1. مشروعيت و امنيت در كشورهاي عربي (كامل السعيد، 1381)
در اين پژوهش، نويسنده سطوح امنيت عمومي (شامل امنيت رژيم و جامعه) در پنج كشور منتخب عربي شامل مصر، الجزاير، عراق، ليبي و عربستان سعودي را طي سالهاي 1989ـ1996 ارزيابي كرده است. هدف اصلي پژوهش، سنجش و مقايسه مشروعيت و امنيت عمومي در پنج كشور مورد نظر بوده است و شاخصهايي كه نويسنده براي اين مقايسه استفاده كرده عبارتاند از: محدوديت آزادي بيان، تعداد زندانيان سياسي، آزار و شكنجه مخالفان حكومت، تعداد افراد كشتهشده در منازعات سياسي، آزادي تشكلها و انجمنها، آزادي فعاليتهاي سياسي شهروندان، تبعيد و.... .
روش اين مطالعه اسنادي بوده و دادههاي آن بر اساس آمار و اطلاعاتي است كه سازمانهاي حقوق بشر و ديگر منابع رسمي، منتشر كرده است. يافتههاي پژوهش نشان ميدهد كه از ميان كشورهاي گفتهشده، عربستان سعودي بيشترين ميزان امنيت و مشروعيت را داراست و دو كشور مصر و ليبي برخلاف تفاوت در ساختار سياسيشان، رتبه دوم را دارند. الجزاير بهدليل جنگهاي داخلي، و عراق به علت جنگ دوم خليج [فارس] چهارمين و پنجمين مقام را به خود اختصاص دادهاند.
2. رويارويي فرهنگ: ارزيابي اهميت ايدهها در مطالعات امنيت (ديش.سي، 1998)
اين مقاله در سال 1998 به روش اسنادي و كتابخانهاي به انجام رسيده است. هدف نويسنده از اين تحقيق، ارزيابي تازهترين موج نظريههاي فرهنگي در پژوهشهاي امنيتي است. وي با اين هدف، برخي از برجستهترين نمونههاي اين موج را در كانون توجه خود جاي داده و به سير نظريههاي فرهنگي در پژوهشهاي امنيتي پرداخته است. نتيجه اين مطالعه نشان ميدهد كه از يكسو موج فرهنگگرايي در مطالعات امنيتي در دوران پس از جنگ سرد، برنامهاي پژوهشي گسترده با گرايشهاي گوناگون است؛ اما از سوي ديگر، اين نظريهها بهخوديخود قدرت تبيين چنداني ندارند و تنها ميتواند بهعنوان مكمل ـ نه جانشين ـ براي نظريههاي واقعگرايانه استفاده كرد.
3. تأثير سرمايه اجتماعي بر احساس ناامني در محله (لايندستروم و ديگران، 2003)
روش اين مطالعه پيمايشي بود و با استفاده از پرسشنامه پستي صورت گرفت. جمعيت نمونه تحقيق شامل تمام افراد 20 تا 80 سال شهر مالمو سوئد و حجم نمونه آن 5600 نفر بوده است. ميزان مشاركت در اين پيمايش، 71درصد بوده (به عبارتي 71درصد از افراد، پرسشنامهها را پاسخ دادند و برگرداندند) در اين مطالعه كه يك تحليل چندسطحي بود، سرمايه اجتماعي با توجه به عوامل فردي و محلهاي سنجيده شد. منظور از عوامل محلي، شركت در انتخابات شهري بوده است. بهطور كلي نتايج نشان داد كه عوامل محلهاي 2/7درصد از كل واريانس احساس ناامني افراد را تبيين ميكند. اين تأثير با واردكردن عوامل فردي در مدل، به 7درصد كاهش يافته است. در نهايت – با حذف عوامل فردي- سرمايه اجتماعي با توجه به مشاركت در انتخابات سنجيده شد و توانست تا حد زيادي (2/7) احساس ناامني افراد را تبيين كند.
4. جرج گاربنر و همكارانش در مدرسه ارتباطات دانشگاه پنسيلوانيا، تحقيق گستردهاي را درباره آثار تلويزيون انجام دادند. گاربنر نتايج تحقيق را اينگونه بيان كرده است: «دستگاه تلويزيون، يك عنصر اصلي در خانواده شده است، كسي كه بيشتر اوقات، بيشتر داستانها را ميگويد». گاربنر يادآوري ميكند كه بيننده عادي، چهار ساعت در روز تلويزيون تماشا ميكند، افراد پر مصرف، از اين هم بيشتر ميبينند. پاسخ به پرسشهاي اين پژوهش، حاكي از آن است كه تماشاگران پر مصرف، حس شديدي از خطر و ناامني از تلويزيون دريافت ميكنند. تلويزيون ممكن است تماشاگران پرمصرف را به درك دنيايي پست سوق دهد. (دادگران، 1374؛ صص389ـ 392)
5. فوچز و تروتير (2013) در بررسي جديدترين تأثيرات رسانه بر امنيت، چنين نتيجه گرفتهاند كه تأثيرات رسانه بر جامعه دانشگاهي، گروههاي مرجع فرهنگي و از همه مهمتر، بر سياست، بيشتر حاصل دگرگونيهاي ناشي از جنس رسانهها بوده است يعني شتابگرفتن گسترش رسانههاي مجازي، و بهويژه شبكههاي اجتماعي، معناي فرمانروايي سياسي و فرهنگي را دگرگون ساخته است؛ به شكلي كه امنيت را در فضاي اجتماعي، بدون درنظرگرفتن فضاي مجازي نميتوان تحليل كرد. جديدترين تحولات و جنبشهاي اجتماعي در جهان امروز، بدون تحليل فضاي مجازي، بهويژه شبكههاي اجتماعي، بررسيشدني هستند. به همين ترتيب، ديگر رسانهها نيز در ارتباط ويژهاي با اين رسانهها قرار ميگيرند و شكل تأثرشان متفاوت و اغلب، ثانوي ميشود. با توجه به نتيجهگيري چنين پژوهشي، بايد هر نويسندهاي كه در مورد امنيت و رسانه تحقيق ميكند، چنين وضعيتي را در نظر بگيرد. كاپاريني (2014) نيز نتيجهگيري مشابهي را مطرح ميكند.
6. بايلي و ردن (2011) به مفهوم ديگري پرداختهاند. از نظر آنان، اهميت رسانهها، بهويژه در رسانهايشدن مذاهب است كه باعث بروز ناامني در مناطق مختلف دنيا ميشود. آشكار است كه اديان و مذاهب، همواره از رسانهها استفاده كردهاند؛ اما مسئله اين است كه در دنياي امروز، سازمانهاي مذهبي به كمك رسانهها، نفوذپذيرتر شدهاند و اين مسئله باعث ايجاد ايدئالهايي متفاوت در ذهن جوانان فرهنگهاي مختلف شده است. بهويژه، مذاهبي كه با برداشت انحرافي، براي نفوذ سياسي، تروريسم و مانند اينها، طراحيهاي پيچيده انجام ميدهند، بنيادگراييها و گروههاي خشن و بيجا و مكاني، همچون تروريستهاي مختلف در خاورميانه و افريقا را پديد آوردهاند و كمكم، كشورها خطر مذهب رسانهايشده را فهميدهاند. مذهبي تحريفشده كه ابزاري براي بازيگران پيكارگر است.