنسگرايي با عينك معنويت روانشناسي شده مينگرد و قبحي در آن نميبيند. وي كه هم روانشناسي و هم علوم ديني خوانده است، به عنوان يك الهيئتدان و هم به عنوان يك دينپژوه آثار متعددي در اين زمينه نوشته است و برخي از آنها در جامعه امريكا لقب پرفروشترين كتاب سال را يافته است. با اين حال، رويكرد وي به معنويت و ارزشهاي ديني، رويكردي نيست كه تمام دانشمندان امريكايي آن را صحيح بدانند. براي نمونه، مقاله حاضر سعي كرده است پيشفرضهاي هلمينياك را در نگاه او به دين و معنويت بكاود و در پس نظرهاي وي با ادبياتي علمي نشان دهد كه چگونه او براي خنثيسازي ارزشها به روانشناسيسازي معنويت روي آورده است.
مقاله انتقادي حاضر درباره يكي از نوشتههاي هلمينياك به نام همجنسگرايي در اديان جهان: مطالعهاي موردي در گستره مطالعات معنويت است كه در سال 2008 چاپ شده است. اين نوشته، زمينهاي براي فهم ديدگاه وي درباره ارتباط روانشناسي و معنويت و همچنين تعريف او از معنويت فراهم ميكند. اين مباحث در استدلالهاي وي به نفع روانشناسي علمي و درتقابل با دين طرح شدهاند. وي چنين استدلال ميكند كه روانشناسي علمي، مباني نظري بهتري براي پذيرش همجنسگرايي و تغذيه رشد معنوي و روانشناختي فراهم ميكند.
كليدواژگان
معنويت مدرن، تعريف معنويت، معنويت و روانشناسي، همجنسگرايي.
آگاهي از نقش محوري معنويت در زندگي ساكنان امريكاي شمالي، چه همجنسگرا و چه جنس مخالفگرا، در ميان متخصصان باليني، نظريهپردازان، محققان و همچنين در ميان مراجعهكنندگان بالقوه و بالفعل آنها در حال افزايش است. موج دامنهدار كتابها و مقالات در باب معنويت كه اخيراً چاپ شدهاند، دلگرمكننده است، ولي نسبتاً بخش اندكي از اين منشورات به بحث جنسيت و تمايلات جنسي اختصاص دارد. ازاينرو، بايد اين را اتفاقي نيكو دانست كه دبيران نشريه حاضر دورانديشي كردهاند و نگاشته يكي از نظريهپردازان برجسته در اين زمينه را همراه با پاسخهاي محققانه به آن ارائه كردهاند. من نيز مفتخرم كه يكي از اين پاسخها را فراهم كردهام.
به نگاه من، استدلال پايه هلمينياك (در كتاب همجنسگرايي در اديان جهان: مطالعهاي موردي در گستره مطالعات معنويت: 2008) اين است كه مبتني ساختن معنويت بر روانشناسي علمي نه تنها ميتواند نگاه به طور كلي منفي اديان جهان به همجنسگرايي را خنثي سازد، بلكه ممكن است حتي «تعاليم ديني را از رشد و نمو نادرست و گاه زيانآور در طول تاريخ پالوده سازد و بهزيستي معنوي و رواني اقليت جنسي و همچنين ديگر افراد را افزايش دهد...» (139). علاوه بر اين، او با تأكيد بيان ميدارد كه: «روانشناسي عادتاً و به درستي، سروكارش با مسائل معنوي است؛ يعني معاني و ارزشهايي كه با آنها افراد و جوامع، زندگي خود را ميسازند» (137).
هلمينياك (2008) هم در تبيين ارتباط معنويت و روانشناسي و هم در تعريف معنويت، سرراست و بيپرده سخن ميگويد تا از استدلال پايهاش حمايت كرده باشد. با توجه به مسئله ارتباط اين دو مفهوم، او استدلال ميكند كه «معنويت وجه جداييناپذير روانشناسي است» (137). او با تذكر اين نكته شروع ميكند كه «معنويت بر حسب روان انسان تعريف ميشود»(151). وي همچنين بيان ميدارد كه «بيشتر افراد در اين نظر اتفاق دارند كه مشخصه برجسته معنويت، فهم زندگي و پايبندي دايم به طريقي ويژه در زندگي است ... يا در بياني ديگر، معنا، ارزش، بصيرت و فضيلت يا ايدهها و ايدهآلها جزو صفات ذاتي آن است» (143). به طور خلاصه، هلمينياك به اين صورت بر طبل روانشناسيسازي معنويت ميكوبد.
ارتباطي كه وي بين روانشناسي و معنويت برقرار ميكند، رويكرد تقليلگرايانه دارد و تعريف معنويتي كه او ارائه ميدهد، چنان دامنه شمولي دارد كه اساساً بيمعنا به حساب ميآيد. به علاوه، بسيار بعيد است كه اين تعريف، مورد توافق همگان باشد. در اين مقاله، من تحليلي مفصل از دو ملاحظه كليدي در اين زمينه يعني ارتباط روانشناسي و معنويت و همچنين تعريف معنويت ارائه ميكنم اين دو امر براي كار متخصصان باليني، نظريهپردازان، محققان در زمينههاي وابسته به معنويت و روانشناسي اهميت فراواني دارد (Sperry & Shafranske, 2005). اين درك مفهومي، زمينه را براي سنجش ارزش نظري و همچنين سودمندي باليني استدال پايه هلمينياك فراهم ميكند.