شارون ماركوس مترجم: حسين رحماني در یادداشت های شما ذخیره شد. توجه داشته باشید که یادداشت ها موقت بوده وبعداز خروج شما حذف خواهد شد.

شارون ماركوس مترجم: حسين رحماني

براي فهم دنياي سلبريتي‌ها بايد روابط سه‌جانبه ميان رسانه‌ها، مردم و ستاره‌ها بهدرستي بررسي شود. چرا سلبريتي‌ها تا‌اين‌حد در زندگي امروز ما مهم شده‌اند؟ چرا كسي بهخود زحمت مي‌دهد كه به مدل مو، لباس يا كفش آنها توجه كند؟ چطور به ‌اين‌ميزان از شهرت و ثروت رسيده‌اند؟ گاهي تصور مي‌شود اين‌دست سؤالات، مختص زمانه پرهياهوي ماست؛ دوران سياستمدارانِ توئيتري و هنرمندانِ اينستاگرامي. اما اگر به بايگاني‌هاي مربوط به سلبريتي‌هاي قرن هجدهم رجوع شود، مشاهده مي‌شود در نامه‌هايي كه مردم براي آنها مي‌نوشتند، چيزهاي آشنايي ازقبيل: ستايش‌هاي اغراق‌آميز، انتقادهاي تندوتيز و حتي نفرت‌پراكني‌ها وجود دارد.
چرا خيلي از آدم‌ها تا‌اين‌اندازه به سلبريتي‌ها اهميت مي‌دهند؟ هر نسلي همان‌طوركه باور دارد بسياري از رابطه‏ها را اختراع كرده، فكر مي‌كند خلق سلبريتي نيز كار خودش بوده است. از متولدان قرن بيست‌ويكم بپرسيد كه چه چيزي تعيين‌كننده فرهنگ سلبريتي است تا بر رسانه‌هاي ديجيتال انگشت بگذارند؛ رسانه‌هايي كه به دارندگان گوشي هوشمند امكان داده تا ظرف چندثانيه «لايك» بزنند، توئيت كنند و زير پست‌هاي سلبريتي‌ها پيغام بگذارند.
تئودور لودويگ ويزنگروند آدورنو1 و دنيل جوزف بورستين،2 منتقدان فرهنگي ميانه قرن بيستم، بدبين‌تر بودند: نظر آنها اين بود كه ستاره‌ها را رسانه بر مردم بي‌فكر تحميلكرده است. بعدتر و در دهه‌هاي ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، انديشمنداني ازقبيل جكي استيسي و هنري جنكينز مردم را مسئول دانستند كه ستاره‌ها را مي‌سازند يا نابود مي‌كنند. در دوره‌هاي رونق و شكوفايي، زندگينامه سلبريتي‌ها برحسب‌ معمول شهرت و آوازه را به استعداد و اقبال و سخت‌كوشي گره مي‌زنند و در دوره‌هاي خطر و بي‌ثباتي، درباره خودويرانگري افراد مشهور بيشتر مي‌شنويم. هريك از اين ديدگاه‌ها قدرت را فقط به يكي از اجزاي معادله نسبت مي‌دهند: رسانه، مردم يا ستاره‌ها. تمام اين ديدگاه‌ها اشتباه هستند؛ زيرا تمام آنها درست هستند. هيچ گروهي به‌تنهايي قدرت آن را ندارد كه ستاره‌اي را بسازد يا نابود كند. سه گروه هم‌قدرت، تهيه‌كنندگان رسانه، افراد جامعه و خود سلبريتي‌ها، در تباني و رقابت با يكديگر سلبريتي‌ها را به شهرت مي‌رسانند. قدرت هيچكدام تعيين‌كننده نيست و هيچ‌كدام‌ از آنها هم ناتوان نيستند.
