// گزیده های معارفی / شعر

احوال عاشقان الهي

عنوان احوال عاشقان الهي
شعراز زمين اوج گرفته است غباري كه مراست
  • ايمن از سيلي موج است كناري كه مراست
  • كار زنگار كند با دل چون آينه‌ام
  • گرچه هست از دگران نقش و نگاري كه مراست
  • چشم پوشيده‌ام از هرچه درين عالم هست
  • چه كند سيل حوادث به حصاري كه مراست
  • نيست از خاك گرانسنگ به دل قارون را
  • بر دل از رهگذر جسم غباري كه مراست
  • يد بيضا سيهي از دل فرعون نبرد
  • چه كند صبح به زلف شب‌تاري كه مراست
  • نيست ممكن كه مرا پاك نسازد از عيب
  • از سر زانوي خود آينه‌داري كه مراست
  • دارد از گلشن فردوس مرا مستغني
  • زير بال و پر خود باغ و بهاري كه مراست
  • جان غربت‌زده را زود به پابوس وطن
  • مي‌رساند نفس برق سواري كه مراست
  • گل بي‌خار ز خار سر ديوار شكفت
  • تا چها گل كند از بوته خاري كه مراست
  • مي‌كنم خوش دل خود را به تمناي وصال
  • سايه مرغ هوايي است شكاري كه مراست
شاعرصائب تبريزي
نوع شعرغزل
منبعديوان صائب تبريزي
ناشرسيماي دانش
محل چاپتهران
سال چاپ1378
نوبت چاپدوم
جلد2
صفحه460
گردآورندهجهانگير منصور

/// آخرین گزیده‌ها