«تجلّي قدسي» مفهومي است كه ميرچا الياده1 براي تعريف فعل «تجلّي امر مقدس» به كار ميبرد. اين تعريف براي بيان مفاهيم الهيات در فرهنگ و هنر ميتواند مورد استفاده قرارگيرد و از اين نظر اهميت فراوان دارد. تجلّي قدسي در اين تعريف عبارت است از: «ظهور و انكشاف امر متعالي يا مقدس از خلال واقعيت مادي».
مايكل برد2 در مقاله «فيلم در مقام تجلّي قدسي»3 در كتاب «تأملاتي در باب سينما و دين» در اين باره ميگويد:
«تجلّي قدسي» عبارت است از ظهور و انكشاف امر متعالي و مقدس از خلال واقعيت مادي؛ يعني، تجلّي چيزي از مرتبهاي كاملاً متفاوت و فراتــر از واقعيت عالم كه جـزء جداييناپذير و مكمل دنياي طبيعي و «خالي از قداست» ماست.
با تجلّي امر مقدس، هر شيء علاوه بر آنكه چيزي ديگر ميشود، در عين حال خود باقي ميماند. در فرهنگهاي ديني، فقط اشيا و اماكن خاصي را به طور مرسـوم مقـــدس ميشمارند؛ ولي تجلّي «قدسي» ميتواند در هرجايي ظهور يابد؛ «همه طبيعت ميتواند خود را همچون جهاني مقدس آشكار سازد، به عبارت ديگر همه عالم در تماميت خود ميتواند يك تجلّي قدسي باشد». (مي و برد، 1375: 13)
برد ميپذيرد كه «هنر نميتواند ساحت قدسي و تصويري از خداوند را ارائه دهد» ولي ميتواند «تلاش بشر براي درك حضور خداوند» را به تصوير بكشد، به بيان ديگر هنر ميتواند «كوششهايي را كه براي رسيدن به ساحت متعالي صورت ميگيرد» نشان دهد. برد با پذيرش اين پيشفرض درباره هنر، آنگاه به سينما ميپردازد و نتيجه ميگيرد كه:
اگر بپذيريم فيلم با جهاني كه نمايش ميدهد پيوستگي دارد، آنگاه سينما بايد ابزاري داشته باشد كه ساحت قدسي را به روي ما بگشايد؛ اين ابزار بايد براي تشخيص قداست در درون واقعيت به كار گرفته شود، نه اينكه مانند آن هنري كه واقعيت را مخدوش ميسازد، از واقعيت فاصله گيرد». (مي و برد، 1375: 23)
پس در تعريف برد، سينمايي قدسي است كه بتواند در وهله اول به واقعيت نزديك شود و در وهله دوم قداست درون اين واقعيت را كشف كرده و به ما نشان دهد. اين تعريف، بسياري از فيلمهايي را كه درباره موضوعات ديني ساخته شدهاند از شمول خود خارج ميكند چرا كه اين فيلمها در بهترين حالت، روايتهايي بودهاند كه به واقعيت نزديك شدهاند ولي نتوانستهاند دري به روي ساحت قدسي بگشايند و قداست درون اين واقعيتها را باز كنند.4
برد حتي پا را از اين فراتر مينهد و اينگونه فيلمها را «فيلمهاي مبتذل و كسالتآوري كه از آنها به عنوان فيلمهاي ديني ياد ميكنند» مينامد و همانند پاول تيليش5 قائل است كه: «در تجزيه و تحليل هنر ديني، سبك است كه اهميت اساسي دارد نه موضوع» و در تبيين آن بيان ميكند كه: «آنچه در بحثهاي رباني سينمايي نياز است توجه به اين نكته است كه سبك فيلم چگونه ميتواند مكاشفه امر قدسي را مقدور سازد. (مي و برد، 1375: 24)
مايكل برد در تحليل خود براي بررسي سينماي قدسي و يافتن مؤلفههاي آن از نظريه آمِدِه آيفِره6 كه از پيروان آندره بازن7 است تجليل ميكند و آن را كوتاهترين و نيرومندترين تفسير در بحثهاي الهيات در زمينه سينما برميشمارد. وي بر اين اساس سه نوع سينماي ديني را برميشمارد و از طريقه سوم كه به گفته وي «واقعيت را با توسل به امر واقع آشكار ميكند، يعني واقعيت هر روزي را با كمك همان واقعيت هر روزي اعتلا ميبخشد»، به عنوان سينماي ديني حقيقي تجليل ميكند. به نظر وي آيفره در مقابل سينماي داستانپرداز هاليوودي و فيلمهاي مستند واقعگرا، ديدگاهي سينمايي در مورد امر قدسي را مطرح ميكند كه نه تنها جنبه ظاهر آن را نشان ميدهد؛ بلكه، ساحت دروني معطوف به درونيترين لايههاي آن را آشكار ميسازد. به گفته وي «فيلمهاي ديني حقيقي» به هيچ وجه محدود به «مضامين صريح ديني» نيستند و فيلمهايي هستند كه به گفته وي «در آنها ثبت سينمايي واقعيت براي تهيكردن آن نيست».