اين تلاش سه‌جانبه براي ايجاد و تعيين و ساقط‌كردن سلبريتي‌ها خستگي‌ناپذير است. كاردي بي، رپر آمريكايي، براي آنكه معروف شود نمي‌توانست فقط به ضبط آهنگ‌هاي جذاب بسنده كند. وي لازم بود آهنگ‌ها را بين علاقه‌مندان به آنها به‌شكلي مؤثر ترويج كند؛ مي‌بايست كار غيرمتعارفي انجام دهد و بدن‌نمايي كند تا دنبال‌كنندگان بسيار زيادي در اينستاگرام درو كند؛ مي‌بايست با گروه موسيقي مشهوري به نام مارون، همكاري كرده و با ستاره رپ نوظهور، نيكي ميناژ، دشمني كند.
در ژانويه ۲۰۱۹، كاردي بي ويديوئي در اينستاگرام منتشر كرد و گفت تعطيلي دولت ترامپ «احمقانه» است تا برنده نبرد آنلاين با دونالد ترامپ باشد. رئيس‌جمهوري كه ديوانه توئيتر است شكست خود را با سكوتي غيرمعمول نشان داد. بعد از يك ماه، ترول‌هاي اينستاگرامي به كاردي بي حمله كردند و گفتند لياقت جايزه گرمي را نداشته است. كاردي بي در پاسخ، اينستاگرام را ترك كرد ولي دو روز بيشتر نگذشت كه برگشت. ماجرا هنوز ادامه دارد.
شبكه‌هاي اجتماعي كنش‌ و واكنش مخاطبان و رسانه و ستاره‌ها را تشديد كرده و به آن سرعت بخشيده‌اند، ولي فرهنگ مدرنِ سلبريتي را يوتيوب و توئيتر خلق نكرده‌اند. فرهنگ مدرن سلبريتي 150 سال پيش و به‌لطف مطبوعات عامه‌پسند، عكاسي تجاري، راه‌آهن، كشتي بخار و سازمان ملي پست پديد آمده است.
ادوين بوث (۱۸۳۳ تا ۱۸۹۳) را درنظر بگيريد كه يكي از پرآوازه‌ترين بازيگران آمريكايي قرن نوزدهم بود. اگر امروز نام او باقي مانده، فقط به‌اين‌دليل است كه برادرش آبراهام لينكلن را به‌قتل رساند. اما ادوين بوث در زمان خود، به‌خاطر بازي در نقش هملت و ريچارد سوم و بروتوس در نمايشنامه ژوليوس سزار مشهور شده بود. ادوين بوث از بازيگري به‌قدري پول درآورد كه چند سالن نمايش و عمارتي در پارك گرامرسي نيويورك خريد. بوث اين عمارت را به باشگاهي مردانه به نام پليرز تبديل كرد تا جايي براي معاشرت بازيگران و نخبگان باشد و خود او در طبقه بالاي ساختمان زندگي مي‌كرد؛ جايي درميان كتاب‌ها و يادبودهاي تئاتر و صدها نامه برگزيده‌اي كه از دهه ۱۸۶۰ تا ۱۸۹۰ دريافتكرده بود.
نامه‌هاي هواداران ادوين بوث نشان‌دهنده بسياري از پيوندهايي است كه تماشاگران قرن نوزدهمي را با رسانه‌ها و ستاره‌ها مرتبط مي‌كند. درنتيجه كشتي بخار، در اروپا هم روي صحنه رفت و نامه‌هايي از انگليس و آلمان دريافت كرد. به‌واسطه راه‌آهن، در شهرهاي بزرگ و محله‌هاي كوچك، از آكرون تا زنسويل، تماشاگر داشت.
تعدادي از نامه‌هايي كه ادوين بوث آنها را نگه داشت «ستايش‌نامه»هايي بودند كه مي‌خواستند وعده ملاقاتي با او ترتيب دهند. در نامه‌هاي ديگر براي پول، كار و درس رايگان بازيگري به او التماس كرده‌اند. عده‌اي بهطوردائم داروهاي تقلبي برايش مي‌فرستادند و عده‌اي هم مي‌كوشيدند عقايد مذهبي‌اش را عوض كنند. ده‌ها نفر هم شعرهاي بلندي براي بوث مي‌فرستادند كه محتوايشان تركيبي از تمام موارد قبلي بود.
