12 ـ تمدن در نگاه انديشمندان در یادداشت های شما ذخیره شد. توجه داشته باشید که یادداشت ها موقت بوده وبعداز خروج شما حذف خواهد شد.

12 ـ تمدن در نگاه انديشمندان

صاحب نظران مكتب هاي گوناگون با تكيه بر مشرب ها و باورهاي خاص خود، تعريف هاي گوناگوني از تمدن ارايه داده اند. «ويل دورانت» تمدن را اين گونه تعريف كرده است:
نظمي اجتماعي كه در نتيجه ي وجود آن، خلاقيت فرهنگي امكان پذير مي شود و جريان پيدا مي كند.1
دكتر «علي شريعتي» تمدن را مجموعه ي ساخته هاي انساني (در برابر ساخته هاي طبيعت) مي داند و مي گويد:
تمدن به معناي كلي عبارت است از مجموعه ي ساخته ها و اندوخته هاي معنوي و مادي جامعه ي انساني.2
«ساموئل هانتينگتون» نيز دو تعريف تقريبا يكسان از واژه ي تمدن ارايه داده است. نخستين تعريف او چنين است:
مجموعه ي فرهنگي بزرگي كه انسان ها با زبان، تاريخ و رسم هاي مشابه در آن، به هم پيوستگي احساس كنند.3
وي در تعريف ديگر، تمدن را مترادف شعور فرض مي كند و مي گويد:
تمدن بالاترين سطح هويت فرهنگي است كه انسان ها را از ديگر موجودات متمايز مي كند.4
حجت الاسلام والمسلمين «سيدمحمد خاتمي» دوگونه تعريف از تمدن، ارايه مي دهد. در تعريف نخست، تمدن را فرهنگ مادي تعريف مي كند5 و در فرازي ديگر، چنين تعريفي از تمدن به دست مي دهد:
شكل ويژه اي از زندگي متناسب با سؤال ها و نيازهايي كه آن ها نيز در جاي خود با زمان و وضعيت خاص، مناسبت دارند كه با تغيير زمان و وضعيت، سؤال هاي تازه و پاسخ هاي جديد پديد مي آيد. در نتيجه، تمدن ديگري را طلب مي كند.6
بسياري از پژوهش گران، به فرهنگ هاي پيچيده جامعه ي شهري، تمدن مي گويند.7 با اين حال، مشهورترين و رايج ترين تعريف تمدن را «مورگان» ارايه داده است. او چنين بيان مي دارد:
تمدن، جلوه هاي مادي، به ويژه تشكل و تجسم آن در شهرنشيني است.8
امروزه بيشتر جامعه شناسان اين تعريف را پذيرفته و فرهنگ مادي9 را «تمدن» فرض كرده اند.
تعريف هاي گونه گون تمدن را ـ كه به بخشي از آن ها اشاره شد ـ بر سه محور و زيربناي كلي مي توان استوار ساخت:
الف ـ گروهي، تمدن را در ابزار، صنايع و تكنيك محدود مي كنند و بر اين باورند كه تمدن ها، با پيشرفت تكنيك، بيش از پيش، تكامل مي يابند. بدين ترتيب ابزارهاي (تمدن) جديد، فرهنگ متناسب با خود را پي ريزي مي كنند. اين گروه از انديشمندان، تمدن را بر پايه ي تكنولوژي و ابزار بنا كرده و فرهنگ را با آن همآهنگ دانسته اند. آن ها به طور ضمني اعلام مي دارند كه انديشه ها، باورها و روش هاي انساني تابع ابزار و تكنولوژي است و با پيدايش تمدن نوين (ابزار جديد)، انديشه و به طور كلي، فرهنگ نوين پديدار مي گردد. از اين نظريه اين گونه بر مي آيد كه تكنولوژي و ابزار بر انسان، احاطه دارد و با پيشرفت تكنيك، انسان نيز تكامل مي يابد. فرهنگ نامه ي «علوم اجتماعي» در شرح اين محور و مضمون كلي، چنين بيان مي دارد:
در اين مضمون، فرهنگ در برابر تمدن قرار مي گيرد. معني فرهنگ نيز تغيير مي كند و همه ي باورها و آفرينش هاي انساني مربوط به اسطوره، دين، هنر و ادبيات را در برمي گيرد. حال آن كه تمدن به حوزه ي خلاقيت انساني مرتبط با فن آوري (تكنولوژي) و علم اشاره مي كند. تعبير نخست بيشتر به اوضاع ويژه ي قرن 19 م. منتسب است، ولي امروزه، انسان شناسان بيشتر مي خواهند بدون دخالت دادن نظام اخلاقي و ارزشي، از محاسبه هاي كمّي و محسوس بهره گيرند. بنابراين، تمدن را در علم، تكنولوژي و محسوسات مادي محصور كرده اند.10
در نقد اين نظريه، مي توان چنين پرسش هايي را مطرح كرد:
1ـ آيا ابزار توليدي را بدون پشتوانه ي فكري، ارزشي و حتي پيش زمينه هاي اجتماعي آن مي توان تحليل و بررسي كرد؟
2ـ اصولاً صنعت و ابزار پيشرفته، در چه شرايطي و براي چه ساخته شده و چه كسي آن را ساخته است؟
3ـ انسان، جامعه و تاريخ، سازنده ي ابزار و علم هستند يا ابزار و علم، انسان و تاريخ را مي سازند؟
هرچند ممكن است اين نظريه، برداشت ماركس و كمونيست ها را از جامعه و انسان به ياد آورد ولي دقت در انديشه ي غربيان ثابت مي كند كه آنان نيز به همين انديشه، باور دارند و بدان پاي بندند. ويژگي مشترك دو انديشه ي ماركسيستي و كاپيتاليستي درباره ي تمدن، اين است كه از دريچه اي مادي و ماترياليستي به جنبه ها و مظاهر گوناگون تمدن مي نگرند.
شهيد سيدمرتضي آويني درباره ي نگرش غرب به تمدن و اثرگذاري آن بر جامعه ي ما چنين مي گويد:
متأسفانه امروز از فرهنگ، همان معني را اختيار كرده ايم كه در غرب معمول است. در تمدن غرب از آن جا كه نگرش ماترياليستي بر همه ي وجوه تفكر و منشآت آن غلبه يافته است و فرهنگ في نفسه داراي اصالت و معنا نيست، آموزش و فرهنگ به مثابه ي امور تبعي در خدمت وجوه و مظاهر ديگر تمدن قرار گرفته اند.
وي در ادامه، با بيان نظريه ي اسلام درباره ي فرهنگ، انديشه ي مادي غرب را چنين نقد مي كند:
در نظام اعتقادي اسلام، روح و معنا داراي اصالت است. ناگزير بايد معناي ثابتي براي فرهنگ اعتبار كنيم، نه آن كه به تبعيت از غربي ها، فرهنگ را در خدمت اين چيز و آن چيز قرار دهيم. در نزد ما فرهنگ (به معناي فرهنگ اسلام است) يعني آن روح و حقيقت واحد و ثابتي كه در مجموعه ي نظام اعتقادي اسلام وجود دارد.11
پذيرش نظريه ي مادي و نگرش ابزاري به تمدن، در عرصه ي عمل، از ارزش مفهوم هايي مانند گفت وگو، رويارويي يا هر حالت ديگري از تقابل و رابطه ي تمدن ها مي كاهد. براي نمونه، گفت وگوي تمدن ها را در چارچوب تبادل فن آوري و تكنولوژي هاي گوناگون، محدود مي كند. در چنين فرضي، تمدن ايران و ژاپن ـ اگر اين دو كشور، داراي تمدن به شمار آيند! ـ بايد بر سر چگونگي رد و بدل دارايي هاي خود گفت وگو كنند. تمدن ژاپن لوازم صوتي و تصويري و فنون ساخت آن ها را به ايران صادر كند؛ در عوض، تمدن ايران نيز هنرهاي بومي، صنايع دستي و نفت خود را به ژاپن عرضه دارد!
از ديگر پي آمدهاي نگرش مادي به تمدن، اين است كه رويارويي تمدن ها را در حدّ جنگ و رقابت شديد كمپاني ها و شركت هاي بزرگ تجاري و اقتصادي، محصور مي كند. بر همگان روشن است كه با اين تعريف ناقص، در عرصه ي عمل نمي توان به پديده هايي چون گفت وگو يا حتي رويارويي تمدن ها پرداخت.