برد، واقعگرايي ذات سينما را ناشي از نوعي سمتگيري معنوي ميداند كه از خود اين رسانه نشأت ميگيرد و ميگويد:
اين، همان «گشودگي» سينما بر جهاني است كه درصدد نمايش آن است. به گفته زيگفريد كراكوئر،8 فيلم نيز همچون رمان ميتواند «زندگي را در حد كمــال» ارائه دهد و «گــرايش به بينهايت» دارد. اين گشودگي، به سينما توانايي ميدهد با واقعيت آغاز كند و به سمت ژرفاي معنوي پيش رود. «سينمــا ذهنيتي مادهگــرايانه دارد: يعني از «پايين» به «بالا» حركت ميكند». رويارويي با امر قدسي، موجبي براي ناديده انگاشتن عالم مادي نيست، زيرا رسانه فيلم بسيار به آن وابسته است. همانگونه كه كراكوئر ميگويد: «نميتوان به دريافت واقعيت اميدوار بود بيآنكه در فروترين لايههاي آن رسوخ شود... ولي چگونه ميتوان به اين لايهها رسيد؟ يك چيز قطعي است، اينكه سينما و عكاسي، تماس با اين لايهها را آسان كرده است؛ سينما و عكاسي نه فقط دادههاي فيزيكي را جدا ميسازد، بلكه در نمايش جهان واقعي به نقطه كمال خود ميرسد». (مي و برد، 1375: 26)
هنگامي كه سخن از كيفيت فيلمها به ميان ميآيد، برد ميپذيرد كه سينما نيز همچون ساير رسانههاي همگاني بايد «هم سرگرمكننده باشد و هم آموزشدهنده، هم تفريحآور باشد و هم تعاليبخش». در مورد سينما به طور خاص قائل است كه چون ميتواند چندين صفت برشمرده را به طور همزمان داشته باشد، «اين، نشان اصالت آن است و دليلي بر تأثيرگذاري گسترده و همگانياش».
وي فيلم خوب را چنين تعريف ميكند:
فيلم خوب فيلمي است كه در زمينه دنيايي كه هر روز به آن دچاريم و آن نيز ما را تحمل ميكند، ديدگاه و آگاهي تازهاي را در اختيارمان قرار دهد. همچنانكه ديديم اين سخن به آن معنا نيست كه فيلمي بهترين است كه كاملاً «به زندگي وفادار باشد» زيرا زندگياي كه در فيلم ميبينيم، هماني نيست كه در جهان روزمره از سر ميگذرانيم. فيلمي خوب و مطلوب است كه نوعي نظام هستي را كه وراي آن است برملا سازد و در عين حال خود را در جهان مقيد و هر روزي تجلّي بخشد. فيلم ضمن آنكه با رويدادها و شخصيتها و موقعيتهاي قابل شناخت و باورپذير سروكار دارد، آنها را از طريق شكلي (فرمي) كه كاملاً و منحصراً سينمايي است، تغيير ميدهد. اين تغيير شكل امر آشنا و نيز آشكار ساختن امر آشنا، ما را وا ميدارد تا (دنيا را) با بينش و بصيرتي افزونتر مشاهده كنيم.
