اولين و مهمترين وظيفهاي كه هر شيعه منتظر بر عهده دارد، كسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت زمان خويش است. اين موضوع تا بدان درجه از اهميت قرار دارد كه در روايات بسياري كه شيعه و اهل سنّت از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه معصوم عليهم السلام نقل كردهاند، آمده است: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است».
و در روايت ديگري كه مرحوم كليني از امام محمد باقر عليه السلام نقل ميكند آمده است:
مَنْ ماتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمامٌ فَميتَتُهُ ميتَةً جاهِلِيَّةً، وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لِإِمامِهِ لَمْ يَضُرُّهُ، تَقَدَّمَ هذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ، وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لاِءِمامِهِ كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ في فُسْطاطِهِ.
هر كس در حالي كه امامي نداشته باشد بميرد، مردنش مردن جاهليت است و هر آنكه در حال شناختن امامش بميرد پيشافتادن و يا تأخير اين امر [ دولت آل محمد عليهم السلام ] او را زيان نرساند و هر كس بميرد در حالي كه امامش را شناخته همچون كسي است كه در خيمه قائم [ عليه السلام ] با آن حضرت باشد.
امام حسين عليه السلام نيز درباره معرفت امام ميفرمايد:
أَيُّهَا الناسُ! إِنَّ اللّهَ، جَلَّ ذِكرُهُ، ما خَلقَ العِبادَ إِلّا لِيَعرِفوهُ فإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ ماسَواهُ. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: يابنَ رَسولِاللّهِ بِأَبي وَ أَنتَ وَ أُمّي فَما مَعرِفَهُاللّهِ؟ قالَ: مَعرِفَةُ أَهلِ كُلِّ زَمانٍ إِمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ.
هان اي مردم! همانا خداوند ـ بزرگ باد ياد او ـ بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند، پس هرگاه او را بشناسند او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او از بندگي هر آنچه جز خداست بينياز گردند. مردي سؤال كرد: اي فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فدايت، معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند.
آري، فلسفه آفرينش انسان، رسيدن به مقام معرفت خداست. اما اين معرفت حاصل نميشود مگر به معرفت امام و حجت عصر عليه السلام ؛ چرا كه امام آينه تمام نماي حق و واسطه شناخت خداست. چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود:
... نَحنُ العالِمونَ (القائِمونَ) بِأَمرِهِ وَالدّاعونَ إِلي سَبيلِهِ، بِنا عُرِفَاللّهُوَ بِنا عُبِدَاللّهُ، نَحنُ الأَدِلاّءُ عَلَياللّهِ وَلولانا ما عُبِدَاللّهُ؛ ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته و پرستيده ميشود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم خدا پرستيده نميشد.
توجه به مفاد دعاهايي كه خواندن آنها در عصر غيبت مورد تأكيد قرار گرفته است، نيز ما را به اهميت موضوع شناخت حجت خدا رهنمون ميسازد؛ چنانكه در يكي از دعاهاي معروف و معتبري كه شيخ صدوق آن را در كتاب كمالالدين نقل كرده، ميخوانيم:
أَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ، أَللّهُمَّ عَرِّفْني نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ، أَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني. أَللّهُمَّ لا تُمِتْني ميتَةً جاهِلِيَّةً وَ لا تُزِعْ قَلْبي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَني...
بار الها! خودت را به من بشناسان كه اگر خودت را به من نشناساني پيغمبرت را نخواهم شناخت. بارالها! پيغمبرت را به من بشناسان كه اگر پيغمبرت را به من نشناساني حجت تو را نخواهم شناخت. بارالها! حجت خود را به من بشناسان كه اگر حجتت را به من نشناساني از دينم گمراه ميگردم. خداوندا! مرا به مرگ جاهليت نميران و دلم را [ از حق ]پس از آنكه هدايتم فرمودي منحرف مگردان...
امام صادق عليه السلام در مورد كمترين حد معرفت امام ميفرمايد:
أَدْني مَعْرِفَةِ الإِمامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إلاّ دَرَجَةُ النُّبُوَّةِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّ طاعَتَهُ طاعَةُ اللّهِ و طاعَةُ رَسُولُ اللّهِ وَ التَّسْليمُ لَهُ في كُلِّ أَمْرٍ وَالرَّدُّ إِلَيْهِ وَالأَخْذُ بِقَوْلِهِ.
كمترين حد معرفت به امام آن است كه [ بداني] امام مساوي با پيامبر است مگر در درجه نبوت. امام، وارث پيامبر است و همانا اطاعت از او اطاعت از خدا و رسول خداست و بايد در هر امري تسليم او بود و به سخن و فرمان او عمل كرد...
مؤلف كتاب ارزشمند مكيالالمكارم مراد و مقصود از «معرفت امام» را كه در روايتهاي يادشده بر آنها تأكيد شده است، چنين توضيح ميدهد:
بدون ترديد مقصود از شناختي كه امامان ما ـ كه درودها و سلامهاي خداوند برايشان باد ـ تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرمودهاند، اين است كه ما آن حضرت را آنچنانكه هست بشناسيم؛ به گونهاي كه اين شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهههاي ملحدان و مايه نجاتمان از اعمال گمراهكننده مدعيان دروغين باشد، و اين چنين شناختي جز به دو امر حاصل نميگردد: اول، شناختن شخص امام عليه السلام به نام و نسب، و دوم، شناخت صفات و ويژگيهاي او و به دست آوردن اين دو شناخت از اهم واجبات است.
امر دومي كه در كلام يادشده بدان اشاره شده، در عصر ما اهميت زيادي دارد در واقع، اين نوع شناخت است كه ميتواند در زندگي فردي و اجتماعي منتظران منشأ اثر و تحول باشد؛ زيرا اگر كسي به حقيقت به صفات و ويژگيهاي امام عصر عليه السلام و نقش و جايگاه آن حضرت در عالم هستي و فقر و نياز خود نسبت به او واقف شود، هرگز از ياد و نام آن حضرت غافل نميشود.
نكتهاي كه در اينجا بايد در نظر داشت اين است كه شناخت امام زمان عليه السلام از شناخت ديگر امامان معصوم عليه السلام جدا نيست و اگر كسي به طور كلي به شأن و جايگاه ائمه هدي واقف شد، صفات و ويژگيهاي آنها را شناخت و به مسئوليت خود در برابر آنها پي برد، قطعا نسبت به امام عصر عليه السلام نيز به شناختي شايسته ميرسد.