بيشتر نامه‌ها در ستايش از بوث به راه افراط رفته‌اند، ولي تعداد زيادي هم شامل انتقادهايي بي‌مضايقه است و برازنده ترول‌هاي توئيتري است. سال ۱۸۶۶، مكاتبه‌كننده‌اي به ادوين بوث توصيه كرده كه چطور ريچارد سوم بهتري باشد. مكاتبه‌كننده با گلايه مي‌نويسد: «ظاهر شما به‌اندازه كافي عبوس و محزون نيست. بهتر است قوز كمرتان بيشتر و وقتي وارد صحنه مي‌شويد، بايد لَنگ‌زدنت بيشتر باشد.» بقيه منتقدان، ادب و متانت كمتري داشتند. شكسپير دوم با خط خرچنگ‌قورباغه‌اي، كه خط‌به‌خط بدتر مي‌شود، توصيه تندوتيزي مي‌كند: «جناب آقاي بوث، هملت شما مبالغه‌آميز است؛ كج‌وكولگي دائمي‌تان نقش را يكنواخت مي‌كند؛ بعضي قسمتها خوب است، ولي در قسمت‌هاي ديگري كه بايد مثل آدمهاي منطقي بازي كنيد، شبيه ديوانهها بازي ميكنيد».
فرهنگ سلبريتي چيزي نيست جز همين هاي‌وهوي؛ نمايشي كه عده زيادي در نگارش آن دخيل هستند ولي مهار كامل آن دراختيار هيچكس نيست. بي‌گمان جوامع چاپي قرن نوزدهم كمتر از جوامع ديجيتال امروزي با يكديگر ارتباط داشتند، اما بين فرهنگ سلبريتي گذشته و امروز پيوستگي‌هاي واقعي وجود دارد كه سرنخي دندان‌گير در باب اينكه فرهنگ سلبريتي به‌طوردقيق چه جذابيتي براي مردم دارد، ارائه ميكند.
حتي آنهايي كه سلبريتي‌ها را ناديده مي‌گيرند، بخشي از قصه‌اي هستند كه مي‌توان بر برون‌داد آن مؤثر واقع شد، ولي هرگز نمي‌توان بهطوردقيق آن را پيش‌بيني‌ كرد. سلبريتي‌ها نه بازيچه‌ و نه خدا هستند. هربار كه «كاردي بي» آهنگ جديدي منتشر مي‌كند، عكسي براي جلد مجله‌اي مي‌گيرد و يا مطلبي در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر مي‌كند كه ممكن است وجهه‌اش بهتر يا بدتر شود. اعضاي جامعه نه مصرف‌كنندگاني منفعل‌ و نه خالقاني با قدرت مطلق هستند. آنها با خودشان بحث مي‌كنند و تصميم شخصي هر فردي براي تعامل يا چشم‌پوشي از سلبريتي‌ها در ايجاد و نابودي ستاره‌ها نقش دارد. روزنامه‌نگاران اخبار سلبريتي‌ها را پوشش مي‌دهند تا توجه جامعه را جلب كنند. دسته‌اي از ‌آنها سلبريتي‌ها را نقد مي‌كنند و دسته ديگر، خوراك سلبريتي‌ها را فراهم مي‌كنند.
فرهنگ سلبريتي چيزي نيست جز همين هاي‌وهوي؛ نمايشي كه عده زيادي در نگارش آن دخيل هستند ولي مهار كامل آن دراختيار هيچكس نيست. نتيجه اخلاقي داستان اين است كه فرهنگ سلبريتي به‌طورتمام خوب يا بد نيست.