شهيد سيدمرتضي آويني در اين باره مي گويد:
مفهوم تمدن در فرهنگ عام جهاني با مفهوم تكامل، قرين و مترادف شده است. آن چنان كه غالبا تمدن به معناي متكامل و پيشرفته مورد استعمال قرار مي گيرد. حال آن كه تمدن با تكامل كه اصالتا امري معنوي است، همراه نيست... سير تكامل تدريجي تاريخ جوامع انساني هرگز لزوما بر سير تكامل ابزار توليد منطبق نيست. اگر اين انطباق وجود داشت، ما مي توانستيم مفهوم تمدن را با معناي تكامل مترادف بيانگاريم.»12
ب ـ دكتر علي شريعتي با رد نگرش مادي تمدن، نظريه ي ديگري را مطرح مي كند. وي بر اين باور است:
آن هايي كه تمدن را عيني مي دانند، به لباس و ثروت و توليد و مصرف و ساختمان و به طور كلي، ظاهر افراد و مظاهر خارجي نگاه مي كنند؛ [در حالي كه] در صورت ديگر، طبق نظر من، تمدن يك حالت روحي و درجه ي معنوي و فكري است. اين تمدن را از طرز فكر، بينش و انديشه و درجه ي احساس و گسترش جهان بيني و وجدان اجتماعي و ميزان خودآگاهي و احساس مسؤوليت و هدف و ايدئولوژي و آگاهي سياسي افراد، مي شود فهميد، هرچند سطح زندگي مادي و تكنيكي پايين باشد. از اين جهت، تمدن هند هرگز پايين تر از تمدن امريكا نيست.13
بدين ترتيب، شريعتي، تمدن را عين فرهنگ دانسته و با خلاصه كردن آن در امور معنوي نقش اصلي را به آن داده است. بايد افزود در تعريف از تمدن، به اثرگذاري و اثرپذيري مسايل مادي از مقوله هاي فرهنگي نبايد بي توجه بود؛ زيرا بين ابزارها، تكنيك ها، تكنولوژي ها و به طور كلي، ماديات با انديشه ها، سنت ها و فرهنگ هاي حاكم بر جامعه، پيوند انكارناپذيري وجود دارد. پس بدون در نظر گرفتن يكي از آن دو، توصيف كامل و جامعي از اجتماع و تمدن، نمي توان ارايه داد.
ج ـ گروه ديگري بر اين باورند كه انسان ها با توسل به انديشه ها، باورها و فرهنگ هاي خود، امكانات مادي و ابزارهاي مورد نياز را فراهم مي كنند كه از مجموع اين دو، تمدن پديد مي آيد. بنيان گذار فقيد جمهوري اسلامي ايران؛ حضرت امام خميني رحمهم اللهبا پافشاري بر اين ديدگاه، بيان مي دارند:
شرق يك فرهنگ اسلامي دارد كه بلندترين و مترقي ترين فرهنگ است. با اين فرهنگ اسلامي بايد تمام احتياجاتش را اصلاح كند... ما بعد از اين كه تمدن از شرق، طرف غرب رفته است، شرق، تمدن را به غرب صادر كرده، حالا ما به واسطه ي يك كارهاي ناشايسته اي، بايد عقب افتاده باشيم و دست مان را طرف غرب دراز كنيم. شرق بايد سر پاي خود بايستد و خودش را بيابد.... ما همه چيز داريم و فرهنگ مان، فرهنگ غني است. ما بايد برويم دنبال اين كه همه چيز از خود ما باشد.14
رهبر فرزانه ي انقلاب؛ حضرت آيت اللّه خامنه اي (مدظله العالي) نيز به اجماع فرهنگ و ابزار متناسب با آن، اعتقاد دارند و در اين باره مي فرمايند:
پايه ي تمدن بر صفات و تكنولوژي و علم نيست؛ پايه ي اصلي تمدن بر فرهنگ، بينش و معرفت و كمال فكري انساني است. اين است كه همه چيز را براي يك ملت فراهم مي كند و علم را براي او به ارمغان مي آورد. بنابراين در اين برداشت، فرهنگ ها و افكار همراه با ابزار مادي، تمدن ها را مي سازند.
از بحث هاي ياد شده مي توان چنين دريافت كه در عرصه ي تقابل و ارتباط تمدن ها نبايد برداشت مادي محض يا معنوي محض صرف از تمدن داشت؛ زيرا ماديات هيچ گاه با يكديگر جنگ، گفت وگو يا سازش نمي كنند. كارآيي معنوياتي نيز كه در قالب نظام و سازمان اجتماعي، تجربه نشده اند، قابل بررسي نيست. بنابراين، بايد با بازشناسي فرهنگ هاي خفته در دل هر تمدن، آن را مورد بحث و بررسي قرار داد.
در پايان، مي توان تمدن را «مجموعه اي منسجم و همآهنگ از گرايش ها، بينش ها و دانش هاي يك قوم همراه با فرآورده هاي مادي و معنوي هم ساز با آن مجموعه» فرض كرد.