ديويد جان گراهام9 در مقاله خود به نام كاربردهاي سينما در الهيات در كتاب «كاوش در الهيات و سينما» ضمن مقايسه اسطوره و تمثيل بيان ميكند كه «اسطورهها (چه قديم و چه جديد) در خدمت توجيه وضع موجود هستند و نشان ميدهند كه چرا رخدادهايي مشخص، رخ ميدهند و رخدادهايي ديگر نه؛ اما تمثيل «ثبات وضع موجود را بر هم ميريزد و حتي زميني را كه بر آن ايستادهايم به چالش ميطلبد» و در اين زمينه از تمثيلهاي عيسيمسيح كه «ديدگاههاي مذهبي و اخلاقي شنوندگان» را به چالش ميطلبيد، همانند سؤال از فريسيان و ناپاك تلقي كردن رباخواران كه شنونده را به فكر كردن دوباره در مورد امور پذيرفته شده واميدارد، مثال ميزند.
گراهام معتقد است كه فيلمها ميتوانند يكي از دو كاركرد اسطورهاي يا تمثيلي را داشته باشند و «به بيان ديگر، يا جهانبيني ما را تثبيت و تأييد ميكنند و در افق ديد ما تغييري پديد نميآورند، يا برعكس، چيزهاي آشنا را واژگون ميسـازند و چيزي نو ارائه ميدهند.» براساس اين ديدگاه او راه مشترك فيلم و مذهب را كه ميتواند مورد توجه قرار گيرد اينگونه بيان ميكند:
فيلمها داستان ميگويند و مذهب هم براي رساندن مقصود خود روايات خاص خود را دارد. روايت فيلم يا ميتواند داستان مخلّ و مخرّب باشد كه موجد بازانديشي در سنت مذهبي است (مانند تمثيل مورد اشاره در بالا) يا حتي روايت مذهبي جديدي كه تفسيري تازه از واقعيت به دست ميدهد. (مارش و اُرتيز، 1384: 51)
آنتوان كارل كازلاويك،10 جامعهشناس و محقق برجسته علوم انساني در مقالـــهاي با عنـــوان «هرمنوتيك (تفسيرشناسي) هاليوودي: مذهب و فيلم؛ ژانري براي قرن 21» در سايت معتبر The Film Journal پا را از اين نيز فراتر مينهد و شرط ادامه حيات نحلههاي مذهبي در دوران مدرن و پستمدرن را در پذيرش سينماي عامهپسند و استفاده از آن در خانه و مدرسه و حتي سكوهاي خطابه ميداند. نگاه كازلاويك از آن رو كه برخلاف ديگران تنها سينماي خاص فكري را شامل نميشود و تأثير و تأثّر مذهب و سينما را دوسويه ميانگارد قابل توجه است:
حال، اين كلام الهي به واسطه فيلمهاي مردمپسند و از طريق فرم سمعي ـ بصري مجدداً زنده ميشود و استمرار مييابد. اين امر، تغيير فرهنگي ـ اجتماعي را خاطرنشان ميكند كه به طور فزايندهاي از طريق اين ژانر فرعي بسيار مهم، نمود پيدا ميكند كه هم مطالعات الهياتي را دربردارد و هم مطالعات سينمايي را.
اضافه بر اين نبايد نقشي را كه فيلم در دگرگونسازي عميق افراد بر عهده دارد، فراموش كرد. در اين ارتباط پيتر مكنيكول11 ميگويد:
«سينما نه تنها مرا محظوظ ميكند، به همراه خود ميبرد، افسون ميكند، ميترساند و آگاه ميسازد، بلكه در بهترين وجه به من، شكل ميدهد. هيچ كشيش يا موعظهاي نميتواند حدود و ثغور اخلاقي مرا، همچون سينما تعيين كند». (كازلاويك :تفسيرشناسي هاليوودي)12
بايد سينماي عام را در كلاسهاي درس، خانه و حتي سكوي موعظه به عنوان ابزاري براي آموزش به خدمت گرفت. همانطور كه گورديك دبونا13 اظهار ميدارد: «بهراستي كه واژه خداوند، به شيوههايي كه حتي نميتوان آن را تصور كرد، زنده و پوياست و يكي از اين شيوهها ميتواند سينما باشد». (Kozlovic, 2006)
رنه لودمن14 نيز كتاب مقدس را به خوبي ميشناسد و چنين ميگويد:
«فيلم به واسطه حركت و تصاويري كه دارد، بيشتر با بصيرت و همدلي به امور ميپردازد تا با بهرهگيري از استنتاج و دلايل تحليلي. از اين رهگذر، سينما به ايمان پولس قديس (ايماني كه نتيجه تجربه و كارآموزي است) و بصيرت يوحنا (كه نتيجه نوعي بازشناسي عاشقانه است) دست مييابد». (لودمن، 1958: 155)
اگر با اين موضع عادلانه با سينما روبهرو شويم، ميتوانيم با نگرشي خردمندانه و با بصيرت به فيلم بپردازيم؛ به خصوص هنگامي كه سينما با كلام كتاب مقدس پيوند پيدا ميكند؛ كلامي كه سعي دارد ذهن آدمي را تازگي ببخشد (رساله پولس رسول به روميان، 12:2)15 و جلال خداوند را حاكم كند (رساله پولس رسول به قرنتيان، 10:31).16 «بديـن ترتيب اين نياز احساس مي شود كه ما خداوند را عملاً در هرچيز از جمله سينما مشاهده كنيم. سينما نه تنها بايد به مسيحيت بپردازد بلكه بايد به متون مقدس ديگري كه نيازمند بررسي و مطالعه هستند و ماهيت رازآميز آنها چنين ميطلبد، نيز بپردازد».17 (Kozlovic, 2003)
كازلاويك همچنين در مقالهاي با عنوان «فيلمهاي عامهپسند و اجتناب از جداسازي سينمايي: 8 دليل براي مذهب سلولوئيدي» به تبيين اين ديدگاه خود ميپردازد كه فيلمهاي عامهپسند هم اگر از جانب مذهب مورد استفاده قرار گيرند، ميتوانند مفيد و مؤثر باشند؛ چنانكه عيسي مسيح در انجيل متي ميگويد: «جايي كه دو يا سه نفر به اسم من جمع شوند، آنجا من در ميان ايشان حاضرم»18 و بيان ميكند كه به رسميت نشناختن سينما و سعي در جدا كردن آن از زندگي مردم، محروم كردن مذهب از اين سكوي موعظه و ابزار مدرن خواهد بود.
به آنانكه نگران تأثير منفي فيلمها بر تماشاگران هستند، بايد اين اطمينان داده شود كه فيلمها به خودي خود اراده آزاد، بصيرت روحاني و يا شجاعت اخلاقي را تخريب نميكنند.19 فيلم نه تنها شناخت عاشقانهاي را اعطا ميكند بلكه تغييري را كه بايد در آگاهي انسان رخ بدهد و در رساله پولس رسول به روميان به آن اشاره شده است، سبب ميشود: «و همشكل اين جهان مشويد بلكه به تازگي ذهن خود، صورت خود را تبديل كنيد تا شايد دريافت كنيد كه اراده نيكوي پسنديده خدا چيست». (روميان،12:2)
مارثا ساينتر20 معتقد است:
فيلم ميتواند نگاه روزمره ما را تغيير دهد، راهحلهاي خلاقانهاي را براي ما تدارك ببيند، داستانها و الگوهاي الهامبخش جديدي را به ما تقديم كند و حال و هوايي متعالي به ما ببخشد؛ چيزي كه همواره براي رشد خود آرزومند آن هستيم. اينها تماماً فوايدي معنوي است كه باعث تجديد حيات ما ميشود و به ما زندگي ميبخشد.
در ادامه ميگويد:
سينما بصيرت و نگاه مارا ارتقا ميبخشد و تخيل ما را گسترش ميدهد. فيلم همچون شعر، يكي از زيركترين كارگزاران قلب ماست. به ما آنچه را ميدانيم يادآوري ميكند، كمك ميكند كه درون ما تغيير كند و توسّع يابد، مثل يك كاتاليزور عمل ميكند تا واكنش خلاقانه و به روز را در ما فعال كند... فيلمهاي معمولي (حتي)، كمك ميكند كه ما براي مشكلات پاسخهاي خلاقانهاي داشته باشيم. (ساينتر، 1993: 5 و7)
در بستر تواضعي فرهنگي، گستاخي و غرور دنيوي منع ميشود. در واقع، حقيقت چه به شيوهاي سينمايي تجسم پيدا كند يا نه، بايد تعقيب و اتخاذ شود و در اين حوزه تصميمات شخصي انسان بايد محترم شمرده شود. ديويد بيلينگزلي21 در اين رابطه اظهار ميدارد:
... من معتقدم كه موضع مذهبي بر ضد فيلم وجود ندارد، بلكه استفاده نادرست و يا سوءاستفاده از فيلم است كه مورد مخالفت قرار ميگيرد. اگر عدهاي تمايل دارند خود را از اين مقوله دور نگه دارند، اين تصميم آنهاست و دلايل آنها براي چنين امري بايد محترم شمرده شود؛ حتي اگر ديگران با آنها موافق نباشند. اين افراد كه خود را بركنار ميدارند با رفتار خود حقيقتاً اين امر را تصديق ميكنند كه فيلمها از اهميت بهسزايي برخوردارند. اما كساني كه (از سينما) پرهيز ميكنند نبايد خواهران و برادران خود را كه به گونهاي ديگر ميانديشند مورد قضاوت قرار دهند و در ضمن نبايد اينطور فكر كنند كه رياضتشان به آنها معنويتي ممتاز اعطا ميكند. كتاب مقدس ميگويد: «و كسي را كه در ايمان ضعيف باشد بپذيريد لكن نه براي محاجّه در مباحثات (رساله پولس به روميان 14:1). (بيلينگزلي،1989: 23)22
اگر فيلمهاي عامهپسند در كلاسهاي مذهبي ـ آموزشي يا در تجمعات بايد مورد استفاده و تفسير قرار گيرند و اگر عدهاي به اين مهم بپردازند، ميتوان با فضا و رويكردي مثبت به آنچه در رساله پولس به كولسيان آمده است، نزديك شد: «و آنچه كنيد در قول و فعل، همه را به نام عيسي خداوند بكنيد و خداي پدر را به وسيله او شكر كنيد». (3:17)
چنين رويكردي ميتواند اين فعاليتها را تقدس ببخشد و تطهير كند.
در اين ديدگاه به رسميت نشناختن استيلاي سينما يا سعي عامدانه در جدا كردن آن از زندگي افراد، امري غيرعملي است. نوعي نگرش از مد افتاده قرن دومي هم وجود دارد كه فرم دراماتيك را ذاتاً زيانبار ميداند. فيلم نه تنها ميتواند ايمان را گسترش دهد يا به عنوان يك سرگرمي پرفضيلت، آفرينش خداوند را مورد مباهات قرار دهد، بلكه ميتواند براي كساني كه ايمان و باور مذهبي را ناديده گرفتهاند، اطلاعاتي بنيادين تدارك بيند. بهكارگيري سينما به مثابه نهادي غيركليسايي، با اين گفته از كتاب مقدس موافقت دارد: «پس چگونه بخوانند كسي را كه به او ايمان نياوردهاند و چگونه ايمان آورند به كسي كه خبر او را نشيندهاند و چگونه بشنوند بدون واعظ؟.» (رساله پولس رسول به روميان 10:14) در اين وضعيت، سينما نوعي سكوي موعظه خواهد شد، ابزاري مدرن براي بشارت به دين اين عصري مسيح و تمهيدي موعظهوار، كه هدف خود ظاهراً بيدارگري قرار داده است. اونجليستهايي كه سينما را به عنوان ابزاري براي موعظه به كار ميبرند در تلاشاند تا گذشته را از طريق قراردادهاي روايتشناسانه (همچون واقعگرايي، يكپارچگي يا وحدت، محاكات، خاتمه يا نتيجهگيري و...) به زمان حال پيوند دهند تا بدين ترتيب صحّت كتاب مقدس و دينداري و پارسايي خود را تقويت كنند.
«فيلم به ديدگاههاي مذهبي مردم تكاني ميدهد و آنها را به چالش ميكشد.23 فيلم با الهيات، مشاركتي مثبت را خلق ميكند و البته اين زماني است كه مطالبي تازه به ميان آيد. مگر نه اين است كه الهيات ميتواند مطالبي تازه را به روشهايي تازه بيان كند، اگر تنها به خود متكي باشد مقبول و جالب بودن اين مطالب از دست خواهد رفت. امروزه مذهب سلولوييد شده (فيلم شده) بسيار مورد نياز است. به اين دليل كه: «الهيات الزاماً بايد با مصالح و مواد جديد به ميدان بيايد، (همانطور كه از مصالح قديم بهره ميبرد) تا بتواند وظيفه خود را به انجام رساند و يكي از جذابترين اين مواد و مصالح، دنياي سينما، ويدئو، تلويزيون، ديويدي، ماهواره و اينترنت است. پژوهش در اين حوزه مهيج و ميان رشتهاي، عميقاً توصيه ميشود و حقيقتاً مورد نياز است». (Kozlovic, 2003)